دوشنبه 28 آذر 1384

سهم آن ها که انتخابات ریاست جمهوری را تحریم کردند، حمید فرخنده

[email protected]

در حدود هفتاد سال پیش ایرانشناسی به مشهد سفر می کند و در خانه دوستی ایرانی مستقر می شود. صاحب‌خانه دختر هفت ساله‌ای داشته، زیبا و خوش‌ سخن و پر شور. از دختر می‌پرسد: دختر ناز چند سالت هست؟ دختر می‌گوید: هفت سال. مادرش می‌گو ید دقیقا هفت سال، چون در چنین روزی متولد شده است. می‌پرسد جشن تولد برایش نمی‌گیرید؟ می‌گویند نه ما چشن تولد نداریم. بعد از ظهر دوست ایرانی، جهانگرد را به مجلس سالگرد کسی می‌برد که هفت سال پیش مرده بود. روز بعد جهانگرد می‌بیند در بازار، معماری دارد آجر کاری می‌کند از دقت معمار و زیبایی آجرکاری به شگفت می‌آید، ساعتی چشم از معمار بر نمی‌دارد. مردم راه خودشان را ادامه می‌داده‌اند. می‌بیند کسی به معمار و کار او توجهی نمی‌کند. روزی دیگر می‌بیند می‌خواهند دیواری را خراب کنند، عده‌ی زیادی جمع شده بودند. وقتی دیوار خراب می‌شود می‌بیند جمعیت احساس شادی می‌کند. (1) ایران شناس مذکور از این چهار حادثه یا تجربه خویش چنین نتیجه می گیرد که ایرانیان به مرگ بیشتر از تولد و به ویرانی بیش از آبادی توجه می‌کنند.
امروز بعد از گذشت هفتاد سال از مشاهدات این سفرنامه نویس نمی توان منکر شد که رگه هایی از واقعیت در این قضاوت تلخ وجود دارد. اگر فرض کنیم این ایرانشناس در زمان انتخابات ریاست جمهوری تابستان گذشته در ایران بود و نتیجه انتخابات را مورد بررسی قرار داده بود با توجه به حجم افشاگری هایی که در مورد سابقه و اعمال و رفتار احمدی نژاد و وزرای کابینه اش در روزنامه ها، سایت های اینترنتی، وب لاگ ها و رادیو و تلویزیونها جریان دارد، شاید در سفرنامه جدید خود می نوشت:
بخشی از ایرانیان فریب وعده های پوپولیستی می خورند و بخشی دیگر خسته از راه پر فراز و نشیب رفرم، رنگ سیاه قدرت یکپارچه نیروهای اقتدارگرا را بر رنگ خاکستری قدرت دو گانه ترجیح می دهند، چراکه به افشاگری های پر حرارت درباره رئیس جمهوری پرقدرت و سرکوبگر بیش از کمک به رئیس جمهوری کم قدرت برای پیش برد وعده هایش علاقه نشان می دهند.
واقعیت این است که نوعی از ایده آلیسم در بین نیروهای سیاسی ایران در برخی بزنگاههای تاریخی یکصد سال گذشته اثر منفی خود را در تاریخ کشورمان بر جای گذاشته است. گاهی آنقدر در آرزوی دستیابی به طلا بو ده ایم که نقره و حتی برنز را نیز از دست داده ایم و بجایش سنگ و چوب نصیب مان شده است. بعدا به افشاگری های هر روزه
پرداخته ایم و آنگاه که از آن خسته گشته ایم بر حال خویش در مرثیه نامه ها به نظم و یا به نثرگریسته ایم.
روزی از سکوت مردم شکوه کرد ه ایم که با وجود مناسب بودن شرایط بین المللی و داشتن حکومتی پکپارچه اقتدارگرا در روبروی خود چرا دست به اعتراض نمی زنند و گاهی مماشات غرب با نظام اسلامی را علت پابرجایی این نظام دانسته ایم.
در پایان خرداد ماه گذشته اتفاقی مهم و استثنایی در تاریخ کشورمان روی داد. برای اولین بار در تاریخ کشورما (شاید بتوان گفت در تاریخ دنیا)، مردم ایران با وجود اینکه امکان انتخاب کاندیدای بسیار بهتری از رئیس جمهور کنونی را داشتند، با تحریم انتخابات میدان را برای به قدرت رسیدن عقب مانده ترین نیروهای سیاسی ایران آزاد گذاشتند، آنهم در شرایطی که نه جامعه ایران نشانه های آمادگی برای انتخاب راه سومی از خود نشان می داد و نه نیروهای اپوزیسون دارای انسجام، وحدت نظر و ارتباط لازم با مردم برای به سرانجام رساندن چنین راهی بودند.

هنگامی که اصلاح طلبان در قدرت بودند از بن بست اصلاحات و مماشات آنها با محافظه کاران سرخورده بودیم، اما امروز باید نگران عقبگردی بزرگ در مدیریت کشور باشیم. از کندی های رئیس جمهور محمد خاتمی در سیاست خارجی و دست ندادن او با رئیس جمهور وقت امریکا بیل کلینتون حرص می خوردیم در حالیکه اکنون باید با اظهارات نژادپرستانه و ماجراجویانه احمدی نژاد که در فاصله کوتاهی موفق شده است همه دنیا را علیه ایران بسیج کند، نگران حمله نظامی و یا ویرانی تاسسیات اتمی و نظامی کشور و سرکوب گسترده تر مخالفان در داخل باشیم. از وزارت ارشاد تحت سرپرستی مهاجرانی و مسجد جامعی بخاطر تضییقاتی که در راه چاپ کاملا آزاد کتاب و یا فعالیت آزاد و رسمی کانون نویسندگان ایران وجود داشت شکایت داشتیم، اکنون نه تنها باید شاهد فعال شدن سانسور، خود سانسوری مطبوعات، ممنوع شدن دوباره کتا ب های صادق هدایت و داریوش آشوری و دیگران و بستن کافی شاپ ها و کم کردن بودجه کتابخانه ها باشیم، بلکه با تلخی نظاره گر ساختمان سد سیوند و بی اعتنایی حکومت گران به دیگر آثار تاریخی و فرهنگی کشورمان باشیم. از کم کاری های محمد خاتمی و دیگر اصلاح طلبان حکومتی در دفاع از دانشجویان زندانی و دیگر زندانیان سیاسی به حق خسته و ناراحت بودیم، اما امروز باید نگران از جا کندن سنگ قبرهای گل سرخی، جزنی و دیگر مبارزان در رژیم گذشته و یا طرح ویرانی گورستان خاوران باشیم.
آیا گروهها و شخصیت های سیاسی تحریم کننده و آن ده میلیون نفری که در روز انتخابات با جمع بندی های خویش یا متاثر از دعوت کنندگان به تحریم درروز 27 خرداد در خانه نشستند، در رواج خرافه و بالا گرفتن کار زیارت مردم از مسجد جمکران، از هم پاشیدگی نیمه مدیریتی که در کشور وجود داشت، سیاست خارجی تشنج آمیز و بالاخره بالا رفتن هزینه فعالیت سیاسی که سوت و کوری روز 16 آذر از نشانه های بارز آن بود، به سهم خود مسئول نیستند؟

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

در سالگرد اعلام بیانیه فراخوان رفراندم شش نفر از نویسندگان اولیه این فراخوان، که از پیشگامان دعوت به تحریم انتخابات ریاست جمهوری نیز بودند، با انتشار بیانیه ای ضمن بر شمردن دستاوردهای طرح رفراندم اوضاع نابسامان سیاسی کشور، پیام داده اند که "صبح نزدیک است".
چگونه می شود اذعان داشت که:" اقدامات دولت فعلی که در یک انتخابات غیرمشروع زمام کشور را به دست گرفته از جهت حجم ندانم کاری و غیرکارشناسی بودن و دردسر آفرینی در تاریخ کشور ایران بی سابقه است. دخالت حکومت در زندگی خصوصی مردم شدت گرفته و عدم امنیت مردم از دست عمال حکومت افزایش پیدا کرده است. فقر و تبعیض بیداد می کند و در شرایطی که درآمد نفت بیش از سه برابر شده است و حقوق کارمندان و کارگران باید لااقل به دو برابر افزایش بیابد، دولت و مجلس به باند بازی های جدید سیاسی مشغول هستند و دست روی دست گذاشته اند." (2)
از سوی دیگر در آسمان سیاسی ایران رکود جنبش دانشجویی و انفعال جامعه مدنی ایران را شاهد بود و از اینکه در شهر بیش از 10 میلیونی تهران فقط حدود 150 نفر برای حمایت از گنجی در جلو بیمارستانی که زندان و شکنجه گاه وی نیز بود، حاضر می شوند متاسف بود، اما این یادگار سیلی سرد زمستان را سرخی بعد از سحرگه پنداشت؟

زیر نویس ها:
1- هویت ایرانی، "مکتوب" سایت عطالله مهاجرانی و جمیله کدیور، 22 اکتبر 2005
2- صبح نزدیک است، بیانیه نویسندگان اولیه طرح رفراندم، گویا نیوز، 16 دسامبر 2005

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'سهم آن ها که انتخابات ریاست جمهوری را تحریم کردند، حمید فرخنده' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016