هرگاه بخواهیم رهیافت "انقلاب " و"اصلاح " راازمنظر متدولوژی به داوری بنشینیم ، درنگاه نخست شاید جزآنکه هردو گزینه میل به پویایی رادرجوهرخود حمل می کنند وازلغزش به ورطه ایستایی گریزانند هیچ وجه مشترک دیگری نیابیم.
ضمن آنکه درترسیم مولفه های بنیادین اصلاحات سمت گیری حرکت هرمی ازراس به قاعده ، بطئی بودن ، مسالمت آمیزبودن واینکه غایت آن تغییرونه تحول است رامی بایست دراعداد اهم شاخصه های آن برشمرد.
درحالیکه درانقلاب نیزبا مولفه هایی چون مهندسی حرکت اجتماعی ازقاعده به راس هرم ، جهشی بودن ، همراه داشتن چاشنی خشونت واینکه سرمنزل آن تحول است ونه تغییردرساخت حقوقی قدرت ، مواجهیم.
ای بسا تثبیت چنین نگاه کلاسیک به پدیده های اجتماعی بود که درپی رخداد شایان توجهی چون دو خرداد منجربه خطای عملیاتی دراستراتژی اصلاح طلبان گردید.
نیروهای فاتح سیاسی پس ازانتخابات 76 برهمین اساس واینکه روش مندی اصلاحات برمبنای برنامه های تدوین شده درجایگاهی ازفرازجامعه است. شروع به تئوری پردازی نموده وبی توجه به نقش بایسته ای که توده ها ایفا خواهند نمود درصدد برآمدند لایه های فوقانی هرم قدرت را اصلاح نمایند .
اما همانگونه که تلطیف اتمسفرسیاسی وذوب شدن ساخت متصلب قدرت ازابتدا ناشی ازحضور توده ها درپای صندوق ها وبه تعبیردقیق تربیرون آمدن مردم ازخانه ها شکل گرفت . می بایست درهرمرحله ازپروژه دمکراتیزاسیون این مهم مدنظرقرارمی گرفت که پشتوانه مردمی مهمترین فاکت پیشبرنده برنامه تغییرات سیاسی وحرکت روبه تکامل اجتماعی است.
واقعیت آن است اگراصلاح طلبان بخواهند به آسیب شناسی ازروند گذشته بپردازند باید اذعان دارند که تنها بازدارندگی نیروهای فائق حاکمه نبودکه موجب رکود و انفعال این حرکت شد، بلکه عامل مهم وتاثیرگذاردیگرخود اصلاح طلبان ونحوه مدیریت این حرکت بود که به ابترشدن آن انجامید. این مهم آنجا تجلی بیشترخواهد یافت که درنظرآوریم اصلاحات حرکتی برنامه ریزی شده وقابل زمانبندی است برخلاف انقلاب که وقوع آن درگرو خواست وبرنامه ریزی وزمانبندی یک گروه یا جریان سیاسی نیست.
یکی ازمشهود ترین اشتباهات اصلاح طلبان نادیده انگاشتن فاکتورمردم درعرصه سیاسی بود. مشکل تنها ناظر برترس ازعواقب مهارناپذیری این حرکت نبود بلکه بخشی ازآن در نگرش تثوریک رفرمیستها نهفته است که ذهنیت خود را اسیرتئوری های سنتی اصلاحات نمودند.
همانگونه که انقلاب درمفهوم سنتی ابزارکارآمدی برای دمکراتیزاسیون نمی باشد اصلاحات نیزازاین قاعده مستثنی نیست. توضیح اینکه درنگاه سنتی اصلاح طلبی باید ابتدا هرم قدرت رامسخر نموده سپس با تغییرات درلایه های فوقانی ساخت قدرت به قوام یافتن نهادهای مدنی وسازمان یابی توده ها بیندیشند. اما تجربیات چند ساله اخیر مصدق این نکته است هیچ تحول یا تغییر سیاسی بدون پشتوانه مردمی ممکن نیست.اصلاحات چون انقلاب مدرن نیازمند نگاه معطوف به حرکت مردمی است دراین نگاه گرچه روند بطئی است ، گرچه مسالمت آمیزوبدورازخشونت است اما سمت گیری حرکت ضمن آنکه میل به تحول دارد ، متکی برپشتوانه مردمی است.
شاید در این رویکرد نوین دیگرآن شکاف عمیق اصلاح وانقلاب مشاهده نشود وشاید آنرا نامی دیگرباید داد چون اصلاح بنیادین یا انقلاب آرام اما هرچه هست به نظرمی رسد با واقعیات ملموس جامعه قرابت بیشتری داشته باشد.
محمد مسعود سلامتی
http://rozane1.blogfa.com