انقلاب اسلامی در هجرت - برغم وجود ۱۴ دروغ تنها در بخشی از پاسخهای بهزاد نبوی، در مصاحبه با پدرام الوندی ( نشريه شرق ، ۱۰ خرداد ۱۳۸۵)، اعترافهای او بخصوص درباره کودتای خرداد ۶۰ و نوع خاص از پشيمانی که او کرده است ، يک سند تاريخی بشمارميروند. نخست بخشی از سخنان او را که به عمل سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی در مورد ﺁیة الله طالقانی و گروگانگيری و کودتای خرداد ۶۰ مربوط ميشودرا بخوانيد و سپس نقد اظهارات او را . با راست کردن دروغهای او، واقعيتها در باره رفتار با طالقانی و عملکرد حکومت رجائی و مجلس اول در مورد گرونهای امريکائی و کودتای خرداد ۱۳۶۰ ، ﺁشکار می شوند :
◄ رفتار شناسی حکومتی امام خمينی : برش اول _ حمايت از راهپيمايی :
می نشينيم و برای نخستين پرسش از مناسبات امام و سازمان مجاهدين انقلاب در سال های ابتدايی انقلاب می پرسم و او خاطره نخستش را برای ما نقل می کند از روز غيبت مرحوم طالقانی در فروردين سال ۱۳۵۸:
« مرحوم طالقانی در اعتراض به سياست های حاکم آن زمان چند روز غيبت کردند و کسی نمی دانست ايشان کجا هستند، به دنبال اين غيبت مجاهدين خلق به تظاهرات خيابانی پرداختند و اين تظاهرات با حمله به مقر نهادهايی نظير جهاد، کميته و سپاه و يا ادارات دولتی همراه شد و تظاهرات به ظاهر به نفع آقای طالقانی و در واقع عليه نظام و در جهت تحکيم موقعيت مجاهدين خلق دنبال می شد.» (۱)
نبوی در ادامه از احساس نگرانی سازمان مجاهدين انقلاب می گويد: «هر روز از صبح تا عصر اين اعتراضات به ظاهر در حمايت از آقای طالقانی ادامه داشت و در واقع کاملاً از نظر افکار عمومی شرايط غيرقابل قبولی ايجاد شده بود و سازمان از گسترش اين فضا و خطرات آن برای انقلاب و نظام نوپا نگران بود و تصميم گرفته شد برای مقابله با اين حرکت، تجمعی را سامان دهيم و مواضع خود را بيان کنيم.»
و در نهايت مجاهدين انقلاب بدون مشارکت گروه های ديگر، روز سه شنبه را برای تظاهرات اعلام می کند: «هفته ای بود که از شنبه تا دوشنبه مجاهدين خلق تظاهرات روزانه خيابانی داشتند و سازمان روز سه شنبه ۲۹ فروردين ۱۳۵۸ بعدازظهر در دانشگاه تهران دعوت به اجتماع کرد.» اما ظاهراً همه چيز آن طور که مطابق خواست سازمان بوده پيش نمی رود: «ساعت يازده صبح روز سه شنبه ۲۹ فروردين ماه سال ۱۳۵۸ در صدا وسيما، که مديريتش در آن زمان در اختيار مرحوم قطب زاده بود، پيامی از سوی آقای طالقانی پخش شد که با توجه به تظاهرات روزهای گذشته و ابراز احساسات و حمايت هايی که از وی صورت گرفته است به غيبت خود خاتمه می دهد و از مردم خواسته بود از هرگونه راهپيمايی، چه امروز و چه در روزهای ديگر، خودداری کنند.»
نبوی می گويد که در آن شرايط تاکيد بر «چه امروز» عملاً می توانست به اجتماع ترتيب داده شده توسط سازمان اشاره داشته باشد و برای ما منع ايجاد می کرد. اما از سوی ديگر «احساس ما اين بود که عدم برگزاری اين اجتماع از نظر افکار عمومی مجاهدين خلق را برنده اين ميدان می کرد. زيرا از شنبه تا سه شنبه موج تظاهرات و حمله به نهادهای انقلابی و دستگاه های دولتی در جريان بود و توقف اجتماع روز سه شنبه به ضرر نيروهای انقلاب می شد.»
نبوی ادامه می دهد که سپاه، کميته و جهاد در آن روزها هنوز نهادهای رسمی و کاملی نبودند و بدنه آن عمدتاً از نيروهای جوان و داوطلب بود و از نظر روانی می توانست موجب تضعيف آنها شود.
با توجه به چنين ملاحظاتی سازمان مجاهدين انقلاب بر تصميم خود پای فشاری می کند: «شورای هماهنگی سازمان جلسه گذاشت و تصميم گرفت تجمع مذکور را برگزار کند اما اينکه خلاف نظر آقای طالقانی باشد هم درست نبود.»
شورای هماهنگی سازمان تصميم می گيرد با توجه به در دسترس نبودن مرحوم طالقانی، نظر امام را جويا شود و بهزاد نبوی مسئول تماس با دفتر امام در قم می شود: «من با دفتر امام تماس گرفتم و آقای حسين خمينی گوشی را برداشت. ماجرا را برای ايشان توضيح دادم و گفتم سازمان تصميم دارد اجتماع امروز را برگزار کند زيرا بايد مشخص شود که همه مردم از شعارها و نظرات مجاهدين خلق حمايت نمی کنند.» نبوی از برخورد سيدحسين خمينی می گويد که ابتدا به ساکن با تصميم سازمان مخالفت کرده است اما با اصرار نبوی درخواست را با امام مطرح می کند: «بعد از چند دقيقه تلفن کرد و گفت آقا گفتند عيب ندارد اين کار را انجام دهيد.» با وجود موافقت امام اما هنوز يک مشکل ديگر باقی می ماند و آن تکرار اعلاميه آيت الله طالقانی از سوی راديو و تلويزيون است که با توجه به اهميت سخنان مرحوم طالقانی برای مردم می توانست سبب عدم استقبال از اين اجتماع شود: «دوباره با بيت امام تماس گرفتم و باز هم آقای حسين خمينی گوشی را برداشت.» اين بار اين تقاضا مطرح می شود که سازمان اجازه داشته باشد اعلام کند امام نيز با برگزاری اين راهپيمايی موافقت دارند: «حسين خمينی با اعتراض گفت چرا از امام خرج می کنيد؟ اما باز هم تاکيد من سبب شد نظر امام را جويا شود و به ما اطلاع دهد.» نبوی می گويد نگران نحوه انتقال پيام بوديم چون حامل پيام با نظر ما موافقت نداشت و ممکن بود در انتقال درخواست ما بی طرف نباشد تا اينکه برای بار دوم حسين خمينی از دفتر امام تماس می گيرد: «امام فرمودند اشکالی ندارد و گفته اند در اعلاميه تان بگوييد قرار است تجمع برای حمايت از آقای طالقانی و به مناسبت روز ارتش برگزار شود.» توصيه امام اعضای سازمان را دلگرم می کند. مناسبت دوم هم به پيشنهاد امام در دستور برنامه گنجانده می شود و اطلاعيه تجمع که با تائيد امام نيز همراه شده است در سطح شهر توزيع می شود همچنين با رايزنی فراوان با قطب زاده بيانيه از صدا وسيما خوانده می شود : «اجتماع بسيار پرشکوهی در دانشگاه تهران برگزار شد و به روايت خبرگزاری ها پانصدهزار نفر حاضر شدند. از سوی ديگر حضرت امام در تجمع مشابه ما در قم شرکت کردند. جمعيت به سوی منزل امام حرکت کرده بود و امام نيز در پشت بام منزل نشستند و قطعنامه پايانی همايش قرائت شد.» بهزاد نبوی معتقد است اين رويکرد امام حاکی از درايت وی درباره کنترل فضای عمومی آن روزها و روحيه نيروهای انقلاب است. وی همچنين ماجرای برخورد حسين خمينی را نمونه کوچکی از تاثيرناپذيری امام از اطرافيان می داند. (۲ )
◄ برش دوم _ تاکيد امام بر پايان گروگانگيری:
خاطره دومی که نبوی نقل می کند زمانی است که از او درباره رويکرد امام در مسائل مهم و استراتژيک حکومت و نظام می پرسيم و او به مسئله مهم قرارداد الجزاير اشاره می کند. نبوی در آن دوران مسئول مستقيم پيگيری پرونده در دولت شهيد رجايی بود. وی داستان را از آنجا آغاز می کند که کميسيون خاص مجلس که بنا بر توصيه امام تشکيل شده بود شروط چهارگانه ای را به دولت پيشنهاد داد: «اين چهار شرط به عنوان مصوبه مجلس تلقی نمی شد زيرا روال قانونی برای آن تدارک ديده نشده بود و به نوعی کدخدامنشی نمايندگان مردم در قضيه گروگان ها تلقی می شد.» ( ۳ )
نبوی اشاره می کند شروط تصويب شده در مجلس نزديک به مواردی بوده که خواست امام نيز بوده است اما به دليل اينکه مسير عادی مصوبات مجلس را طی نکرده بود و مستقيماً از کميسيون مربوطه به دولت ارسال شده بود، مصوبه مجلس محسوب نمی شد: «البته بر همين اساس و بدون توجه به مسئله ای که عرض کردم بعد از آزادی گروگان ها و امضای بيانيه های الجزاير آقای بنی صدر عليه بنده و شهيد رجايی به دليل عمل نکردن به مصوبه مجلس اعلام جرم کرد.»
نبوی تاکيد می کند به لحاظ جايگاه حقوقی، مجلس نمی توانست در اين باره مصوبه داشته باشد و تنها به دليل توصيه امام، در اين زمينه از سوی مجلس اظهار نظر صورت گرفته است: «ما در سازمان مجاهدين و همچنين شخص شهيد رجايی با آن راه حل موافق نبوديم و پيشنهادهای ديگری داشتيم. ما معتقد بوديم معامله بر سر گروگان ها برای تحقق اين چهار شرط پسنديده نيست، اگر جاسوس هستند بايد توسط دانشجويان محاکمه مردمی و سمبليک شوند.»
نبوی توضيح می دهد که چون دانشجويان نهاد قضايی نبودند، می توانستند گروگان ها را محاکمه کنند و بهره برداری تبليغاتی خود را صورت دهند و سپس ترتيب آزادی آنها را فراهم کنند: «دولت هم پس از آن می توانست بر سر حل مسئله اموال و دارايی های ايران با طرف مقابل، تصميم گيری کند.» نبوی تاکيد می کند با وجود اين اعتقاد در دولت، به دليل تصميم مجلس که با تائيد امام نيز همراه شد سعی دولت بر حل مسئله به روش تعيين شده بوده است: «اما کسانی بودند که تصور می کردند با توجه به سابقه ای که عرض شد دولت مسئله را حل نخواهد کرد.»
نبوی می گويد که در آن زمان اين نگرانی وجود داشت با انتخاب ريگان سياست های آمريکا خشن تر و امکان حل و فصل مسئله سخت تر شود: «اين ديدگاه به امام هم منتقل شده بود.» (۴)
نبوی از دو ملاقات با امام در اين باره سخن می گويد: «امام دو بار شهيد رجايی و مرا خواست و گفت آقايان می گويند شما قصد حل و فصل مسئله را نداريد.»
نبوی می گويد امام به گوشه ای از اتاق اشاره کردند و فردی از بزرگان انقلاب را نام بردند که از حل نشدن مسئله ابراز نگرانی کرده است: «امام به آقايی اشاره کردند که هم اکنون دار فانی را وداع گفته است و گفتند همين گوشه اتاق گريه می کرد و می گفت اينها قصد حل اين ماجرا را ندارند. لطفاً شما پادرميانی کنيد.» (۵ )
نبوی می گويد که امام درباره اينکه گمان آن فرد درست بوده و دولت در اين کار تعلل می کند ابراز نگرانی کرده است: «ما توضيح داديم ديدگاه شخصی ما چيز ديگری است ولی چون خواست شما و مجلس بدين گونه است تلاش ما اين است که اينها را به مرحله اجرا دربياوريم.»
اما گويا بار دوم که امام او و شهيد رجايی را احضار کرده، نبوی خطاب به نخست وزير می گويد: با اين وضع ما، هم کاری را که نمی خواهيم انجام داده ايم و هم متهم به اهمال در اين کار هستيم و اگر مشکلی ايجاد شود گفته می شود اين اراده در دولت وجود نداشته است: «آقای رجايی به من نهيب زد که وقتی امام را قبول داريم هر چه باشد می پذيريم حتی اگر بعداً مورد اتهام واقع شويم.» و نبوی مجاب می شود که کار را ادامه دهد.
از نبوی پرسيدم اين داستان که در حاکمان ايران اين اراده وجود داشته که آزادی گروگان ها تا رفتن کارتر به تعويق بيفتد چگونه است و او تاکيد بسيار کرد که اينگونه نبوده است: «امام(ره) مرتباً مراحل کار را پيگيری می کرد. مرحوم احمدآقا هفته ای دو سه بار به من زنگ می زد و جريان امور را می پرسيد.» (۶ )
نبوی درباره پرونده شکايت بنی صدر از او و شهيد رجايی نيز سخن می گويد: «از فردای آزادی گروگان ها بنی صدر که تا آن روز سکوت کرده بود، اتهامات غيرمنصفانه ای را عليه دولت شهيد رجايی صورت داد و همين اتهامات بعدها در مجلس دوم توسط جناح راست پيگيری شد.» (۷)
نبوی درباره رويکرد بنی صدر در آن دوران نکته جالبی را هم می گويد: «او قصد داشت به همين بهانه امام را نيز به خيانت به کشور متهم کند.» و خاطره ای از شهيد بهشتی نقل می کند: «در نشستی با شهيد بهشتی، بنی صدر گفته بود اينها خيانت کردند و شهيد بهشتی هم گفته بود که اين نظر امام بوده است که کار زودتر پايان گيرد. بنی صدر نيز در پاسخ گفته بود خب اعلام کنيد که اين نظر امام بوده است.» نبوی نقل می کند که بعداً به بهشتی گفته است اين کار صلاح نيست و بنی صدر می خواهد امام را متهم به خيانت کند و صلاح نيست امام را در مسئله بيانيه الجزاير وارد کنيم و از ايشان مايه بگذاريم. (۸ )
◄ برش سوم - فرمان همايونی :
رفتار امام در قبال کارگزاران حکومت ديگر پرسشی بود که به نقل خاطره ای از امام انجاميد. خود نبوی تاکيد کرد اين خاطره بسيار مهم است زيرا برخورد امام با بنی صدر پس از انتخاب وی به سمت رياست جمهوری واقعاً آموزنده است: «تا سال ۶۷ که امام طی نامه ای رسماً نوشت و قسم جلاله خورد که به بنی صدر رای نداده است به عنوان يک مسئولی که هشت سال بعد از بنی صدر کار کرده بودم و با امام ارتباط داشتم نمی دانستم ايشان به بنی صدر رای نداده و ۹۵ درصد مردم هم فکر می کردند امام به بنی صدر رای داده است و اين تصور به خاطر رفتار امام با بنی صدر پس از انتخاب به سمت رياست جمهوری بود.( ۹) «درگيری های بنی صدر با دولت و قوه قضائيه به رياست شهيد بهشتی زياد شده بود و ما هر روز با شکايت رئيس جمهور از دولت شهيد رجايی به قوه قضائيه می رفتيم و شرايط بسيار دشوار بود.» نبوی با اشاره به ظرافت امام در برخورد با کارگزاران حکومت به هيات حل اختلافی که برای رسيدگی به اختلافات دولت و رئيس جمهوری تشکيل شد اشاره می کند:« هيات سه نفره ای تعيين شد که هر کسی ترکيب هيات را نگاه می کرد تصور می کرد جنبه حمايت از بنی صدر دارد.» (۱۰ ) او همچنين به پيام امام به بنی صدر پس از سقوط هلی کوپتر حامل وی در کوه های الله اکبر اشاره می کند: «با توجه به فحوای پيام امام چه کسی فکر می کرد امام به بنی صدر رای نداده اند؟» با طرح مقدمات بهزاد نبوی به مسئله اصلی اشاره می کند: «در ماه های آخر رياست جمهوری بنی صدر طرحی در مجلس بود با عنوان حذف فرمان همايونی و اين طرح از سوی نمايندگان حامی دولت و در واقع فراکسيون سازمان در مجلس اول برای افزايش اختيارات دولت تهيه شده بود.»
نبوی توضيح می دهد که طبق قانون مشروطه در بسياری از موارد برای تائيد و تصويب قوانين، بندی تحت عنوان فرمان همايونی وجود داشت و تائيد نهايی بسياری تصميمات منوط به فرمان همايونی شده بود: «پيش از تشکيل مجلس اول در شورای انقلاب برای حل اين مشکل تصويب کرده بودند تمام عبارت های فرمان همايونی در متن قوانين به فرمان رئيس جمهوری تبديل شود.» طرح مجلس بر اين اساس بوده است که فرمان همايونی متناسب با مورد خاص به بخش های مختلف ارجاع شود.
« ما باخبر شديم امام به مجلس توصيه کرده اند اين طرح به تصويب نرسد.» با توجه به اهميت نظر رهبری انقلاب برای مجلس، رجايی به سراغ نبوی می رود و هر دو برای جويا شدن دليل اين تصميم نزد امام می روند: «رجايی به سراغ من در ستاد بسيج اقتصادی آمد و موضوع را گفت و من و رجايی خدمت امام رفتيم. حدود چهار ساعت با امام بحث و گفت و گو کرديم و بالاخره امام قبول کردند که از توصيه خود صرف نظر کنند.»
سخنان نبوی نشان می دهد در آن چهار ساعت صحبت های مهمی رد و بدل شده است: «شهيد رجايی بر خلاف هميشه خيلی ناراحت و تند صحبت کرد و خطاب به امام گفت: من آمده ام خيلی صريح عرض کنم قبايی برای نخست وزيری و وزارت ندوخته بوديم و اگر قبول کرديم تصور داشتيم شما هم مايليد و به سود نظام و انقلاب است و امروز هم هيچ قبايی ندوخته ايم و در همين جا می توانيم استعفا دهيم و برويم ولی اين شدنی نيست که ما مسئوليت را به عهده داشته باشيم و اختيار نداشته باشيم. به اين می ماند که دست و پای ما را ببنديد و بيندازيد در دريا تا شنا کنيم. ما آمده ايم تا تکليف ما را روشن کنيد. صحبت رجايی که تمام شد، امام لبخندی زد و پاسخ داد شما تکليف مرا روشن کنيد. من مطمئنم که اگر اين قانون در مجلس تصويب شود اين کشور را به خاک و خون خواهند کشيد و حتماً آقای بنی صدر موضع گيری خواهد کرد و کار به جاهای حساسی خواهد کشيد آن وقت در بيرون از اين کشور نمی گويند پس از ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی نتوانستيم اولين رئيس جمهورمان را ۱۱ ماه تحمل کنيم؟ (۱۱)
نبوی می گويد که امام تمام اتفاقات روزهای بعد را پيش بينی کرده بودند و تنها زمانی که ما در صحبت هايمان به ايشان گفتيم اين عمل شما سبب تضعيف مجلس می شود ايشان توصيه خود را برداشتند و مجلس طرح را تصويب کرد ولی همان گونه که می دانيم متاسفانه تمام پيش بينی های امام پس از تصويب آن طرح به واقعيت پيوست(۱۲).
نبوی چهار نکته را در اين ماجرا مهم می داند؛ يکی اينکه می گويد ما رهبری باصلابت تر از امام آن هم در سال های ابتدای انقلاب نداشتيم، اما می بينيم که مسئولين نظام با ايشان بحث و گفت وگو می کردند و حتی نظر ايشان را تغيير می دادند (۱۳). وی نکته دوم را در اين می داند که برخی تصور می کنند اگر کسی در مقابل نظر امام و رهبر بايستد و حرفی بزند الزاماً ضداسلام، انقلاب و نظام و مستوجب قهر و انتقام است. برخورد امام با اظهارات تند شهيد رجايی و حمايت هميشگی ايشان از آن، عدم صحت چنين تصوری را نشان می دهد. سومين نکته ای که نبوی بدان اشاره کرد جمله «دنيا به ما چه خواهد گفت» بود که وی آن را نشانگر اين دانست که امام در عين پايبندی به اصول برای نظر دنيا اهميت قائل بودند و در نهايت: «البته من نمی دانم اگر در آن روز آن اقدام صورت نمی گرفت و ماجرای بنی صدر آن طور نمی شد، الان وضعيت ما بهتر بود يا نه؟» (۱۴ )
نقد سخنان بهزاد نبوی: اگر او و امثال او به حق حقيقت شنيدن و حقيت گفتن عمل می کردند:
از مهمترين حقوق که در اعلاميه جهانی حقوق بشر نيامده و در قرﺁن، بر ﺁن تأکيد شده است، حق حقيقت گفتن ( حق بگوئيد ولو عليه خود ) و حقيقت شنيدن است . هرگاه بهزاد نبوی و امثال او به اين حق عمل می کردند، نه عمله استبداد می شدند ، نه ايران را گرفتار گروگانگيری و محاصره اقتصادی و جنگ ۸ ساله و استبداد ملاتاريا و مافياهای نظامی – مالی می کردند ، نه حالت پشيمانی می يافتند و نه گرفتار استبداد مافياها می شدند و راه پس و پيش را برخود می بستند .
و هرگاه بدانند هيچوقت برای برخورداری از اين حق و حقوق ديگر دير نيست، ﺁزاد می شوند و می توانند در جنبش برای ﺁزادی مردم و استقلال کشور شرکت کنند .
و انتقاد سخنان او :
۱ – حقيقت اينست که الف – سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی از ۱۱ سازمان پديد ﺁمد . اعظم طالقانی ﺁنها را به بنی صدر معرفی کرد و از او خواست که از خمينی بخواهد نمايندگان اين گروهها را بپذيرد . خمينی ﺁنها را پذيرفت و در پاسخ « چه بايدمان کرد؟» ﺁنها، گفت : نزد ﺁقای بنی صدر برويد . نزد او ﺁمدند و قرار بر اين شد که در يک سازمان گرد ﺁيند . بدين سان ، معرف اين گروهها اعظم طالقانی دختر طالقانی بود . ب – طالقانی در اعتراض « به سياستهای حاکم ﺁن زمان » قهر نکرد و از تهران خارج نشد، در اعتراض به بگير و ببندها ( از جمله توقيف فرزند او ، ابوالحسن طالقانی ) و سلب امنيت کردنها توسط کميته و سپاه به قهر تهران را ترک کرد . بهزاد نبوی بايد بگويد نقش سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی در بگير و ببندها و سلب امنيتها و خشونت ﺁميز کردن رابطه با گروههای سياسی ، چه بود ؟
۲ – تظاهرات بر ضد طالقانی بود . علت قطع رابطه اين سازمان با بنی صدر نيز اين شد که روز بعد از تظاهرات، ﺁنها نزد بنی صدر رفتند تا به خيال خود به او بشارت دهند . به او گفتند : شاخ طالقانی را شکستيم . بنی صدر با شگفتی پرسيد: مگر شما از طرفداران ﺁقای طالقانی نبوديد؟ گفتند : خير. بنی صدر به ﺁنها گفت : اعتياد به تضاد بدترين اعتيادها است و سازمان شما را ﺁلت شکستن شاخ اين و ﺁن می کند . در صورتی که نخواستيد اين اعتياد را ترک گوئيد، دنبال کار خود برويد . و ﺁنها نخواستند اين اعتياد را که استالينيستها رواج داده بودند، ترک گويند .
۳ - بنا بر مدارک موجود، الف – خمينی به صادق طباطبائی مأموريت می دهد با حکومت امريکا برای حل مشکل گروگانها تماس بگيرد . او از طريق گنشر، وزير خارجه وقت ﺁلمان ، با وزارت خارجه امريکا ارتباط برقرار می کند. کريستوفر ، معاون وقت وزارت خارجه امريکا به هامبورگ می ﺁيد و با صادق طباطبائی ديدار و گفتگو می کند . می پرسد : از کجا بدانيم شما براستی نماينده ﺁیة الله خمينی هستيد؟ طباطبائی به او می گويد شرائطی را که بر اساسشان مشکل گروگانها بايد حل شود را معين کنيد امام همانها را بعنوان شرائط ايران اعلام خواهد کرد . وزارت خارجه امريکا ﺁن شرائط را تهيه می کند و در ۲۲ شهريور ( ۱۲ سپتامبر ۱۹۸۰ ) همان چهار شرط را بعنوان شرائط ايران اعلام می کند . بنی صدر اين شرائط را نقد می کند و به خمينی يادﺁور می شود حکومت کارتر بيشتر از آن شرائط را پذيرفته بود . اما اثر نمی کند . ب – کميسيون خاص به خواست خمينی تشکيل نشده بود . بلکه هاشمی رفسنجانی بخاطر سازش پنهانی با گروه ريگان و بوش که در حال انجام بود، نمی خواست مسئله پيش از انتخابات رياست جمهوری حل شود . از اين رو، با وجود نبودن اکثريت و با وجود تذکر نمايندگانی چون مهندس بازرگان و سلامتيان که مقصود به تأخير انداختن حل مسئله به بعد از انتخابات رياست جمهوری امريکا و به رياست جمهوری رساندن ريگان است، او رأی گيری کرد و کميسيون قلابی را تشکيل داد . ج – پس از اعلام چهار شرط، خمينی رجائی را احضار می کند و دستور می دهد مسئله گروگانها را هرچه زودتر حل کنيد . او هم به مجلس نامه می نويسد که امام فرمودند مسئله گروگانها هرچه زودتر بايد حل شود . قرار می شود مسئله تا ۲۷ شهريور ( ۱۷ سپتامبر )حل شود . صادق طباطبائی به کريستوفر اطلاع می دهد : قرار است تا اواخر ماه ( شهريور ۵۹ يا سپتامبر ۸۰؟) مجلس کار را تمام کند . د – اما هاشمی رفسنجانی تا ۲۲ اکتبر ۱۹۸۰، که معامله پنهانی ( اکتبر سورپرايز ) انجام شد، دو سه روز يک بار ، موضوع را پيش می کشيد اما نمی گذاشت مجلس به تصميم برسد . چراکه می خواست به گروه ريگان فشار وارد کند و در معامله پنهانی امتياز بگيرد . وقتی معامله انجام می شود ، او می گويد : ايران نيازی به قطعات يدکی تجهيزات نظامی امريکائی ندارد و در ۴ ﺁبان ( ۲۴ اکتبر ) چهار شرط خمينی را در دستور کار مجلس قرار می دهد بدون اين که بگذارد مجلس تصميم بگيرد . بارديگر، نمايندگان معترض به او و مجلس می گويند : قصد به تأخير انداختن حل مشکل و پيروز گرداندن ريگان در انتخابات رياست جمهوری است . و او و مجلس کذائی همچنان بی اعتناء به « دستور امام » تصويب ۴ شرط را به تأخير می اندازند . و سرانجام ، در جلسه ۶۳ مجلس ، مورخ ۱۱ ﺁبان ( ۲ نوامبر، يعنی دو روز پيش از انتخابات رياست جمهوری ) ، ۴ شرط را تصويب می کند . روشن است که گفتگوها پيش از انجام انتخابات رياست جمهوری امريکا ﺁغاز نمی شدند چه رسد به حل مشکل. در جلسه ۱۳ ﺁبان ( ۴ نوامبر، روز انتخابات امريکا ) هاشمی رفسنجانی اين جمله بس گويا را برزبان می ﺁورد :
« در ﺁينده به ما خواهند گفت شما باعث انتخاب ريگان شديد » !
۴ و ۶ – می گويد : من و شهيد رجائی با راه حل موافق نبوديم . بدين سان الف - يادداشتهای کيومرث صابری فومنی همکار نزديک رجائی ( نوشته فرزند رجائی در ياس نو، ۳۱ دی ۸۲ ) را ( «بهزاد تا مرا ديد از ته سالن گفت : صابری، ببين تو به عنوان يک نويسنده شاهد باش قرار است ما کاری بکنيم که فردا به من خواهند گفت وثوقالدوله ايران! ولی تو شاهد باش که ما فقط به اطاعت امر امام اين کار را میکنيم. من به بهزاد گفتم حالا تو نروی و اين عبارت وثوقالدوله را به خبرنگاران بگويی که اتفاقاً گوش نکرد و عين همين تعبير را هم به خبرنگاران گفت) تصديق می کند . ب – اعتراف می کند که بعد از انتخاب ريگان به رياست جمهوری ، اقدام برای حل مسئله گروگانها، شروع شده است . اين واقعيت نياز به اعتراف او نداشت ، واقعيتی که نياز به اعتراف داشت و دارد اينست : ب – ۱ - چرا کاری که می بايد حداکثر تا پايان سپتامبر ( ۱۰ مهر ) انجام می گرفت، بعد از انتخاب ريگان به رياست جمهوری ، تازه شروع شد . ب – ۲ – چرا او کار را کش داد تا هواپيمای حامل گروگانها در لحظه شروع ادای سوگند رياست جمهوری توسط ريگان ، از فرودگاه مهرﺁباد به پرواز درﺁيند ؟ ج – اگر به راستی از ترس ريگان ، با انتخاب او، مسئله گروگانگيری بايد حل می شد، چرا ، پيش از ﺁن حل نشد تاکه ريگان به رياست جمهوری نرسد ؟ چرا هاشمی رفسنجانی گفت : در ﺁينده به ما خواهند گفت شما باعث انتخاب ريگان شديد ؟ اگر بهزاد نبوی می خواست راست بگويد، می گفت : بعد از انتخاب شدن ريگان ، به يمن « اکتبرسورپرايز» ، بنا بر همان معامله محرمانه، مسئله می بايد با حکومت کارتر انجام می گرفت . بطوری که ﺁزادی گروگانها هديه خمينی و همدستان او به ريگان تلقی می شد . وگرنه ، اگر ترسی در ميان بود، چرا در حکومت ريگان، امريکائيها در لبنان به گروگان گرفته شدند و با ترتيب دادن عمليات انتحاری ، حدود ۲۷۰ تنفگ دار دريائی کشته می شدند و افتضاح « ايران گيت » ببار می ﺁمد ؟
۵ – شخصيتی که نزد خمينی رفته و برای سرنوشت شومی گريسته بود که بازی خطرناک گروگانگيری – که ايران را گرفتار محاصره اقتصادی و نظامی ( ممنوعيت فروش اسلحه به ايران و... ) و تجاوز عراق به ايران کرده بود - ايران را گرفتار خود می کرد و بهزاد نبوی نام او را نمی برد، زنده ياد مهندس مهدی بازرگان بود .
۷ و ۸ - به دروغ می گويد : بنی صدر که تا ﺁن روز ، سکوت کرده بود . الف – در اين مصاحبه ، صحبت از قرارداد الجزاير است . حال بر او است که بگويد : چرا قرارداد را بيانيه خوانديد و برخلاف قانون اساسی – که می بايد به امضای رئيس جمهوری يا نماينده او برسد - ، بدون اطلاع رئيس جمهوری امضاء کرديد و به اجرا گذاشتيد ؟ اگر بنی صدر سکوت کرده بود، شما از کجا می دانستيد او اين سند خيانت را امضاء نخواهد کرد ؟ نامه او به خمينی و گزارشهای روزانه او ( روزها بر رئيس جمهوری چگونه می گذرند ) به مردم و مصاحبه ها و سخنرانيهای او ، سکوت بودند ؟
او می گويد: بنی صدر « قصد داشت به همين بهانه امام را نيز به خيانت به کشور متهم کند » . بدين سان، او يکبار ديگر اعتراف می کند خيانتی انجام گرفته است . وگرنه ، نياز نبود که بهشتی بگويد : « صلاح نيست امام را در مسئله بيانيه الجزاير وارد کنيم و از ايشان مايه بگذاريم » و هرگاه بنی صدر بناحق خمينی را به خيانت به کشور متهم می کرد، هم ﺁبروی خود را برده بود و هم بهانه کافی را به دست خمينی و همدستان او داده بود و ﺁنها ديگر نيازی به کودتای خائنانه خرداد ۶۰ پيدا نمی کردند . و راست نيز نمی گويد . زيرا تا واپسين ديداردر ۱۶ خرداد ۶۰، بنی صدر – برغم گزارشهای مکرر – باور نکرده بود خمينی خيانت به کشور و انقلاب را کارگردانی کرده است .
طرفه اين که از سوئی عمل انجام شده را ، دو نوبت خيانت می داند و از سوی ديگر گله می کند که چرا بنی صدر نسبت به و رجائی اعلام جرم کرده است !
۹ – می گويد : «تا سال ۶۷ که امام طی نامه ای رسماً نوشت و قسم جلاله خورد که به بنی صدر رای نداده است » ، او و ۹۵ درصد مردم فکر می کردند به بنی صدر رأی داده است . الف – يکی از شرطهای بنی صدر با خمينی اين بود که او بسود و زيان کسی موضع نگيرد و او اين شرط را تنها در مورد رجوی نقض کرد . ب - محلاتی به بنی صدر گزارش کرد که بعد از شمارش ﺁراء ، فرستاده خمينی رأی او را گرفت و برد و او به شما رأی داده بود . اما چرا مأمور فرستاده بود رأی او را بمحض خوانده شدن ، گرفته و برايش ببرند؟ زيرا الف – ﺁيا از ﺁن وحشت داشت که به کسی رأی داده باشد که مردم به او رأی نداده اند ( مدنی و حبيبی ) ؟ و يا به بنی صدر رأی داده بود و يا چون می دانست نخواهد گذاشت رئيس جمهوری منتخب مردم اصول راهنمای انقلاب ايران را به عمل درﺁورد، نمی خواست مردم بدانند او به بنی صدر رأی داده است . بخلاف قول نبوی ۹۵ درصد مردم نمی دانستند خمينی به بنی صدر رأی داده است . اين پهلوی طلبها و استالينيستها بودند و هستند که به دروغ تبليغ می کردند و می کنند چون خمينی گفت مردم به بنی صدر رأی دادند .
۱۰ - دروغی بس فاحش می گويد زيرا الف – هیأت سه نفری به پيشنهاد مهندس بازرگان تشکيل شد . ب – بنی صدر با ﺁن مخالف بود زيرا نه ممکن بود هیأت اکثريتی طرفدار او پيدا نکند و نه ممکن بود اکثريت بی طرف پيداکند و ناقض قانون اساسی ( رئيس جمهوری همآهنگ کننده سه قوه بود ) نيز بود . سه تنی که عضو هیأت شدند، محمد يزدی ( متعلق به دار و دسته ای که رجائی را به نخست وزيری رساندند و به بنی صدر گفت : ما می خواهيم ۵ درصد حزب الله بر کشور حکومت کند ) و مهدوی کنی که همچنان از « راست گرايان » رژيم است و انتخابات پر تقلب مجلس اول را انجام داده بود و اشراقی ، داماد خمينی و گوش به فرمان او . ﺁرای يک طرفه ﺁن هیأت نيز بدون کمترين ابهامی ، دست نشاندگی اعضای ﺁن هیأت را به نسلها يی که از پی هم می ﺁيند، گزارش می کنند .
۱۱ – در اين قسمت از قول او ، نيز، منطق صوری بکار رفته است . دروغها و اعترافاتی در بر دارد و واقعيت را می پوشاند :
۱/۱۱ – فرمان همايونی درکار نبود ، حکومت رجائی و رهبران حزب جمهوری اسلامی که کودتای خزنده را پيش می بردند، شورای انقلاب نصب چند مقام را منوط به تصويب رئيس جمهوری کرده بود از جمله رياست بانک مرکزی. در قانون اساسی مشروطيت، اختيارات شاه معين گشته بود از قبيل عزل و نصب وزيران – که اختياری صوری بود – . بعد از انقلاب ، اين « اختيارات » را خمينی به خود داد . شورای نگهبان نيز نمی توانست از او سلب اختيار کند .
اما در قانون اساسی جمهوری اسلامی ، نخست وزير و وزيران دو تصويب نياز داشتند : رئيس جمهوری و مجلس . اين اختيار را نيز نه شورای انقلاب می توانست بدهد و نه می توانست بستاند . مقامهائی که شورای انقلاب تصديشان را در گرو تصويب رئيس جمهوری قرارداده بود، کودتاچيان را در موضع دشواری قرار داده بود. از اين رو، بهزاد نبوی می خواهد واقعيت مهمی را بپوشاند :
۲/۱۱ - ﺁن واقعيت مهم که می خواهد بپوشاند اينست : به قول بهزاد نبوی ، در موضوع گروگانها، خيانتی انجام گرفته بود . رئيس جمهوری اعلام جرم کرده بود . رئيس بانک مرکزی اعلام جرم کرده و مجلس را از خيانت مالی رجائی و نبوی ﺁگاه کرده بود . رجائی در نماز جمعه گفته بود : چرتکه نياندازيد ! بازپرس جرم را مسلم يافته و ﺁماده صدور دستور توقيف رجائی و نبوی شده بود . پس از ديد خيانت کنندگان، بهيچ قيمت نمی بايد رئيس بانک مرکزی در مقام خود باقی می ماند .
افزون بر اين، برابر معامله محرمانه با ريگان – بوش ( اکتبر سورپرايز ) ، حکومت ريگان می بايد اسلحه به « ايران » می فروخت . بدين خاطر نيز می بايد بانک مرکزی را به تصرف خود در می ﺁوردند . فسادهای مالی نيز نيازشان را به تصرف بانک مرکزی شديد می کرد .
۳/۱۱ - اما اعتراف بس مهم اينست که « لايحه الغای فرامين همايونی » ، از مراحل پايانی کودتا بود . وگرنه خمينی نمی گفت در بيرون از کشور به ما نمی گويند اولين رئيس جمهورمان را ۱۱ ماه بيشتر تحمل نکرديم . واقعيتی که بهزاد نبوی می پوشاند اين واقعيت است که قصد واقعی که مدت کوتاهی بعد به عمل درﺁوردند، عزل رئيس جمهوری بود . رجائی اين واقعيت را به بنی صدر گفته بود . معامله پنهانی با ريگان و بوش بدون کودتا به عمل درﺁوردنی نبود : گرفتن اسلحه و ادامه جنگ بسود امريکا و انگليس و اسرائيل و تصرف دولت .
۱۲ – استدلالی که رجائی کرده است ، هم اعتراف است و هم گويای قدرت پرستی ، نه تنها ﺁن روز که امروز نيز اززبان بهزاد نبوی ( مدعی جديد جانبداری از مردم سالاری ) :
الف – رجائی اعتراف می کند که نخست وزير خمينی است . نه ﺁن روز و نه امروز، بهزاد نبوی از خود نمی پرسد : بنا بر قانون اساسی ، خمينی چه حق داشت نخست وزير تحميل کند ؟ ب – طرفه اين که نخست وزيری که بر خلاف قانون اساسی تحميل شده بود، اختيار لازم داشت! ولی از رئيس جمهوری که مردم انتخاب کرده بودند، می بايد سلب اختيار می شد ! ج – مجلسی که خمينی خود به سران جمهوری اسلامی گفته بود ﺁن را در دست بگيريد و در انتخاباتش تنها ۶/۶ ميليون نفر شرکت کرده بودند و بسياری از « نمايندگانش » با تقلبهای فاحش و به زور خمينی به مجلس راه يافته بودند و رئيس جمهوری ﺁن را قانونی نمی دانست، چرا اگر با کودتا موافقت نمی کرد، ضعيف می شد؟ چرا قوی نمی شد ؟ د – بهزاد نبوی دروغ ديگری نيز می گويد و ﺁن اين که رجائی و نبوی تنها نزد خمينی نرفتند، دوتن از اعضای شورای نگهبان نيز رفتند . شورای نگهبانی که می بايد بی طرف می بود و به انطباق مصوبات مجلس با قانون اساسی ، می پرداخت، چرا می بايد به نزد خمينی می رفت که خارج شدن لايحه حکومت از دستور را تضعيف مجلس می شمرد ؟ مجلس که خمينی خود ﺁن را « پوچ » گرداند و همچنان پوچ ماند . ه - بانک مرکزی می بايد مستقل می بود و ابزار حکومت نمی شد . يک دليل مصوبه شورای انقلاب نيز همين بود . بنا بر اين ، اگر خمينی علاقه ای به کشور داشت و اقتصاد را مال خر نمی دانست، قطعا می بايد به رجائی می گفت: وظايف بانک مرکزی مشخص هستند . شما چرا بايد اختيار ﺁن را داشته باشيد ؟ و بالاخره ، و - مهمتر از همه اين که به خمينی چه ربط داشت که به مجلس بگويد با کاری موافقت يا مخالفت کند ؟ او چرا نمی بايد می دانست که مداخله او در کار سه قوه، موجب تضعيف هر سه قوه می شد .
۱۳ –نبوی ضعف بزرگ خمينی را که همواره عکس العمل بود و هيچگاه عمل نبود، قوت او می شمارد . توضيح اين که او از خود رأی نداشت . از دليل ها، دو دليل در موافقت و مخالفت او ، بيشتر مؤثر می شدند : يکی ارضای قدرت طلبی او و داير شدن امر ميان انتخاب طرف مخالف قدرتمداری و طرف موافق قدرتمداری . بنی صدر ، در نامه ها به او و در حضور، او را بخاطر نداشتن رأی و موافقت کردن و ترک موافقت به خاطر رفتن گروهی زورپرست به نزد او و تغيير رأی او را، سرزنش می کرد . اگر دائم واکنش نمی شد، همانطور که بهزاد نبوی اعتراف می کند، او می دانست که مردم ايران با کودتا بر ضد منتخب اول تاريخ خود موافق نيستند و کودتاچيان ايران را به خاک و خون خواهند کشيد . اما او چاره جز موافقت با دستياران استبداد خويش نداشت . زيرا معامله پنهانی با ريگان و بوش ، با موافقت او انجام گرفته بود . خيانتی که بنی صدر از ﺁن سخن می گفت و بهزاد نبوی می خواهد در پوشش مخالفت با قرارداد الجزاير – که بنوبه خود خيانت به کشور بود - ، بپوشاند، اين خيانت بود .
۱۴ – بهزاد نبوی می گويد :
«البته من نمی دانم اگر در آن روز آن اقدام صورت نمی گرفت و ماجرای بنی صدر آن طور نمی شد، الان وضعيت ما بهتر بود يا نه؟»
اين قسمت از سخنان بهزاد نبوی اعتراف صريح تری است بر کودتا . ﺁن اقدام ﺁن روز به قطعی شدن کودتا در خرداد ۶۰ انجاميد . و او ابراز ندامت نيز می کند . در حقيقت، اين اندازه جرأت ابراز ندامت را نشان می دهد . با توجه به اينکه می گويد « پيش بينی امام » در باره به خاک و خون کشيده شدن کشور و... و جهتی که دولت در پيش گرفت و جنايت و خيانت و فسادی که روش شد، ايران وضعيتی را يافته است که صفت بدترين دارد . بطور قطع اگر کودتا انجام نمی شد، جنگ در خرداد ۶۰ پايان می يافت و دو نسل ايرانی قربانی نمی شدند و ۱۰۰۰ ميليارد دلار خسارت مادی وارد نمی شد ، دولت به تصرف ملاتاريا در نمی ﺁمد و امروز ، در اختيار مافياهای نظامی – مالی ، قرار نمی گرفت . پس بهزاد نبوی می داند که کودتا ايران را از راست راه ﺁزادی و استقلال ، به بيراهه استبداد و وابستگی کشانده است . هرگاه امروز در جانبداری از مردم سالاری صادق بود، می بايد جرأت خويش را بيشتر می کرد و می گفت : همه ﺁنها که در کودتا شرکت کرديم، مانع از استقرار ولايت جمهور مردم شديم . عمله استبداد شديم و ولايت مطلقه فقيه را برقرار کرديم و سبب شديم خيانت و جنايت و فساد روش دولتيان بگردد .
با وجود اين ، بسيارند که دم از مردم سالاری می زنند و هنوز جرأت اين اعترافها را ، ولو زير لب، پيدا نکرده اند .
انقلاب اسلامی : بدين قرار، مافياهای نظامی – مالی نتوانسته اند بحران داخلی را از راه ايجاد بحرانها در بيرون رژيم مهار کنند . سهل است ﺁن را تشديد کرده اند . از اين لحاظ، رژيم وارد مرحه جديدی شده است که می تواند به انحلال ﺁن بيانجامد .
بديهی است که در حال حاضر، با تشديد بحران در درون رژيم و بحرانها در بيرون رژيم ، امکان های جديد برای مافياهای نظامی – مالی ايجاد کرده اند . مطالعه مقاله ژاله وفا خواننده را ازچگونگی قراردادهای نفتی و خورد و بردهای مافياهای نفتی ﺁگاه می کند.