خانم شيرين عبادی
پس از مطالعه کتاب «ايرانی و آزاد» بقلم شما که به زبان فرانسه ترجمه شده است، بجا يافتم توجه شما را به نکات زير جلب کنم:
با توجه به اين امر که بخاطر يک زن مسلمان جانبدار حقوق بشر ، به شما جايزه صلح داده اند، اين يادﺁوری به شما بی فايده نيست که، بنا بر قرﺁن، از حقوق انسان، يکی حق بر حقيقت است که فرمود حق را بگوئيد ولو بر عليه نفس شما باشد . ﺁدمی حق دارد خلاف حقيقت نگويد و خلاف حقيقت نشنود . مردم نيز حق دارند خلاف حقيقت نشنوند . با توجه به اين حق، خود می توانيد تصور کنيد خلاف حقيقت شنيدن چه ضربه ای بر توانائی اعتماد کردن مردم وارد می کند . ترديد نکنيد که در مقام دفاع از اين حق است که به شما نامه می نويسم :
* در صفحه ۵۵ کتاب مطالبی را در مورد مرحوم پدرم، آقای فتح الله بنی صدر عنوان کرده ايد که با حقيقت تطبيق نمی کند.
- مرحوم پدرم، آقای فتح الله بنی صدر در هيچ دوره ای، چه قبل و چه بعد از انقلاب وزير دادگستری ايران نبوده است . بنابراين نمی توانسته است در مقامی باشد که به زنان قاضی يا کارمند دادگستری حجاب را تحميل کند.
- با اينکه مرحوم پدرم در خانواده روحانی متولد شده بود، من و مادرم هيچگاه نه با اعتقاد و نه با زور حجاب برسر نکرديم و اصولا پدرم هميشه بر اين عقيده بود که مذهب و يا حجاب را نمی شود به زور بر کسی تحميل کرد.
- در صفحه۶۹ ، نقل کرده ايد که پدرم از شما در خواست کرده بود سمت مشاورت حقوقی رئيس جمهور (برادرش آقای ابوالحسن بنی صدر) را بپذيريد و شما قبول نکرديد. در اين مورد لازم ميدانم به اطلاعتان برسانم که من از آقای ابوالحسن بنی صدر صحت چنين پيشنهادی را جويا شدم. ايشان کاملا از آن اظهار بی اطلاعی کردند و اظهار داشتند که تا وقتی که شما و خانم مهرانگيز کار به وکالت زندانيان سياسی نپرداخته بوديد و شما وکالت خانواده شهيدان پروانه و داريوش فروهر را بعهده نگرفتيد، نام شما را نشنيده بودند. از ﺁن زمان است که نام شما را شنيده و به کار شما ارج نهاده است . اگر بايد مشاور حقوقی رئيس جمهور می شديد، بنا بر قاعده ، ايشان بايد از آن مطلع می بودند .
- اينجانب با توجه به اينکه سمت منشی خصوصی رياست جمهوری را در آن سال (۱۳۵۹) برعهده داشتم و غالبا در ملاقاتهای پدرم و رئيس جمهور حضور داشته و در منزل پدرم هم زندگی ميکردم و از بيشتر نظرات و عقايد ايشان مطلع بودم تا اين اواخر اسمی از شما نشنيده بودم و کاملا برايم ناآشنا بوديد.
* و اما مطلبی که بيش از همه موجب تعجب و تاثر عميق من شد، درهمان صفحه ۶۹ کتابتان بخود تبريک ميگوييد که پيشنهاد مشاور حقوقی رئيس جمهوری شدن را نپذيرفتيد و با بی تفاوتی ادامه می دهيد: «آنکس که به جای من مشاور حقوقی رئيس جمهوری شد اعدام گشت». بی تفاوتی شما ، پيشاروی اعدام يک بی گناه که همکار شما نيز بود، نه تنها بی اعتنائی به حقوق انسان که گويای غفلت شما از کرامت ﺁن شهيد و خود شما است .
در اينجا لازم به توضيح است که مشاور رئيس جمهور، آقای منوچهر مسعودی نام داشت که حتما ايشان را بخاطر می آوريد. گناه بزرگ مرحوم مسعودی دفاع از حقوق بشر بود و بهمين دليل هم بوسيله رژيم اعدام شد. از جمله اتهامهای که دادگاه رژيم به مرحوم مسعودی وارد کرد، گزارشاتی بود که در مورد شکنجه و اعدام زندانيان سياسی و پايمال شدن حقوق زنان در ادارات دولتی در اختيار رئيس جمهوری می گذاشت و رئيس جمهوری اين گزارشها را در «کارنامه » (گزارشهای روزمره به مردم ) ، باز می ﺁورد و در سخنرانی ها ( از جمله در ميدان ﺁزادی ) مردم را از شکنجه های متعدد و وجود زندانهای پرشمار ، ﺁگاه می کردند .
از خود سووال می کنم ولو اينکه چنين پيشنهادی به شما شده بود، آيا تبريک شما به خودتان برای نپذيرفتن آن به اين دليل نبود که سکوت را ترجيح داده و چنان خود را حفظ کرديد تا مثل مرحوم مسعودی به دام رژيم نيفتيد؟
• در اينجا توجه شما را به مطالبی جلب می کنم که آقای نخجيری از قضات عاليرتبه و خوشنام دادگستری، همکار و دوست نزديک پدرم، در جواب کتاب و مصاحبه های شما از امريکا برايم فرستاده است. آقای نخجيری از جمله نوشته است : نسبت به برانگيختن به رعايت حجاب را من در جلسه ای که در اطاق آقای ششهانی برپا بود بصورت تذکر که بانوان ليسانسيه حقوق قضائی بعنوان قاضی در دادگستری استخدام شدند. سال ۱۳۵۹ رئيس هيت بازرسی دادگاههای شهرستان تهران بودم و شهبه ۲۴ تحت تصدی خانم عبادی و هر شعبه ديگر را که خانمها رئيس بودند شخصا بازرسی کردم و کمبودهای نحوه اداره کردن دادگاه را در حضور آقای سيد عباس رفيع جاه، قائم مقام رئيس کل به او تذکر دادم. طی ماههای آذر و بهمن سال ۱۳۵۷ که گروهی از قضات و وکلای دادگری بطرفداری از آيت الله خمينی و برنامه هايش عليه رژيم محمد رضا شاه فعاليت ميکردند و روزی که در اطاق آقای شهشهانی معاون اول دادستان استان جمع بوديم، خانم عبادی وارد شدند و روی صندلی دست راست من نشست (تا آنوقت از بانوان شاغل در دادگستری اعم از قاضی يا کارمند اداری کسی در مبارزات ضد رژيم شرکت نکرده بود). چون ديدم که در آن فصل سرما بی روسری است، آهسته باو گفتم خانم عبادی برادرانه از شما خواهش می کنم روسری بگذاريد که در جواب با خشم و هيجان فرياد زد: «من عوامفريبی نمی کنم». آقای احمد صدر دست چپ من نشسته بود و ترنگلی به پايم زد و آهسته گفت ناراحت نشو، اينها را از عدليه بيرون می اندازند. خانم عبادی چون ميداند من و صدر زنده ايم و پس از شنيدن يا خواندن دروغ او مچش را باز خواهيم کرد مرده را مورد تهمت قرار داده است. در آن روز، هنوز آيت الله طالقانی از زندان آزاد نشده بود و تظاهرات خيابانی شروع نشده بود. و فتح الله خان در ديوان کشور مشغول کار بود که در جلسه کذا حضور نداشت. بايد بگويم که پس از پيروزی انقلاب و تشکيل دولت موقت آقای مبشری وزير دادگستری انتخابی هنوز در پاريس بود و به سبب بسته شدن فرودگاهها نمی توانست به ايران بيايد. مهندس بازرگان آقای احمد صدر، وزير کشور را موقتا به سرپرستی وزارت دادگستری برگزيد. در آن روزها همه معاونين طرفدار شاه از ترس کارمندان حزب اللهی جرات حضور در محل کارشان نداشتند، لذا آقای صدر ﺁقای فتح الله بنی صدر را موقتا به سمت معاون اداری و مالی منصوب کرد که به وضع آشفته وزارتخانه سروسامان دهد. پس از آمدن آقای مبشری هم، چند روز بنی صدر معاون بود که در روزهای پايانی اسفند ۵۷ به سمت دادستانی کل کشور برگزيده شد و جمعا کمتر از سی روز مقام معاونت را بعهده داشت. بسر نداشتن روسری تنها مربوط به خانم عبادی نبود. در آن روزها نود درصد بانوان شاغل در دادگستری اعم از قاضی و کارمند اداری بی حجاب اسلامی بودند و اگر احيانا درصد کمی با روسری سرکار می ﺁمدند قطعا به لحاظ فصل زمستان بود. حتی خانم ؟، منشی ويژه آقای مبشری که، از زمان وزرای سابق بر او، در حوزه وزارتی کار ميکرد، روسری نداشت.
...
سه تن از بانوان که سمت قاضی نشسته را داشتند از جمله خانم شيرين عبادی بسمت مستشاری اداره حقوقی وزارت دادگستر ی تعيين شدند تا از مزايای گروه چهار قضاتی که اختصاص به مستشاران شعب محاکم استيناف مرکز و روسای دادگاههای و مستشاران اداره حقوقی داشت، برخوردار باشند. لازم به توضيح است که حسب رويه متداول در وزارت دادگستری شغل مستشاری اداره حقوقی به قضاتی داده می شد که سوابق و تجربهء قضائی درخشان در سمتهای پيشين داشته اند و اکثر قضات اين اداره دارای رتبه های قضائی ۱۰ و ۱۱ بودند... خانم شيرين عبادی در شغل قضائی جديد تا خرداد سال ۶۰ که نگارنده در سمت سرپرست سازمان بازرسی کل کشور و معاون وزير دادگستری مشغول بکار بودم، در سمت مستشاری اداره حقوقی مشغول به کار بودند. "
خانم عبادی
با توجه به موقعيتی که شما امروز از آن برخورداريد انتظار می رفت که شما مدافع تمامی ايرانيان مبارزی باشيد که عمر خود را صرف خدمت به وطن و تلاش خستگی ناپذير برای بدست آوردن آزادی کردند و بسياری جانشان را در اين راه مقدس از دست دادند و نه اينکه خدمات و فداکاری قدر ننهاده و سعی در تخريب نامشان بکنيد و يا وقايع تاريخی را نوع ديگری بيان کنيد که از حقيقت بدور باشد.
با کمال تاسف بايد عرض کنم که در مصاحباتتان و همينطور در کتابتان تعريف و تشکر از رئيس جمهوری (آقای خاتمی) می کنيد که نه تنها تا کنون قدمی در راه آزادی و حقوق مردم ايران برنداشته است بلکه نوحه سرای مقبره لاجوردی قصاب اويمن هم می باشد. حتما بخاطر می آوريد که بسياری از جوانان ايرانی بخاطر نوشتن يک مقاله مخالف رژيم و دفاع از حقوق مردم در زندان آقای لاجوردی زير شکنجه های قرون وسط يی جان خود را از دست دادند و يا اعدام شدند. مرحوم پدر و برادر من هم از شکنجه های آقای لاجوردی بی نصيب نماندند. او در زندان اين شکنجه گر با اينکه سنش از ۶۰ سال می گذشت شکنجه شد حال آنکه در زندان شاه شکنجه نشده بود.
و در خاتمه به اطلاع شما می رسانم که مرحوم پدرم، آقای فتح الله بنی صدر، به گواهی تمام قضات خوشنام ايران در نامه ای که بعد از فوتش در جرايد منتشر کرده بودند، يکی از قضات عدالتخواه و نيکنام و حقيقت طلب بود. او از شخصيتهای بزرگ قضائی ايران بشمار می رفت. در رشته حقوقی بسيار آگاه و مطلع بود و هيچگاه از ابراز شجاعت در دادخواهی دريغ نمی کرد. برکشف و ابراز حقيقت، به اين دليل که حق خود و عموم مردم می دانست، پافشاری می کرد. عمری را در مطالعه و مبارزه برضد استبداد سپری کرد و بهمين دليل مغضوب دو رژيم استبدادی بود. روانش شاد باد.
هرگز نميرد آنکه دلش زنده شد بعشق
ثبت است بر جريده عالم دوام ما
۲۵ خرداد ۸۵
فريده بنی صدر