دوشنبه 16 مرداد 1385

دين‌داری و حقوق بشر، ف. م. سخن

«افراد می‌توانند در عين دين‌داری ملتزم به حقوق بشر باشند» اکبر گنجی؛ دانشگاه ام. آی. تی

اگر در اين‌جا دين به معنی اسلام است بايد به صراحت گفت که افراد نمی‌توانند بدون قوانين بازدارنده‌ی بشری، در عين دين‌داری ِ کامل ملتزم به حقوق بشر باشند. اصل اساسی ِ حقوق بشر، آزادی‌ست. در دين اسلام، بشر آزاد نيست. خداوند بشر را با قوانين خود محدود می‌کند. خداوند دستورهايی را برای خوش‌بختی بشر ديکته می‌کند، و بشر موظف به انجام آن‌هاست. انجام اين دستورها اختياری نيست، اجباری‌ست. خداوند نمی‌فرمايد بشر تا جايی که به آزادی ديگران لطمه نزده است آزاد است. دستورات خداوند به پيامبر (ص) وحی می‌شود، و عقل بشر حتی اگر قادر به ارائه‌ی دليل منطقی برای اجرای آن‌ها نباشد، بايد اجرا شود. "روشنفکران دينی" ِ ما اصرار دارند با ارائه‌ی تفاسير مُدرن و پيوند دادن دين اسلام به فلسفه‌ی غرب، از تلخی اين حقيقت بکاهند، در حالی که آقايان عالِم در دين اسلام و مذهب شيعه –که اکثرا بنيادگرا هستند- به صراحت نبودن اين آزادی را اعلام می‌دارند. تلخی اين حقيقت به مراتب شيرين‌تر از توجيهات خوش آب‌ورنگ و دل‌فريب ِ روشنفکران دينی‌ست. دين، امری ايمانی‌ست که دل بايد آن را بپذيرد. هرگاه عقل و فلسفه را به اين ميدان راه دهيم، حاصل‌ش شک و ترديد و سستی ايمان خواهد بود. تاريخ اين را ثابت کرده است. از همين روست که آقای مطهری می‌گويد وقتی مومنی ايمان محکمی دارد و سوالی ندارد، نبايد او را در معرض سوال و شک قرار داد.

اسلام، اصولی دارد و فروعی. هر کدام را دانسته قبول نکنيم، و يا انجام ندهيم، مسلمان نيستيم. اگر مسلمان باشيم و بگوييم مثلا معاد و بهشت و جهنم را قبول نداريم، يا مثلا آگاهانه نماز نمی‌خوانيم، يا مثلا پيوسته شراب می‌نوشيم، يا مثلا قصاص و بريدن دست و پا و در آوردن چشم و سنگسار را از بيخ و بن مردود می شماريم، از دين خارج شده‌ايم و سزای ما مرگ است. چه روشنفکر دينی باشيم، چه بنيادگرا باشيم؛ چه دکتر عبدالکريم سروش باشيم، چه آيت‌الله مصباح باشيم، بايد اين احکام را اجرا کنيم و اگر به هر دليل اجرا نکنيم يا حتی با آن‌ها مخالفت ِ زبانی ورزيم مجازات ما مرگ است. اين واقعيتی‌ست که چون ظاهری تلخ و گزنده دارد –و به دلايل سياسی به طور کامل اجرا نمی‌شود- دائما بر آن سرپوش می‌نهيم. پس ما به عنوان يک مسلمان از اين قوانين آزاد نيستيم و نمی‌توانيم باشيم. اگر هم "روشنفکران دينی" می‌گويند می‌توانيم باشيم، بيايند رسما اعلام کنند و نتيجه‌اش را ببينند. همان نتيجه‌ای که وقتی ملی مذهبی‌ها خواستند عليه قصاص راه‌پيمايی کنند، امام خمينی به آن‌ها نشان داد. قوانين ِ دين ِ آسمانی، با حقوق بشر ِ زمينی سازگار نيست و نمی‌تواند باشد.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


افراد در عين دين‌داری کامل، نمی‌توانند ملتزم به حقوق بشر باشند؛ همان حقوق بشری که بشر را فقط بشر می‌داند، و بشر را آزاد می‌داند، و بشر را در مقابل بشر مسئول می‌داند و جسم و روح بشر را –حتی جنايت‌کارترين و تبه‌کارترين‌شان را- محترم می‌داند. آقايان هم –همان‌ها که بنيادگرا می‌ناميم‌شان- صادقانه تضاد قوانين دينی و حقوق بشر زمينی را ابراز می‌دارند اما دوستان ِ "روشنفکر دينی" اصرار به هم‌نشين کردن آب و آتش دارند.

تنها چيزی که می‌تواند افراد را در عين دين‌داری ملتزم به حقوق بشر کند، همان قانونی‌ست که توسط بشر و بر مبنای حقوق بشر نوشته شده. قانونی که دين در نوشتن آن دخالتی ندارد. هر گاه اين التزام را صرفا ً به دين بسپاريم، نتيجه‌اش همين بند ۲۰۹ و اتاق‌های تعزير و تعطيلی مطبوعات و قصاص و سنگسار خواهد بود. افراد دين‌دار ِ مسلمان زمانی می‌توانند در عين دين‌داری ملتزم به حقوق بشر باشند که مثل هر انسان ِ مسيحی و کليمی و زرتشتی و بهايی و بودايی و بی‌دين، در مقابل قانون، دارای حقوق برابر باشند. اين واقعيت تلخی‌ست که شيرين کردن آن با توجيه و تفسيرهای روشنفکرانه، نتيجه‌ای جز عقب‌ماندگی بيش‌تر مردم ايران نخواهد داشت.

[وبلاگ ف. م. سخن]

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'دين‌داری و حقوق بشر، ف. م. سخن' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016