advertisement@gooya.com |
|
انگیزه و منطق علی خامنه ای و رئیس جمهور گوش به فرمان او از گفتار و کردار به شدت تحریک آمیز یک سال گذشته چه بوده است؟
ضرورت حذف اسرائیل از نقشه جغرافیا، برگزاری کنفرانس نفی هولو کاست در تهران، ادعای تبدیل جمهوری اسلامی به ابر قدرت، بزرگنمائی ظرفیت و توان هسته ای و موشکی ایران و بالا خره اعلام بریده شدن ترمز قطار هسته ای نظام، ظاهرا هیچ یک به سود جمهوری اسلامی نیست. این حرفها نه تنها نتوانسته است نگرانی جامعه جهانی را نسبت به مقاصد هسته ای ایران و رفتار دخالت گرانه آن در امور سایر ملتهای منطقه تخفیف دهد، بلکه به آن دامن زده و موجب اجماع جهانی علیه ایران شده است. این حرفها نه فقط به کسب توافق قدرت های بزرگ با صنایع هسته ای ایران نیانجامیده، بلکه دقیقا در جهت عکس آن عمل کرده است. این گونه تحریکات نه فقط باز دارنده حمله احتمالی هوائی امریکا و اسرائیل به ایران نبوده و نیست، بلکه در خدمت آن است. پس چرا محمود احمدی نژاد و برخی از دست نشاندگان رهبر جمهوری اسلامی آن را مدام تکرارکرده و می کنند؟
پاسخ این پرسش را باید در نبرد قدرت میان دو جناح رقیب در جمهوری اسلامی که از ماهها پیش شدت پیدا کرده است، جستجو کرد. از هنگام جلوس احمدی نژاد بر صندلی ریاست جمهوری تا به امروز میان جریان نظامی امنیتی از یکسو و جبهه رسما اعلام نشده، اما عملا موجود روحانیون سنتی و اصلاح طلب و بخش بزرگی از تکنو کراتها و مدیران نظام به رهبری هاشمی رفسنجانی از سوی دیگر جنگ قدرت شدت گرفته است. این جبهه که از همدلی و هم سوئی روحانیون و جریانهای جناح راست حاکم ، حوزه های علمیه، حداقل نیمی از مجلس شورای اسلامی و همه جریانهای اصلاح طلب پدید آمده، دارای آن چنان وسعتی در نظام است که رهبر جمهوری اسلامی رویاروئی با آن را به صلاح خود ندانسته و با وجود همراهی همه جانبه وی با جریانات تند رو حتی الامکان از رویاروئی با آن اجتناب کرده است.
خامنه ای که از رندی و تجربه کافی برای حفظ موقعیت خود بر خوردار است با وجود همراهی همیشگی اش با افراطیون تند رو، همواره کوشیده است در ظاهر خود را در ورای رقابت جناح ها نشان دهد، تا از یک طرف نفوذ خود را در هر دو جناح حفظ کند و از سوی دیگر در صورت لزوم خود را از عواقب شکست روش های ماجرا جویانه جناح نظامی ـ امنیتی که البته به دستور خود وی عمل می کنند مصون نگه دارد.
از چندین ماه پیش که همراه با وخیم تر شدن اوضاع اقتصادی و اجتماعی کشور، و شکست دیپلماسی دولت احمدی نژاد، مخالفت ها در جناح راست علیه احمدی نژاد گسترش یافته است، خامنه ای تا
اندازه ای ـ و البته در ظاهرـ حساب خود را از احمدی نژاد و کابینه وی جدا کرده است، اما در پنهان هم چنان از باند نظامی ـ امنیتی حمایت می کند. خامنه ای بازیگر اصلی است، احمدی نژاد و دیگر سران جناح نظامی ـ امنیتی مهره هائی هستند که وی آنها را بسته به شرایط به حرکت در می آورد. خامنه ای بیش از پیش حفظ قدرت خود را درادامه چالش با امریکا و غرب حتی به قیمت حملات هوائی امریکا و اسرائیل به ایران می بیند. باند نظامی ـ امنیتی نیز در همین خط است و کاملا با رهبر جمهوری اسلامی هما هنگی دارد.
اما طیف وسیعی مرکب از روحانیون سنتی و مدرن و جریانات اصلاح طلب رژیم به رهبری هاشمی رفسنجانی ( شاید درست تر باشد اگر بگوئیم به رهبری مثلث هاشمی، خاتمی و کروبی) نگران آن هستند که این ماجرا جوئی های رهبر و باند نظامی حاکم سرانجام به درگیری میان ایران و امریکا، مسلط شدن مطلق باند نظامی و حذف کامل روحانیون از قدرت بیانجامد. این طیف بر خلاف سیاستهای دولت احمدی نژاد، از دیر باز خواهان مذاکره و عادی کردن مناسبات ایران و امریکا، همکاری با ایالات متحده در مورد عراق و مصالحه در زمینه سیاست هسته ای جمهوری اسلامی به شرط تضمین امنیت جمهوری اسلامی است .
هر چه زمان بیشتر می گذرد احمدی نژاد و دولت او با مشکلات داخلی و خارجی بیشتری مواجه
می شوند و امکان حذف طیف مخالف کاهش میابد. مگر آن که حمله هوائی علیه صنایع هسته ای ایران راه را بر سلطه کامل جریان نظامی ـ امنیتی و به حاشیه راندن قطعی طیف مخالف هموار کند.
کابینه نظامی امنیتی کنونی با آگاهی از این مساله در یکسال گذشته حداکثر تلاش ممکن را در تنش فزائی میان ایران و غرب ، بحرانی تر کردن مناسبات ایران و امریکا و تحریک ایالات متحد و اسرائیل به حمله هوائی به تاسیسات هسته ای کشور به خرج داد.
اگر غرب به ویژه امریکا به مداخله نظامی در ایران توسل جسته بود، آنگاه خامنه ای در حذف کامل مخالفان درونی رژیم و بستن کامل فضای ایران موفق شده بود . بر عکس مسلم بود که در صورت ادامه و افزایش فشارهای اقتصادی و سیاسی هماهنگ ایالات متحده و اروپا و خود داری از هرگونه مداخله نظامی و استقبال امریکا از مذاکره با جمهوری اسلامی به تدریج دولت احمدی نژاد در همه عرصه ها در بن بست قرار می گیرد و جریان طرفدار مذاکره و مصالحه در درون جمهوری اسلامی تقویت می شود. بنابراین علت اصلی شعارها و رفتار تحریک آمیز احمدی نژاد و جریان نظامی ـ امنیتی را باید در همین کشمکش درونی نظام جمهوری اسلامی جستجو کرد. آنها برای تسویه و حذف کامل رقبا و تحکیم سلطه خود بر جامعه ایران به حمله هوائی « دشمن» نیازداشته و دارند. چنین حمله ای هر چه قدر هم که سنگین و گسترده باشد ، حتی اگر به پادگانها ی نظامی وزیر ساخت های صنعتی و اقتصادی کشور کشانده شود ، باز هم تا زمانی که ایران به سوی تجزیه و تلاشی کشانده نشود نظام حاکم را در معرض نابودی قرار نمی دهد. البته همین جا اضافه کنم که بنیاد گرایان افراطی حاکم که برای حفظ سلطه خود و حذف رقبا از قدرت ، از حمله نظامی امریکا هم استقبال می کنند، کوته بین تر از آن هستند که عواقب چنین فاجعه ای را که در نهایت به نابودی خود آنان نیز می انجامد پیش بینی کنند. برخی از عواقب فوری حمله هوائی امریکا یا اسرائیل و یا هر دو به ایران را بر می شماریم :
ـ احساسات و افکار عمومی مردم که در حال حاضر نسبت به امریکا دوستانه است اساسا دگرگون می شود و به شدت علیه آن تحریک و بسیج می شود.
ـ اکثر جریانات و عناصرترقی و آزادی خواه مخالف جمهوری اسلامی به نا چار با محکوم کردن مداخله خارجی با نظام حاکم هم سوئی پیدا میکنند و بدینسان جنبش دموکراسی خواهی به سود بنیاد گرائی ضد غربی تضعیف می شود.
ـ بنیاد گرائی مذهبی و نا سیونالیسم ایرانی که در سالهای گذشته کم و بیش در برابر هم قرار داشته اند ، در هم می جوشند و ترکیبی خطر ناک تر از بمب اتمی پدید می آورندکه در خدمت فاشیسم مذهبی قرار می گیرد.
در جهان اسلام نیز دو گرایش متفاوت و متعارض بنیاد گرائی سنی و شیعی احتمالا علیه غرب و رژیم های متحد آن به هم نزدیک می شوند و با به حاشیه راندن جریانات دموکراتیک و ترقی خواه فضای سیاسی منطقه را در اختیار می گیرند.
با توجه به آنچه گفته شد حمله نظامی به ایران نه فقط به زیان ملت های ایران و منطقه ، نه فقط به زیان صلح و دموکراسی در ایران، منطقه و جهان است، بلکه به زیان منافع ملی ایالات متحد نیز هست. اما با وجود همه این مخاطرات و عواقبی که بر شمردیم و با وجود شرکت ایران و امریکا در مذاکرات بغداد حمله نظامی هوائی به ایران همان گونه که در یادداشت های پیشین هم نوشته بودم، محتمل است. چرا که نه حکومت جورج بوش و نه باند نظامی ـ امنیتی حاکم بر ایران، هیچ کدام از موضع منافع ملی امریکا و یا ایران تصمیم نمی گیرند. انگیزه ها بیشتر جاه طلبی ها و مصالح سیاسی باند های قدرت است و دقیقا تحت تاثیر همین انگیزه ها بود که عراق به این سرنوشت شوم دچار شد. اما باند های نظامی حاکم و رهبر جمهوری اسلامی هم بر خلاف توهمی که دارند ، از حمله به ایران به شدت زیان خواهند دید. چرا که حمله هوائی به ایران همراه خواهد شد با بر آمدن طغیان های قومی در خوزستان، آذربایجان، سیستان و بلوچستان و کردستان . در این استانهای مرزی ایران مردمانی زندگی می کنندکه در پی بیست و هفت سال سرکوب و محرومیت آماده طغیانند و قدرت های خارجی می توانند با هزینه ای اندک به آتش طغیان و تجزیه طلبی در این مناطق عمدتا محروم ایران دامن بزنند.
بنا بر این بر خلاف تصورباند حاکم و کسانی که ممکن است جنگ را به صلاح خود بدانند، هیچ کس از آن طرفی نخواهد بست. حمله به ایران آغاز فرو رفتن ایران و خاور میانه در جهنمی است که همه چیز را در خود خواهد سوزاند. هر کس در هر کجا که هست باید پیش از آنکه آتش به انبار باروت بیافتد از آن جلو گیری کند.
بنا به آنچه گفته شد بعید است که کنفرانس بغداد که قرار است در ماه آینده برگزار شود، به عادی شدن مناسبات ایران و امریکا و از میان رفتن خطر مداخله نظامی امریکا در ایران منجر شود. به خصوص باید بر این نکته تاکید کنم که افراطیون دو طرف پیش از آنکه از این کنفرانس خواهان آشتی و عادی کردن مناسبات ایران و امریکا باشند به دنبال چیزهای دیگری هستند.
نو محافظه کاران و احتمالا شخص جورج بوش می خواهند پیش از حمله هوائی به ایران مخالفان امریکائی و بین المللی خود را خلع سلاح کنند و مدعی شوند که پیش از جنگ همه راههای دیپلماتیک را آزموده اند.
تند رو های ایران نیز که نمی خواهند در جهان و منطقه منزوی شوند اولا برای بیرون آمدن از انزوا خود را از شرکت در این کنفرانس ناچار دیده اند وثانیا آن که با شرکت در کنفرانس عراق، هزینه مداخله نظامی احتمالی امریکا در ایران برای حکومت بوش را افزایش میدهند.
با اینهمه نمی شود فقط با نگاهی بد بینانه به شرکت ایران در کنفرانس بغداد نگریست . هم در حکومت امریکا هم در حکومت ایران طرفداران آشتی و مذاکره دارای نفوذ و وزن قابل ملاحظه ای هستند و هر یک به سهم خود به مسوولان دو حکومت برای بهره گیری از فرصت پیش آمده در جهت عادی کردن مناسبات ایران و امریکا فشار می آورند. علاوه بر این متحدان اروپائی و آسیائی ایالات متحده نیز ( منهای اسرائیل ) با مداخله نظامی در ایران به شدت مخالفند. در جناح راست رژیم اسلامی نیز همان گونه که پیشتر اشاره رفت کم نیستند کسانی که به رهبر جمهوری اسلامی برای فاصله گیری از تند رو ترین جریان نظام حاکم و اجتناب از رویاروئی با امریکا فشار می آورند.
به هر حال کنفرانس بغداد که با شرکت هر پنج عضو دائم شورای امنیت در بغداد آغاز شده ، فرصت خوبی برای شکست بن بست مناسبات ایران و امریکا و اجتناب از در گیری نظامی ایران و امریکا است . فقط بنیاد گرایان تند رو که قدرت و نفوذ خود را در نظام حاکم و جامعه ایران در گرو ادامه دشمنی ایران و امریکا می بینند و نیز کسانی که برای دسترسی به قدرت در ایران به مداخله نظامی امید بسته اند با چنین تحولی خصومت می ورزند و حتی الامکان در مسیر آن کار شکنی می کنند . عادی شدن مناسبات ایران و امریکا نه فقط کشور را از مخاطره جنگ به دور می دارد، بلکه یکی از مهمترین بهانه های سرکوب و بستن فضای سیاسی کشور را از دست استبداد می گیرد . این تحول به زیان محافل افراطی و جنگ طلب در ایران و منطقه و درنتیجه به نفع طرفداران اصلاحات دموکراتیک خواهد بود.
علی کشتگر
دوشنبه بیست و هشت اسفند
هزار و سیصد و هشتاد و پنج