• متن انتشار يافته پيشنهاد سازش ملايان، با آمريکا بعد از سال ها ادعای دشمنی
• تنها هدف نظام: باقی ماندن بر مسند قدرت به هر قيمت
عليرغم تمام دشمنی ها و هياهوی بيست و هشت سالة مسئولين حکومت اسلامی عليه "شيطان بزرگ"، سياست بی خردانه ای که صدمات بی حساب و غير قابل توجيه به ملت ايران وارد آورده است، اکنون گوئی سران جمهوری اسلامی ايران ناگهان خواب نما شده اند و با نشست دوجانبه و مستقيم با آمريکا به منظور بحث و گفتگو در ارتباط با ايجاد ثبات و آرامش در عراق، موافقت خود را اعلام نمودند.
آيت الله خامنه ای که قبلاٌ هرنوع مذاکره مستقيم با آمريکا را بی چون و چرا طرد می نمود و ميگفت: "هرکس بخواهد با آمريکا به مذاکره بنشينند، يا بايد احمق باشد و يا آنکه از الفبای سياست بوئی نبرده باشد"، يکباره تغيير عقيده داده و زمينه را برای حضور هيات نمايندگی ايران، زير اين عنوان که ماموريت آنان "فقط برای يادآوری مسئوليت هائی که آمريکا در قبال مردم عراق دارد، می باشد و بس"، امکان اين نشست را هموار ساخت.
بيشتر صاحب نظران و مفسرين سياسی بر اين باورند که زمينة اختلافات ميان ايران و آمريکا وسيعتر از آن است که بتوان در چنين نشست هائی، به پيشرفتی در روابط دو کشور اميدوار بود. اما بعضی نيز اعتقاد دارند که منافع و خواسته های کوتاه مدت ايران و آمريکا در ارتباط با موضوع امنيت و ثبات در عراق آنقدر با يکديگر متفاوت است که حتی نمی توان نسبت به رسيدن به يک توافق محدود هم که صرفا در ارتباط با آينده عراق باشد اميدوار بود. اين به آن دليل است که مسئولين جمهوری اسلامی در مرحله اول خواستار خروج هرچه زودتر نيروهای نظامی آمريکا از عراق می باشد و به عواقب دراز مدت آن که می تواند نهايتاٌ با هرج و مرج بيشتر و تجزيه عراق به سرآغاز مشکلات قومی برای ايران نيز منتج گردد، نمی انديشند.
حقيقت امر اين است که جمهوری اسلامی فعلا دولت آمريکا را در شرايطی بغرنجی می بيند که بعلت درگيری های روزافزونش در عراق، فاقد توانائی برای هر گونه اقدام يا ابتکار اساسی جديد در منطقه می باشد و به اين علت تمام تلاش خود را بر اين گذاشته است، تا آخرين ابتکار دولت بوش برای استقرار آرامش و امنيت در بغداد را خنثی نمايد و از اين طريق برای خودش تا اوايل سال ۲۰۰۹ و روی کار آمدن دولتی ديگر در آمريکا وقت بخرد. در چنين شرايطی، اگر پيش بينی افرادی چون محمد البرادعی، مدير کل آژانس بين المللی انرژی اتمی، نيز درست باشد که "برنامه های غنی سازی ايران با شتاب خيلی بيشتر از آنچه که همه پيش بينی ميکنند، در حال پيشرفت است"، هر کوششی که مانع از هر اقدام حاد عليه حکومت اسلامی در ۲ سال آينده گردد، باعث خواهد شد تا حکومت اسلامی با تکميل برنامه های هسته ای و دست يافتن به سلاح اتمی در موقعيت جديد و غير قابل تغييری قرار گيرد که اين همان هدف اصلی نظام می باشد. البته، بسياری از مفسرين سياسی بر اين باورند که در اين فاصله، حکومت اسلامی علاوه بر تشديد نا آرامی ها در عراق، کماکان به فعاليت های تخريبی اش به منظور ايجاد گرفتاری های بيشتر برای آمريکا و متحدينش چون اسرائيل، لبنان، و کشورهای عربی منطقه خليج فارس و بويژه دولت نوپا و تثبيت نشدة افغانستان ادامه و حتی خواهد افزود.
لازم به يادآوری است که اين استراتژی چيزی نيست که به وضوح برای آمريکا و هم پيمانانش در شورای امنيت سازمان ملل متحد و يا در منطقه خاورميانه آشکار نباشد و بديهی است که آنها نيز هرگز کنار نخواهند نشست و نخواهند گذاشت تا جمهوری اسلامی به آسانی به خواسته هايش دست يابد و عملا تمام مخالفينش را در اين روياروئی سرنوشت ساز برای آينده منطقه خنثی سازد. به همين لحاظ، پرونده اتمی ايران و عدم تمکين حکومت اسلامی به خواسته های شورای امنيت، مبنی بر خودداری از غنی سازی، اهميت ويژه ای پيدا کرده که بايد تکليف آن به نحو قابل قبولی برای جامعه بين المللی در ماه های آينده روشن شود. در غير اينصورت، با توجه به تمام درگيری ها و مشغوليت هائی که ايران در منطقه خاورميانه به منظور مزاحمت و درگيری برای آمريکا آفريده است، تنها اقدام قاطع و مشخصی لازم است که بتواند جلوی پيشرفت برنامه نظامی ايران را بگيرد. گفته می شود اين اقدام قاطع همان، حمله حساب شده نظامی به بعضی از تاسيسات اتمی ايران می باشد که حد اقل می تواند از سرعت دست رسی ايران به سلاح های هسته ای و موشک های دوربرد جلوگيری کند. نکته جديدی که در اين رابطه بخصوص در ماه های اخير توسط مفسرين سياسی در آمريکا بيان گرديده، اين است که حمله نظامی عليه جمهوری اسلامی، فقط و فقط به منظور تنبيه و عقب انداختن زمانبندی برنامه های هسته ای ايران خواهد بود و بس. لذا قصد آمريکا و ديگر متحدانش اين نيست که با حمله نظامی بخواهند تمام توانائی ها و مراکز کار هسته ای را نابود سازند. آنها ميدانند که حمله نظامی به تاسيسات نطنز، اصفهان، اراک و احتمالاٌ بوشهر کافی است که برنامه و پيشرفت کار ايران در اين راستا را سال ها بتعويق بياندازند.
ترديدی نيست که می توان خطر حمله به ايران را صرفا، با تغيير رفتار در سياست های غير عقلائی و خطرناکی که امروز از سوی حکومت اسلامی اعمال ميگردد، منتفی ساخت. شايان توجه است که همين جمهوری اسلامی که امروز مردم و کشور ايران را در معرض خطر حمله خارجی قرار داده، در سال ۲۰۰۳- پس از اشغال عراق از سوی آمريکا و انگليس، پيشنهادی برای حل مشکلاتش با آمريکا به مقامات دولت بوش تسليم نمود که در آن آمادگی دولت ايران را نه تنها از عدم دخالت های بيجا در امور داخلی لبنان، عراق و فلسطين، بلکه پايان دادن به غنی سازی و تمام مسائلی که اينک دولت احمدی نژاد بعنوان مسائل «ناموسی» از آنها ياد ميکند، را اعلام کرده بود.
چند هفته پيش، نيکولاس کريستوف، روزنامه نگار معروف آمريکائی در مقاله ايکه در روزنامه نيويورک تايمز انتشار داد، ضمن انتشار متن کامل پيشنهادی مقامات ايرانی (که به نقل از کريستوف با ياری و مشورت قبلی چند تن از نزديکان نظام جمهوری اسلامی در آمريکا مانند هوشنگ اميراحمدی و چند تن ديپلمات بازنشسته آمريکائی تدوين يافته بود) دولت بوش را بعلت عدم پذيرش اين پيشنهاد مورد نکوهش قرار داده بود. ولی نه کريستوف و نه هيچ صاحب نظر ايرانی و يا خارجی ديگر که اين متن را مطالعه کرده است هرگز اين واقعيت را مطرح نساخته اند که اگر، تحريکات جمهوری اسلامی در لبنان و فلسطين و يا در عراق و افغانستان مسائلی هستند که جمهوری اسلامی می تواند به آسانی و بدون فدا کردن منافع ملی ايران از ادامه آن سياست ها چشم پوشی کند، پس به چه دليل امروزه دقيقا با اعمال همان سياست های غير ضروری و جنگ افروزانه، مردم و کشور ما را در آستانه حملات نظامی بيگانگان قرار داده و چرا جان شهروندان بی پناه ايران را فدای منافع و ماجراجوئی های، خودکامگانی می نمايد که امروز با زور و خشونت، خودشان را به ملت ايران تحميل نموده اند؟
اينک ترجمه يادداشتی که تحت عنوان «دادو ستد بزرگ» يا ‘Grand Bargain’ شهرت يافته و قبل از ارائه به مقامات آمريکائی، بوسيله محمد جواد ظريف سفير ايران در سازمان ملل متحدپاراف شده بود و توسط نيکولاس کريستوف در روزنامه نيويورک تايمز بدون کوچکترين اعتراض از سوی مقامات ايران انتشار يافته است را برای آگاهی هم ميهنان ارائه ميدهم تا هم ميهنان به وضوح ببينند که اين حکومت بی کفايت چگونه با ريا و تزوير، منافع و مصالح ملی ايران را فدای منافع و مصالح حقير و صنفی خود نموده است. هدف حاکميت امروز هم که مملکت را به آستانه جنگ و نابودی می کشاند، چيزی جز تامين بقای حکومت نکبت بار جمهوری اسلامی نبوده و نيست - هدفی که، قرائت اين متن به آسانی همگان را به چنين نتيجه ای ملموس می رساند!
«متن يادداشت موسوم به «دادو ستد بزرگ» يا ‘Grand Bargain’ :
اهداف ايران - (آمريکا مذاکرات را بر اساس «احترام متقابل» قبول دارد و موافق است که دولت ايران، نکات زير را در ليست خواسته هايش قرار دهد)
• پايان دادن به رفتار خصومت آميز از سوی آمريکا و بازگرداندن وضعيت ايران به آنچه که بود (به زبانی ديگر عدم دخالت در سياست داخلی و خارجی ايران، برداشتن ايران از ليست کشور های حامی تروريزم و «محور شرارت»)
• پايان بخشيدن به هرنوع تحريم: تحريم های بازرگانی و اقتصادی، آزاد سازی دارائی های ايران و کنار زدن هرنوع تصميمات قضائی (FSIA)، و هرنوع مانع تراشی در امور بازرگانی و بانکی
• عراق: استقرار يک حکومت دموکراتيک و منتخب مردم در عراق، پشتيبانی از مطالبات ايران در ارتباط با غرامت جنگ ۸ ساله، احترام به منافع ايران در عراق و ارتباطات ايران با مراکز مذهبی در کربلا و نجف
• دسترسی کامل ايران به تکنولژی های هسته ای، «بيو تکنولژی» و شيميائی برای استفاده صلح جويانه
• شناسائی منافع امنيتی مشروع ايران در منطقه و نيازمندی های دفاعی او
• تروريزم: تعقيب عوامل تروريستی ضد ايران، بويژه سازمان مجاهدين خلق و استرداد اعضای موجود اين سازمان در عراق. همچنين، اقدامات جدی و قاطع عليه تروريست های ضد ايرانی، بويژه سازمان مجاهدين خلق و سازمانهای وابسته به آن در آمريکا
اهداف آمريکا
(ايران مذاکرات را بر اساس «احترام متقابل» قبول دارد و موافق است که دولت آمريکا، نکات زير را در ليست خواسته هايش قرار دهد)
• سلاح های کشتار جمعی: شفافيت کامل به منظور جلوگيری از هر اقدام دولت ايران برای توليد يا دستيابی به سلاح های کشتار جمعی، همکاری کامل ايران با آژانس بين المللی انرژی اتمی و تمام خواسته هايش (تصويب پروتکل موسوم به ۲+۹۳ و غيره)
• تروريزم: اقدام جدی به منظور جلوگيری از هر عملکرد مربوط به اعمال تروريستی در خاک ايران (و بخصوص در ارتباط با سازمان القاعده) توام با همکاری های جدی و رد و بدل بی شائبه اطلاعات در اين راستا
• عراق: هماهنگی با هر نوع نفوذ ايرانی به منظور ايجاد ثبات سياسی و استقرار نهاد های دموکراتيک و يک حکومت غير مذهبی
• خاورميانه: ۱) جلوگيری از هر نوع کمک و حمايت مادی (ماتريال) به نيروهای مخالف فلسطينی (حماس و جهاد اسلامی) از خاک ايران و اعمال فشار بر آن عوامل به منظور پايان بخشيدن به حرکات خشونت آميز عليه مردم عادی (جمعيت «سيويل» يا غير نظامی) در مناطق اطراف مرزهای ۱۹۶۷
• فشار بر حزب الله به منظور ترغيب آن سازمان که تمام فعاليت هايش در کشور لبنان را در چارچوب يک سازمان سياسی به پيش ببرد
• پذيرفتن مصوبات کنفرانس جامعه عرب در بيروت و بويژه طرح عربستان سعودی در ارتباط با راه حل موسوم به “Two states- approach”
اقدامات پيش بينی شده
I : اعلام توافق مبنی بر رعايت شرايط زير:
II : صدور اعلاميه هائی همزمان حاوی اين موضوع که " ما (يعنی آمريکا و ايران) با احترام متقابل هميشه آماده مذاکرات مستقيم و اساسی به منظور در ميان گذاشتن مسائل و منافع فی مابين بوده ايم ولی همواره تاکيد بر اين مواضع نيز داشته ايم که چنين مذاکراتی فقط در جوی می تواند صورت گيرد که امکان دستيبابی به حل مشکلات و خواسته هايمان، امری امکان پذير باشد."
III : اولين نشست مشترک با شرکت نمايندگان در يک رده مناسب (در محلی چون پاريس) با قرار قبلی برای طرح اهداف مذکور تشکيل خواهد شد
الف: تصميم در برداشتن نخستين گام های مشترک
• عراق: تشکيل يک گروه مشترک، پشتيبانی فعال ايران در جهت ايجاد ثبات در عراق، تعهد فعال آمريکا نسبت به دريافت غرامت جنگی ايران از عراق در چارچوب مسائل مربوط به بدهی های عراق
• تروريزم: تعهد آمريکا بر خلع سلاح کردن عناصر سازمان مجاهدين خلق و خارج ساختن آنان از عراق بر مبنای مفاد قطعنامه ۱۳۷۳ شورای امنيت سازمان ملل متحد در رابطه با رهبری اين گروه، تعهد ايران به منظور همکاری جدی، عليه عوامل و اعضای سازمان القاعده در ايران، همکاری و رد و بدل اطلاعات
• يک بيانيه کلی از سوی ايران مبنی بر اينکه از يک راه حل صلح جويانه برای حل مشکل خاورميانه با شرکت کنندگان موجود حمايت خواهد کرد
• يک بيانيه کلی از سوی آمريکا مبنی بر اينکه ايران جزئی از «محور شرارت» نمی باشد
• پذيرفتن اين اصل از سوی آمريکا که از اقدام برای ايجاد موانع عليه فعاليت های تجاری و مالی ايران در صحنة بين المللی خودداری ورزد
ب: تشکيل سه «گروه کار» که بطور موازی در زمينه های خلع سلاح، امنيت در منطقه، و همکاری های اقتصادی فعاليت های خود را آغاز نمايند. هدف آنها رسيدن به يک سلسله موافقتنامه در ارتباط با «سه نقشه راه موازی» (Road Map) برای بحث و تبادل نظر در اين سه گروه کاری می باشد. در ضمن هر دو کشور به توافق رسيده اند که خواسته های مطروحه از سوی طرفين در دستور کار جلسات قرار گيرند.
• خلع سلاح: «نقشه راه» در اين راستا که شامل خواسته های طرفين باشد... شفافيت در ارتباط با تمام تعهدات بين المللی و تضمين های لازم برای عدم تلاش برای دستيابی به سلاح های کشتار جمعی از يکسو و دستيابی کامل به تکنولژی غرب (در هر سه زمينه)
• تروريزم و امنيت منطقه ای: «نقشه راه» برای تمام اهداف مطروحه طرفين در ارتباط با مسأله خاورميانه و تروريزم
• همکاری های اقتصادی: «نقشه راه» برای پايان دادن به تحريم های اقتصادی، احکام قضائی و آزاد سازی دارائی های ايران
ج: توافق پيرامون يک جدول بندی زمانی به منظور عملی ساختن مسائل
د: توافق در ارتباط با صدور يک اعلاميه عمومی در پايان اولين نشست، در ارتباط با نکات مورد تائيد ميان طرفين
نکته قابل توجه اکيد برای ايرانيان اينجاست که در هيچ جای اين «دادو ستد بزرگ»، کوچکترين اشاره ای به موضوع دموکراسی و يا تامين حقوق بشر در ايران نشده است. صاحب نظران معتقدند که نپذيرفتن اين پيشنهادهای گشاد دستانه توسط حکومت اسلامی، از سوی دولت بوش در آن سال، هنگاميکه طرح «خاورميانه بزرگ» به منظور گسترش دموکراسی در خاورميانه، در صدر برنامه های سياست خارجی دولت بوش قرار داشت، بعلت همين وجود نداشتن، موضوع دموکراسی و تامين حقوق بشر در ايران بوده است.
اما سرانجام در تاريخ ۲۸ مه – يعنی ۴ سال، پس از تسليم اين يادداشت به مقامات دولت آمريکا، اولين دور مذاکرات مستقيم ميان سفرای ايران و آمريکا با حضور نخست وزير عراق در بغداد انجام گرفت. جالب اينجاست که مسئولين طراز اول نظام اعم از شخص خامنه ای يا احمدی نژاد، همه تاکيد بر اين داشته اند که اين نشست اخير پس از دريافت تقاضای کتبی آمريکا، مورد موافقت مقامات جمهوری اسلامی قرار گرفته است. گوئی اين افراد ظاهراٌ انتشار مقاله مستند کريستوف و تمام ضمائم آن، مبنی بر درخواست کتبی مقامات بلند پايه نظام، برای گفتگوی مستقيم با آمريکا به منظور جلب پشتيبانی دولت بوش، برای تثبيت و حفظ موقعيت خودشان در ايران را فراموش کرده اند!
بهرحال با توجه به شرايط فعلی، برای بيشتر مفسرين آشکار است که اهداف اصلی ايران از شرکت در اين گفتگوها، جلب رضايت عوامل شيعه دست پرورده خود، در دولت عراق است که حتی آنها نيز خواستار پايان دخالت های خرابکارانه ايران در کشورشان هستند و همچنين برای «وقت کشی» و سرگرم ساختن آمريکا و افکار عمومی جهان تا مرحله ايست که بتواند برنامه هسته ای اش را به نقطه دلخواه برساند. در ضمن ناگفته نماند که بدون فشار سران حزب دموکرات، فشار افکار عمومی در آمريکا و روند نامطلوب اوضاع در عراق، دولت بوش هم، هرگز به نشستن با ايران در شرايط موجود تن در نمی داد.
متاسفانه اين موضوع به راحتی مشخص شده که حکومت اسلامی حتی در رابطه با عراق نيز به منافع دراز مدت ايران، در آنکشور نمی انديشد و تنها متوجه مسائلی مانند خروج هر چه زودتر سربازان آمريکائی از عراق است که از آن بعنوان يک پيروزی سياسی در داخل کشور و جهان اسلام بهره برداری کند. ولی ايران دوستان واقعی بايد توجه کنند، بازی خطرناکی که از سوی حکومت اسلامی براه افتاده است، می تواند در نهايت تماميت ارضی و وحدت ملی عراق را بکلی نابود سازد. شرايطی که سرانجام دود آن نيز با احتمال تکرار همان اتفاقات در ايران، به چشم ملت ايران خواهد رفت.
مهرداد خوانساری
ژوئن ۲۰۰۷