حدود یک ماه پیش بود که اسم یکی دیگر از زنان فعال و یکی از اعضای کمپین یک میلیون امضا در فضاهای خبری پررنگ شد: زینب پیغمبرزاده.
دانشجوی سال آخر جامعهشناسی که بعد از گرفتن احضاریه، مرتبط با حضور زنان مقابل دادگاه انقلاب در تاریخ ۱۳ اسفند، به دادگاه رفت. به محض ورود، با توهین قاضی و منشی روبهرو شد: «گلهمند بودند که هرچه را به ما میگویند در سایت و وبلاگمان مینویسیم؛ و از این مسأله هم ناراحت بودند که چرا با وجود اینکه بچهها بازداشت میشوند، بازهم به فعالیتهای خودشان ادامه میدهند. برای همین کمپین و تمام شخصیتهایی را که درآن فعال هستند به مسخره میگرفتند. مثلا یک آقایی در را باز کرد که با آقای سبحانی قاضی پرونده کار داشت. آقای سبحانی و منشیشان شروع کردندبه فریاد زدن و اینکه نیا تو! در را ببند! الان هیچی نگو! اگه حرف بزنی اسم و مشخصاتت روی سایتها منتشر میشود».
زینب را مدتی بعد از آزاد شدنش پیدا کردم. او صبح روز ۱۷ اردیبهشت به دادگاه انقلاب رفت. از او وثیقهای ۲۰ میلیون تومانی خواستند؛ و چون امکان فراهم کردن این مبلغ را نداشت، از همانجا به اوین منتقل شد.
۹ روز بعد، سختی و تاخیرها را (به قول پدرش) گذراند و عاقبت دور از زندان، در میدان کاج سعادت آباد، بدون پول و دست خالی، از اتومبیلی با شیشههای دودی پیاده شد.
آن روز از شدت معده درد و مشکلات گوارشی که از زندان با خود آورده بود، در درمانگاه بستری شد. حالا بعد از طی مراحل مختلف پزشکی آرامتر شده.
به او تلفن میکنم تا در مورد موضوع دیگری صحبت کنم: زندان زنان از دید یک جامعهشناس.
به هر حال ۹ روز و شب را در بند عمومی زندان زنان اوین گذرانده. میگوید تجربهی خیلی خوبی بود: «فرصتیست که کمتر برای یک جامعهشناس یا یک روزنامهنگار رخ میدهد. تنها نکتهای که در آن شرایط، که شرایط واقعا غیرقابل تحملی بود، باعث میشد که من روحیه پیدا کنم این بود که هر جامعهشناسی آرزو دارد بتواند به معتادین تا این حد نزدیک شود. هر روزنامهنگاری آرزو میکند شرایط یک روز زندگی در زندان را از نزدیک ببیند. خب، این شرایط برای من به وجود آمد و من سعی کردم از آن شرایط یک تصویر کامل به دست آورم؛ حداقل از همان بند ۳ که داخلش بودم. میخواستم تلاش کنم، تا با تصاویری که به دست میآورم، هم بتوانم به جامعهشناسها کمک کنم و هم به فعالین اجتماعی که میخواهند در مورد این شرایط بیشتر بدانند».
با این اطلاعات وتصاویر میخواهی چطور به فعالان کمک کنی؟
«تا اندازهای میشود بخشی از این اطلاعات را در روزنامهها منتشر کرد. مواردی هم که نشود در روزنامهها چاپ کرد، به دلیل محدودیتهای مختلف، جایشان در وبلاگها و سایتهای اینترنتیست».
پدر زینب گفته بود چند معتاد ،قاچاقچی و همینطور معلمانی که تازه بازداشت شده بودند، با او در یک سلول بودهاند.
زینب در مورد سلول خودش و بند عمومی توضیح میدهد: «بچههای دیگری که تا حالا به بند عمومی رفته بودند همهشان بند ۳ پایین را دیده بودند. ولی من بند ۳ بالا بودم. بند ۳ پایین مکان نگهداری خانمهای مسنتر است. بند ۳ بالا مربوط به خانمهای زیر ۲۲ سال است. سعی میشود از ارتباط میان این دو بند جلوگیری کنند و تنها موقع هواخوری میتوانند همدیگر را ببینند. خانمهای معلمی که بازداشت شده بودند بند ۳ پایین بودند و من خیلی اتفاقی موقع انگشتنگاری با آنها آشنا شدم».
او تاکید میکند: «درست است که ما بیرون از زندان برای خیلی از این زندانیهایی که آنجا هستند فعالیتهای زیادی میکنیم، ولی این یک مسألهی انسانیست و اینکه بتوانیم فرهنگ و شرایط زندگی آنها را به عنوان زندانی و همبند تحمل کنیم، مسألهی جداگانهایست».
پیغمبرزاده در مورد مسألهای که برای بقیهی زندانیان دردآور بوده میگوید: «چیزی که خیلی ناراحت کننده بود، شرایط بهداشتی و شرایط تغذیهی وحشتناک زندان بود. یعنی اصلا به سلامت این زندانیها اهمیت داده نمیشود. من وقتی مقایسهاش میکنم با بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات که واقعا برایشان مهم است، زندانیای که آنجا وارد میشود، علیرغم تمام آزاری که میبیند، وضعیت بهداشتی و سلامت مناسبی داشته باشد، میبینم در بخش عمومی اصلا احساس مسئولیت نمیکنند در قبال زندانی و اصلا سلامت زندانی اهمیت ندارد. زندانیها به من گفتند که هفتهی قبل درغذایشان فیلتر سیگار پیدا کردهاند یا یک کیسهی پلاستیکی درخورشتی بوده که قرار بوده زندانی بخورد».
زینب باز هم به مسألهی بیتوجهی به بهداشت و سلامت جسمانی زنان زندانی بند عمومی اوین اشاره میکند: «زندانیهای بند بالا اکثرا کم سن و سال بودند و در این سن احتیاج به غذای مناسب دارند. خانمهای باردار زیادی هم در بند بودند. توی بند ۱ بچههای زیر دوسال نگهداری میشدند با مادرهایشان و... همهی اینها احتیاج به یک تغذیهی مناسب داشتند و لبنیات، میوه و سبزی که اصلا به زندانیها داده نمیشد».
بعد از این چند روز تجربهی زندان و همراه بودن با کسانی که میگویی به آنها توجهی نمیشود، برای تو چه اتفاقی افتاده؟
قبلا هم با این قشر توانسته بودم ارتباط برقرار کنم. چون در آذر ماه که چهار روز در بازداشتگاه وزرا بودم، تقریبا با همین آدمها روبهرو شده بودم. خیلی سعی کردم که اعتمادشان را جلب کنم تا با وکلای ما تماس بگیرند. شمارهی خودم را به تعداد زیادی از آنها دادم تا تماس بگیرند و بتوانم کمکشان کنم. اما نمیدانم این اتفاق تا چه اندازه میافتد. چون اصلا این مسایل برایشان مفهومی ندارد و نمیدانند چقدر این رابطهها به آنها کمک خواهد کرد. ولی من دارم سعی میکنم راهکارهایی پیدا کنم که با همکاری انجمن دفاع از زندانیان یا نهادی دیگر که در این زمینهها فعالیت میکنند، به زنان زندانی، مخصوصا زندانیانی که ملاقاتی ندارند، کمک کنیم.
گفته میشود که وضعیت زنان زندانی نسبت به مردها باز هم دچار تبعیض است.
دقیقا. این مسألهای بود که من قبل از بازداشتم بارها شنیده بودم. دلیلش این است که اکثرزندانیان زن از سوی خانوادههایشان طرد میشوند و البته جرایمشان هم جرایم متفاوتیست. اکثر زندانیانی که من آنجا دیدم علاوه بر اینکه جرم اعتیاد میانشان خیلی رایج بود، زندانیانی هم بودند که به جرم رابطهی نامشروع یا بدحجابی دستگیر شده بودند و وضعیت مشخصی نداشتند و ممکن بود یک یا دو ماه یا حتا بیشتر بلاتکلیف بمانند. خیلی از این دخترهایی که بهجرم رابطه دستگیر میشدند، دخترهای فراری بودند که بعد از بازداشت، خانوادههایشان دیگر ارتباط خوبی با آنها نداشتند. در زندان، داشتن پول خیلی مهم است؛ چون در زندان نیازهای اولیهی زندانی را برطرف نمیکنند. حتا نیازهای بهداشتی را. و این دخترها نیاز به کمکهای مالی خانوادههایشان داشتند که خانوادههایشان این کار را نمیکردند. آنها احتیاج به لباس داشتند، اما ملاقاتی نداشتند برایشان چیزی بیاورد. فروشگاه زندان زنان خیلی با زندان مردها فرق میکند و تقریبا نسبت به مردان هیچی ندارد. چون معمولا از آنها خرید نمیشود.
زینب در مورد برخورد زندانبانهای زن با زندانیان و نوع رابطهی آنها میگوید: «زندان زنان تقریبا بدون دخالت مأمورین اداره میشود. یعنی مأمورین زندان تمام مدت در دفترشان در طبقهی پایین مینشنیند و خیلی به ندرت وارد بند میشوند. تمام امور بند سپرده شده به زندانیهای سابقهدار که جرایم سنگینتری مرتکب شدهاند. مثلا قاچاق مواد مخدر یا قتل و خب آن سیستمی که بیرون از زندان درمحلههای حاشیهنشین وجود دارد دوباره درزندان شکل میگیرد. وقتی یک قاچاقچی مسئولیت یک بند را بگیرد مسلم است که بهراحتی میشود در زندان مواد مخدر پیدا کرد. یا کسی که به جرم شرارت دستگیر شده وقتی مسئول یک اتاق میشود، خب معلوم است که همان زورگوییهایی را که خارج از زندان، داشته وارد زندان میکند. یک سیستم نوچهپروری حول این زندانیان سابقهدار شکل میگیرد که مسئولین زندان هم به آن دامن میزنند. به خاطر اینکه این جوری میتوانند آرامش بند را حفظ کنند. ولی این باعث میشود زندانیهای جوانترو آدمهای کمسابقهدارتر جرایم جدیدی را خیلی راحت در زندان یاد بگیرند و به همان راحتی در زندان معتاد شوند و وقتی هم که بیرون میروند در همین شبکهی جرایم جا بیفتند».