قريب به چهار ماه از شروع سال ۸۶ و نامگذاری آن تحت عنوان سال اتحاد ملی و انسجام اسلامی و طرح و بست اين شعار از سوی مجموعه حاکميت میگذرد. با نگاهی گذرا به اتفاقات و سير حوادث در داخل و خارج از کشور میتوان به اهداف طراح يا طراحان اين شعار و نتايج حاصل از آن پی برد. در بررسی اين نتايج و پيامدها در عرصه داخلی هنوز چندی از سال نگذشته بود که طرح به اصطلاح امنيت اجتماعی از سوی حاکميت به اجرا گذاشته شد. هدف ادعايی از ايجاد اين طرح سالم سازی فضای جامعه و برخورد با مظاهر بد حجابی! عنوان گرديد که طی اجرای آن برخوردهای خشن و خارج از عرف، قانون، حقوق بشر و شهروندی با شهروندان بويژه جوانان به عنوان مجموعه هدف صورت گرفت. شدت اين برخوردها به حدی بود که حتی مسؤولين دستگاه قضايی حاکميت زبان به اعتراض گشودند. پس از چندی برخورد با اراذل و اوباش با اعلام اهداف تکراری و مشابه آغاز گرديد. سپس با فاصله کمی رژيم با پياده کردن سناريوی توهين به مقدسات، پروژه برخورد با دانشگاهيان و دانشجويان را آغاز کرد که حاصل آن دستگيری و بازداشت فعالين دانشجويی، احضار به کميتههای انظباطی و صدور احکام سنگين، امنيتی شدن فضای دانشگاه، طرح مجدد بحث انقلاب فرهنگی و پاکسازی و تصفيه دانشگاهها از دانشجويان و اساتيد غير خودی! برای کنترل دانشگاه بود. علاوه بر آن سرکوب و بازداشت کارگران، معلمان و برخورد با فعالين جنبش زنان و صدور احکام قضايی سنگين برای فعالين اين عرصه و موج احضارها به دادگاههای انقلاب همه و همه از نمونه هايی از اقدامات حاکميت در چند ماه اول سال اتحاد ملی و انسجام اسلامی بوده است. اما در عرصه خارجی و جهان اسلام میتوان به اعمال نفوذ و دخالت حاکميت در کشور عراق اشاره کرد که پيامد حاصل از اين سياستها چيزی جز تضعيف جناح حاکم شيعه در عراق نبوده است بطوريکه علاوه بر تشديد ناامنیها، درگيریها، اختلافات و عملياتهای تروريستی در حال حاضر شاهد تشديد فشارها بر دولت مالکی برای بکارگيری افراد سابق حزب بعث و مشارکت بيشتر سنیها در اداره اوضاع سياسی و امنيتی عراق میباشيم... و اما در کشور لبنان نيز در نتيجه مداخلات، اعمال نفوذها و حمايتهای حکومت ايران از حزب ا... شاهد حذف تدريجی آن از از عرصه سياسی و شدت گرفتن درگيری بين جناحهای مختلف اين کشور به عنوان بخشی از جهان اسلام هستيم، و نهايتاً پس از درگيريهای ماههای گذشته بين فتح و حماس که منجر به کشته شدن تعداد زيادی از نيروهای طرفين گرديد طی روزهای اخير و پس از اشغال نوار غزه که به انحلال دولت ائتلاف ملی و تشکيل دولت اضطراری از سوی گروه فتح و پايان رسمی دولت حماس ختم گرديد، نقش ايران به عنوان حامی معنوی!، مالی و تسليحاتی حماس قابل تأمل و غير قابل انکار است.
با توجه با آنچه گفته شد آيا نتايج عملی اتخاذ شعار اتحاد ملی و انسجام اسلامی در داخل و خارج ايران چيزی جز گسترش فضای خفقان و سرکوب در داخل و در تمام زمينهها، نقض حقوق شهروندی بصورت گسترده و شدت گرفتن و دامن زدن به درگيريهای قومی و مذهبی ميان شيعه و سنی و مسلمانان و گسترش فضای ضد شيعی در منطقه بوده است؟
نظر به اينکه حوادث رخداده در طول اين مدت در تباين و تضاد با نتايج کاربست طبيعی اين شعار میباشد اين سؤال مطرح است که به راستی نيت واقعی طراحان و اجرا کنندگان اين شعار چيست؟ با نگاه دقيق و واقع بينانه به وضعيت داخل و خارج از کشور چنين دريافت میشود که حاکميت اقتدارگرا و انحصار طلب در پس اين شعار و در قالب اجرای طرحهای امنيت اجتماعی، برخورد با اراذل و اوباش، برخورد با دانشجويان، معلمان، کارگران و ... با ايجاد جو پليسی و امنيتی خود را برای جلوگيری از شکل گرفتن حرکتهای اجتماعی و اعتراضی احتمالی آينده برآمده از اوضاع و احوال خاص داخل کشور و فشارهای بينالمللی و خشکاندن توان شکلگيری چنين حرکتهايی در طبقات و لايههای مختلف جامعه آماده میکند و اجرای چنين طرحها و اقداماتی در حقيقت تمرين در مديريت بحران و کنترل و تسلط و اداره اوضاع در شرايط بحرانی ناشی از تحولات داخلی و بينالمللی پيشرو میباشد. وگرنه شکی نيست که حاکميتی که هر گونه صدايی را در نطفه خفه میکند، مروج تبعيض جنسيتی، قومی مذهبی و واضع و مجری سياستها و قوانين ناعادلانه و تبعيض آميز است و فارغ از هر قيد و حد و مرزی حقوق اوليه و بديهی انسانها و شهروندان را لگدمال میکند و همچنان مخالفان سياسی و منتقدان خود را تحت عنوان خودی و غير خودی با انگ و برچسبهای اقدام عليه امنيت ملی، جاسوسی، وابستگی، براندازی نرم و ... به بند میکشد و حذف میکند نمیتواند منادی اتحد و انسجام باشد. بواسطه چنين حاکميتی است که به جای اتحاد ملی و انسجام اسلامی ما شاهد انسجام و اتحاد بينالمللی در برخورد با ايران و اجماع جهانی برای محروم کردن آن از حق مسلم هستهای! میباشيم، بواسطه چنين حاکميتی است که میخواهند ايران را از حق استفاده صلح آميز از انرژی هستهای محروم کنند. بواسطه چنين حاکميتی است که که پرونده هستهای ايران بعنوان خطر و تهديدی عليه صلح و امنيت جهانی به شورای امنيت ارجاع و تاکنون دو قطعنامه تحريمی بر اساس فصل هفتم منشور ملل متحد و به اتفاق آراء تصويب، قطعنامه سوم در شرف تصويب و ايران تهديد به اقدام نظامی میشود. البته اين سنت تاريخی و مألوف حکومتهايی است که هنگامی که مشروعيت خود را از دست رفته و خود را در پرتگاه سقوط میبينند، چنين شعاهايی را دستاويز و حربه خود قرار میدهند. سردادن چنين شعارهايی حاکی و نشانهای از وقوع تغيير و تحول است، قريب به يکصد سال پيش که ايران به واسطه حاکميت قاجار در معرض فروپاشی اقتصادی، سياسی و تجزيه قرار داشت نيز همگان برای جلوگيری از فروپاشی و تجزيه و ايجاد انسجام و اتحاد به انتظار ظهور يک ناجی نشسته بودند اما دوران ديکتاتورها و حکومتهای مستبد و خودکامه در هر لباس و شکلی ديگر به پايان رسيده است و وقت آن رسيده طراحان چنين شعارهايی به حجرهها و حوزهها بازگردند و شعارهای خود را در آنجا محقق و عملی سازند.
سعيد درخشندی