اخيرا بحثی پيرامون "سکولاريسم نو"* مطرح گرديده، که قرار است با گسترده کردن تعريف "سکولاريسم"، آن را علاوه بر "جدايی مذهب از حکومت" به "جدايی ايدئولوژی از حکومت" نيز تعميم دهد!
در اين يادداشت می خواهم بگويم "سکولاريسم واقعا موجود" نه تنها حضور "عقيده" را در قدرت مانع نشده، بلکه با تبديل برخی "ايده های مسلط" به "عقيده های مقدس"! در صدد است تا "ايده" های متنوع شهروندان را به يک "رای" مجرد و ساده تقليل دهد! آنچه که تحت عنوان "سکولاريسم نو" مطرح شده، تنها می تواند توضيح و تشريح "شرايط واقعا موجود" باشد! نه آنکه "انديشه نويی" به حساب آيد که از پس انديشه ای تحقق يافته، مطرح شده باشد! "سکولاريسم" هنوز تحقق نيافته و متاسفانه هنوز در حد "آرزو" باقيمانده است.
قبل از ورود به بحث،لازم می دانم پيرامون "ايده" و "عقيده" و تفاوت ميان آنها، نکاتی را مطرح نمايم:
يکی از مشکلات ما فارسی زبانان آن است که همواره برای تعداد قابل توجه ای از واژه ها که "هم خانواده" ناميده می شوند مفهومی کاملا يکسان قائل هستيم، حال آنکه ممکن است اين واژه های "هم خانواده" مفاهيمی کاملا متفاوت و حتی مغاير از يکديگر داشته باشند. مثلا در نگاه اول ممکن است، "تفاوت" قابل توجه ای را از نظر مفهومی ميان واژه هايی نظير ايده و عقيده قائل نباشيم، اما با اندکی تامل می توان دريافت که تفاوت های اساسی بين اين واژه ها وجود دارد.
وقتی کثيری از واژه ها را از نظر مفهومی "يکی" فرض کنيم، به همان ترتيب ممکن است آدميان را در بسياری از جنبه ها دارای نظرات "يکسان" بدانيم! اين مسئله قطعا به "فهم متقابل" آدميان آسيب می زند و رسيدن به "درک مشترک"، پيرامون مسائل مشترک را دچار تعليق می کند! پديدار شدن هر "واژه ای" بر زبان آدميان، در هر دوره ای از تاريخ، ضرورت خاص خود را داشته و دارد. تنوع واژه ها در هر حوزه ای نشان دهنده تنوع مفاهيم در آن حوزه است. اگر غير از اين بود، هرگز لازم نبود که در يک حوزه ای، تعداد قابل توجه ای واژه "هم خانواده" پديد آيد! واژه هايی نظير فکر، نظر، انديشه، رای، عقيده، قرائت، ديدگاه، نگرش و ايده، تنها در نزد بنيادگرايان "دينی" و "غيردينی" است که ممکن است "يک" معنی بدهند!
"ايده" معمولا به "ديدگاه" و "نگرش" مستقل يک فرد اطلاق می شود، و لزوما نسبتی با امر مقدس ندارد، حال آنکه "عقيده" به يقين و باوری گفته می شود که قطعا وابسته به امری قدسی و مطلق است. استقلال "ايده" ناشی از "فرديت" انسان است، اما وابستگی عقيده! به وحدانيت امر قدسی مربوط می شود. يعنی "ايده" منحصر به "فرد" است، اما "عقيده" خود را منتشر در"جمع" می داند!
در ميان واژه هايی نظير فکر، نظر، انديشه، رای، عقيده، قرائت، مشاهده، ديدگاه، نگرش، ايده و نظاير آن، هر چند "ايده" واژه ای است که ريشه لاتين دارد اما واژه های متعددی در ادبيات کهن فارسی وجود دارند که مفهومی معادل با آن يا نزديک به آن دارند، از جمله واژه هايی نظير"نگرش" و "ديدگاه"!
از ميان واژه های فوق، توجه به واژه "رای" نيز در کنار واژه های "عقيده" و "ايده" برای ارائه مفاهيم مورد نظر اين بحث، ضروری به نظر می رسد! اين واژه هر چند کليت انديشه انسان را به شکلی خلاصه و مختصر بازتاب می دهد، اما هرگز نمی تواند به جای ايده و عقيده "نقش" ايفا کند. "رای" می تواند ناشی از ايده، و يا ناشی از عقيده باشد! اما هرگز نمی تواند کليت ايده و عقيده را بازتاب دهد. "رای" هيچگاه در مظان داوری و انتخاب قرار نمی گيرد، چرا که "خود" ابزار داوری و انتخاب است، تنها "ايده ها" هستند که می توانند در مظان داوری و انتخاب قرار بگيرند. "عقيده ها" هم، بنابه خصلت قدسی که برای خود قائل هستند! به هيچ روی تن به داوری و انتخاب نمی دهند. بدين ترتيب وقتی بخواهيم از ورود ايده های مختلف به قدرت جلوگيری کنيم! آيا غير از اين است که تلاش می کنيم تا "قدرت" را همواره برای "عقيده های خاص" محفوظ بداريم؟
وقتی "ايده" را به رسميت می شناسيم، در واقع "فرديت" انسان و "رای" او را نيز به رسميت شناخته ايم، وقتی "عقيده" را به رسميت می شناسيم در واقع "وحدت ايده ها" را بر سر امری قدسی "ممکن" دانسته ايم. اگر عقيده را بدون توجه به ايده، به رسميت بشناسيم در واقع "فرديت"، "ايده" و "رای" انسان را فدای امری قدسی نموده ايم! حال آنکه اگر ايده و عقيده را توامان به رسميت بشناسيم، نه تنها فرديت، ايده و رای انسان را به رسميت شناخته ايم! بلکه وحدت ايده ها را نيز امری "ممکن" دانسته ايم.
بدين ترتيب برای داشتن جامعه ای پويا، وجود ايده های مختلف در ميان شهروندان امری حياتی به نظر می رسد، "رکود انديشه" زمانی آغاز می شود که ايده يا عقيده ای خاص بتواند با توسل به "قدرت مبتنی بر قداست" يا "قدرت مبتنی بر ثروت" تسلط خود را در جامعه برای هميشه اعمال کند. چنين جامعه ای هر چقدر تکنولوژيک باشد! باز هم به گونه ای سنتی مديريت می شود.
ميان "جامعه سنتی" و "جامعه مدرن"، تفاوتها اکثرا به شيوه مديريت و اداره آن جوامع برمی گردد. مديريت و اداره هر جامعه ای به "نوع قدرت" و شيوه اعمال آن بستگی دارد. جوامع سنتی معمولا از طريق "قدرت مطلقه" اداره می شوند، اين قدرت، ممکن است از طريق "زور" يا "کاريزما" اعمال شود، اما "قدرتی" که جوامع مدرن قرار است از طريق آن اداره شوند "قدرت سياسی متکثر" است، اين قدرت از طريق "قانون" اعمال می شود. "قدرت سياسی متکثر" لزوما بايد در نتيجه رقابت "ايده های مختلف شهروندان" و با "آراء" اکثريت آنان، در فرايندی که انتخابات آزاد گفته می شود، شکل بگيرد. چنين قدرتی، مظهر ايده ها و اراده های اکثريت شهروندان است، "قانون" آن نيز مظهر خواست اکثر شهروندان خواهد بود.
"حکومت زور يا کاريزما" يعنی همان قدرتی که جوامع سنتی را مديريت می کند، هم می تواند ناشی از ايده باشد و هم ناشی از عقيده! اما "حکومت قانون" يا همان قدرتی که جوامع مدرن را مديريت می کند، لزوما بايد ناشی از "ايده" باشد نه ناشی از عقيده! اما متاسفانه امروز شاهد آن هستيم که ايده های مسلط به "عقيده" تبديل می شوند و به همان راهی می روند که پيشتر حکومت های مبتنی برعقايد دينی و مذهبی می رفتند و می روند! اگر بخواهيم پيرامون "سکولارسيم" سخن نويی بگوييم و يا اقدام نوينی انجام دهيم، بهتر است حضور هرچه بيشتر ايده ها را بپذيريم و با تقويت دموکراسی، از تبديل "ايده ها" به "عقيده ها" جلوگيری نماييم! نه آنکه از ترس "عقايد دينی" به قلع و قمع ايده ها بپردازيم و کليت وجودی انسان ها را به عدد "آرايی" تقليل دهيم که می بايست به ايده های مسلط(عقايد جديد) تقديم کنند!
چه "ايده" را واژه ای ريشه دار در ادبيات فارسی بدانيم! و چه آن را بر گرفته از واژه "ايدئولوژی" به حساب بياوريم، در هر صورت "ايده" مفهومی معادل و مشابه با "نگرش" و "ديدگاه" دارد! و ايدئولوژی نيز چيزی نيست جز تدوين و تشريح يک "ايده" يا يک نگرش! البته "ايدئولوژی" می تواند به عنوان "راهنمای عمل" يا مانيفست يک ايده يا نگرش نيز باشد.
نمی توان به خاطر ترس از ايدئولوژی های مخرب و خطرناک، بساط "ايدئولوژی" را تعطيل کرد، چون "نمود" انديشه های برگرفته از يک "جهان بينی"، تنها از طريق ايدئولوژی امکان پذير است. اگر بساط ايدئولوژی را تعطيل کنيم در واقع بساط تمام جهان بينی های دگرانديش، و قرائت های مختلف از آنها را به نفع "ايده مسلط" تعطيل نموده ايم! همان "ايده" ای که ديری است به "عقيده" تبديل شده، حتی متصلب تر از عقايد مذهبی!
اگر "سکولاريزم" در صدد بود تا از ورود "عقيده" به قدرت و حکومت جلوگيری کند، متاسفانه امروز تحت عنوان سکولاريزم از ورود "ايده" به قدرت جلوگيری می شود. همانطور که در ابتدای اين يادداشت گفته شد، آنچه که اين روزها تحت عنوان "سکولاريزم نو" مطرح می شود در واقع شرح حالی از شرايط واقعا موجود است، شرايطی که در آن "ايده" امکان ورود به قدرت ندارد، حال آنکه عقيده "يکه تاز" قدرت و حکومت شده است. متاسفانه امروز تحت عنوان سکولاريسم! کليت وجودی انديشه انسان! تنها به يک "رای" تقليل يافته، و شرايط غير سياسی حاکم بر جوامع دينی! راه را برای يکه تازی "عقيده" هموار ساخته است.
ليبراليسم و سوسياليسم هر کدام در جای خود يک "ايده" هستند، کارنامه "ايده" سوسياليسم روسی و بلوک شرق که بعدها به جزمی ترين "عقيده" مبدل شد! بر همگان آشکار است، اما آيا، "ليبراليسمی" که امروز در غرب، از "آراء" شهروندان جوامع دينی و غير سياسی خود ساپورت می شود! لزوما می تواند متکی به "ايده" آن شهروندان باشد؟! من می گويم "ليبراليسم واقعا موجود" همچون "سوسياليسم واقعا موجود"، قبل از آنکه متکی به "ايده" های شهروندان باشد، وابسته به "عقيده" های رهبران آن است!
ناگفته نماند، همواره در کشورهای غربی تلاش هايی از طرف دانشگاههای معتبر آنها، برای پيگيری ايده های مختلف و مطرح جهان در جريان بوده و اخيرا اين تلاش ها دو چندان شده است، اميدوارم اين تلاش ها، جهان را، که اکنون از تسلط يک ايده (يا عقيده) رنج می برد، نجات دهد!
وقتی که جورج بوش از جنگ صليبی سخن به ميان می آورد! واقعا چه تفاوتی با احمدی نژاد دارد؟! و يا "جنس انديشه" آنکه می گويد "اسلام دشمن ايران است" با جنس انديشه آنکه می گويد "آمريکا دشمن اسلام است" واقعا چه تفاوتی دارد؟ آيا غير از آن است که اين هر دو انديشه از يک جنس هستند؟ آيا غير از اين است که يکی "عقيده مقدس" است و ديگری "ايده ای" است که در تقلای آن است تا به عقيده ای مقدس تبديل شود؟!
مشکل "سکولاريسم واقعا موجود" در اين است که متاسفانه "ايده" های مسلط در جهان امروز، می روند که به عقايدی متصلب تر از عقايد مذهبی درآيند! اگر "سکولاريسم نويی" ضرورت داشته باشد (که دارد) اين سکولاريسم بايد نمک دموکراسی خود را افزايش دهد، تا جلوی "عقيده شدن" ايده های مسلط را بگيرد و اگر احيانا "وحدت ايده ها" ممکن باشد، بگذارد در فضای آزاد و دموکراتيک چنين وحدتی شکل بگيرد!
آنچه که اين روزها تحت عنوان "سکولاريسم نو" مطرح و آرزو می شود، همان است که امروزه در سراسر جهان در جريان است، يعنی از يک طرف تلاش می شود ايده های متنوع شهروندان به يک "رای" ساده و انتخاب گزينه های "محدود" تقليل يابد! و از طرف ديگر تلاش هايی در جريان است تا "ايدههای مسلط نظام برتر" را به "عقيده" تبديل کند!
از طريق "عناوين تبليغاتی" و"شعارگرايی" هرگز نمی توان از ورود عقايد "تئولوژيک" به قدرت جلوگيری نمود، شايد بدون تابلوهای تبليغاتی و شعارگرايی! بسی بهتر بتوان "قدرت" را از انديشه های جزمی مصون داشت، کسانی هستند، بی آنکه نامی از "سکولاريسم" برده باشند، سکولاريستی می انديشند و انديشه سکولاريستی را رواج می دهند، اما فراوانند کسانی که همه اش دم از "سکولاريسم" می زنند اما انديشه هايی مغاير با سکولاريسم دارند!
بايد ببينيم، در جوامعی که "فکر سکولاريستی" در آن جوامع متولد شده، تا چه حد توانسته است به "سکولاريسم" جامه عمل بپوشاند؟! آيا غير از آن است که "عقايد جديدی" را به جای "عقايد کليسا" بر سرير "قدرت" نشانده اند؟! اکنون سوال اين است، در کشوری (مانند ايران) که از نبود "ايده های دموکراتيک" و "قدرت دموکراتيک" رنج می برد، چگونه می توان شعار "سکولاريسم" سر داد؟
طرح شعارهايی نظير سکولاريسم! يا "سکولاريسم نو" تنها می تواند، حساسيتی را که جامعه سنتی ايرانيان در گذشته های دور نسبت به واژه "دموکراسی" از خود نشان می داد، امروز، نسبت به واژه "سکولاريسم" و نظاير آن، از خود نشان دهد!
الف. ع. خ
--------------------------------
* سايت "سکولاريسم نو" به سردبيری دکتر اسماعيل نوری علا