اين راهمه بخاطرداريم درزمانی که بحث انجام مذاکره وبرقراری رابطه با دولت آمريکا،درميان بخشی ازحاکميت وبويژه درميان جناح رقيب و اصلاح طلبان حکومتی برای مصالحه وکاستن از تنش زدائی با دولت های غربی-بويژه دولت آمريکا- اوج گرفت،خامنه ای مطابق معمول ِ لحظات بحرانی واردميدان شده و با تهديد کسانی که دم ازرابطه و مذاکره می زدند،آنها را بی غيرت ناميد. بااين وجود اين تهديد باعث نشد که اودرطی اين مدت خود گام هائی درجهت فرورفتن به ورطه بی غيرتی انجام ندهد. گام نخست را وقتی برداشت که رسما موافقت خود را با مذاکره مستقيم ميان ايران وآمريکا درمورد مسائل عراق اعلام داشت.ازهمان موقع روشن بود که طرفين مايلند به موازات دامن زدن به سياست های بحران آفرين، دريچه ای هم برای گفتگو ومصالحه با يکديگر بگشايند. اکنون دولت وارتش آمريکا خرسند ازنتيجه اين مذاکرات،که درزيرشمشيرآويخته وتهديد سنگين ايران صورت گرفت،اذعان دارند که ميزان عمليات تخريبی وتروريستی ونيزتلفات نيروهای آمريکائی درعراق بيش از۵۰ تا۶۰% کاهش پيداکرده است.عمليات شبه نظاميان شيعه متوقف شده وارسال مهمات ايرانی به شورشيان عراق کاهش چشم گير يافته است.ناگفته نماند که انجام مذاکره بين دولت آمريکا و ايران،يکی ازپيشنهادات کميسيون بيکر-هميلتون بودبرای خروج ازباتلاقی که دولت آمريکا درآن فرورفته است.دولت بوش برای آنکه اين نوع باصطلاح گفتگوهادرخدمت دست يابی به اهداف آمريکا باشد وحمل به ضعف وافزايش توقع درحريف نگردد،همان گونه که کيسينجرهم به نوعی توصيه کرده بود-برآن شد تا آن را باانواع فشارهای غيرنظامی و نظامی(تاحد بازی برلبه پرتگاه) ترکيب کند.باين ترتيب بود که تهديد به استفاده ازگزينه نظامی همواره بعنوان شمشيری آويزان برفرازتلاش های معطوف به بحران هسته ای که خودبخشی ازيک بحران بزرگتربشمارمی رود،قرارداشت واکنون نيزبه درجاتی والبته باتأکيدی کمترازگذشته هم چنان بر روی ميز قراردارد.چرا که موتورديپلماسی بدون آن ازحرکت بازمی ماند.هدف آن بودکه گزينه سياسی برای نيل به هدف های آمريکا مؤثربيفتد وباالقاء خطر ترس ونگرانی ازبرافروخته شدن جنگ جديد،اجماع جهانی حول آنچه که امپرياليسم آمريکا به مثابه تنها ابرقدرت موجود ديکته می کند،صورت گيرد.
سخنانی که خامنه ای درمسافرت خود به يزد برزبان راند، آشکارا نشان دهنده موافقت اصولی وکلی ومشروطش به برداشتن گام دوم برای مذاکره وقبل ازهرچيز باهدف هموارکردن مسيرآتی آن است.دراين رويکردتازه مخالفت کمابيش مطلق تاکنونی نسبت به اصل برقراری رابطه با آمريکا ومذاکره، ازحالت ارزشی-ايدئولوژيکی ونفی يک جانبه درآمده و بصورت مشروط وبا محاسبه سود وزيان بيان می شود.زيگنالی که درلابلای اين سخنان خطاب به دولتمردان غربی وجودداشت ، بلافاصله توسط مخاطبين آن دريافت شد ومورد استقبال قرارگرفت.چنانکه سخنگوی وزارت خارجه آمريکا می گويد"اظهارات اين هفته رهبرايران می تواند راه برقراری گفت وگوهائی را ميان واشنگتن واحتمالا ازسرگيری روابط ديپلماتيک ميان دوکشورراهموارسازد."
درواقع واکنش مشروط خامنه ای، پاسخ متقابلی بود نسبت به طرح مذاکرات مستقيم ومشروطی که پيشترو بارها توسط مقامات آمريکائی وازجمله خانم رايس برزبان رانده شده بود. رايس بارها خاطرنشان ساخته بودکه حاضراست درهرنقطه ای باهمتای ايرانی خود ديدارداشته و گفتگوکند، بشرطی که ايران غنی سازی را کناربگذارد.وی خاطرنشان ساخته بود که آمريکا منافع هميشگی دارد ونه دشمنان هميشگی.
سخنان خامنه ای علاوه برپذيرش اصل مذاکره وتأکيد برعدم توقف برنامه غنی سازی هسته ای،درعين حال بطورضمنی دوشرط مهم و مشخصی را برای ازسرگيری رابطه دربرداشت: نخست،تضمين عدم حمله به ايران(با ذکراين نکته که نمونه حمله به عراق نشان داد که نفس وجود رابطه ديپلماتيک، نمی تواند مانع از حمله بشود).دوم ،عدم تبديل شدن سفارت به مرکزتوطئه ومداخله وبند وبست با مخالفين و رقبای حاکميت.هدف انتقال اين پيام به گوش حريف بود که بداند رژيم هرگز اجازه نخواهد مجرای ديپلماسی تبديل به کانون براندازی باصطلاح نرم بشود.البته اين نکته را نيزنبايد ازقلم انداخت که درنزدسردمداران نظام اسلامی،وقتی ازعوامل واقعی تضمين کننده وبازدارنده سخن به ميان می آيد دارای دورکن اساسی است: تکميل چرخه غنی سازی بطورکامل يعنی داشتن اقتداربالقوه هسته ای وتضمين های سياسی دال برعدم حمله.
بی ترديد مخاطب خامنه ای دراين سخنان فقط بوش و دولت کنونی آمريکا-که دارد واردسال آخريعنی سال سترونی تصميم گيری های مهم توسط رياست جمهوری می شود- و مشارکت دربازی ديپلماتيک معطوف به لحظه حاضرنيست.بلکه علاوه برآن وجوهی هم چون دامن زدن به آشفتگی درميان صفوف طبقه سياسی حاکم در آمريکا ، باتوجه به اينکه نحوه برخورد بابحران هسته ای ايران ازمسائل مهم انتخاباتی اين دوره آمريکا محسوب می شود، ونيز تشديد تضادهای درونی جناح های آمريکا و شکاف بين اروپا و آمريکا و ...را نيزدربرمی گيرد.
گرچه آن بخش ازسخنان خامنه ای که مربوط به چراغ سبززدن برای مذاکره است،درنزد دولتهای غربی ورسانه های عمومی بازتاب بيشتری پيداکرده و پيداخواهد کرد ،اما سخنان خامنه ای دارای نکته ديگری هم بود که بنوبه خود دارای اهميت است وآن صراحت دادن به اين مساله بودکه همگان بدانند که اين "او" است که تصميم نهائی نظام وازجمله درمورد روابط خارجی و بحران هسته ای را برزبان می راند وحتا تاآنجا پيش رفت که که بطورضمنی اين پيام را به مخاطبان وقدرت های جهانی برساند که ازقاطی کردن مواضع نظام با تعابيروسخنان رئيس جمهوری اجتناب کنند.اين سخنان خامنه ای هم دارای مصرف خارجی است و هم داخلی:
دروجه خارجی حامل اين پيام است که آنهانبايد سخنان تحريک کننده احمدی نژاد را دقيقا معادل سياست نطام تلقی کنند ومبنای قضاوت و برخورد قراربدهند.آشکاراست که درانيجااحمدی نژاد درنقش حيوان دست آموزی ظاهر می شود که قراراست وقتی نيازبه کيش دادن احساس می شود پارس کند وبهنگام چخ گفتن ساکت وآرام باشد!. درهرحال خامنه ای علاوه برتفکيک مواضع نظام ازتعابيرپرسروصدای احمدی نژاد،اعلام داشت که خوداوهرلحظه که زمان را مناسب بيابد، قبل ازهرکس ديگر به دفاع ازبرقراری رابطه برخواهد خواست!.خامنه ای برای آنکه درعمل هم نشان بدهد که اقتدار او بدون خدشه است،چنان که شاهدبوديم، درهمين روزها با دورزدن احمدی نژاد و تيم هسته ای يک دست شده اش،رأسا دونفرازمشاوران خود،لاريجانی و ولايتی را جهت انجام مأموريت دييلماتيک به مصروفرانسه روانه کرد تا باتاکتيک دولت آمريکا برای ايجاد محوری ازاسرائيل وکشورهای عرب وسنی منطقه برای مهارايران،به مثابه بخش ديگرازپيشنهادکميسيون بيکروهميلتون برای فائق آمدن بربحران مقابله کند.
ايجاد رابطه بدست خودمان وبسود خودمان!
تأکيد خامنه ای مبنی براين که تصميم نهائی برای مذاکره(درسطح بالاتر) و ايجاد رابطه با آمريکا را اوخواهد گرفت ونه هيچ کس ديگر،درعين حال مصرف داخلی هم دارد. چرا که اگر اين تصميم همان نظری باشد که از مدتها پيش رقبای او(ازجمله رفسنجانی) مطرح کرده اند، پس آن را بايد باچنان شيوه ای و با چنان تأکيدی همراه کرد،که مبادا حريفان به هوس سهم خواهی بيشترازقدرت بيفتند.همانطورکه وی وحاميان باصطلاح اصول گرايش،مصادره شعار اصلاح طلبی را تحت عنوان "اصلاح طلبی اصول گرايانه واصول گرائی اصلاح طلبانه" فرموله کردند و آنها را از"قدرت" بزيرکشيدند،اکنون با شعارمذاکره ورابطه نيز بهمان ترتيب عمل می کنند. برمبنای اين روش، نبايد هرگززمام مذاکره رابدست کسی وجريانی بيرون ازجرگه اصول گرايان خالص وکاملاخودی داد. اگرقرارباشد مذاکراتی هم صورت گيرد بايد بدست خودمان باشد وبرای خودمان ونبايد اجازه بدهيم که دشمن و يا رقبا ازآن پيشروی خزنده وياباصطلاح براندازی نرم و... استفاده کنند. تصادفی نيست که ازمدتی پيش همزمان با اين مساله محاکمه حسين موسويان ،سخن گوی تيم هسته ای وسفيرايران درزمان جنايت ميکونوس يعنی يکی ازمحرم ترين عناصررژيم که به رفسنجانی نزديک است،بجرم جاسوسی وبعنوان بخشی ازنبردقدرت بروی صحنه علنی مجادلات کشديده شده است. ويا قبل ازآن ازگفتگوی موازی روحانی وسولانه-به عنوان خط تماس رفسنجانی با اروپائيان وآمريکا ممانعت به عمل آمد.درواقع جاروجنجال احمدی نژاد ووزارت اطلاعات عليه جاسوسی حسين موسويان يکی ديگرازمصاديق کيش برای پارس کردن است که بدون حمايت ازسوی خامنه ای نمی توانست صورت گيرد و ادامه پيداکند.
*۱-بايد توجه داشت که طرح مذاکره درمرحله فعلی هم کلی و هم مشروط بيان شده است ونبايد آن را الزاما معادل عملياتی شدن آن دانست.هم چنان که تأکيد بيشتربرديپلماسی پس ازگزارش ۱۶ آژانس جاسوسی آمريکا رانيزنبايد به معنای حل شدن چالش ها وکنارگذاشته شدن گزينه نظامی وحتا عدم احتمال حادشدن مقطعی مجادلات دانست.
چنانکه نمونه تنش مربوط به قايق های سپاه پاسداران وناوهای آمريکا،يک نمونه برجسته ازاين گونه تحولات است که می تواند بحران را لااقل بصورت مقطعی حادکند.
مساله اصلی منافع متفاوت و رقابت آميزی است که دوسوی قطب بحران درسطح ايران ودرمنطقه دنبال می کنند وتامادامی که مصالحه کلی حول محورهای اصلی موردمناقشه صورت نگيرد،اصل بحران عليرغم افت وخيزهای مقطعی وحتا تعويض ريل های حرکت آن برقرارخواهد بود.