پيش گفتار۱:
حوادثی که چندی پيش در پی بيان نطق سردار جعفری فرمانده سپاه در همايش مسئولان بسيج دانشجويی دانشگاهها در حمايت از دولت احمدی نژاد و نمايندگان اصولگرايان در ايران رخ داد تا به حال نحسی های فراوانی را به دنبال خود پديد آورده است. منجمله مرگ «آيت الله» توسلی در جلسه شورای تشخيص مصلحت و دستگيری مدير مسئول سايت نوسازی ، حسين نوبختيان، که با انتشار مطلبی عليه سيد حسن خمينی نوه بنيانگذار «جمهوری اسلامی» تحريکاتی را سبب ساز شد. بررسی اين حوادث و مسائلی که در حواشی آنها پديد آمد حاوی نکات آموزنده ای است که فکر می کنم توجه به آنها خالی از عبرت نباشد.
پيشنهاد:
آنهايی که خبر ازماجراهای اخير دعوای های جناح های مختلف «جمهوری اسلامی» ندارند و يا اطلاعات شان در اين زمينه کم است، بهتر است که ابتدا پانويس اين مقاله را مطالعه کنند، بعد اصل مطلب را از ابتدای مقاله پی بگيرند.
پيشگفتار ۲:
من مطلبم را از اينجا آغاز می کنم که آقای هاشمی رفسنجانی رييس شورای تشخيص مصلحت که خود ناظر لحظه به لحظه حادثه مرگ «آيت الله» توسلی در جلسه شورا بوده، توضيح می دهد که «آيت الله» توسلی (که ظاهرا به سبب اسائه ادب و توهين به سيد حسن خمينی بسيار عصبانی و ناراحت بوده است) اجازه خواسته تا مطالبی را به آگاهی اعضای حاضر در جلسه برساند. او نطق خود را با قرائت نامه ای آغاز می کند که ظاهرا آقای خمينی در سال ۱۳۶۱ نوشته است که بر اساس آن او (خمينی) پيش بينی کرده بود که بعد از مرگ او «گروهی مقدس نما ومتحجر و واپسگرا در قالب دفاع از امام ، فرزندان و دوستان و ياران و بيت او را مورد توهين قرار خواهند داد». هاشمی رفسنجانی در ارتباط با توضيح معنای متحجرين و واپسگرايان ادامه می دهد که «آيت الله» توسلی در پايان سخنانش (پيش از آنکه حمله قلبی کند) رو کرد به من و گفت: «آن سه نفری که ادعا داشتند با امام زمان در ارتباطند و می خواستند «امام» را ملاقات کنند.... شما خودتان می دانيد (خطاب به رفسنجانی). آن سه نفری که آمدند و می خواستند بگويند که ما خدمت امام زمان می رسيم. به هر حال يک کتاب خطی آوردند. «امام» فرمود که : «من سه تا سئوال دارم» اول اينها را از آنها سئوال کنيد و برای من بياوريد (بعد) من با شما صحبت می کنم.. (يعنی آنها بروند اين سئوالات را از امام زمان بکنند و پاسخش را برای من بياورند) و آن سه سئوال:
۱- حادثه (جريان) ربط حادث به قديم برای من لاينحل مانده است.
۲- آن چيزی که من به آن خيلی علاقه دارم چه هست؟
۳- و يک چيزی هم گم کرده ام که آن چه هست؟
... بنا شد بروند و خبر بياورند. دو روز (بعد) آمدند و سر سه راه ، به مرحوم حاج احمد آقا فرمودند که : «برو ببين چه می گويند» من متوجه نشدم که چه چيزی گفتند به مرحوم حاج احمدآقا ، که وقتی برگشت امام فرمود : «شيادها ، دست از اين حرفها برداريد و دنبال شيادی نرويد.» برنامه «امام» اين بود ، نمی خواستند مردم با اين حرفها سرگرم شوند. و حرف «امام» اين بود...(در اين لحظه «آيت الله» توسلی دچار عارضه قلبی شده و دارفانی را وداع می گويند.)»
هدف مقاله:
هدف من از نوشتن اين مقاله اين است که بگويم:
۱- آن سه نفر مدعی ارتباط با امام زمان شياد نبوده اند بلکه انسانهای فريب خورده (از فريب خوردگان همين آخوندها) بوده اند که در آن موقعيت شايد از بيماری روان پريشی مانند «شيزوفرونی» رنج می برده اند. آنها اگر شياد می بودند می بايد بقدر کافی زيرک بوده باشند که به خمينی – مدعی ولايت داشتن از خدا و نيابت داشتن از امام زمان مراجعه نکنند.
۲- خمينی از آن سه نفر مدعی، که طالب ديدارش بودند، طلب حجت می کند و از آنها سه سئوال می کند که اگر آنها پاسخ آن سئوالات را بتوانند از امام زمان بگيرند و برای او بياورند، آنگاه او می فهمد که ايشان دروغ نمی گويند و آنها می توانند او (يعنی نايب امام زمان) را ملاقات کنند. اگر قرار باشد انسانها برای ادعاهای اين چنين شان مجبور باشند چنين سئوالاتی را پاسخ دهند، آنگاه مگر اين آقايان «آيت الله» ها که می گويند نايب همان امامی هستند که اينک در جايی مخفی شده و بعد از ۱۲۰۰ سال هنوز زنده است، می توانند به سئوالاتی - از همان قبيل سئوالات- پاسخ دهند؟ اينها که امروز به نام خدا و «ولی معصوم» بر ما حکومت می کنند و با سرنوشت ما و فرزندانمان بازی می کنند، آيا مگر می توانند بگويند ما چه چيزی را بيش از همه دوست می داريم و يا چه چيزی را گم کرده ايم؟ آنها خودشان جريان «ربط حادث به قديم» را بدرستی نمی دانند، پس چگونه است که ادعای نيابت می کنند؟ به عبارت ديگر اگر آنها نايب امام زمانند چرا پاسخ سئوالاتشان را از امام زمان نمی گيرند که اينگونه در ارتباط با موضوعات اعتقادی شان درنفهمی و بی خبری بسر نبرند؟
۳- اگر آخوندها می دانند که شيادی چيست و از آن دوری می کنند پس چرا است که تا به حال در ارتباط با ادعاهايی که می کنند در جهت پاسخگويی به سئوالات مردمی که می پندارند آنها دروغ می گويند و شيادند برنمی آيند؟ نمونه اش سئوالاتی است که من از آقای منتظری در ارتباط با مسئله ولايت فقيه کرده ام و وی هرگز آنها را به درستی پاسخ نگفت و هر بار که تکرار کردم آقای منتظری طفره رفت. (مراجعه کنيد به سايت com.peikekhabari (
۴- جز اين نيست که هيچ شيادی روی ديدن شياد ديگری را ندارد و خمينی با همين حرفش ثابت کرده که خود بزرگترين شياد زمانه ما بوده است. او بعلت ترس از برملا شدن مکر خودش و در انحصار درآوردن تمامی فن مکاری و شيادی در خود و پيروانش، است که آن سئوالات احمقانه (خالی از عقل) را از آن افراد فلکزده پرسيده است.
۵- خمينی اگر بقدر متعارف و معمول، برخوردار از عقل متعالی بود واگر براستی به آنچه ادعا می کرد که «رهبر مسلمانان جهان» و «رهبر شيعيان جهان» و يا حتا «رهبر مردم ايران است»، آنگاه می بايد آن سه نفر انسان فلکزده مسلمان فريب خورده را ملاقات می کرد و بعد از آن ترتيبی می داد که آنها با يک متخصص روان پزشک ملاقات کنند. بنابراين او حتا به وظيفه و مسئوليتش که بر حسب ادعايش برايش بوجود آمده بود (رهبريت) عمل نکرده است.
۶- خمينی حتا در ارتباط با اصول دين اش و اعتقادات اش نيز به درستی عمل نکرده است چرا که قرار نيست ما انسانها (اعم از عوام و يا خواص) برای موضوعاتی اين چنين مردم را مورد سئوال قرار دهيم. وظيفه دينی ما تنها و تنها در امر به معروف و نهی از منکر محدود و منحصر می شود. يعنی اگر آن سه نفر در ارتباط با باورهای دينی و مذهبی شان مسير غلطی را در پيش گرفته بودند، وظيفه دينی هر مسلمانی (از جمله خمينی) اين است که امر به معروف کند. يعنی اينکه راه های شناخته شده و درست را پيش روی آنها قرار دهد. نه آنکه آنها را در غياب شان شياد بخواند. او در ارتباط با اصول عقايد اسلامی خود نيز مرتکب خطای فاحش شده است. يعنی اينکه او غيبت کرده است و اين چنين است که او گوشت بدن همکيش خويش را خورده است. از اينروست که آن انسان بدبخت خرافه پرست ديروزی ايرانی ما، امروز لاغر تر، نحيف تر و زندگی اش بدتر از پيش شده است.
۷- خمينی اگر اسلام را می شناخت آنگاه در دين خدا بدعت بوجود نمی آورد و چيزی را که پيامبر خدا نگفته و نيآورده (منظورم خيلی چيزها، از جمله ولايت فقيه است) هرگز مطرح نمی ساخت و آن را نمی آورد. قرآن می فرمايد(حشر/۷): «و ما اتئکم الرسول فخذوه و ما نهئکم عنه فانتهوا و اتقوا الله ان الله شديد العقاب»، (= آنچه را رسول برای شما آورده بگيريد و آنچه را باز داشته از آن دست بداريد و از خدا پروا کنيد که خدا سخت کيفر است). مگر رسول خدا «ولايت فقيه» آورده بود که ايشان آن را گرفتند و با حقنه زور و اسلحه آن را جزو اساس برنامه اجتماعی ما قرار دادند (سخت کيفری خدا هم اين است که امروز بر مردم ايران –بخاطر دنباله روی از خمينی- می رود. يا اينکه بر يک يک نزديکان و اطرافيان خمينی می رود چنانکه برخی به حصر و خانه نشينی گرفتار می شوند و يا برخی ديگر به تير غيب و مرگ مشکوک از بين می روند.)
۸- رسول خدا هرگز در قرآن اش و سنت اش به چيزی مثل «ولايت فقيه» اشاره نکرده و امر نفرموده اما آخوندها آن را از سنت مسيحيان کاتوليکی (پاپ ها) گرفته اند و به اسلام وارد کرده اند.
۹- خمينی (و امثالهم) به مسئله دوگانه بودن در خلقت اعتقاد دارند. يعنی اينکه معتقدند که ۱۴ معصوم را خدا از ازل خويش معصوم آفريده و در خلقت آنها با خلقت سايرين فرق گذاشته است. درحاليکه قرآن می فرمايد(روم/۳۰) در خلقت خدا دوگانگی نيست و خدا همه انسانها را از فطرت خويش پاک آفريده.
۱۰- پيامبر اسلام می فرمايد : «کل بنی آدم خطاء». يعنی هر بشری (منجمله پيامبران و امامان) خطا می کند. قرآن می فرمايد (کهف/۱۱۰) : «بگو (محمد) که من نيز بشری ام مانند شما». اينگونه است که دوگانگی در خلقت نيست و در عين حال هيچ کس از خطا مصون نيست. بر اين اساس اگر همه خطا می کنند پيامبر نيز می تواند خطا بکند. چرا که او بشر است يعنی اينکه در امر حکومت و موضوعات زمينی هيچ بشری ولايت ندارد. حتا پيامبران (چرا که اگر آنها ولايت می داشتند ديگر بيعت کردن و مشاوره کردن و گوش دادن به پيشنهادات مردم موضوعيتی نداشت). ولايت روحانی پيامبر بر حسب تسلط الهی و موضوع وحی است. يعنی اينکه هرکس وحی می گيرد و خدا بر جانش تسلط دارد، در لحظه ای که وحی می گيرد و در ارتباط با خدا است ولايت دارد. اين نوع ولايت فقط به درد سلوک و کسانی می خورد که بخواهند به رستگاری معنوی و هدايت برسند. علی بن ابی طالب در نهج البلاغه می فرمايد «من از خطا مصون نيستم». بنابراين زمانی که «علی» از خطا مصون نيست آيا درست است که ما امروز بر اساس تز معصوميت (آنهم معصوميت امامان مرده و نامعلوم) حکومتی را بنا سازيم که نهايت اراده مشتی آخوند نادان و ظالم و شياد را بر رای و سرنوشت ميليون ها نفر انسان حاکم می سازد؟
۱۱- سخنی دارم با آقای منتظری و سايرينی که معتقدند «آيت الله» توسلی و کسانی از قبيل او به لقاء الله پيوستند (مراجعه کنيد به شرح پانويس)، و يا تصور می کنند که «خداوند قادر متعال» برای خمينی و يارانش و پيروانش «علو درجات» در نظر می گيرد و آنها را با جميع صلحا و اولياء الله محشور می سازد. شما ملاها و رهبران مذهبی بخاطر بدعت در دين و به گفته رسول الله که فرمود «کل بدعة ضلالة» به ضرس قاطع همه تان هلاک خواهيد شد.
شما بر حسب آنچه علی بن ابی طالب در نهج البلاغه می فرمايد، همه تان بخاطر غلو کردن در او و پيشی جستن از او و موضوعاتی که به دين محمد اضافه کرده ايد (مثل معصوميت و گورسازی و التجا کردن به «دون الله» و مهمتر از همه ولايت فقيه) و اهميت ندادن به اينکه خدا اسلام را کامل ساخته (و نيازی به موارد اضافی نيست) ، شما جزو همان غاليانی به حساب می آييد که مولای متقيان در خصوصشان گفت «آنها جزو هلاک شدگانند». بنابراين بيخود اعلاميه صادر نفرماييد که فلانی به ملاء اعلی رفت و يا به لقاء الله پيوست و اينک با «معصومين» و «قديسين» محشور است.
موضوع بدعت در دين و ملازمتش با ضلالت يکی از روشن ترين ملاک های اصلی اعتقادات اسلامی است . با اين سخن هر بدعتی در دين شناخته می شود. مسئله ضلالت نيز در ارتباط با مسائل اجتماعی است. يعنی اينکه با موضوع بدعت و پديد آمدن مسائلی از قبيل «ولايت فقيه»، اشاعه خرافه پرستی و شرک و گمراهی (از قبيل چاه جمکران و امزاده سازی و ....) و ظهور افرادی از قبيل احمدی نژاد و امثالهم حتمی است. احمدی نژاد پديده ای نيست که از خارج وجود شما « آقايان» آمده باشد. او از خود شماست. او و امثالهم جزو بدنه اصلی «جمهوری اسلامی» و «ولايت فقيه» به حساب می ايند. با همراهی ايشان و رهبری شما است که «جمهوری اسلامی» شکل گرفته و با آن «دين خدا» نابوده شده و جامعه ما در منجلاب فساد و گمراهی فرو رفته است.
چه بايد کرد:
۱- اگر مردم براستی خواستار تغييرات اند و قصد دارند وضع خود را از اينی که هست دگرگون سازند جز آن نيست که بايد به بيان آنچه در قرآن آمده ايمان داشته باشند. منظورم آيه ۱۱ سوره رعد است که می فرمايد «ان الله لا يغير ما بقوم حتی يغيروا بانفسهم»، (خدا وضع و حال هيچ قومی را عوض نخواهد کرد مگر آنکه انسانها به خودشان وضع و حال خودشان را تغيير دهند). يعنی اگر قرار است با بدعت و خرافه پرستی وضع مردم بدتر و بدتر شود خدا وضعی پيش نمی آورد که فرضا اوضاع بهتر شود. هستی و طبيعت چنين عمل نمی کنند. سير زمين در جهت خرابی و فنا است «کل من عليها فان»(الرحمن۲۶). سرعت خرابی و نابودی مخصوصا برای مردمانيکه به شرک و ضلالت رهبری می شوند بسيار بيشتر می شود. درواقع هر روز که می گذرد وضع بدتر می شود تا اينکه نهايت شيرازه سرزمين شرک زده ازهم پاشيده می شود. فکر نمی کنم تا به حال در شرح چگونگی ويرانی جوامع و يا چگونگی تغيير وضعيت اجتماعات انسانی از ميان کتاب های مذهبی و قديمی، از اين بهتر سخنی گفته شده باشد. بنابراين اگر ايرانيان (ايرانيان مسلمان) به سخن قرآن ايمان دارند مطمئن باشند که راه ديگری جز آنچه قرآن پيش روی آنها گذاشته ندارند. چنانکه در ادامه آيه ۱۱ سوره رعد قرآن توضيح می دهد: «و اذا ارادالله بقوم سوء» (يعنی هرگاه اراده خدا برای قومی بد باشد) «افلا مردله» (هيچ چيزی آن را بر نمی گرداند) . «و ما لهم من دونه من وال» (يعنی از دون خدا برای هيچ کس ولايت و رهبری و کمک نيست) . سئوالی دارم ازاين «آقايان علما». آيا آقای خامنه ای از خداست و يا دون خدا؟ اگر از دون خدا است براساس همين يک آيه، نه تنها ايشان که هيچکس حتا پيامبران در امور زمينی «ولايت» ندارند. چراکه بر اساس تعليمات اسلامی تمامی مخلوقات خدا دون خدا به حساب می آيند و چون دون خدايند، ولايت ندارند. «و ما لهم من دونه من وال».
۲- برای آخوندها و واضعان تز ولايت فقيه بويژه طرفداران اصلاحات، اگر خواسته باشند وضع موجود را تغيير دهند و براستی بخواهند اصلاحاتی را در امور بوجود آورند، راهی نيست جز آنکه به همان روز نخست برگردند و به گفته شيادانه «امام» شان (تا پيش از وارد کردن اصل ولايت فقيه در قانون اساسی) ، به همان فقط «جمهوری اسلامی» نه يک حرف بيشتر و نه يک حرف کمتر که بقول خودشان ۹۶ درصد مردم به آن رای دادند، رضايت دهند. شيادی واقعی همين است که خمينی و دار و دسته او کردند. يعنی اينکه نخست دام انداختند و سپس با کشتار و حقنه زور و اسلحه دست به چپاولگری زدند . نخست گفتند «جمهوری اسلامی» نه يک حرف زياد و نه يک حرف کم، بعد «ولايت فقيه» را اضافه کردند که بسيار حرف گزافی است.
۳- اما برای مردمی که از دست «جمهوری اسلامی» جان شان به لب رسيده و امروز ديگر به چيزی کمتر از«جمهوری شورايی و پارلمانی» آنهم از نوع آنچه که در کشورهای آزاد جهان برقرار است رضايت نمی دهند راهی نيست جز آنکه ابتدا با طرح موضوعاتی از اين قبيل، اصل ولايت فقيه را زير سئوال ببرند و سعی کنند به هر ترتيب که می توانند بحث ولايت فقيه را به مراجع و دادگاه های بين المللی بکشانند و آن را بعنوان يک تز غيرانسانی و غير اسلامی معرفی نمايند. اگر مخالفان «جمهوری اسلامی» در همين يک فقره با هم متحد شوند و ائتلاف کنند، ما می توانيم بعنوان قربانيان فکر زيانبار «ولايت فقيه»، از مراجع بين المللی دادخواهی کنيم و از دست همه کسانی که باعث و بانی اين فکر شده اند و آن را حمايت کرده اند شکايت کنيم و تظلماتی را که در اين ۲۸ ساله از بابت اين فکر بر ما تحميل شده، يک به يک مطرح سازيم. با زير سئوال قرار دادن اصل «ولايت فقيه» ما می توانيم بخشی از اصلاح طلبان داخل کشور را نيز به سوی خودمان بکشانيم و با توسعه آن در بين اقليت ها و گروه های سياسی نهايت پيروان فکر «ولايت فقيه» را به شکست وادارشان سازيم. با ازاله اصل «ولايت فقيه» از قانون اساسی شيرازه «جمهوری اسلامی» از هم پاشيده خواهد شد و نهايت اين رژيم ظالم و غيرانسانی سرنگون خواهد شد. با اتحاد و اتفاقی که در اين زمينه بين نيروهای مخالف «جمهوری اسلامی» بوجود می آيد (البته اگر آنها حساسيت مسئله را درک کنند و دست از اسلام ستيزی بردارند) شايد بتوان مملکت را از هرج و مرج نجات داد. اين تنها راه ما برای تغييرات است اگر براستی خواستار دگرگونی و يا حتا سرنگونی «جمهوری اسلامی» باشيم.
۴- اما اگر ايرانيان دست روی دست بگذارند و کاری اساسی صورت ندهند (يا خدای نخواسته به خواسته طرفداران فکر ولايت فقيه در انتخابات فرمايشی آنها به هر نحو شرکت کنند) مطمئنا جامعه ما بر حسب دخالت نيروهای واپسگرا و قدرت طلب مثل احمدی نژاد و سپاه و بسيج و ... که جزو بدنه «جمهوری اسلامی» اند کارش به ضلالت و ويرانی می کشد. ننگ آورترينش اين است که نيروهای خارجی به بهانه توسعه طلبی های اتمی و نظامی «جمهوری اسلامی» دخالت کنند و کشور ما را همچون کشور عراق از هم متلاشی سازند. اينها همه در توجيه و تفسير همان سخن پيامبر اسلام است که فرمود :«کل بدعة ضلالة» يعنی هر بدعتی (مثل ولايت فقيه و باور داشتن به «غيبت» امام زمان، و گور امامان و چاه جمکران و ....) زيانبار است و به فساد و نابودی منجر می شود. بخش آخر آيه ۱۱ سوره رعد درواقع آب پاکی را رو دست همه معتقدان می ريزد و با بيان اينکه «و اذا ارادالله بقوم سوء افلا مردله» مشخص می سازد گه اگر آنها به جهت درست شدن و تغييرات اساسی، خود را تغيير ندهند و وضع کفرآميز فعلی را عوض نکنند آنگاه خدای قادر مطلق در جهت بدتر شدن اوضاع مانعی بوجود نمی آورد. در نتيجه همه چيز نابود می شود . کماآنکه تا به حال همينگونه شده و ملتهايی که در گذشته نسبت به اين حقيقت وجودی غفلت کرده اند هميشه از بين رفته اند. حالا يا به وسيله خودشان (به سبب شرک و گمراهی و نادانی) و يا ديگران (حمله خارجی و سرشاخ شدن با ديگران) و يا بوسيله طبيعت و تغيير و تحولات جوی (چرخ غدار).
تعبير خواب سيدحسن:
اما در تعبير خواب سيد حسن خمينی که می گويد پدر بزرگش را به خواب ديده که گفته: « من را دارند از اين خانه بيرون می کنند»، بايد به عرض ايشان برسانم اتفاقا خواب ايشان درست است. اين بدان معنا نيست که ايشان خواب را درست فهميده اند و درست تعبير کرده اند. بلکه درست ديده اند. اگر سيد حسن خواب را درست تعبير کرده بود آنگاه «کار» دست آقای توسلی نمی داد. چراکه آن فلکزده بخاطر تعبير بد او است که نگران ميشود. آن پيرمرد با تعبير بد سيد حسن و مباحث پيش آمده (مثل سخنرانی سردار جعفری و نوشته های سايت نوسازی) فکر کرده مگر دار و دسته احمدی نژاد می خواهند آنها را از اين خانه (که منظور شان خانه قدرت است) بيرون کنند. (نه خمينی و نه حتا پيامبر خدا و نه هيچ کس، نمی تواند در خانه قدرت جا خشک کند). از اينرو بود که او از روی نادانی خودش و تعبير غلط نوه خمينی بيخودی هيجان زده و نگران می شود، چنانکه با بردن آن نگرانی به جلسه شورای تشخيص مصلحت همانجا سکته می کند و می ميرد. تعبير درست خواب «سيد حسن» چنين است:
منظور از «خانه» در خواب درواقع سرزمين است که در اينجا منظور کشور ايران است. يعنی اينکه بالاخره روزی از روزهای آينده خمينی و فکرش (ولايت فقيه) از ايران بيرون انداخته می شوند. (خدا کند که اينگونه باشد که مردم ايران بر حسب اراده جمعی شان بدنبال تغيير دادن به وضع موجود و مخالفت کردن با فکر «ولايت فقيه» صدق خواب سيد حسن را بر همگان اثبات نمايند و الا مطمئنا (به اراده ازلی پروردگار) تغييرات به سمت خرابی بيشترصورت خواهد گرفت. روشن ترينش اين است که قدرتمندان خارجی در کمين نشسته حتما با حمله شان به ايران و بوجود آوردن جو جديد و وارد آوردن زيان های بی حساب، دارو دسته خمينی را از صحنه قدرت و ايران (اگر ايرانی باشد) بيرون خواهند انداخت. همچنانکه در همين سالهايی که ما شاهد بوده ايم، هيتلر ، موسولينی ، استالين ، پل پوت ، ميلوسويچ و صدام حسين را از صحنه قدرت بيرون انداختند.
امروز نيز نوبت کوبا و کاسترو است. (يادمان باشد که همين سيدحسن چند سال پيش رفته بود کوبا به ديدن کاسترو). کاسترو فکر کرده که با عقب نشينی از قدرت می تواند نظامش را در کوبا ادامه دار سازد. ادامه فکر کاستر در کوبا فاجعه آفرين است. بزودی شاهد خواهيم بود که کاسترو و فکرش و برادرش رائول و اعوان و انصارش همه از کوبا بيرون انداخته خواهند شد. همه اينها بر اساس يک اراده ازلی صورت می گيرد. حقيقت آنکه اگر انسانها در جهت بهتر کردن خود و جامعه شان و ديارشان ( يعنی سرزمين شان) و پديداری صلح ، خود را تغيير ندهند، آنگاه در بزنگاه حوادث روزگار مجبور خواهند شد که محل موطن شان را ترک کنند. و شگفتا که بشر هيچگاه از تاريخ و سرگذشت خودکامگان و قدرت طلبان عبرت نمی گيرد!
۲۶ مارچ ۲۰۰۸
حسين ميرمبينی
شمال کاليفرنيا
پانويس:
ماجرا از اين جا آغاز شد که سردار جعفری فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در همايش مسئولان بسيج دانشجويی دانشگاهها در حمايت از موضع دولت احمدی نژاد و جبهه اصول گرايان در مجلس شورای اسلامی و انتخاباتی که در پيش رو است خطاب به بسيجيان گفته بود : تکليف الهی است که مردم و بسيجيان برای تداوم راه انقلاب اسلامی از جريان اصولگرايی حمايت کنند. اين جريان بعد از گذشت ۲۵سال از انقلاب دوباره زنده شده و اکنون دو قوه از سه قوه کشور را در اختيار دارد».
با توجه به رد صلاحيت گسترده نمايندگان اصلاح طلب که از طرف شورای نظارت بر انتخابات اعمال می شود و همچنين در پی رد صلاحيت نوه «امام» خمينی - مهندس علی اشراقی- و انتقاد پسر دايی او، سيد حسن خمينی از دولت و جريان اصولگرايان در جريان ديدار با اعضای حزب مشارکت، مسير حوادث به اينجا کشيد که آخر سر دولت احمدی نژاد حتی از توهين به چيزی که خود مقدساتش می خوانند هم کوتاهی نکردند و خانواده «آيت الله» خمينی را به رانت خواری و فساد مالی متهم کردند.
جريان بدينگونه ادامه يافت که يک سايت نزديک به باند احمدی نژاد بنام «نوسازی» سيد حسن خمينی را مورد حمله قرارمی دهد و با انتشار شعری تحت عنوان «راز لپ های گل انداخته» ضمن مسخره کردن نوه «امام امت» او را به رانت خواری و بالانشينی و استفاده از اتومبيل BMW هشتاد ميليون تومانی متهم می کند.
در مطالب آنها آمده بود: «جناب آقای سيد حسن خمينی شايد ما نيز اگر در زمان دولت اصلاحات قدرت آن را داشتيم که به نحوی برايمان يک ماشين BMW هشتاد ميليون تومانی (قيمت همان موقع) خريداری شود که بحمدالله برای شما شد و از هوای بالای شهر تهران تنفس مینموديم و احيانا سونای بخارمان ترک نمیشد.......توفيق آن را میداشتيم که با لپهای گل انداخته درد مستضعفين و محرومين را رصد کنيم و راه حضرت روحالله را در دفاع از محرومين ادامه دهيم و مواظب باشيم خدای ناکرده حق ياران و ياوران هميشگی انقلاب مانند حزب مشارکت ضايع نگردد و بازهم خدای ناکرده لطمهای به جمهوريت نظام وارد نشود».
--------
در پی آن ابوالفضل صدقی مديرگروه تاريخ و روابط خارجی دولت احمدی نژاد با برخورداری از پشتيبانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی به مديريت روح الله حسينيان، با انتشار مقاله ای نوشت: «هر کس که در خط امام عزيزمان حرکت کند و همراه با ولیفقيه و رهبر فرزانهمان باشد محبوب ماست. برای امت حزبالله، بسيجيان سرفراز و سپاهيان جان بر کف افراد و جريانها ملاک حق و باطل نيست و چپ و راست به خودی خود ارزشی ندارند. آنچه که برای دوستداران اين انقلاب ارزشمند است عمل به ارزشها و آرمانهای اين انقلاب الهی است هر کس در هر لباسی در اين مسير گام بردارد دوستش داريم و از او حمايت میکنيم». وی در ابتدای مقاله خود خطاب به نوه بنيانگذار جمهوری اسلامی يادآور شد که «انقلاب شکوهمند اسلامی ايران حاصل و دستاورد خون هزاران شهيد و اميد مسلمانان و مستضعفان جهان است.»
در اين مقاله که در بسياری از سايت های اينترنتی اصولگرايان حامی احمدی نژاد انعکاس يافته است، يادآوری شده است که :«سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عنوان يک ارگان نظامی، سياسی، فرهنگی و اطلاعاتی، وظيفه پاسداری از انقلاب شکوهمند اسلامی را به عهده دارد و به همين جهت از اصولگرايی به عنوان يک انديشه و ايدئولوژی مبنايی نه يک جريان سياسی حمايت میکند. اصولگرايی بايدها و نبايدهايی است که برخاسته از اسلام ناب و سيره و نسبت پيامبر و ائمه معصومين است.»
-------
حتا حسين شريعتمداری مديرمسئول روزنامه کيهان نيز در يادداشت روز ۴شنبه اين روزنامه تحت عنوان «خطا را بايد پذيرفت» تاکيد کرد : «بايد پذيرفت اظهارات فرمانده سپاه درخصوص لزوم حمايت از جريان اصولگرايی با فرمان صريح امام خمينی (ره) مغايرت داشته است». اما در عين حال به خاطر خالی نکردن پشت حکومت از حمايت سرداران سپاه وی يادآور می شود که:
«ممنوعيت نظاميان از عضويت در گروهها و احزاب سياسی و دخالت آنان در مناقشات و رقابت های سياسی- از جمله انتخابات- به حمايت از يک حزب و گروه و يا مخالفت با حزب و گروه ديگر، به اندازه ای روشن و خالی از ابهام است که جای کمترين ترديدی در آن نيست. و نکته درخور توجه آن که منظور حضرت امام(ره) از گروهها و احزاب سياسی که دخالت نظاميان را در رقابت ها و مناقشات آنها ممنوع فرموده اند، احزاب و گروههای قانونی است. بنابراين مادام که يک حزب و يا گروه سياسی از سوی مقامات رسمی و مسئولان ذيربط غيرقانونی اعلام نشده است، نيروهای نظامی حق دخالت در مناقشات و موضع گيری به نفع يا عليه هيچيک از آنها را ندارند.
شريعتمداری می نويسد :» سردار جعفری از نيروهای کارآزموده و آگاه سپاه پاسداران است که وفاداری و پايبندی خود به نظرات حضرت امام(ره) و رهبر معظم انقلاب را بارها به اثبات رسانده است بنابراين به سختی می توان اظهارات اخير ايشان را در تقابل با نظر حضرت امام(ره) و حمايت از يک حزب و جناح سياسی تلقی کرد، بلکه به نظر می رسد فرمانده محترم سپاه از اصولگرايی به مفهوم و معنای واقعی آن يعنی وفاداری به ارزش های اسلامی و انقلابی حمايت کرده بی آن که يک جريان يا جبهه سياسی با اين نام ويژه را مورد نظر داشته باشد. اگر چنين باشد- که بايد چنين باشد- اظهارات سردار جعفری را نمی توان در تقابل با رهنمود امام راحل(ره) تلقی کرد». به اين طريق او با «يکی به نعل و يکی به ميخ زدن»بر کل جريان پيش آمده و تضاد موجود در نظام «جمهوری اسلامی» پرده می افکند.
-----------
در ادامه اين جريانات، «سايت نوسازی» به دستور مقامات بسته می شود و حتا در آخرين خبرها -بعداز مرگ «ايت الله» توسلی- گزارش شد که مدير مسئول سايت نوسازی ،حسين نوبختيان، که با انتشار مطلبی عليه نوه آيت الله خمينی، بنيانگذار جمهوری اسلامی، اعتراضات فراوانی برانگيخته بود با قرار بازداشت موقت سعيد مرتضوی به زندان اوين منتقل می شود. اما پيشتر در نشستی در جلسه شورای مصلحت نظام با حضور علی اکبر رفسنجانی و اعضای آن از جمله «ايت الله توسلی درحالی که او در ارتباط با عملکرد دولت احمدی نژاد و انتقاد از او در اينکه او و اعضای دولتش خرافه پرست اند، به موضوعاتی درباره امام زمان و «آيت الله» خمينی اشاره می کند، دچار عاضه حمله قلبی می شود و در در زمانی که چشم در چشم اکبر رفسنجانی رييس شورای تشخيص مصلحت داشت و علی اکبر ولايتی کمکهای اوليه پزشکی را در موردش بکار بسته بود، جان به ملکوت الموت تسليم می کند.
--------
روزنامه آفتاب نوشت : «آيتالله محمدرضا توسلی صبح امروز (شنبه) در سخنان پيش از دستور در جلسه امروز مجمع تشخيص مصلحت نظام در حال اعتراض به برخی بیحرمتیها نسبت به بيت امام و ورود جريان های بی صلاحيت در عرصه سياست و انتخابات ، ناگهان دچار حمله قلبی شده و تا انتقال به بيمارستان دار فانی را وداع گفت.
بر اساس گزارش خبرنگار آفتاب «آيتالله» توسلی در هفته اخير نسبت به اين بیحرمتیها که اغلب هدف آن سيد حسن خمينی نوه امام بوده است بسيار عصبانی و مکدر بودهاند و از دخالت های ناروا در امور سياسی و انتخاباتی که خلاف توصيه های بنيانگذار فقيد جمهوری اسلامی بوده به شدت رنجيده خاطر شده و بارها در جلسات خصوصی نسبت به اين انحرافات ابراز نگرانی کرده بود.
«آيتالله» توسلی از نزديکان حضرت امام، دوست بسيار صميمی مرحوم سيد مصطفی خمينی و از مسئولان ارشد دفتر امام در جماران بوده اند که طی سالهای پس از رحلت بنيانگذار جمهوری اسلامی نسبت به پيگيری دستورات امام حساس و در برابر انحرافات از خط امام همواره هشدار دادهاند.
پيکر آيتالله توسلی در جوار مرقد مطهر بنيانگذار جمهوری اسلامی حضرت امام خمينی به خاک سپرده خواهد شد.»
در پی مرگ «آيت الله» توسلی و حضور سيد حسن خمينی در بيمارستان، سيد محمد ابطحی بعنوان شاهد نقل کرده که سيد حسن خمينی پيشتر خواب پدر بزرگش را ديده بوده که آن را برای «آيت الله» توسلی تعريف کرده است. در آن خواب خمينی گفته بوده: «من را دارند از خانه ام بيرون می کنند».
در واقع موضوع اين خواب و آن اظهارات فرمانده سپاه (سردار جعفری) و مطالب سايت نوسازی و نوشته ابوالفضل صدقی مديرگروه تاريخ و روابط خارجی دولت احمدی نژاد بنوعی همه دست به دست هم داده اند و موجب شده اند تا» آيت الله توسلی» تصور کند که مگر دولت احمدی نژاد بر آن است تا زير آب خانواده «امام» و ياران قديمی او -که اينک در خانه «اصلاح طلبی» جا خشک کرده اند- را بزند و آنها را از دايره قدرت بيرون شان اندازد. اين جا بود که او دچار نگرانی شديد و عارضه حمله قلبی می شود و ناگهان می ميرد.
--------
روزنامه های طرفدار اصلاحات هم اشاره داشته اند: «آيت الله توسلی بسيار انسان حساسی بود که هرگاه احساس می کرد در راه «امام» خللی وارد شده است شفاف، صريح و شجاعانه پا به ميدان می گذاشتند. آنها از قول او نوشتند :»در ماه های اخير برخی افراد و جريان ها به صور مختلف بيانات و فرامين امام را مورد خدشه قرار می دهند. از سويی برخی نظاميان با ناديده گرفتن وصيت امام خواهان ورود به عرصه سياست هستند. از سوی ديگر با توجه به عملکرد هيات های اجرايی انتخابات عملاً بخش عمده ای از وفاداران به انقلاب و خط امام امکان حضور در انتخابات را ندارند و از همه مهم تر اعتراض يادگار امام به برخی از اين اتفاقات با توهين و افترا به ايشان و بيت معظم امام مواجه شده است». اين مسائل باعث شد که ايشان (آيت الله توسلی) تصميم بگيرد در مجمع تشخيص مصلحت نظام سخنرانی کند و همه ديديم در حالی که عاشقانه از امام، اسلام، حق مردم و حريم امام دفاع می کرد جان به جان آفرين تسليم کرد». («حق مردم» ديگر از آن حرف هاست!)
-------
محمد هاشمی ، عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام ، در خصوص چگونگی درگذشت آيت الله توسلی گفت: براساس آيين نامه مجمع تشخيص ، هرکدام از اعضا می توانند در صورت تمايل ، قبل از شروع جلسه رسمی - که با تلاوت قرآن صورت می گيرد – (بزند به کمرتان که زد) در مورد مسائل روز به اظهار نظر بپردازند و صبح امروز نيز ، در حالی که آيت الله هاشمی رفسنجانی ،قصد اعلام شروع جلسه رسمی مجمع را داشت ، مرحوم توسلی دست خود را بلند کرد و گفتن قصد بيان چند جمله ای را دارد . محمد هاشمی افزود: آيت الله توسلی در مورد قضيه اخير اسائه ادب و توهين به بيت حضرت امام (ره) و حاج سيد حسن آقای خمينی مطالب خود را آغاز کرد و در اين باره نامه ای از حضرت امام (ره) که در سال ۱۳۶۱ نوشته شده بود ، قرائت کرد که بر اساس يکی از فراز های اين نامه حضرت امام (ره) پيش بينی کرده بود بعد از ايشان گروهی مقدس نما ومتحجر و واپسگرا در قالب دفاع از امام ، فرزندان ، دوستان ، ياران و بيت ايشان را مورد توهين و برخورد قرار خواهند داد و سپس گفت که سيد حسن آقا مسئول موسسه تنظيم و نشر آثار امام است و اگر ايشان نتواند ديدگاه های امام را بيان کند چه کسی می تواند اين کار را انجام دهد. وی يادآور شد: مرحوم توسلی با بيان هر کدام از اين جملات به شدت با بغض سخن می گفت و در مواردی اشک ريخت و با گريه ادامه سخن می داد و از شدت تأثر ، منقطع سخن می گفت .هاشمی اضافه کرد : آيت الله توسلی با يادآوری اين که در زمان امام نيز مقدس نماها می کوشيدند خود را مطرح کنند ، خاطره ای را از دوران حيان حضرت امام (ره) نقل کرد که بر اساس آن يک زن و دو مرد ، که ادعای ارتباط با امام زمان را داشتند ، از حضرت امام (ره) وقت ملاقات می خواستند و امام در رابطه با آنها سه سئوال را مطرح کرد که اگر آنها به اين سه سئوال جواب دادند ايشان مفصل با آنها جلسه بگذارد که يکی از اين سئوال ها فلسفی بود که تعبيرش در ذهنم نيست و سئوال دوم و سوم اين بود که امام از اين سه پرسيد: “از امام زمان (عج) بپرسيد من به چه چيزی علاقه دارم و شیء با ارزشی را گم کرده ام ، آن چيست؟” که بعد از بازگشت اين سه نفر و ارائه پاسخ ها ، امام فرمودند اينها شيادند و آنها را راه ندهيد . هاشمی اضافه کرد: آيت الله توسلی در ادامه در حالی که مطالبی را از قبل آماده کرده بود ، و با استناد به آنها سخن می گفت ، مطلبی را از قول امام نقل کرد که بر اساس آن امام فرموده اند مبارزه و سختی ها برای پيروزی انقلاب ، فقط گلوله و سرنيزه نبود که اگر بود تحملش بسيار آسان تر بود بلکه زخم زبان ها و طعنه ها ، بسيار دردناک تر و جگر سوز تر از گلوله بود که آيت الله توسلی در بيان اين سخنان باز هم به گريه افتاد و در حالی که بار ديگر ، سخن ديگری از امام درباره متحجران و مقدس نماها و واپسگراها را بيان می کرد در زمانی که به کلمه” واپسگراها” رسيد از روی صندلی به پايين افتاد که بلافاصله دکتر ولايتی که در جلسه حاضر بود ، بر بالين وی حاضر شد و در همين زمان آمبولانس نيز به محل رسيد و ايشان را به بيمارستان شهيد شوريده منتقل کردند اما ساعتی بعد کسانی که همراه ايشان به بيمارستان رفته بودند خبر دادند که ايشان به لقاءلله پيوسته اند*.
---------
«آيت الله» منتظری در بعد از مرگ «آيت الله» توسلی در اعلاميه نوشت:
بسم الله الرحمن الرحيم
انا لله و انا اليه راجعون
تهران ، خانواده محترم عالم بزرگوار و روحانی خدمتگزار مرحوم مغفور حجة الاسلام والمسلمين آقای حاج شيخ محمدرضا توسلی - طاب ثراه -
پس از سلام و تحيت ، با کمال تأسف خبر ناگوار درگذشت ايشان را دريافت و بسيار متأثر شدم .
آن مرحوم از شاگردان و ملازمان مرحوم آيت الله العظمی امام خمينی و از وزنه های علمی و معنوی بيت معظم له بودند، و خدمات ايشان به اسلام و انقلاب بر کسی پوشيده نيست .
اين جانب اين مصيبت را به حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشريف و بيت شريف امام و حضرات علماء اعلام و خانواده و فرزندان و بستگان آن مرحوم ، از جمله جناب مستطاب حجة الاسلام آقای «ولايی» دامت افاضاته داماد محترم ايشان تسليت میگويم .
و از خداوند قادر متعال برای ايشان علو درجات و حشر با ائمه معصومين - عليهم السلام - و برای همه خانواده و فرزندان و علاقه مندان صبر جميل و اجر جزيل مسألت مینمايم .
والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته .
۸ صفر ۱۴۲۹ - ۱۳۸۶/۱۱/۲۷
حسينعلی منتظری
--------
* متن کامل سخنان آيت الله توسلی در جلسه مجمع تشخيص مصلحت
بدنبال فوت آيت الله توسلی ، دوستداران و اقوام وی در محلی گردهم آمده و پذيرای عزاداران شدند.
بر اساس اين خبر در انتهای اين برنامه يکی از حاضران به قرائت آخرين سخنان آيت الله توسلی در آخرين لحظات عمر با برکت ايشان در مجمع تشخيص مصلحت پرداخت ، که در ادامه اين سخنان می آيد:
... ايستادند در مقابل دشمنان خارجی که اين چنين به انقلاب اسلامی وفادار هستند و حضرت امام (ره) فرمود : «جانم فدای تک تک اين ملت». امام (ره) اين ملت راشناخت و با عرض تسليت به پيشگاه مقام معظم رهبری و ملت عزيز لبنان و حزب الله ، در رابطه با شهادت عماد مغنيه و با تاسف از اينکه در ايام دهه مبارکه فجر (که از ورود حضرت امام - ره - تا روز ۲۲ بهمن ، روز خوشحالی ملت ايران و همه به ياد امام - ره - بودند.) جای تاسف است که در چنين ايامی به بيت رفيع حضرت امام (ره) آن طور اهانت ها و تهمت ها و دروغ پردازی هايی شد که حتی راديوهای بيگانه هم کلمات اين سايت را نقل کردند.
همانطور که حضرتعالی فرموديد ، ما نمی دانيم که چه کسی هست. اما متوجه می شويم که يک دستی در کار است که بيت امام (ره) و شخصيت های مبارز اسلام را که به انقلاب دلبستگی داشتند ، آنها را از صحنه خارج کنند. آقای حاج حسن خمينی ، دو تا مطلب ذکر کرد. که حالا منشا آن هم ، من يک خوابی که ايشان ديده بودند بگويم حدود ۲ ماه قبل ، بعضی از بزرگان اطلاع دارند ، ايشان گفتند که من خواب ديدم امام (ره) به من فرمود که «حسن من را دارند از اين خانه بيرون می کنند» گفتم آقا چه کسی شما را از اين خانه بيرون می کند. باز خواب ديدم دوباره که امام (ره) فرمودند « حسن من را دارند از اين خانه بيرون می کنند» تا سه مرتبه اين خواب را ديدم. البته من نمی گويم که خواب حجت است. اما گاهی خوابهايی است که انسان از آنها چيزهايی را متوجه می شود. من در کلمات حضرت امام (ره) مطالعه می کردم و ديدم که اين پيش بينی را خود امام (ره) کرده است : «در تاريخ ۲۳ اوان ۶۳ ، اينجانب هيچگاه ميل نداشتم و ندارم که درباره نزديکان خود سخنی بگويم. لکن علاوه بر آنکه در پيشگاه مقدس حق (جل و علا) مقصر و مجرم هستم و از درگاه متعالش اميد عفو و بخشش دارم و تمام سرمايه ام اعتراف به تقصير و عذر از آن است و در نزد مسلمان و ملت عزيز نيز اعتراف به قصور ، تقصير و از آنان اميد عفو و طلب آمرزش دارم. اما در پيش گروه هايی و اشخاصی گناهانی نابخشودنی دارم. و احتمال قوی می دهم که پس از من برای انتقام جويی از من به بعضی از نزديکان و دوستانم تهمت ها که من آنها را ناروا می دانم بزنند. و به آتش که بايد مرا بسوزانند ، آنها را بسوزانند. و احيانا به صورت دفاع از من ، انتقام مرا از آنها بگيرند» اين نامه است مفصل از امام(ره) که در صحيفه امام (ره) هست و در وعده ديدار امام (ره) هست.
اين نامه در دو سه جا هست. شما ببينيد آقای حاج حسن آقا يک مسئوليتش نگهداری ... ، موسسه تنظيم و نشر آثار امام (ره) مربوط به ايشان است. و اگر او نخواهد ، امام را حفظ کند و کلمات امام را نگهداری کند ، خوب چه کسی بايد يکند؟ حاج حسن آقا يک کسی است که هم توليت آستانه حرم امام (ره) را دارد و هم مسئول موسسه تنظيم و نشر آثار امام (ره) است. خوب وقتی که نگاه می کند و می بيند که کلمات امام دارد طور ديگری معنا می شود. اين وصيت نامه امام است در بند ل وصيت نامه : «وصيت برادرانه من در اين آخرين قدمهای آخرين عمر بر قوای مسلح به طور عموم ، آن است که : ای عزيزان که به اسلام عشق می ورزيد ، بيدار باشيد و هوشيار. وصيت اکيد من به قوای مسلح آن است که از مقررات نظام ، عدم دخول در احزاب و گروهها و جبهه ها است. به آن عمل نماييد و قوای مسلح ، چه نظامی و انتظامی و پاسدار و بسيج و غير اينها ، در هيچ حزب و گروهی وارد نشده و خود را از بازی های سياسی دور نگاه دارند. در اين صورت می توانند قدرت نظامی خود را حفظ کنند» اما (ره) در آنجا می فرمايند : به عنوان دفاع از من ، ارزشهای انقلاب امام (ره) فقط به روضه خوانی و سينه زنی و اينها نيست. ارزشهای انقلاب امام (ره) به آن چيزهايی است که امام (ره) از آنها خون دل می خورد. شما ببينيد منشور روحانيت امام (ره) در سال ۶۷ است. می فرمايند در ۱۵ خرداد ۴۲ ، مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود ، اگر اينها بود مقابله را آسان می نمود. بلکه علاوه بر آن ، گلوله حيله مقدس نمايی ، تحجر بود ، گلوله زخم زبان و نفاق و دورويی که هزاربار بيشتر از باروت و سرب ، جگر را می سوخت و می دريد. عده ای مقدس نمای واپس گرا ، همه چيز را حرام می دانستند. خون دلی که پدر پيرتان از اين دسته متحجر خورده است ، هرگز از فشارها و سختی ها ديگران نخورده است. امام (ره) آمد ارزش های انقلاب را که بگويد تهمت نزنيد ، دروغ نگوييد ، ريا نکنيد . من يک روز داشتم می رفتم در اتاق ، ديدم مرحوم حاج احمد آقا با يکی از دوستان دارند صحبت می کنند و به ايشان می گويند که امروز خدمت امام (ره) نرويد (ايشان هر روز خدمت امام (ره) می رفتند) ايشان گفتند که برای چه؟ حاج احمدآقا فرمودند : آيا شما در جايی صحبتی کرديد؟ ايشان گفت بله. فرمودند که امام (ره) صحبت های شما را گوش کرده ، شما در صحبت های تان ظاهرا يک چيزهايی گفتيد که مثلا گفتيد امام (ره) خدمت امام زمان (عج) می رسد. فرياد امام (ره) بلند شد که : اين نسبت ها چه هست که به من می دهند. من هم يک فرد عادی هستم. چرا اين حرفها را به من نسبت می دهند. اين حرفها چه هست که نسبت به من می زنند. شما خودتان در خاطرتان هست.
(در اينجا آقای هاشمی می گويند اين مساله چه بود) عرض می شود که آن چيزی که شما خودتان می دانيد. آن سه نفری که آمدند و می خواستند بگويند که ما خدمت امام زمان (عج ) می رسيم. به هر حال يک کتاب خطی آوردند. امام فرمود که : «من سه تا سئوال دارم» اول اينها را از آقا سئوال کنيد و برای من بياوريد من با شما صحبت می کنم. ۱- حادثه ربط حادث به قديم برای من لاينحل مانده است. ۲-آن چيزی که من به آن خيلی علاقه دارم چه هست؟ ۳-و يک چيزی هم گم کرده ام که آن چه هست؟...بنا شد بروند و خبر بياورند...دو روز آمدند و سر سه راه ، به مرحوم حاج احمد آقا فرمودند که : «برو ببين که چه می گويند» من متوجه نشدم که چه چيزی گفتند به مرحوم حاج احمدآقا ، که وقتی برگشت امام (ره) فرمود و به ايشان گفت : «شيادها ، دست از اين حرفهايتان برداريد و دنبال شيادی نرويد.» برنامه امام (ره) اين بود ، نمی خواستند مردم با اين حرفها سرگرم کند. و حرف امام (ره) اين بود...(در اين لحظه آيت الله توسلی دچار عارضه قلبی شده و دارفانی را وداع می گويند.)