گراهام آلیسون، رئیس مرکز امور بین الملل بافر و استاد مدرسه جان اف کندی دانشگاه هاروارد است. او در دوران ریاست جمهور بیل کلینتون، رئیس جمهور سابق آمریکا، سمت معاون وزیر دفاع آمریکا در امور طرح ها و سیاست را برعهده داشت.
آلیسون در این سمت به هماهنگی راهبرد و سیاست وزارت دفاع آمریکا در قبال جمهوری های شوروی سابق می پرداخت. او ماه گذشته به ایران سفر و با چند تن از چهره های سرشناس ایرانی ملاقات کرد. آنچه در زیر می آید، مصاحبه ای با وی در مورد گزارش 16 سازمان اطلاعاتی آمریکا در مورد فعالیت های هسته ای ایران (NIE) و سیاست های آینده آمریکا در قبال این کشور است که در دفتر " دیپلماسی ایرانی " انجام گرفت.
نظر شما به عنوان یکی از کارشناسان امور سیاسی در آمریکا پیرامون گزارش NIE چیست؟
این گزارش برای جورج بوش بسیار تعجب برانگیز و خبری بد بود. دوم این که نحوه نگارش این گزارش- از نظر فرمی نه از نظر محتوایی- تلاش برخی از مقامات دولت بوش به ویژه دیک چنی معاون وی برای حمله احتمالی به ایران، پیش از اتمام دوره بوش، را تحت الشعاع قرار داد. در حالی که پیش از انتشار گزارش NIE برخی از کارشناسان سیاسی در واشنگتن از جمله خود من معتقد بودند که احتمال انجام این حمله 30 درصد است، امروزه این درصد به رقم 3 تقلیل پیدا کرده است. بنابراین این گزارش موجب عقب نشینی عناصر دولت بوش که درصدد طرح ریزی برای حمله به ایران بودند، شد.
این گزارش همچنین موجب کند شدن روند تحریم های تجاری و اقتصادی علیه ایران شد. با توجه به تلاش فزآینده ای که هم اکنون برای تصویب دور جدید تحریم ها در شورای امنیت در جریان است، این کاملا روشن است که برخی سوال می کنند در صورت توقف برنامه تسلیحات هسته ای ایران، چرا باید تحریم هایی شدید را علیه این کشور اعمال کرد. بنابراین اگر سوال کنید که چه کسی از گزارش NIE سود برده است، باید گفت ایران.
از سوی دیگر، اگر نگاهی به محتوای گزارش NIE بیندازید و نکات آن را یادداشت کنید و من هم همین کار را بکنم، پیامی که به دست می آید، 180 درجه با هم تفاوت خواهد داشت. اگر من این گزارش را بخوانم و نکاتش را بنویسم می توانم بگویم که اولین پیام که پیام اصلی خواهد بود، این است: برنامه هسته ای ایران ادامه دارد. روند فعالیت غنی سازی دقیقا همان طور که ما در سال 2005 پیش بینی کردیم، ادامه دارد. هم اکنون 3 هزار سانتریفوژ در نظنز وجود دارد که به طور متناوب به اورانیوم با درجه خلوص پایین تولید تولید می کند و این تنها پیش زمینه تولید تسلیحات هسته ای را ایجاد می کند. این پیام اصلی بود.
مورد دوم، خبر جدید است. این خبر که برنامه تسلیحات هسته ای ایران مرتبط با کلاهک ها و ساخت بمب در پاییز سال 2003 متوقف شد. ما نمی دانیم که علت آن چیست، به هر حال متوقف شد.
مورد سوم، جهت گیری اصلی گزارش است. جهت گیری اصلی NIE این است که تصور برخی از مقامات دولت بوش در مورد بی مسئولیت بودن دولت ایران و عدم توجه آن به هزینه ها، نادرست است. رفتار دولت ایران نشان می دهد که این دولت کاملا به هزینه ها و فواید، ریسک ها و دستاوردها آگاه است و زمانی که جامعه بین الملل موضوع ایران را در شورای امنیت مورد بررسی قرار می دهد، این کشور رفتار خود را تغییر می دهد.
بنابراین اگر NIE این طور نوشته شود، اوضاع سیاسی 180 درجه تغییر می کرد.
کارشناسان سیاسی می گویند که NIE نتایجی داشته است که با سیاست های دولت بوش در قبال ایران منافات دارد. اگر این طور است، چرا بوش اجازه داد که این گزارش منتشر شود؟
شما باید دولت آمریکا را بر اساس مدل هایی غیر از مدل اول که دولت آمریکا را بازیگری تنها و واحد مانند یک شخص تصویر می کند، تحلیل کنید.
اگر یک شخص این کار را انجام می داد، چنین گزارشی هرگز منتشر نمی شد. اگر مدل دوم را بکار بگیرید که مدل رفتار سازمانی است و از منظر آن به رویدادها نگاه کنید، می توانید فاکتورهای دیگری را که به چنین نتیجه ای منجر شد، مشاهده کنید.
اگر مهمتر از آن، مدل سوم را در نظر بگیرد، خواهید دید که دولت بازیگری واحد و تنها نیست، بلکه اجتماعی متشکل از بازیگران مختلف با علایق متفاوت است. شاید حتی دولت ایران هم گاهی این طور باشد، همان طور که تمام دولت های در دنیا می توانند این طور عمل کنند.
بدین ترتیب اگر دولت بوش تلاش می کرد که جلوی گزارش NIE را بگیرد یا تغییرش دهد، این بیم وجود داشت که متن اصلی درز پیدا کرده و بوش به کنترل اطلاعات متهم شود.
به هر حال تردیدی نیست که جورج بوش و دیک چنی، پس از انتشار گزارش مذکور سردرگم شدند. اگر شما به اولین کنفرانس مطبوعاتی بوش پس از این گزارش توجه کنید، به نظر می رسد که او در یک وضعیت بغرنج گیر افتاده است.
با توجه به این که ایران کشوری مهم در خاورمیانه محسوب می شود، به نظر شما مطلوب ترین حزبی - جمهوریخواه یا دموکرات - که می تواند در راس دولت آینده آمریکا باشد، کدام است؟
به عقیده من خبر مشخص خوبی که برای ایران حتی بیشتر از آمریکایی ها وجود دارد این است که یک سال دیگر، بوش رفته است. دولت بوش یک دولت رادیکال بحران زا است که از مسیر اصلی دولت های پیشین دموکرات و جمهوریخواه منحرف شده است. بنابراین دولت آتی چه دموکرات باشد و چه جمهوریخواه، به احتمال خیلی زیاد دوباره به این مسیر اصلی بازخواهد گشت. این مسیر اصلی لزوما نمی تواند به نفع ایران باشد، اما درعین حال وضعیت نمی تواند این چنین بحرانی هم باشد.
حمله به کشورهای دیگر به منظور تغییر حکومت آنها رفتاری است که هیچ رئیس جمهور آمریکایی پیش از بوش نداشته است و احتمالا هیچ دولتی در آینده هم چنین رویکردی نخواهد داشت. این رویکرد با بوش به زباله دان تاریخ انداخته خواهد شد.
من فکر می کنم همان طور که آمریکا موضوعی جنجالی و مهم برای سیاستمداران ایران است، ایران هم با توجه به تمام نارضایتی هایی که سیاستمداران آمریکایی از ایران اعلام می دارند، موضوعی بسیار مهم از نظر این سیاستمداران است.
در مورد تحریم ها علیه ایران چگونه فکر می کنید؟ آیا به عقیده شما در صورت شکست تحریم ها در دستیابی به اهدافشان، زمینه برای بروز یک جنگ در منطقه فراهم خواهد شد؟
فکر می کنم که دو سوال مختلف کردید. در مورد جنگ جدید در منطقه باید بگویم که احتمال حمله دولت بوش به ایران پیش از آن که وی کاخ سفید را ترک کند، بسیار ضعیف است. دلیل آن هم این است که با توجه به گزارش جامعه اطلاعاتی مبنی بر این که ایرانی ها هنوز به مرحله آخر نرسیده اند، به سرانجام رساندن این پرونده و ادعا که ایران در حال نزدیک شدن به مراحلی حساس از تولید تسلیحات هسته ای است، کار بسیار مشکلی خواهد بود.
در مورد تحریم ها، معتقدم ایران باید به این فکر کند چگونه شده است که موضوع تحریم های سازمان ملل از جمله تحریم هایی که در مورد غنی سازی اعمال شده اند، قرار گرفته است و چرا آقای پوتین، یا رئیس جمهور چین و یا هندی ها و آفریقای جنوبی با این روند موافق هستند.