دوشنبه 5 فروردین 1387

انسان خدا، نگاهی تازه به شخصيت پيامبران و طبيعت وحی، تکلمه ای بر مباحثات عبدالکريم سروش و آيت الله سبحانی، اميرحسين فطانت

اين نظريه بر قامت مقدس مردانی که در فاصله کوتاه ميان تولد و مرگ به چشمان و زبان خدا بر زمين مبدل شدند هيچ خدشه ای وارد نميکند هرچند با تفسيرات وتصورات و ارا و اعتقادات جاری در الهيات سه مذهب توحيدی متفاوت باشد.
.....

در علم کلام صاحب نام نيستم اما به اعتبار سالها تحقيق در تورات و انجيل و قران و مطالعات مرتبط وتاملات شخصی به خود اجازه ميدهم تا سر فصل ها و جوهر آنچه را در باب شخصيت پيامبران و طبيعت وحی آموخته ام را در حد اين مقاله کوتاه به جستجوگران حقيقت ارائه کنم. اين نظريه بر قامت مقدس مردانی که در فاصله کوتاه ميان تولد و مرگ به چشمان و زبان خدا بر زمين مبدل شدند هيچ خدشه ای وارد نميکند هرچند با تفسيرات وتصورات و آرا و اعتقادات جاری درالهيات سه مذهب توحيدی متفاوت باشد.
اينکه چنين نگاهی چقدربا علم و مذهب و ارا ديگران مماس و متنافر است را به اوليای علم و کلام احاله ميکنم.
****

اگربه انسان ها نيروی ما فوق بشری نسبت دهيم هرگز به حقيقت پی نخواهيم برد.
انچه که بيش ار هر چيز در زندگی پيامبران جلب نظر ميکند زندگی آنان است، از ابراهيم خليل تا محمدمصطفی. مردانی با تراژدی های بزرگ و غالبا توام با احساس گناه و زندگی دردآلود.اين احساس گناه با خيانت ابراهيم به سارا و تسليم او به مصريان برای نجات جان خود اغاز ميشود و با همخوابگی لوط با دخترانش در حال مستی ادامه ميابد. زندگی ايوب و يعقوب و يوسف و يونس و داود و از همه بارزتر و اشنا تر داستان موسی کليم الله است که با قتل انسانی از عزيز عزت به حزيز ذلت و از زندگی شاهانه به چوپانی فرو ميافتد. اما عيسی روح الله نيز در آن دوران که عصمت زنان آبروی قوم بود از پدری ناشناس به دنيا امد و سرنوشت او قبل از تولد با احساس گناه نوشته شد. محمد نيز قبل از تولد از پدر يتيم بود و در کودکی از مادر و اين احساس يتيم بودن آنچنان بر زندگی وی داغ گذاشت که در قران مجيد بارها و بارها بر محبت به يتيم و حق او اشاره دارد.اين زندگی دردالود اولين جرقه های نور تفکر را در آنان پديد اورد. مهر و محبت خدا را چنين پسند آمده بود تا شريعت خود را بر زمين بگستراند و مخلوق محبوب را راه رستگاری بنماياند.

وجه مشترک ديگر پيامبران سيروسياحت درزمين است. از ابراهيم که از اور آغاز کرد و به کنعان و مصر و سياحت های موسی و بی ترديد سفرهای عيسی در سی سالی که از زندگی او کمتر ميدانيم و محمد که زندگی او از نوجوانی پر از سفر هاست و باز در قران کريم بارها آدميان را به سير و سياحت بر ارض دعوت کرده است.

يکی ازنکات بارزدر شخصيت پيامبران تنهائی بيش از حد در دوره هائی از زندگی آنان است. در روايات ذکر شده از زندگی پيامبران در تورات درک اين مقوله عيان است که محبس يوسف و تنهائی يونس در اندرون ماهی و ندبه های مزامير داود گوياترند، همان تنهائی موسی در کوه طور و عيسی در بيابان و محمد در غار حرا.

سوره های والضحی و الم نشرح زندگی دردالوده محمد را به کوتاه ترين و گويا ترين شکل از زبان خدا شرح ميدهد. اين نوع زندگی توام با يتيمی و گمراهی و فقر و حساسيت های روحی ناشی از آنها و در تنهائی و سکوت غار حرا منجر به فرايند درونی ميشود که آنرا تفکر و انديشيدن ميناميم. با تفکر انسان به روح اشيا و پديده ها و روابط نزديک ميشود. انسان متفکرخلاق و زاينده ايده ها و نگاه های تازه است. مردان نام آور تاريخ بشردر علم و هنر و فلسفه عموما و بنيانگزاران مذاهب به ويژه مردانی متفکرند.

سير و سياحت در زمين و به سرزمين های ديگر انانرا با دانش و آداب و عقائد و اساطير ديگران آشنا ساخت و يکانگی انسان را در جلوه های گوناگون آن شناختند. کلام آنان حاکی از آشنائی آنان با علوم و مذاهب و کتب پيشينيان است هر چند که به مکتب نرفته باشند و نزد عالمان شريعه الهيات پيشينيان را تعلم نکرده باشند و از اينرو نيز امی و بيسواد شمرده شوند.

اما روند تفکر در خويش و دنيای جزخويش و روابط و پديده های اطراف و تراکم اطلاعات، در يک لحظه از زمان منجر به انفجار نور در درون پيامبر ميگردد و حقيقت بر او مکشوف ميشود وعالم را به وحدانيت ميبيند و روح عالم را ميبيند و در مقابل آن شکوه و عظمت انسان ره گم کرده و در خسران را ميبيند. همان لحظه ديدار موسی در طور سينا و ده فرمان ، همان لحظه عيسی عمران در آب رود به هنگام تعميد و همان لحظه نزول اقراباسم ربک الذی خلق در غار حرا بر محمد. اين لحظه ديدار با حقيقت همچون نوری که در اطاق تاريک مولای رومی به يک لحظه روشن و خاموش شود ديدار کننده را از حقايق بزرگی مطلع ميکند که کوران زمان با لمس فيل آنرا حقيقت مطلق ميپندارند. در اينجا و در اين لحظه است که همه چيز در پيامبر اتفاق می افتذ. تفکر او را به چشمانی مسلح کرده است که روح را ميبيند و به يکباره با روح کائنات ديدار ميکند و کليت را ميبيند و وحدانيت را ميشناسند. انسانی که برگزيده شده بود تا در کوره رنج، تفکرو انديشيدن را بياموزد به يکباره با خدا ديدار ميکند و گوئی جسم او از روح خداوند پر ميشود و انسان خاکی به انسان خدا بدل ميگردد. همچون چشمان خدا مينگرد و کلام خدا از زبان او شنيده ميشود.
شدت ظهور و قدرت حضور اين حقيقت که يکباره و به يک لحظه بر او مکشوف ميگردد در جسم پيامبر جای نمی گيرد. به عظمت کائنات و انسان حقير شده بر خاک مينگرد و يک تنه در مقابل نظم اخلاقی و روابط نا مهربانانه ميان انسان ها طغيان ميکند. از ابراهيم خليل که يک نفر بود حينی که مردم را به خدای يگانه خواند تا محمد در ميان اعراب. انسان خدا به نام خدا ميخواند و بشر را به آشنائی با آن حقيقتی که خود او ديده است دعوت ميکند.
تفکر بارزترين و بی ترديدترين و اجتناب ناپذيرترين خصيصه پيامبران است که جبرا به شناخت روح و تبعا به موعظه عشق و محبت منجرميشود. پيامبران علاوه بر تبيين کائنات وارتباط انسان و روح کائنات، آن مفهوم بزرگ و يگانه، تقدس انسان را موعظه کردند وعيسی او را فرزند خدا و محمد خليفه الله بر ارض ناميدند.

اما نکته بسيار حائز اهميت اينست که حتی خود پيامبران از آنچه اتفاق افتاده بود بی خبر بودند سنگی را که تمام معماران عالم رد کرده بودند چگونه ممکن بود که سنگ سر زاويه شده باشد؟ مردانی درد ديده و تحقير شده، آنان که علی الظاهر هيچ مزيتی بر ديگران نداشتند واينک بينای حقايق بزرگی شده بودند که هيچکس آنان را نياموخته بود.

علت تجلی نور خداوند که حاصل سالها تفکر در خويش و جهان پيرامون پيامبران بود بر خود پيامبران هم مجهول بود (چرا که تفکرو انديشه روندی است ذهنی که خود ما هم در هنگام انجام دادن از آن بی خبريم و با گوشه گيری و غم و حزن و صفات ديگر تداعی ميشودو غالبا حتی آنرا نشان بيماری ميدانند. نظم جاری بر جهان بر اين مدار قرار دارد که انسان با تفکر بيگانه بماند، آن نفخه الهی و آن عصاره و جوهره تمام تکامل کائنات). ظهور يکباره آن نور حقيقت، روح کائنات، جان جهان ، نورالسماوات والارض ويا خدا بر آنها و عدم تاب و تحمل مکتوم نگاهداشتن آن ديدار بزرگ موجب ميشد تا پيامبران خود را از جانب خدا برگزيده و موظف بدانند تا نذير و بشير مردمان باشند، ازاين گريزی نبود، جسم انسانی پيامبرتلاطم آن روح بزرگ را تاب نداشت.

زجر پيامبران در اثبات آنچه را که ديده بودند به مردم با نکذيب ها و زخم زبان ها و تصليب و تمسخر آنان انکار نشد و هريک بی هيچ مطمعی اين دنيوی از آن مفهوم گفتند پس بر ديدار آنها با آن نور ترديدی نيست. از آن پس انسانی متفکرو بينای حقيقتی ورای حقايق زمان در ميان آدميان است.که جسمی انسانی دارد و با حقيقت غيب اشناست.

الهام شاعرانه و اشراق عارفانه نيز حاصل تفکر است اما ميان تجربيا ت و موضوع تفکر شاعران و پيامبران هزارحادثه فاصله است. پيامبر با جان جهان ديدار کرده است آن بزرگترين حقايق و همين دليل جذبه و نيرو در کلام اوست. اشراق عارفانه به ويژه در مولانا به طبيعت وحی نزديکتر است گوئی برمولانا نيزاز آن خورشيد پرتوئی تابيده بود، چشمان مولانا نيز کل نگر ووحدت بين بود.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

پيامبر در ديدار با نور جمال خدا به يکباره با مفهوم نورالسماوات و الارض و حی الذی لايموت آشنا ميشود و به مطلق بودن خدا در زمان و مکان و دانائی پی ميبرد و جسمش لبريز از روح القدس يا روح الامين ميگردد. وحی ناشی از استقرار روح خدا در جسم انسانی است، همچون کوزه ای از آب دريا،هر چند اندک است اما صفات آب دريا دارد. پيامبر همچون چشمان خدا مينگرد و کلام خدا از زبان او جاری ميشود.

لازم نيست استاد ادبيات عرب بود تا حاصل اين ديدار را در زيبائی های شاعرانه و مفاهيم وحدانی و انسانی ايات قران مجيد درک نمود. اين مطلب بويژه در برخی از سوره های مکی و آنجا که محمد از زبان خدا ميگويد واضح تر است اما در سوره ها ی مدنی اين محمد، انسان متفکرو با نور خدا و مفهوم وحدت ديدار کرده است که محدود به علم زمان خود و مشروط به شرايط پيرامون و مجبور به بشر بودن سخن ميگويد و هميشه با يادآوری تجربه ان ديدار و با ديدگاهی مبتنی بر احترام و عدالت و محبت ميان انسان ها.

امير حسين فطانت
نوروز ۱۳۸۷


برگرفته از " تعريف دوباره خدا و تفسير دوباره تاريخ" ضميمه کتاب " داستان تمام داستانها"
نوشته امير حسين فطانت، نشر اشراقيه (ناياب)

Copyright: gooya.com 2016