روزنامه اتريشی «استاندارد» در ستون «تفسير از زبان ديگران» به نظرات يوشکا فيشر درباره اوضاع خاورميانه پرداخته است. اين روزنامه (۲۹ مه) مینويسد: جشن شصت سالگی تأسيس اسرائيل در سايه خطراتی قرار گرفت که از سوی يک ايران اتمی ناشی میشوند. با وجود خطرات عظيم، اينگونه به نظر میرسد که امکان بروز يک درگيری بيش از پيش نزديک میشود.
خطر يک درگيری نظامی عظيم ديگر چون ابری تهديدآميز بر فراز خاورميانه در حرکت است. چرا؟ زيرا سياست اشتباهآميز آمريکا در عراق، دشمنان آمريکا و متحدان آن را نه تضعيف بلکه تقويت کرده است. و بيش از همه، ايران –که اتفاقا يکی از اعضای محور شرارت به شمار میرود!- با سياست آمريکا توانست به يک نقش مسلط دست يابد که بعيد بود بتواند به اتکای نيروی خود و اساسا در چنين مدت کوتاهی آن را به دست آورد.
به اين ترتيب آن نبرد پنهان که همواره بر سر تسلط بر خاورميانه وجود داشت، به يک مبارزه آشکار بر سر برتری منطقهای تبديل شده است. دو مخالف اصلی منطقه همانا ايران و اسراييل هستند. اسراييل، اگرچه شگفتانگيز است، ليکن در يک اتحاد عملی با عربستان سعودی قرار دارد چرا که هر دو کشور از سوی فرارويی ايران به يک قدرت مسلطه منطقهای احساس خطر میکنند.
اتحادهای جديد
در خاورميانه اتحادهای جديدی شکل گرفته است: ايران، سوريه، حزبالله، حماس و از شوربختی دولت عراق که شيعيان در آن قدرت مسلط را دارند و همزمان از سوی آمريکا حمايت میشوند، در برابر اسراييل، عربستان سعودی و بيشتر کشورهای عربی- سنی صفآرايی کردهاند.
خطر يک درگيری عظيم توسط افزايش مداوم قيمت نفت، که منابع مالی و امکانات قدرت سياسی جديد در اختيار ايران مینهد، تشديد میشود. ناکامیهای غرب و متحدانش در جنگهای جايگزين مانند نوار غزه و جنگ اخير لبنان، و هم چنين شکست تا کنونی شورای امنيت سازمان ملل در تحريم و تدابير سياسی برای اينکه بتوان ايران را دست کم به توقف موقت برنامه اتمی خود واداشت، نيز بر خطر بروز يک جنگ میافزايند.
برنامه اتمی ايران در توازن منطقهای نقش عامل تعيينکننده را بازی میکند. عاملی که توازن استراتژيک منطقهای را تهديد میکند. ايرانی که رييس جمهوریاش خسته نمیشود از اينکه نابودی و محو اسراييل را با صدای بلند اعلام کند، و علاوه بر اين در مرزهای جنوبی و شمالی اين کشور ايستاده و نمايندگان خود را در جنگهای جايگزين عليه اسراييل به شدت تقويت میکند، اگر روزی صاحب راکتهای با کلاهک هستهای شود، به اندازه کافی برای اسراييل کابوس به شمار میرود.
در سياست موضوع بر سر امور مسلم نيست بلکه بر سر چگونگی درک آنهاست. اينکه آيا آدم آنها را واقعيت بشمارد يا تصور، تغييری در موضوع نمیدهد. درک آنهاست که مهم است زيرا اين درک است که به تصميمگيری منجر میشود. اولويت درک را به ويژه زمانی بايد مورد توجه قرار داد که عوامل موجود با تهديد و يا حتی با تهديد به نابودی سر و کار دارند. تهديدات نابودکننده احمدی نژاد عليه اسراييل، در اين کشور با توجه به ضربات روحی هولوکاست، بسيار جدی گرفته میشوند. در عين حال، هراس از يک ايران اتمی در بيشتر کشورهای عربی نيز وجود دارد.
ايران در تيررس
هفته پيش، اسراييل شصتمين سالگرد تأسيس خود را جشن گرفت و رييس جمهوری آمريکا نيز افتخار شرکت در آن را داشت. ولی اگر کسی فکر کرد در اين ديدار بيش از هر چيز درباره مذاکرات راکد بين اسراييل و فلسطين صحبت خواهد شد، به شدت اشتباه کرده است. موضوع اصلی گفتگوهای آمريکا و اسراييل، و هم چنين سخنرانی پرزيدنت بوش در پارلمان اسراييل، همانا ايران بود. البته بوش قول داد همين امسال به يافتن راه حلی برای درگيری خاورميانه [فلسطين و اسراييل] نزديک شوند. ولی پس از ديدار وی از اسراييل بايد اصل را بر اين گذاشت که بوش پيش از به پايان رسيدن دوره رياست جمهوریاش، همراه با اسراييل، به موضوع ديگری فکر میکند که بايد پايان يابد: برنامه اتمی ايران، آن هم به شکل نظامی و نه سياسی.
کسی که در اين روزها مطبوعات انگليسیزبان اسراييل را خوانده باشد و هم چنين در روزهای جشن تأسيس اسرائيل به رسانههای اين کشور خوب گوش کرده و شنيده باشد، لازم نيست پيامبر باشد تا دريابد وضعيت به شدت رو به وخامت دارد:
• «به مماشات پايان دهيد!» خواستی است که از سوی طيف سياسی اسراييل شنيده میشود و منظور چيزی جز تهديدات هستهای ايران نيست.
• رسانههای اين کشور از اهود برک وزير دفاع نقل میکردند اگرچه اسراييل تأسيس خود را جشن میگيرد، ولی امکان يک درگيری نظامی بر سر مرگ و زندگی بيش از پيش افزايش میيابد.
• فرمانده کل ستاد تسليحات هوايی اسراييل اعلام کرد که اين ستاد در موقعيتی هست که بتواند سختترين عمليات را به اجرا در آورد تا امنيت کشور را تضمين نمايد. در اين ميان نابودی تأسيسات سوريه [توسط اسراييل در سپتامبر ۲۰۰۷] و عدم واکنش بينالمللی نسبت به اين حمله، به عنوان نمونه مطرح میشود.
• تقاضای تسليحات ارسالی از آمريکا که درباره آن با رييس جمهوری آمريکا صحبت شد، عمدتا بر تقويت قدرت دفاعی اسراييل و تجهيز تسليحات هوايی تمرکز دارد.
• تأثير، و در واقع درماندگی ابتکارات سياسی و تحريمهای سازمان ملل
• به پايان رسيدن دوره رياست جمهوری بوش و نامعلوم بودن سياست جانشين وی
بيش از هر چيز دو عامل آخر هستند که اهميت بسزا دارند. البته سازمان امنيت نظامی اسراييل آشکارا اصل را بر اين گذاشته است که ايران بين سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۵ خواهد توانست از خط قرمز قدرت هستهای بگذرد، ليکن روزنه سياسی برای معامله اکنون، يعنی در آخرين ماههای رياست جمهوری جرج بوش است که وجود دارد.
در اورشليم به روشنی میدانند حمله به تأسيسات اتمی ايران با خطرات فراوان همراه است و به سختی میتوان پيامدهای آن را پيشبينی کرد. ليکن تنها آلترناتيوی که وجود دارد يا پذيرش يک ايران اتمی است، و يا با وجود همه خطراتی که وجود دارد، تلاش برای نابودی آن است که البته تصميم روشن است. اسراييل منتظر نخواهد ماند و تماشا نخواهد کرد. خاورميانه به سوی يک درگيری عظيم میرود. تهران بايد دريابد اگر يک راه حل سياسی پيدا نشود، وضعيت در ماههای آينده به شدت وخيم خواهد شد. زمان مذاکرات جدی فرا رسيده است.
آخرين تلاشها
پيشنهاد اخير گروه پنج بعلاوه يک، منافع ايران را بطور وسيع در نظر گرفته است. البته موضوع تعيينکننده اين خواهد بود که آيا میتوان موفق شد برای ادامه مذاکرات وضعيت را چنان ثابت نگاه داشت که طی آن بتوان از يک درگيری نظامی اجتناب کرد. ليکن اگر اين تلاش شکست بخورد، آنگاه به زودی با وضعيت جدی و چه بسا بسيار جدی روبرو خواهيم بود.