سه شنبه 14 خرداد 1387

ساختار برنامه هسته ای ايران آشکارا ماهيت نظامی دارد، اوضاع در حال وخيم شدن است، متن کامل مصاحبه راديو فردا با يوشکا فيشر

محمدرضا کاظمی - يوشکا فيشر، فردی که از سال ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۵ ميلادی، يعنی حدود ۶ سال وزير خارجه آلمان بود، بر اين باور است که منطقه خاورميانه در آستانه يک جنگ قرار دارد، جنگی که پيامدهای آن برای هيچکس روشن نخواهد بود.
آقای فيشر پس از بازگشت از سفر اخير خود به اسراييل می گويد، برنامه هسته ای ايران سبب شده که اسراييل موجوديت خود را در خطر ببيند و خود را برای حمله به ايران آماده کند.

راديو فردا: آقای فيشر شما به مناسبت شصتمين سالگرد تاسيس اسراييل به اين کشور سفر کرده بوديد، در اين سفر درباره ايران چه مطالبی شنيديد و برداشت شما از جو حاکم بر آنجا چه بود؟
يوشکا فيشر: برداشت من اين بود که موضوع اصلی ديدار جرج بوش، رييس جمهوری آمريکا و گفتگوهای دو طرف موضوع ايران بود.
مطبوعات اسراييل و سخنرانی جرج بوش در پارلمان اين کشور هم از همين امر حکايت داشت.
ايران اصلی ترين موضوع در اسراييل به شمار می آيد چرا که اسراييلی ها با نگرانی شديد شاهد جنگ نيابتی ايران در شمال کشورشان يعنی در لبنان و در منطقه غزه هستند و از سوی ديگر با توجه به اظهارات يهودی ستيزانه رييس جمهوری ايران، اسراييل برنامه هسته ای جمهوری اسلامی را تهديدی برای موجوديت خود تلقی می کند.
اسراييلی ها با توجه به گذشته تاريخی خود اين موضوع را بسيار جدی می گيرند.

آيا اسراييلی ها در فکر يک راه حل هم هستند؟
من فکر می کنم محور اصلی ديدار رييس جمهوری آمريکا موضوع ايران و عمليات نظامی عليه اين کشور تا پيش از پايان رياست جمهوری جرج بوش بود.
گرچه کسی خواستار درگيری نظامی نيست ولی اسراييلی ها و آمريکايی ها می بينند که پيشرفت ديپلماتيکی حاصل نمی شود، حتی امروز که گروه ۵ +۱ يعنی پنج کشور عضو دائمی شورای امنيت به همراه آلمان پيشنهاد جديدی را ارائه کرده اند، پيشنهادی که هم منافع مشروع ايران را در ارتباط با فن آوری هسته ای در بردارد و هم منافع همسايگان را، به نحوی که برنامه هسته ای ايران به خطری برای ديگران تبديل نشود.
بدين ترتيب عدم پيشرفت ديپلماتيک، ادامه اظهارات يهودی ستيزانه رييس جمهوری ايران و نزديک شدن به پايان دوره رياست جمهوری جرج بوش سه فاکتور موثر هستند.
علاوه بر اين فاکتورها، حمله اسراييل به نيروگاه اتمی سوريه هم هست که نمونه ای از واکنش اسراييل محسوب می شود.
از اين شرايط می توان نتيجه گيری کرد که اسراييل در صورتی که وضع به همين نحو پيش برود، موجوديت خود را در خطر می بيند و دست به يک اقدام عملی خواهد زد.
علاوه بر اسراييل، عربستان سعودی هم موجوديت خود را در خطر می بيند. برداشت من اين است که عربستان حتی بيشتر از اسراييل خود را در خطر می بيند ولی اين کشور برعکس اسراييل قادر نيست اقدام عملی را در پيش بگيرد.
اين وضعيت کل منطقه را با بحرانی روبرو می کند که احتمالا هيچکس قادر به کنترل آن نخواهد بود. از اين رو به نظر من نبايد اجازه داد که چنين اتفاقی بيافتد و بايد يک راه حل ديپلماتيک جستجو کرد چرا که يک چنين راه حلی به نفع همه هست.

آيا به نظر شما آمريکايی ها قادر هستند جنگ سومی را آغاز کنند؟
من نمی دانم. ولی در اينجا آمريکا مطرح نيست، بلکه اسراييل مطرح است.
حتی آنگونه که از وب سايت های انگليسی زبان ايرانی بر می آيد، در ايران هم درباره اينکه آيا اسراييل به ايران حمله می کند يا خير، صحبت می شود.
نه تنها اسراييل بلکه بيشتر کشورهای غربی و حتی بيشتر کشورهای عربی و حتی ترکيه هم بر اين باور است که برنامه هسته ای ايران صلح آميز نيست و اهداف نظامی را تعقيب می کند چرا که ايران در تلاش است موشک های دور برد توليد کند.
توليد اين نوع موشک ها با کلاهک های متعارف هم از نظر نظامی و هم از نظر مالی کاری احمقانه است.
بدين ترتيب ساخت موشک های دوربرد تنها زمانی معنا پيدا می کند که قرار باشد از آن برای حمل کلاهک های هسته ای استفاده کرد.
ساختار برنامه هسته ای ايران آشکارا ماهيت نظامی آن را نشان می دهد. سران جمهوری اسلامی اين موضوع را می دانند.
من فکر می کنم مهم است که انگيزه کشورها را خوب درک کنيم، هم انگيزه عربستان و اسراييل و هم ديگر کشورهای همسايه ايران را. برعکس آمريکا، اين کشورها برنامه هسته ای ايران را خطری برای بقای خود می دانند و نه چالشی برای نقش خود بعنوان ابرقدرت در منطقه.
حال ممکن است کسی اين نگرانی را مشروع بداند يا نداند ولی اين يک واقعيت است. هنگامی که کشوری مانند اسراييل که در تاريخش قتل عام ۶ ميليون يهودی ثبت شده، موجوديت خود را در خطر ببيند، وضعيت وخيمی ايجاد می شود و من اميدوارم که ايرانی ها اين موضوع را درک کنند.

شما گفتيد که ساختار برنامه هسته ای ايران نشان می دهد که اين برنامه صلح آميز نيست. آيا ممکن است کمی بيشتر توضيح بدهيد و بگوييد چه نشانه های ديگری وجود دارد که اين موضوع را ثابت می کند؟
ببينيد من قبلا وزير محيط زيست بودم و با برنامه هسته ای آلمان سر و کار داشتم که بخش عمده آن در ايالت هسن قرار دارد. پيشنهاد کشورهای غربی روی ميز است. هيچ کس حق ايران برای استفاده غيرنظامی از انرژی اتمی را انکار نمی کند، هيچ کس! ولی بدگمانی نسبت به ايران از آنجا ناشی می شود که اين کشور برنامه هسته ايش را مخفی کرده است، بويژه از نظر تمرکز فنی.
اگر ايران می خواهد از انرژی اتمی استفاده غيرنظامی کند، من نمی فهمم چرا پيشنهاد دريافت مدرن ترين رآکتورهای آب سبک را رد می کند، مدرن ترين، نه رآکتور روسی بلکه رآکتورهای ساخت شرکت های ژنرال الکتريک و فرآماتوم.
حتی پيشنهاد تضمين تحويل سوخت هسته ای فارغ از تنش های سياسی هم از سوی ايران رد شد.
ايران اين پيشنهادها را رد می کند و در مقابل بيش از هر چيزی بر غنی سازی تمرکز کرده است. اصلا ايران برای چه به غنی سازی نياز دارد؟ آن هم با فن آوری که کاملا کهنه و از دور خارج شده است.
ايران ميلياردها دلار برای سانتريفوژهای کهنه و از رده خارج هزينه می کند. با اين دستگاه ها می توان اورانيوم غنی کرد ولی نه تا آن حد که برای رآکتورهای آب سبک مدرن ضروری است.
حتی فن آوری که ايران در اختيار دارد، برای توليد سوخت نيروگاه بوشهر هم مناسب نيست. پرسش ديگر آن است که ايران برای چه به يک رآکتور تحقيقاتی نياز دارد که در آن پلوتونيومی توليد می شود که برای ساخت سلاح های اتمی مناسب است. ايران هم اکنون در حال ساخت چنين رآکتوری در اراک است.

پس دو پرسش وجود دارد: ايران برای چه به غنی سازی نياز دارد و برای چه بدنبال ساخت نيروگاه آب سنگين است؟
اقدامات ايران تنها در يک صورت معنا پيدا می کند، آن هم در صورتی که بگوييم جمهوری اسلامی در پی آن است که در چارچوب قرارداد منع گسترش سلاح های اتمی تا آستانه خطوط قرمز حرکت کند تا زمانی که اراده کرد اورانيوم مورد نياز برای ساخت سلاح های اتمی را توليد کند.
علاوه بر اينها يک بار ديگر بايد تاکيد کنم که ايران يک برنامه موشکی بلندپروازانه هم دارد و به اين برنامه هم افتخار می کند و آن را مخفی هم نمی کند.
من هنگامی که تمام اين جوانب را در نظر می گيرم می بينم که برنامه هسته ای ايران صلح آميز نيست و ايران در آستانه توليد سلاح اتمی است و اين امر وضعيت امنيتی در منطقه خاورميانه را به طور کامل تغيير می دهد.

آيا فکر نمی کنيد که قرارداد منع گسترش سلاح های اتمی هم خود مشکل ساز است چرا که ايران مدام به همين قرارداد استناد می کند؟
بی ترديد همين طور است ولی اين امر توجيه کننده تخلفات ايران از اين قرارداد به مدت طولانی نيست...

چه تخلفاتی؟
آگاه نکردن آژانس بين المللی انرژی اتمی درباره غنی سازی اورانيوم و معامله کردن با عبدالقدير خان، دانشمند هسته ای پاکستان.
ايران موظف بود آژانس را در اين باره مطلع کند. مقامات جمهوری اسلامی هنگامی که من بعنوان وزيرخارجه آلمان در مذاکرات هسته ای شرکت داشتم، در اين باره به ما دروغ گفتند در حاليکه قول داده بودند همه چيز را علنی کنند.
پس از آنکه قذافی، رهبر ليبی معاملات خود را با عبداالقدير خان بر ملا کرد، مشخص شد که ايران هم همان بسته ای را دريافت کرده که ليبی از دانشمند پاکستانی دريافت کرده بود، يعنی همان نقشه ساخت کلاهک های هسته ای و دستگاه های سانتريفوژ مدل پی ۲ که از رده خارج شده اند.
اين کار ايران نه تنها نقض قرداد منع گسترش سلاح های هسته ای بود بلکه باعث از بين رفتن اعتماد ما به ايران شد.
من بار ديگر تکرار می کنم اين حق مسلم ايران و هر ملت ديگری است که تحت نظارت آژانس بين المللی انرژی اتمی، فن آوری هسته ای داشته باشد. ولی آن بخش هايی از برنامه هسته ای ايران که برخلاف خواست اين کشور برملا شد، مايه بی اعتمادی شديد شد و ايران بايد اين بی اعتمادی را از بين ببرد.
من بار ديگر می گويم که من بر اين باورم که همچنان يافتن راه حل ديپلماتيک ممکن است. من اميدوارم که ايرانی ها دچار سو تفاهم نشوند، من صرفا پيام رسان هستم و مسووليت محتوای پيام بر عهده من نيست و اصلا سعی بر اعمال نفوذ هم ندارم، ولی آنچه که من در اسراييل حس کردم اين بود که اوضاع در حال وخيم شدن است، وضعيت بسيار جدی است بويژه با توجه به اين امر که جرج بوش تنها چند ماه ديگر در سمت رياست جمهوری آمريکا خواهد بود.

شما گفتيد که دستيابی به راه حل ديپلماتيک ممکن است. هنگامی که شما وزير خارجه آلمان بوديد و در مذاکرات مشارکت داشتيد، احساس می شد که دو طرف به يک راه حل نزديک شده بودند. چه اتفاقی افتاد که چنين نشد؟
ما در آن زمان با اين مشکل روبرو بوديم که در دو جبهه بايد مذاکره می کرديم.
ولی امروز کار راحت تر است چرا که آمريکا هم اين بار مستقيم در مذاکرات شرکت دارد.
در آن زمان ما مجبور بوديم با ايالات متحده هم مذاکره کنيم و طرف ايرانی هم از اين موضوع باخبر بود. ايرانی ها درک می کردند که تنها با حمايت آمريکا می توان به يک راه حل مطمئن دست يافت.
البته من معتقد نيستم که ما به راه حل نزديک شده بوديم، ما تنها در اين راستا تلاش می کرديم.
ببينيد، مشکل اصلی آن است که تا زمانی که برنامه هسته ای در جريان است، بمب ساعتی تيک تيک می کند! ما خوشحال می شديم اگر ايران فعاليت هايش را متوقف نگه می داشت.
اکنون گروه ۵+۱ پيشنهاد کرده است که ايران فعاليت هايش را در طول مذاکرات متوقف کند تا در وضيعت موجود تغييری ايجاد نشود تا شرايطی ايجاد نشود که کشور ديگری به سراغ ابزاری برود که کسی با آن موافق نيست.
شکی نيست که ايران هر زمان که مذاکرات شکست بخورد، می تواند دوباره فعاليت هايش را ادامه دهد.
ايران امروز می تواند رويای خود را به حقيقت تبديل کند و به يک فاکتور مهم در منطقه و سياست جهانی تبديل شود، ولی تنها در صورتی که يک بازيگر قابل اعتماد، صادق و عملگرا باشد.
من يک بار در مذاکراتم با نمايندگان ايران، آلمان را مثال زدم. من گفتم، ما اوايل قرن بيستم ميلادی در شرايطی بوديم که می توانستيم به هر چيزی دست پيدا کنيم، البته اگر که به يک سياست توسعه طلبانه روی نمی آورديم. سياست توسعه طلبانه بزرگ ترين مشکل است و اين سياست می تواند همه چيز را بر باد بدهد.
ايران صاحب يک تمدن کهن است و در منطقه يک کشور قدرتمند محسوب می شود. البته قدرت ايران در مقايسه با آلمان در آغاز قرن بيستم ابعاد کوچک تری دارد چرا که آلمان در آن زمان در حال تبديل شدن به يک ابرقدرت اقتصادی بود، قدرت زيادی داشت.
ولی ما همه چيز را باختيم چون درک نکرديم و ملاحظه ديگران را نکرديم. روی آوردن به سياست توسعه طلبانه و قدرت خود را به رخ ديگران کشيدن سبب می شود، ديگران راه ديگری جز جنگيدن نداشته باشند.
از اين رو اميدوارم که ايرانی ها مسير خرد را در پيش بگيرند. منطقه خاورميانه در مسير يک تحول مثبت است و ايران همانند ترکيه با در پيش گرفتن يک سياست خردمندانه می تواند جز برندگان اين تحول باشد.
از اين گذشته ايران با اتمی شدن سودی نمی برد. من بارها در تهران از مقامات ايرانی پرسيدم اتمی شدن چه سودی برای شما دارد، غير از پرستيژ؟ آيا اتمی شدن باعث می شود شما به امنيت دست پيدا کنيد، آن هم در مقابل پاکستان اتمی که کسی نمی داند در آينده چه سرنوشتی خواهد داشت؟ چه روی خواهد داد اگر ايران فقط به نزديکی فن آوری توليد سلاح های اتمی برسد؟ آيا ترکيه ای ها، سعودی ها، مصری ها کف خواهند زد و به تماشا خواهند نشست يا خواهند گفت که پس ما هم می خواهيم؟ در اين حالت ايران در محاصره قدرت های اتمی قرار خواهد گرفت که هيچ کدام از ثبات سياسی برخوردار نيستند.
اگر واقع گرا باشيم می بينيم که ايران با سلاح اتمی نه تنها به امنيت دست پيدا نمی کند بلکه با يک کابوس امنيتی روبرو خواهد شد.
برای آمريکا مشکلی پيش نمی آيد، اين منطقه خاورميانه است که به خطر می افتد. از اين رو من به ايران هشدار می دهم که چنين راهی را در پيش نگيرد.

ولی شما حرف تان را به پايان نرسانديد، مذاکرات در دوره شما به چه دليل با شکست مواجه شدند؟
ما توافق کرديم که پلی ايجاد کنيم ولی هيچگاه نتوانستيم به توافق برسيم که کجا اين پل ساخته شود.
ما می گفتيم در نقطه A و طرف ايرانی می گفت در نقطه B.
متاسفانه ما در آن زمان به جايی نرسيديم که امروز رسيده ايم. من فکر می کنم اگر در دوره خاتمی ما می توانستيم بسته ای را ارائه کنيم که امروز به ايران ارائه شده، آنگاه گام بزرگی به سوی جلو برداشته شده بود، ولی شرايط در آن زمان مثل امروز نبود و من از اين بابت بسيار متاسفم.
از سوی ديگر ايران بايد درک کند که اعتماد موضوع بسيار مهمی است. اعتماد و بی اعتمادی مهم ترين مساله است.
بار ديگر تاکيد می کنم مساله بر سر حق ايران نيست، مساله بر سر بی اعتمادی عميق است که بايد از بين برده شود و به نظر من اين کار شدنی است، بدون آنکه وجهه ايران در اين راه مخدوش شود. حتی برعکس من فکر می کنم که وجهه ايران مثبت تر خواهد شد.

به نظر می آمد که دولت ايران در دوره محمد خاتمی تمايل داشت که غنی سازی اورانيوم را کنار بگذارد، ولی در تلاش بود که بهای آن را بالا ببرد.
نه، نه! مساله دشوارتر از اين حرف ها بود. دولت ايران غنی سازی را تعليق کرد ولی حتی آنجا هم تنها به ميزان ۸۰ تا ۹۰ درصد.
در توافق های ما آمده بود که تمام امور مرتبط به غنی سازی بايد متوقف شود. ولی بعدا مشخص شد که ايران برخی از فعاليت های خود را همچنان ادامه داد. حتی اين موضوع هم مايه بی اعتمادی شد.
با اين وجود مهم بود که مذاکرات ادامه پيدا کنند و امروز هم مهم و درست است که اين کار انجام شود. ولی بايد توجه داشت که در مذاکرات برداشت طرف مقابل مهم است، نه برداشتی که آدم از خودش دارد. هنگامی که به مذاکرات تنها بعنوان راهی برای به دست آوردن زمان نگاه می شود، کاری که ايران الان انجام می دهد، و همزمان برنامه هسته ای ادامه پيدا می کند، اين بدين معناست که بمب ساعتی تيک تيک می کند، و اين تيک تيک سريع و سريع تر می شود.

گروه ۵+۱ اخيرا بسته تشويقی جديدی را به ايران عرضه کرده است. تفاوت اين بسته با بسته دوره شما چيست؟ برخی می گويند تفاوت زيادی ندارد.
اين بسته از طرف ۶ کشور پيشنهاد شده يعنی آمريکا هم در آن دخيل است، در حاليکه بسته قديمی تنها از سوی کشورهای اروپايی ارائه شده بود.
با تجربه ای که دارم می دانم که اين بسته نسبت به بسته قبلی باارزش تر است، نه تنها برای برنامه هسته ای ايران بلکه به طور کلی.
امروز نه تنها آمريکا به طور کامل در مذاکرات مشارکت دارد بلکه روسيه و چين هم حضور دارند. امروز ديگر ايران با اتحاديه اروپا مذاکره نمی کند، بلکه با شورای امنيت سازمان ملل طرف است. اين يک تفاوت مهم است.
اعضای دائمی شورای امنيت که آمريکا هم يکی از آنهاست بسته جديد را به ايران پيشنهاد داده اند، اين ارزش بسته جديد را بسيار بالا می برد و اگر دقت کنيم می بينيم که اين پيشنهاد جديد چيزی بيش از موضوع هسته ای را در بر می گيرد و حاوی عناصر مثبت بيشتری است.

ايران می گويد کشورهای غربی با يکديگر اختلاف دارند و تلاش می کند که از اين اختلاف استفاده کنند.
از ابتدا اين وضعيت وجود داشت. ولی ما به طرف ايرانی بارها گفتيم، ما می دانيم که شما بدنبال چه هستيد، شما می خواهيد بين ما اختلاف بياندازيد، ميان ما اروپايی ها و آمريکايی ها. شما از ما می خواهيد که بر غنی سازی اورانيوم مهر تاييد بزنيم، ولی ما اين کار را نخواهيم کرد. ما تنها زمانی حاضريم درباره موضوعات ديگر صحبت کنيم که اعتماد سازی شده باشد.
ما گفتيم که شما موفق نمی شويد ميان ما اختلاف بياندازيد. امروز هم ايران نمی تواند اين کار را انجام دهد. من فکر می کنم ايران در اين مورد در توهم به سر می برد و بايد بگويم که اين توهم يک توهم خطرناک است.

يعنی شما معتقديد که ميان کشورهای غربی اجماع وجود دارد؟
نه تنها ميان کشورهای غربی! آيا چين علاقمند است که در خاورميانه جنگ ديگری با پيامدهای نامشخص در بگيرد؟ خير. منافع چين در انرژی، تامين انرژی و امنيت تامين انرژی خلاصه می شود. چين کاری انجام نخواهد داد که در راستای در گرفتن جنگ باشد يعنی چين در نهايت می کوشد، در چارچوب سازمان ملل بماند.
ايران نبايد تصور نادرستی داشته باشد و بيهوده اميدوار باشد. اين موضوع برای روسيه هم صدق می کند.
از اين رو من گمان نمی کنم که جامعه بين المللی دچاره تفرقه شود بلکه من شاهد آن هستم که برخی کشورهای منطقه موجوديت خود را چنان در خطر می بينند و چنان تحت فشار قرار می گيرند که در نتيجه آن ممکن است به اقدام نظامی دست بزنند، که جدا هيچ کس با آن موافق نيست.
البته به نظر می آيد که روس ها و چينی ها در همکاری با غرب دو دل هستند.
من اين همکاری را دستکم نمی گيرم. طبيعی است که اين دو کشور منافع زيادی دارند. ولی هنگامی که وضعيت جدی شود، آنگاه خواهيد ديد که آنها هم بدنبال منافع استراتژيک شان خواهند رفت.

يعنی حتی در شورای امنيت با حمله نظامی به ايران موافقت خواهند کرد؟

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

به نظر من اين کار را نخواهند کرد و من از اين بابت نگران نيستم، بلکه نگرانی من آن است که در سطح منطقه ای جنگی در گيرد، جنگی که ابعاد گسترده تری پيدا خواهد کرد و ابعاد آن قابل تخمين نخواهد بود.
حتی اگر بتوان از اين جنگ امتناع کرد و من اميدوارم که چنين شود، ولی حتی در اين حالت هم، هنگامی که رييس جمهور جديد آمريکا بر سر کار آمد و به ايران پيشنهاد مذاکره داد و اين پيشنهاد به صورت سازنده پذيرفته نشد، در آن صورت دوباره به نقطه آغازين برمی گرديم و وضعيت خطرناکی ايجاد خواهد شد.
همه نشانه ها از اين موضوع حکايت دارد. اعضای شورای امنيت مصمم هستند و اختلاف زيادی ندارند.
اگر اوضاع وخيم شود اين کشورها کوشش خواهند کرد که خط مشی واحدی را دنبال کنند. باور کنيد فقط مساله اسراييل هم نيست. من چند هفته پيش در عربستان سعودی بودم، اين کشور و همين طور ديگر کشورهای حوزه خليج فارس قادر نيستند، در مقابل برنامه هسته ای ايران اقدامی انجام دهند، ولی آنها نيز موجوديت خود را در خطر می بينند و نتيجه اين امر منزوی شدن ايران است.
حتی مذاکرات اسراييل و سوريه هم بی ترديد با اين هدف انجام می شود که تغييری در وضعيت سياسی منطقه ايجاد شود و اسراييل بتواند در مقابل تهديد اصلی، يعنی برنامه اتمی ايران واکنش نشان داد.

آيا ذره ای احتمال می دهيد که ايران پيشنهاد جديد کشورهای عضو گروه ۵+۱ را بپذيرد؟
اين تصميمی است که در تهران بايد گرفته شود.
بار ديگر تاکيد می کنم مساله بر سر اعتمادسازی است. با زير سوال بردن مداوم کشتار يهوديان در جنگ جهانی دوم و يا زير سوال بردن موجوديت اسراييل به برقراری ثبات کمکی نمی شود بلکه اوضاع وخيم تر می شود و من شخصا از اين بابت بسيار نگرانم.

آيا غرب تحت هيچ شرايطی حاضر نيست غنی سازی اورانيوم را بپذيرد؟
من فکر می کنم راه حل های متفاوتی وجود دارد.
من ديگر شخصا در مذاکرات مشارکت ندارم ولی فکر می کنم اگر ايران با نيت مثبت برخورد کند و آمادگی خود را برای يافتن يک راه حل سياسی به نمايش بگذارد به نحوی که منافع مشروع همه طرف ها تامين شود، بر پايه بسته پيشنهادی جديد همه چيز ممکن است، دسترسی به فن آوری هسته ای با تمام اجزای آن تحت نظارت ميسر است.
البته به اين شرط که ايران بخواهد و بدنبال وقت تلف کردن نباشد يا نگويد ما تنها بخشی از پيشنهاد را می پذيريم، در اين صورت مشکل حل نمی شود و اوضاع وخيم و وخيم تر می شود.

شما در مقاله ای در نشريه آلمانی سايت آنلاين نوشته ايد که سياست آمريکا در منطقه سبب شد تا ايران به يک قدرت منطقه ای تبديل شود. آيا به نظر شما سرنگونی صدام و طالبان کار نادرستی بود؟
به نظر من حمله به عراق کار نادرستی بود. پس از ۱۱ سپتامبر راه ديگری جز مقابله با طالبان وجود نداشت. ولی جنگ عراق کار نادرستی بود چون دلايلی که برای اين جنگ آورده شد، نادرست بود و پيش شرط های منطقه ای و پيش شرط های لازم برای بازسازی از سوی دولت آمريکا فراهم نشده بودند.
من معتقد بودم که پس از افغانستان بايد بر برقراری صلح ميان اسراييلی ها و فلسطينيان تمرکز شود. از اين رو من از ابتدا با جنگ عراق مخالف بودم چرا که من پيش بينی می کردم چه اتفاقی خواهد افتاد و امروز می بينيم که اتفاق افتاده است و امروز هم بايد مراقب بود که يک جنگ فجيع جديد ميان اعراب و ايرانی ها آن هم در خاک عراق در نگيرد.
اجماع منطقه ای تنها راه جلوگيری از اين جنگ است و به نظر من برای دستيابی به اين اجماع بايد تلاش کرد.
گفتگويی هايی که امروز درباره برنامه هسته ای ايران می شود، فردا با آمدن رييس جمهور جديد آمريکا ادامه خواهد يافت.
اين پرسش مطرح خواهد بود که چگونه می توان يکپارچگی و تماميت ارضی عراق را حفظ کرد، چرا که فقط سنی ها و شيعه ها نيستند که با هم درگيرند بلکه ما نبايد مشکل کردها را هم فراموش کنيم، موضوعی که ترکيه هم با آن روبروست.
برای مقابله با اين مشکلات به يک نظم منطقه ای نياز است، نظمی که در آن منافع همه طرف ها تامين شود و در اين ارتباط درگيری ميان اسراييلی ها و فلسطينيان، آينده کردها و خليج فارس از اهميت ويژه ای برخوردار است.
اين مسايل هر کدام خطرات بالقوه ای هستند که بواسطه جنگ عراق شکل گرفته اند و يا وخيم تر شده اند.
اکنون بايد در چارچوب يک نظم منطقه ای آنها را مهار کرد. برقراری اين نظم چالش آينده ماست.

دوره رياست جمهوری جرج بوش رو به پايان است. اگر باراک اوباما رييس جمهور آمريکا شود، آيا فکر می کنيد تغيير عمده ای در سياست ايالات متحده در قبال ايران پديد خواهد آمد؟
طبيعتا سبک و روش تغيير خواهد کرد و موضع آمريکا در قبال منافع مشروع ايران متحول خواهد شد.
ولی چنين نخواهد شد که در آمريکا دولتی سر کار بيايد که سياست توسعه طلبانه ايران را بپذيرد، ايرانی که منافع مشروع همسايگان را در نظر نگيرد، بدنبال ايجاد بی ثباتی در منطقه باشد و برنامه هسته ای را دنبال کند که اکثريت جامعه جهانی معتقد است اهداف نظامی را دنبال می کند.
مخالفت با چنين سياست هايی ادامه خواهد داشت و در اين زمينه تغييری ايجاد نخواهد شد.

Copyright: gooya.com 2016