پنجشنبه 16 خرداد 1387

مغالطات مسعود بهنود در باره جنگ، محمود دلخواسته

محمود دلخواسته
پرداختن "مسئولانه و دقيق و مستند" به سير تحولات مربوط به اين مصيبت عظما که بدون نگاهی انسان دوستانه و حق جويانه امکان پذير نيست، يک ضرورت ملی است. بايد نقش های بازی شده در آن، افراد سهيم در تحقق و تداوم آن، و خلاصه همه مسائل پيدا و ناپيدای آن باز شود زيرا بازگو شدن اين حقيقت ها از جمله کليدهای روشنگری در فضای سياسی و اجتماعی ايران امروز است

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

[email protected]

بی اغراق يک نسل ايرانی آثار زخمهای عميق جنگ هشت ساله ميان ايران-عراق را بر تن دارد، زخمهايی چنان عميق و دردناک که با سهل انگاری و مصلحت گرايی و نگفتن حقايق، و يا جوری گفتن که نه سيخ بسوزد نه کباب، نه اين که درمان نمی پذيرد بلکه رنجها و دردهايش در پيکره جامعه هر روز بيش از پيش شعله ور خواهد شد. از اين رو پرداختن «مسئولانه و دقيق و مستند» به سير تحولات مربوط به اين مصيبت عظما که بدون نگاهی انسان دوستانه و حق جويانه امکان پذير نيست، يک ضرورت ملی است. بايد نقش های بازی شده در آن، افراد سهيم در تحقق و تداوم آن، و خلاصه همه مسائل پيدا و ناپيدای آن باز شود زيرا بازگو شدن اين حقيقتها از جمله کليدهای روشنگری در فضای سياسی و اجتماعی ايران امروز است. در همين راستا بايد از ابتکار تلويزيون صدای آمريکا (VOA) در برنامه روز يکشنبه ۵/۳/۱۳۸۷که به گفت و گوی با آقای مسعود بهنود، از روزنامه نگاران مطرح خارج از کشور، اختصاص داشت تقدير کرد. آقای بهنود در برابر پرسشهای شبکه تلويزيونی صدای آمريکا در باره جنگ و به ويژه موضوع مسئوليت قانونی آمران و عاملان ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر پاسخ هايی ارائه می دهند، که هرچند از وی که از يک نوع جهان بينی چند قطبی با اضلاع متضاد خاصی پيروی می کند، شگفت انگيز نيست، برای افکار عمومی می تواند فريبکارانه باشد. مدعيات وی از ديد بسياری که با موشکافی و حافظه ای بيدار به مسائل تاريخ معاصر می نگرند واجد اهميت خاصی نيست، اما به اعتبار موقعيت ژورناليستی وی در رسانه های داخلی و خارجی و حتی موقعيت وی نزد اصلاح طلبان به بن بست رسيده داخل کشور می تواند موجب آسيب های جدی به حقوق اساسی مردم ايران شود. منظورم از حقوق اساسی ملت حق حفظ حيات فردی و ملی، حق دانستن حقيقت جنگ، و حق محاکمه عادلانه جنايتکاران و حق عمومی ای به نام مسئوليت کيفری کسانی که عليه حيات مادی و معنوی آنان اقدام کرده اند.
آثار و مقالات مسعود بهنود مانند بسياری از آثار و نوشته ها و خاطرات سلطنت طلب ها، تا پاره ای از آثار مارکسيستی در ايران کم يا بيش آزادانه منتشر می شوند. اما بسياری از آثار و انديشه های ديگر مانند بنی صدر، نه تنها نزد محافظه کاران، بلکه نزد اصلاح طلبان جمهوری اسلامی همچنان به عنوان تابو تلقی می شوند. گفتنی است، چگونه است که بعضی از نوشته های آقای مسعود بهنود با آن سوابق و لواحق و با آن افکار و خوی و خلق شخصی، در بعضی از نشريات ايران منتشر می شود و حتی بعضی از سايتهای اصلاح طلب نوشته های او را در ستون ويژه جای می دهند و از اين بيشتر، در انجمن صنفی مطبوعات به مقام ژورناليست برتر ايران اسلامی نيز نائل می شود؟
رژيم جمهوری اسلامی ازآغاز تولد خود در کودتای خرداد ۱۳۶۰ تاکنون، به عنوان يک رژيم انتگريست (ضديت گرا)، خود را ضد غرب، ضد ليبراليسم و متکی بر فناتيسم اخلاقی (مانند حجاب و مخالفت با بسياری از حقوق و آزادی های فردی) معرفی کرده است. يعنی درست نقطه مقابل ويژگی هايی که کسانی چون مسعود بهنود از جهت طرفداری وی از آزادی و استقلال مردم مدعی آنند. آقای مسعود بهنود با رژيم جمهوری اسلامی مخالف است، زيرا اين رژيم را مخالف سکولاريسم و لائيسيتيم می شناسد. پس واقعاً جای شگفتی دارد.
وجود تشابه کسانی همچون آقای مسعود بهنود با ساختار سياسی استبدادی موجود در جمهوری اسلامی جای تحقيق جدی دارد. پنداری ماهيت چندگانه، تضاد گرايانه و زيگزاکی سياست در ايران امروز در مخالفانی چون بهنود به خوبی حلول کرده است. شايد يکی از دلايل ناتوانی دول غربی و از جمله دولت آمريکا درباره نظام سياسی ايران، همين ماهيت دوگانه، چند گانه و پيچيده رژيم جمهوری اسلامی است. رژيم جمهوری اسلامی در زمانهايی از طريق زد و بندها و روابط پنهانی دولت آقای رفسنجانی، به شدت متمايل به غرب می شود و يا با طرح جامعه مدنی دولت آقای خاتمی، با فناتيسم اخلاقی برخورد می شود و با دولت مستعجل قاليباف به ليبراليسم دو آتشه روی می آورد و با دولت احمدی نژاد، بسته پيشنهادی خلع سلاح جهانی، جانشين انتگريسم می شود. سرانجام رژيم جمهوری اسلامی با هر چهار دولت و دولت های قبل و بعد، هر چهار ويژگی را در اشکال متناقض (ضديت گرايی و همگرايی)، در خود تجربه می کند. اما، آقای مسعود بهنود با رژيم جمهوری اسلامی موافق است، زيرا اين رژيم از طريق رفسنجانی می تواند به زد و بندهای پنهانی با غرب و امريکا نائل شود.
اکنون با اين پيشينه معلوممان می شود که چرا آقای مسعود بهنود در برابر پرسش های VOA پاسخ هايی ارائه می دهد، که جهت گيری های مخالفت و موافقت خود را با رژيم جمهور اسلامی به طور تؤامان نشان می دهد. از ميان پرسش ها و پاسخ های آقای مسعود بهنود با VOA به سه پاسخ ايشان اشاره ای گذار می شود، باشد که منتقدين افکار و رفتار او را بيشتر زير نظر قرار دهند:
پيشتر اشاره می شود که تمام پرسشها و پاسخها عيناً از مصاحبه استخراج شده است. برای دسترسی به اين مصاحبه خوانندگان محترم می توانند به آرشيو اين شبکه تلويزيونی مراجعه و عين گفتگو را ملاحظه فرمايند.

۱- هدف از ادامه جنگ

VOA: "آيا اين نظريه برای شما معتبر است که آقای خمينی و يارانش برای حفظ حکومت خودشان بر تداوم جنگ پافشاری کردند؟"
آقای بهنود چنين پاسخ می گويد: "به نظرم نظريه خطرناکی است، به خاطر اينکه جنگ همانگونه که در روزهای آخرش معلوم شد، همانقدر می توانست به تداوم حکومت کمک کند که می توانست به سقوط آن حکومت کمک بکند. اگر که فرصتی بود، حالا در سالگردش يا وقت ديگری که اسنادش بيرون آمده است، بر اساس اسناد بيرون آمده مطالعه کنيم جريان پذيرش قطعنامه، و جريان پايان جنگ را، آن وقت خواهيد ديد که چه شرايط نگران کننده ای بود برای مديران کشور. اين فرض که همچنين جنگی می تواند دارای آنچنان ابعادی بشه که همه چيز از دست بره و روحانيون را در تاريخ به عنوان کسانی معرفی کنند که نتوانستند کشور را حتی برای ۱۰ سال ادامه ادامه دهند خيلی احتمال زيادی بود. بنابراين من تصور نمی کنم. اين تفسير بعد از عمل است که من تصور نمی کنم در آن زمان کسی به اين ...بيشتر در فکر اقای خمينی اين بود که می روند و پيروز می شوند. دنيا را، تبادلات دنيا را همه را ساده گرفته بودند، به دليل آنکه ساده به حکومت رسيده بودند. سقوط حکومت شاه ساده تر از آنکه کسی تصور می کرد اتفاق افتاده بود. بنابراين براساس چنين فرضيه ای، فرض اين قرار گرفته بود که چون ايشان گقتند شاه برود شاه رفت، و البته بعد از مدت کوتاهی گفتند کارترهم بايد برود که اونهم رفت. و بنابراين می شود اين را هم ادامه داد و صدام هم برود و بنابراين پيروزيهای بزرگ نصيب بشود. بنابراين قماری بود صورت گرفت. به نظرم در اين قمار پيروزی تحت نظر بود."

بی تعارف بايد گفت پاسخهای آقای بهنود تحريف آشکار تاريخ جنگ با هدف تطهير آنچه که در خرداد ۱۳۶۰ عليه گروههای سياسی مخالف سلطه ولايت فقيه صورت گرفته است می باشد. در حالی که اگر آقای بهنود اندکی انصاف می داشتند با يک تحليل سياسی ساده به اين حقيقت می توانستند برسند که رژيم جمهوری اسلامی با ادامه دو بحران گروگان گيری و جنگ، هدفی جز حذف مخالفين و يک دست کردن حکومت در سر نداشت، لااقل به بعضی از اسناد آشکار مراجعه می کردند تا وضعيت را آنگونه که اتفاق افتاده است ترسيم کنند.
اما اسناد: آقای سيد حسين خمينی نوه آيت الله خمينی در ۲۵ اسفند ۱۳۵۹ در مصاحبه با روزنامه انقلاب اسلامی چنين می گويد : "من خودم با آنها بحث کرده‌ام و خودم از آنها شنيدم که می‌گويند خوزستان و حتی نصف ايران برود بهتر از اين است که بنی‌صدر حاکم شود. آخرين شانس اين جمهوری بنی صدر است." (۱)
آقای بنی صدر، رئيس جمهور وقت، در جلد دوم کتاب خود به نام سياست خارجی آمريکا از قول همين افراد می نويسد : "می گويند ۶ ماه دير‌تر و با نهادهای انقلابی پيروز شويم، بهتر از اين است که با ارتشی پيروز شويم که کودتا‌گران را بکار گرفته است. آن پيروزی که اين ارتش بدست آورد نمی‌خواهيم." (۲) بنی‌صدر در جايی ديگر به همين نکات اشاره کرده است: "برای يک عده ای از دست رفتن خوزستان گواراتر از پيروزی بنی‌صدر است." (۳) يا "عده‌ای هستند که می‌خواهند به هر قيمت شکست بخوريم، فکر می‌کنند پيروزی، پيروزی رئيس جمهوری است و اين برايشان غيرقابل تحمل است." (۴)
"در واقع هدف از ادامه جنگ ظاهرا جز اين نيست که مواضع تحکيم گردد." (۵)
حزب ملت ايران به رهبری داريوش فروهر در همان زمان اين طرز تفکر را مورد انتقاد قرار داده و اعلام می کند:
"ناشايستگی دست اندرکاران حکومت و رقابت های زيانبخش آنان کار را بدانجا رسانيده است که برای انحصار داشتن افتخارها، سامان يافتن جبهه ها را خوش نمی دارند." (۶)

مهمتر از همه سخنان محسن رضايی است که به طور آشکار پرده از هدف از ادامه جنگ بر می دارد :
"اگر جنگ را ادامه نمی‌داديم، حکومت و انقلاب تثبيت نمی‌شد. آن‌هايی که می‌گويند شش سال از ۸ سال جنگ بيهوده بود و سال‌های جنگ را ۶ و۲ توصيف می‌کنند، بايد بدانند که اگر به جنگ پايان می‌داديم حکومت اسلامی و انقلاب از بين رفته بود." (۷)
و بنی صدر که از همان آغاز از نيات آنها آگاه بود در نامه ای به آقای خمينی پرده از حقيقت بر می دارد :
" اين آقايان که از پشت جبهه گشوده‏اند، خواهان ادامه جنگ هستند اما نه برای تحصيل پيروزی، بلکه بردن ايران به شکست. خيال می‏کنند، شکست موجب می‏شود از شر بنی صدر راحت بشوند." (۸)
چگونه است که آقای بهنود که الحق بايد از او به منزله يکی از برجسته ترين ژورناليست های کشور در ترکيب واقعيت و داستان ياد کرد و اين همه در اين مصاحبه از اسناد سخن می گويد، از اين ابعاد جنگ چشم پوشيده و جنگ را به نحوی پوزيتويستی صرفا به خاطر خود جنگ توجيه می کند؟

۲- آيا در صورت وجود شرايط دموکراتيک در کشور جنگ ادامه پيدا می کرد؟

وقتی راديو صدای آمريکا VOA پرسش بالا را از آقای بهنود انجام می دهد، ايشان پاسخ می دهد:
"[بهنود در حالی که گويی سئوال برايش غيرمترقبه بوده است] ببينيد وارد يک مقوله خيلی پردردسری می شويم. از بحث روزمان دور می شويم. آقای فرهودی، اصولاً آن هيجانی که در آن شرايط وجود داشت و در عين خواست، عموم انتخاب خودشان را داده بودند دست آقای خمينی. شرايطی که کم و بيش هم اکنون بين شيعيان و اکثريت در عراق وجود دارد و بنابراين همه چيز گره خورده است، آمريکا و بقيه دچار مشکل شده اند در عراق. برای آنکه در يک شرايط دموکراتيک شيعيان عراق نظر خودشان را متوجه کردند به آقای سيستانی. در آن زمان هم عين همين وضعيت در داخل ايران وجود داشت و اکثريت جامعه ايران، می شود نقد کرد، بسياری اشان الان پشيمانند، هر چی، ولی در هر حال در آن شرايط سپرده بودند تصميم خودشان را به آقای خمينی. بنابراين نگاه می کردند که ايشان چه می گويد....[به هرحال] شرايط خاصی به وجود آمده بود. در آن شرايط خاص، نظر من است، عقيده من است، ممکن است غلط باشد ولی خودم فکر نمی کنم غلطه، دموکراسی چيزی را عوض نمی کرد. هيجان حاکم شده بود. خودخواسته جامعه اراده اش را داده بود به آقای خمينی.....موقعی که آزادی خرمشهر اتفاق افتاد مجلس اول بود. مجلس اول، غير از مجلس اول مشورطيت، آزادانه ترين مجلس ايران بوده است.. يعنی در صدر سال تاريخ مجلس داری ايران، از مشروطيت ايران، در صدر سال تاريخ قانون اساسی و پارلمان در ايران، از مجلس اول که بگذريم-که آنهم يک توضيحاتی دارد به هرحال صرفا سه درصد مردم بيشتر در انتخابات شرکت نکردند ولی به هر حال آزاد بود، از آن مجلس اول که بگذريم هيچ مجلسی در طول اين مدت به اندازه مجلس اول بعد از انقلاب آزاد نبود. به اندازه زيادی می شود گفت مجلس اول نماينده افکار عمومی آنروز جامعه ايران بود. بخش عمده ای از اعضای آن مجلس الان جزو مخالفين هستند همين الان که در خدمت شما هستيم، ولی در آن شرايطی که وجود داشت نظرعمومی غير از اين نبود. نظر عمومی اين بود که عقلشان سپرده شده بود و تصميم گيری به اقای خمينی و نمايندگانشان هم جز اين کاری نمی توانستند بکنند."

آقای بهنود، که با اين نوع خطبه خوانی خويش گويی وظيفه دارد برای استبداد خشن و سرکوب خونين آن دوران توجيه مردمی و دموکراتيک بسازد، نتيجه می گيرد اگر دموکراسی هم بود، باز وضعيت به همين صورت ادامه پيدا می کرد. شگفتا! اما او مثل هميشه چشمان خود را به روی واضح ترين حقايق می بندد. او لازم نمی بيند تا با ساده ترين تحليل بگويد، چگونه در يک شرايط دموکراتيک و آزاد، نيروهای سياسی و طرفداران صلح اجازه می دادند تا رژيم جمهوری اسلامی صرفا به خاطر بقاء خود، بيش از ۱۰۰۰ ميليارد دلار ثروت کشور را به دود آتش، هوا کند؟ و چگونه مطبوعات آزاد اجازه می دادند تا شعارهای ذهنی و پوچ "جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم"، "جنگ جنگ تا پيروزی" ، "راه قدس از کربلا می گذرد" نزد نيروهای نظامی و بخشی از ناآگاهان جامعه باب شود؟ چگونه مطبوعات آزاد و نيروهای آزاديخواه اجازه می دهند تا صندوق های رأی مقدرات جامعه را در زيانبارترين شرايط بدست جمعی تبهکار و قدرتمدار بدهند؟ و چگونه جامعه فرصت می داد تا عده ای فرصت طلب با تحريک افکار خرافی بخشی از نيروی های نظامی و غير نظامی جامعه، جزوه ها و روايات و احاديثی جعل کنند که با هدف تحقق آرمانهای جنگ طلبانه صورت می گرفت؟
افسوس که زمان ياری نکرد و اجازه نداد تا اولين منتخب ملت ايران در مقام فرماندهی کل قوا طومار اين خرافات را برچيند. عقلی گری ای که بنی صدر رواج می داد خيلی زود با بستن جامعه در مدار بسته کودتا و استبداد، سرکوب شد. بنی‌صدرمجبوردر توانش کوشيد تا ازانحرافاتی که به نام جنگ پيش می‌آمد، جلوگيری کند. يکی‌از اين اتفاق‌ها حضور امام زمان در جبهه‌ها در دفاع از رزمندگان ايرانی بود! بنی‌صدر دراين باره می گويد: "اسرای عراقی گفته‌اند، يک اسب سفيدی با شمشير به ما حمله می کند!! اين امور را در اين عصر و زمانه تبليغ کردن در حقيقت انکار کردن نقش خود انسان است. البته آنها که اينگونه امور را می‌سازند و می‌خواهند القا کنند، جواب اين سئوال يادشان می‌رود که اين اسب سفيد بهتر بود روز اول می‌آمد و اينهمه ضايعات و تلفات به کشور وارد نمی‌شد و جلوی پيشروی دشمن را می‌گرفت!" (۹)
اما اگر آقای بهنود به اسناد مراجعه می کرد، در می يافت که در شرايط دموکراسی، هرگز ادامه جنگ امکان پذير نبود. مرحوم بازرگان در يکی از نامه های خود به آقای خمينی می نويسد : «شنيده شده است که عده ای از مقامات بلند پايه جنگ با ادامه جنگ مخالف هستند، اما وقتی نزد شما می رسند اظهار موافقت می کنند». آقای بهنود ازخود نمی پرسد، که چه شد قول آقای بازرگان نه تنها در ادامه جنگ، بلکه در تمام عرصه های زندگی اجتماعی «تظاهر به موافقت» باب شده بود؟ آيا در شرايط دموکراسی، امکان ادامه چنين تظاهری وجود می داشت؟
آيا اگر همان مشی ای که بنی صدر يک تنه در دفاع از آزادی انجام می داد و گفته ايشان در تاريخ ۲۷ آذر ماه ۱۳۵۹ درک می شد و از آزاديهای اساسی جامعه حراست می شد، باز هم جنگ ادامه پيدا می کرد؟
"اين مدت که من رئيس جمهورم، کداميک از آزادی‌های مردم را به خطر افکنده‌ام و در برابر خطراتی که اين آزادی‌ها را تهديد کردند ومی‌کنند سکوت کرده‌ام؟ شما شب و روز مشغول توطئه هستيد که عنوان فرماندهی کل قوا را از رئيس جمهور باز پس گيريد. چرا می‌خواهيد اين کار را بکنيد؟ برای اين است که می‌خواهيد تمام عناصر قدرت در دست خودتان باشد؟ اين را مردم فهميده اند. مردم می‌دانند که در شرايط جنگ اين خيانت آشکاری به کشورشان است و موجب از دست رفتن کشورشان می‌شود. من منتخب مردم هستم، هر وقت وهر زمان که مردم مرا نخواهند همان لحظه و همان زمان خواهم گفت که آسوده شدم و دنبال کار خويش خواهم رفت." (۱۰)
نکته بسيار با اهميتی که آقای مسعود بهنود وخوانندگان بايد مطلع شوند، اين است که اگر نگوييم تنها اصل، ولی يکی از مترقی ترين اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی که برابر با آن "استقلال و آزادی از يکديگر تفکيک ناپذير می شوند و به بهانه استقلال نمی توان آزادی های مردم را و لو با وضع قوانين سلب کرد (اصل نهم قانون اساسی)، با ايده ابتکاری و سماجت بنی صدر تصويب شد. و او تنها رئيس جمهوردر تاريخ جمهوری های جهان است که در بحرانی ترين شرايط تهديد خارجی (جنگ)، هرگز در دفاع از حقوق و آزاديهای جامعه، با احدی کنار نيامد.

۳- محاکمه عوامل ادامه جنگ در شرايط دموکراسی؟

گوينده راديو صدای آمريکا VOA در ابتدا به نقل از مصاحبه اقای هاشمی رفسنجانی در سال ۲۰۰۳ با روزنامه کيهان می پردازد و از قول اقای رفسنجانی که در بخش اعظم جنگ عملاً فرماندهی کل قوا را به دست داشته است نقل می کند که وی هيچ مسئوليتی را برای ادامه جنگ متوجه خود نمی داند و علت ادامه جنگ را پافشاری فرماندهان نظامی و فقدان شرايط بين المللی مناسب می داند. مجری سپس خطاب به آقای بهنود می پرسد بر فرض که ما شاهد تغييری اساسی در ايران امروز باشيم به گونه ای که شرايطی ملی و دموکراتيک حاکم شود، مسئوليت کسانی که جنگ را ادامه دادند چه می شود؟ آقای بهنود در اينجا به جای آنکه مستقيم به پرسش مطرح شده بپردازد شروع می کند خطبه غرائی در مدح شهامت آقای رفسنجانی در سال ۶۷ برای پايان دادن به جنگ عليرغم نظر کسانی مثل محسن رضايی ايراد کردن و می افزايد: "تمام شدن جنگ بنابر اسناد مخالفيم و موافقين که فاش کرده اند بيش ازهر کسی مديون آقای هاشمی است. ...در هيچ جا ثبت نيست که کسی در سال ۶۱ غير از مهندس بازرگان که ثبت هست، کس ديگری رفته باشد و گفته باشد و ايستادگی کرده باشد به اين که الان موقع پايان دادن به جنگ است" اين فرار بهنود از پاسخگويی به گونه ای است که مجری مجبورمی شود پرسش اش را تکرار کند واز آقای بهنود باز پرسد چگونه بالاخره ملت می تواند خواهان کشيدن پای افرادی که مسئول ادامه جنگ و دخيل در اين مصيبت بوده اند به ميز محاکمه شود؟ بهنود که پنداری با اين پيش فرض سخن می گويد که حکومت ولايت فقيه حکومتی دموکراتيک و قابل مقايسه با مثلا حکومت در انگلستان يا آلمان پس از جنگ است چنين پاسخ می دهد: "من تصور می کنم همچنين چيزی اتفاق نمی افتد. دليل اش هم اين است که در هيچ جای ديگری نيفتاده است. يعنی شما مثلاً تصور کنيد-يک موقعی اين اتفاق افتاده بود که بعضی ها تصور می کردند که آقای تونی بلر و آقای جرج بوش را می شود به خاطر جنگ عراق برد به دادگاه. معلوم شد عملی نيست. هيچ رئيس کشور دموکراتيکی را به خاطر کارها و تصميماتی که در زمان انتخابش می گيرد به دادگاه نمی شه برد بر اساس عرف و بر اساس تاکيد حقوق. در جنگ جهانی دوم که اين اتفاق افتاد که تنها موردی است که اتفاق افتاده است که بعداً دادگاه نورنبرگ تشکيل شد، هنوز که هنوز است نظامی های دنيا از جمله همين آقای ارتشبد جم را که شما به درستی و به نيکی از او ذکر کرديد، معتقد بود که دادگاه نورنبرگ نبايد افسران را محاکمه می کرد و معتقد بودش همچنين چيزی غلط است"
خيلی عجيب است! آقای بهنود ابتدا می گويد در هيچ کجای دنيا مسئولان را به خاطر کاری که کرده اند محاکمه نکرده است، بعد نيت خود را در رد محاکمه سران نازی ها و قتل عام ۶ ميليون انسان درماجرای هولوکاست، از زبان ارتشبد جم بيان می کند. از ديد ايشان گويی بايد عدالت را از ديد نظامی ها تعريف کرد. اما او آشکارا از واقعيتها غفلت می کند اگر نگوييم می داند و به آشکار دروغ می گويد. من مخالف اعدام و بلکه هرگونه مجازات ضد کرامت انسانی آنهم به طور صد در صدی هستم (بر خلاف آقای بهنود که به قول خودش با صد درصدی در هر مقوله ای وداع کرده است)، مدافع هيچگونه انتقامگيری نيستم و تجربه کشف و اعلام حقيقت و آنگاه عفو را که برای نمونه پس از تغيير رژيم در آفريقای جنوبی انجام شد بهترين و انسانی ترين الگو برای فردای ايران می دانم، اما برای اطلاع اقای بهنود خوب است به حوادث همين چند سال اخير در مبارزه نظام حقوق بين الملل با جنايتکاران جنگی اشاره کنم؛ از جمله محاکمه ميلوسويچ و صدام و سران کشورها در رواندا و سيرالئون و ...برای ارتکاب کشتار جمعی، جنايت عليه انسانيت و جنايتهای جنگی اشاره کنم. يا مگر درهمين عراق مسئولين شيعه جديد در دادگستری عراق بعثی ها را به خاطر تجاوزات و جنايت های خود محاکمه نکردند؟ مگر دولت کرزای درافغانستان دستش به هر طالبانی که می رسيد، او را به محاکمه و مجازات نمی رساند؟ اين فقط سه نمونه در بيخ گوش و چشمان ما. حال آقای بهنود چگونه به آسانی ادعا می کند که در هيچ کجای دنيا و در هيچ دموکراسی ای، چنين اتفاقی نيافتاده است؟
آيا کسانی که ۸ سال جنگ را با هدف سرکوب آزاديها و با هدف توسعه و گسترش اقتدار خود بر اين کشور تحميل کردند و بدتر از آن، انقلابی که می رفت موج اميد و نشاط در مردم منطقه ايجاد کند و اين کشورها و ساير کشورها و ملل ستمديده را به آزادی و دموکراسی وترقی بخواند، چگونه است که با کسانی که اين جنايت ها را مرتکب شدند و می شوند، نبايد برخورد کرد؟ چگونه است جامعه در شرايط آزاد، از کسانی که ۱۰۰۰ ميليارد دلار خسارت بر اين مردم تحميل کردند و علاوه بر آن، با سلب امکان رشد و توسعه جامعه که حجمی بيش از ۱۰۰۰ ميليارد دلار خسارت بر اين کشور تحميل کرد، هيچ بازخواستی نداشته باشد؟ و چگونه است فردای دموکراسی نپرسند، در شرايطی که رئيس جمهورو فرمانده کل قوا در حال رايزنی با سران کشورهای غير متعهد بود و و مذاکرات را تا جايی پيش برد که جنگ را با تأمين خسارت و با پيروزی کامل ايران به پايان برساند، گروهی در داخل به ويژه در حزب جمهوری اسلامی به نقشه کشی عليه منتخب ملت و انحلال ارتش مشغول باشند. در همان ايام که بنی صدر می گفت: "ما مسئول جان اين انسان ها هستيم. بهتر است که ما آدم آگاه و با دانش نظامی و معتقد را فرمانده کنيم و او تلفات ندهد و جان برادران و فرزندان مارا بی‌جا و بی‌دليل به خطر نيافکند، تا اينکه کسانی را بگذاريم که برايشان جان افراد قيمت ندارد. اما فرصت طلبانی هستند که می‌خواهند با عنوان کردن شهيد واز راه شهيد‌ پروری ضعف خودشان يعنی نبود دانش فرماندهی و ضعف فرماندهی را بپوشانند." (۱۱) و نيز "تاخير جنگ زيان است." (۱۲) و در جايی ديگر، "نبايد بگذاريم کار جنگ مثل سرنوشت گروگانها شود و مردم جنگ زده دچار فقر و پريشانی گردند." (۱۳) و به گفته او "به سکوتوره، رئيس جمهور گينه و عضو ميانجی صلح کنفرانس اسلامی که به تهران آمده بودگفتم: اين آخرين فرصت شماست. سعی کنيد هر چه زودتر موافقت صدام حسين را بگيريد چون معلوم نيست در سفر بعدی‌تان من وجود داشته باشم تا شما بتوانيد برگرديد ايران." (۱۴) و سرانجام "با پيشنهاد صلح گروه غيرمتعهدها، شورای عالی دفاع با کمی تغييرات آن را تصويب کرد. بنی‌صدر در اين مورد می‌گويد:
"بنا بر آن پيشنهاد، قرار بود قوای نظامی طرفين[ايران وعراق ]از مرزهای بين المللی به اندازه توپ رس عقب نشينی کنند. قرار بر اين شد که به عنوان غرامت به ايران ۲۵ ميليارد دلار بپردازند. خبرگان نظامی کشور به آقای خمينی توضيح دادند: اين بهترين فرصت و بهترين پيروزی سياسی و نظامی برای ايران است و اگراين فرصت را از دست بدهيم و جنگ ادامه پيدا کند، با توجه به اينکه به دليل محاصره اقتصادی ما قادربه تهيه اسلحه نيستيم، سرانجام مجبور به پذيرش پايان جنگ در شکست خواهيم شد. آقای خمينی با اين پيشنهاد موافقت کرد و گفت فقط کاری کنيد که اسمش صلح نباشد.بسياری با "صلح" مخالفند. همين حالا دو اتوبوس از روحانيون آذربايجان آمده بودند اينجا و با صلح مخالفت می‌کردند. گفتم روی صلح اسم ديگری نمی‌شود گذاشت. اين آقايان هم اگر می‌توانند، رودرروی مردم با صلح مخالفت کنند. گفت پس بکنيد. وزير امور خارجه کوبا،[ ايزيدور ماکالمير] که رئيس هيئت بود تلفن کرد و گفت که ما جواب موافق عراق را هم گرفتيم و روز ۲۶ خرداد به ايران می‌آئيم." (۱۵)
سرانجام، پس از جلب موافقت آيت‌الله، سه چهره معروف، آقايان بهشتی، خامنه‌ای و رفسنجانی نزد آقای خمينی رفتند و با بيان اينکه: "اگر بنی‌صدر پيروز شود، سوار بر تانک به تهران بيايد شما هم ديگر حريفش نيستيد"، رأی او را بازگرداندند. در اين ميان، بنی‌صدر به شدت تلاش می‌کرد تا در آخرين روزهای حکومتش کار جنگ را تمام کند. می‌دانست که اگر حزب جمهوری روی کار بيايد، جنگ را تا آن هنگام که پايه‌های حکومت مستحکم گردد، طولانی خواهند کرد. رفسنجانی نيز در خاطراتش به خواست بنی‌صدر برای صلح اشاره می‌کند و می‌گويد:
"با رجايی در مورد پيشنهاد هيات صلح غيرمتعهد‌ها صحبت کرديم، بعضی نظامی‌ها و آقای بنی صدر مايل‌اند که آن را بپذيرند." (۱۶)
"آقای بنی‌صدر در کارنامه ديروز نوشته مايل است که به جنگ خاتمه دهد و صلح کند ولی شعار راه‌پيمايی امروز و اظهارات امام يقينا راه را بر او بسته است." (۱۷)
آيا به موجب اسناد و روايت های آشکار و غير قابل انکار فوق، وقتی عده ای سرنوشت يک کشور را به واسطه تبهکاری های آشکارشان از روز روشن به شب سياه بر می گردانند، فردای جامعه دموکراتيک، مردم از چنين تبهگنی هايی در خواهند گذشت؟ هرچند نظر اين نويسنده اين است که بهترين و عادلانه تريمن روش برای جبران تبهکاری های گذشته، نه انتقامگيری، بلکه ايجاد امکان برای افشای حقايق (چيزی شبيه تجربه کميسيون های کشف حقيقت در آفريقای جنوبی)، سپس آشتی و صلح ملی است که در آن همه مردم ايران، حتی آنانکه جنايت آفريده اند حرّگونه وارد فضايی معنوی برای آبادی و آزادی ميهن شوند. اولين قاعده هم در اين فضای جديد منع مجازات مرگ و بلکه هر نوع کيفر مغاير با کرامت انسانی است.

دکتر محمود دلخواسته

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ - انقلاب اسلامی، ۲۵ اسفند ۵۹. قبل از اين گفتگو، حسين خمينی برای اولين بار در مصاحبه‌ای عليه بنی‌صدر صحبت کرد. چه شده بود؟ درباره چرايی آن مصاحبه بنی‌صدر نقل می‌کند: "روز بعد از مصاحبه، حسين خمينی نزد من آمد و گفت:"عمويم احمد آقا تلفن کرد بيا حال امام خراب است. از آبادان به تهران آمدم. نزد پدر بزرگ رفتم ديدم در رختخواب با حالی بسيار زار است. مضطرب شدم و پرسيدم: چه شده؟ کسالت داريد؟ امام گفت: از دست بنی صدر است، بنی صدر می‏خواهد مرا نابود کند." (نامه‌ها از بنی‌صدر به خمينی و ديگران، توضيحات،ص۲۱۹)
۲ - سير تحول سياست آمريکا، کتاب دوم، فصل ۵،ص ۱۸
۳ - انقلاب اسلامی، ۱۳ آذر ۵۹
۴ - انقلاب اسلامی، ۹ خرداد ۶۰
۵ - انقلاب اسلامی، ۹ خرداد ۶۰
۶ - بيانيه حزب ملت ايران،۱۳/۸/۱۳۵۹
۷ - سخنرانی در کنگره بزرگداشت سرداران و ۱۶ هزار شهيد خوزستان، ۱۰ اسفند ۱۳۷۹
۸ - نامه بنی صدر به آقای خمينی، ۲۶ آبان ۱۳۵۹؛ نامه‌ها از بنی‌صدر به خمينی و ديگران، ص ۱۹۵
۹ - انقلاب اسلامی، ۳ خرداد ۶۰
۱۰ - روزنامه انقلاب اسلامی، ۲۷ آذر ۵۹
۱۱ - انقلاب اسلامی، ۲۱ آبان ۵۹
۱۲ - انقلاب اسلامی، ۲۳ دی ۵۹
۱۳ - انقلاب اسلامی، ۹ خرداد ۶۰
۱۴ - درس تجربه، ص ۱۴۷
۱۵ - درس تجربه، ص ۱۲۶-۱۲۷. همچنين مصاحبه بنی‌صدر با راديو آزادگان، ۴ اکتبر ۲۰۰۶
۱۶ - خاطرات ۲۱ ارديبهشت ۶۰، عبور از بحران، ص ۲۰۶
۱۷ - عبور از بحران، ص ۵۲

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'مغالطات مسعود بهنود در باره جنگ، محمود دلخواسته' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016