در يافتم که خانم ويکتوريا آزاد، عضو رهبری سازمان فداييان خلق ايران(اکثريت) وعضو موثر وگرداننده ی برنامه ی راديو تله ويزيونی تشکل اتحادی همبستگی ملی ايرانيان ( هما ) از سمت اش درهما کناره گيری کرده است. اين اقدام زمانی بيش تر معنی پيدا می کند که چند ماه پس از کناره گيری آقای حسين باقرزاده(بهمنی) از سمتی مشابه رخ می نمايد و می دانيم که هر دو ازاعضای اثرگذار، پيگيرو پايداراين تشکل و پيش از اين نيز در سازماندهی اقدام های همانند سهيم و کوشا بوده اند.
تاريخ استعفای آقای باقرزاده و محتوای استعفانامه ی او را به ياد ندارم، زيرا مدت بيشتری از آن گذشته و در آن زمان من اين اقدام را آن قدرها هم جدی نگرفته بودم، زيرا ايشان شخص مقدم در انجام اين اقدام بود و گمان نمی برد م که اين اقدام با اقدام های مشابه ديگری پی گرفته شود ؛ به ويژه ازهمت اين دوستان در آماده سازی زمينه های اتحاد، در هر شرايطی، آگاه بودم ومی دانستم که ايشان تا اندازه ای به دليل پذيرش بی برووبرگرد شرايط اتحاد رابطه ی خوب شان با برخی ازفعالان داخل را به حالت تعليق در آورده اند. البته، اين قطع رابطه در مورد آقای باقرزاده که تا مدت ها پس از تعليق عضويت در هما همچنان به موازات ارتباط اش با برخی از دوستان هما به آن ادامه می داد کم تر و در مورد خانم ويکتوريا آزاد بيش تر صدق می کرد که روابط اش با هما تا مدت ها پس از تعليق آن روابط تداوم می يافت.
استعفا نامه ی خانم ويکتوريا آزاد ازعضويت هما و گردانندگی برنامه ی تله ويزيونی آن، تاريخ۸ ا ماه مه ۲۰۰۸ و نام هما تی وی را چه پيش آمد ؟ را برخود دارد ودر آن آمده است:
" همکاری من با سيمای هما درميانه قطع شد به دلايل زير:
۱. مواضع مستقل سياسی من فراگروهی و فراسازمانی است. اين مواضع با تمايلات انحصار- طلبانه ی هيئت اجرايی کنونی تشکل همبستگی ملی ايرانيان (هما) سازگاری نداشت و بالطبع امرهمکاری را غيرممکن می -ساخت. متاسفانه، ساختار هيئت اجرايی ديوان سالار و مرد سالار است ، به طوری که دستا ورد های مثبت اين جريان را به راستی به خطر انداخته است. در ساختار کنونی ، اهداف هما به عنوان يک جريان فراگروهی، متشکل از تمايلات مختلف سياسی تامين نمی شود و تما يلات جناحی و انحصارطلبانه ی بخش کوچکی ازاعضا موجب بی عملی و فلج شدن اين جريان شده است. هما نيازمند يک بازسازی وتحول بنيادی است؛ تحولی که شرط اول آن پذيرش دمکراسی است. اين تحول بدون شرکت وسيع نمايندگان تمامی آحاد ملت ايران و پيشاهنگان رنگارنگ آن در سرنوشت کشور مقد ور نخواهدبود. تنها يک اتحاد وسيع ملی می تواند در مقابل اين خون آشامان ايستادگی کند.
تا آن جا که به خاطر دارم آن چه آقای حسين باقرزاده نيز به هنگام استعفا از عضويت همبستگی ملی ايرانيان ( هما ) بيان کرده بود نيز، سخنانی کمابيش با همين مضامين بود، اما ببينيم کدام عامل ها هستند که اين تغيير کيفی و بنيا نی را درماهيت نيروهايی که شايددر زمانی بسيار نزديک رفقا و دوستان مان آنان را نخبگان نيروهای وحدت طلب کشورمان در مبارزه برای تا مين دمکراسی و بر اندازی تمامت خواهی و اختناق می دانستند پديد آورده ، تا آن جا که موجب دوری جستن شان از آنان شده است. آن چه از نامه ی خانم ويکتوريا آزاد بر می آيد ابهام و پيچيدگی درتبيين رفتارنيروهايی است که اين تشکل را با بودجه ی دوميلياردی و "عناصر سازنده" اش که پيش از اين برخور داراز جامعيت معرفی می شدند پديد آورده است.
به گمان من، رفقا و دوستان درتبيين اين مسائل تا اندازه ای از افشای واقعيت ها دوری جسته اند. من، علاوه بر عامل های بسيارديگر، مدتی را عامدانه صبر درپيش گرفتم تا شايد ايشان يا ديگران به کوششی پيگيرانه در تبيين منش و نيروهای متشکله ی اقليت ديوان سالار و پدر سالار حاکم برسرنوشت اين تشکل و نيز نيروهايی که می توانستند در چنين اتحاد فراگيری سهيم باشند، اما اينک جای آنان خالی است دست يازند و لطف شان گامی چند در اين راه به پيش نهد؛ اما اکنون که مدتی از اين اقدام گذشته و کليد اين معما عرضه نشده است لازم دانستم که با
افکندن پرتوی دوباره برموضوع به روشن ترکردن آن کمک کنم.
گذشته از دو پرسش بنيانی پيش گفته، پاسخ گفتن به پرسش های در پی آمده نيزهم به حل مسئله وهم به اثبات هرچه افزون تراحساس تعهد دوستان نسبت به وظيفه ای که سال هاست درپيش رو نهاده اند کمک خواهد کرد:
۱.چه اقدامی موجب شده است که رواج ديوان سالاری و مردسالاری در اقليت حاکم برجريان هما تا به آن جا به اثبات برسد که موجب روبرگردانيدن دوستان مان شود؟
۲. آيا هيچ گونه رابطه ای ميان احساس چنين رفتارهايی در دوستان ما و آن چه به بيان برخی از رفقای نظريه پرداز سازمان و گاهی نيز نگارنده ی اين سطرها درباب تبارمداری، وجود برخی القاب وعناوين، برخورد نکردن انتقادی با گذشته ها در آن دسته از نيروها که دست بالا را در حاکميت پيشين و امروزی کشور داشته اند و دارند واحساس ضرورت برخورد، ازنگاه دوستان ما، وجود نداشته است؟
۳.اقليتی که به زعم خانم آزاد تمايلات جناحی و انحصارطلبانه اش موجب فلج شدن و بی عملی اين جريان شده است کدام اقليت است و چرا نبايد معرفی و شناخته شود؟
۴. آيا هشدارهای برخی لز رفقا و هواداران سازمان فداييان خلق ايران در داخل کشور ، به ويژه مادران قربانيان فاجعه ی ملی تابستان ۶۷ که خواستار تحکيم راديکاليسم در سازمان و برخورد با رفتارهای مخل مبانی سوسياليسم علمی شده اند دراين تصميم تاثيرمثبت يا منفی نداشته است؟
۵. آيا در نگرش دوستان در قبال مفهوم امپرياليسم ونقش کشورهای صنعتی غرب، به ويژه ايالات متحد امريکا، دربخش واپس نگه داشته ی جهان( جهان سوم ) که اکنون در پديدار تازه ی جهانی سازی تجلی يافته است
تغييری حاصل نشده است که موجب بروز تغييراتی در دوستان مان نسبت به برخی نيروهای محرک معين در صفوف تشکل نامبرده شده باشد؟
۶. اگر برخی يا همه ی اين انگيزه ها موجب جدايی دوستان، به ويژه خانم ويکتوريا آزاد ، از هما نشده است، پس کدام دلايل عينی به اين رخداد نا منتظره ی ايشان انجاميده است که آگاهی از آن ها ضرورت نداشته است؟
۷.آيا فاصله ی ميان نيروهای تشکيل دهنده ی تشکل هما با توده های گسترده ی مردم زحمتکش داخل کشور که در اين نامه خانم ويکتوريا آزاد نيز به درستی به آن اشاره کرده است موجب اين اقدام ايشان نشده است واگر چنين بوده است، دوستان برای کاستن ازابعاد اين مسئله چه راهی را پيشنهاد می کنند؟
و سر انجام،
۸. دراين شرايط پيچيده و سرنوشت ساز که مردم کشورمان درهوای اتحادی سازنده که در حل مسائل دشوار پيش رو اثرگذاربا شد دم می زنند و هر روز تداوم وضعيت فلاکت بار کنونی کار بيرون آوردن کشورمان از شرايط فروپاشی و سقوط آزاد رابه مراتب دشوارترمی کند، دوستان و رفقا با وجود روحيه ی اتحادی ديرپای شان چه شيوه وروشی را پيشنهاد می کنند؟
خانم ويکتوريا آزاد در نکته ی دوم اين نامه اشاره کرده است :
۲.اهداف و باورهای سياسی من در يورش خزنده ی هيئت اجرايی به زير سوال رفته بود و خودرا شديدا تحت فشار می ديدم....کم کم متوجه شدم که گويا خط سياسی من قرار است از جای ديگری به بنده ديکته شود ودر غير اين صورت مسووليت من به زيرعلامت سوال خواهدرفت.
دوست گرامی ِما برای انجام چه اقدام هايی تحت فشار قرارگرفته بود و به چه دليل حاضر نشده است به شفاف سازی در با ره ی مجموعه رخدادهايی که وجدان اش را اين چنين می آزرده است بپردازد؟ چه عاملی موجب شده است که اين دو دوست صاحب انديشه و مومن به اتحاد نيروهای اپوزيسيون بی سر و صدا ازهما کنار بکشند وآب هم از آب تکان نخورد؟ آيا همان گونه که خانم آزاد می گويد يورش خزنده به اهداف و باورهای ايشا ن آن قدر شديد بوده است که حتی رفتن شان هم نتوانسته است گفتمانی ميان همراهان ديروزی شان بر انگيزدو اگر چنين بوده است چه گونه است که مردم داخل کشوراز اين گفتمان آگاه نشده اند؟ اين همه، نکته های ابهامی است که پاسخگويی به آن ها ممکن است به حل مسئله ی اتحاد ها تا آن جا که به هما مربوط است کمک کند و بی پاسخ ماندن آن ها نيز بی ترديد سکوت ِ نشانه ی رضايت خواهدبود و بر آن چه به راستی درميان جناح های ناهمگون دربرگيرنده ی اين اتحاد گذشته است و می گذرد گواهی خواهد داد.
۳. رقابت های کاذب و خود بزرگ بينی های تعدادی ... که خانم آزاد به جای اينکه ماهيت و منش ذاتی شان را بازشناساند به شخصی ترين ويژگی های رفتاری و روان شناختی شان می پردازد، دليل ديگر رکود قطعی جريان هما معرفی شده است. اين تعريف روان شناختی، بلافاصله در سطر بعد همين شماره به تعريفی جريانی وجامعه – شناختی راه می جويد که مانع توجه نهاد اجرايی تشکل از شورای آن- که طبق تعريف عالی ترين ارگان تصميم گيری آن است- می شود تا آن جا که با اقدامی عجولانه و انتقام جويانه دست به تعويض تهيه کننده ی برنامه ی تله ويزيونی هما می زند و....و از جمله شخص ديگری را در جريان اقدامی خودسرانه و غير انتخابی به سمت تهيه کننده منصوب می کند. خانم ويکتوريا آزاد به درستی از اين روند به سان روندی ولايت فقيهی ياد می کند که از درون صندوق اش عنصری انتصابی بيرون می آيد. و اگر رخدادها درست به همان گونه که او به آن ها اشاره کرده است پيش آمده با شند جز اين چه نامی می توان بر آن ها نهاد و تکليف کسانی که انديشه ی جانشينی چنان روندی را در سر می پرورانند چه خواهد بود؟
خانم آزاد در پايان به درستی اشاره کرده است که آينده ازآن ملت ايران است و ۷۵در صد اين ملت کم تر از سی سال دارد....دنيای انفورماتيک و گلوبال با عهد عتيق زمين تا آسمان فرق می کند....و با همان روش های کهنه و فرسوده ی ديروز نمی توان پله های ترقی را يکشبه پيمود.
از اين که تجربه ی ديرپای دوستان مان به بن بستی موقت انجاميده و در شورای جريان همبستگی ملی ايرانيان(هما) به سان تجربه ای در پهنه ی اتحاد نيروها شکاف افتاده است شادمان نيستم، هرچند که درخواست های پياپی ام برای برخورد جدی و اصولی با مسئله ی اتحاد بی پاسخ مانده بودند ومی دانستم که بدون تامين پيش شرط ها ی ضرور، چنين اتحادی ديرپای نخواهد بود.
هدف ام از پيش آوردن چنين بحثی نه ياد آوری ضرورت های پيشگفته بود و نه توضيح واضحات در باره ی آن چه بر دوستان مان رفته است. هدف ام شفاف سازی حقيقت در بوته ی گفتمانی صادقانه و رفيقانه بود که چه بسا با گمانه های من و پاسخ پرسش هايی که به پيش کشيدم يکی نباشد و بر خورد هايی از ديگر دست را به سان پاسخ بخواهد و درپی داشته باشد؛ اما اين پاسخ ها هرچه باشد و بيننده را به هر سمت و سوی که رهنمون شود، با اين گفتمان گامی بلند در راستای دريافت حقيقت اين سلسله رابطه ها برداشته شده و به تعميق بينش نيروهای بالقوه ی تشکيل دهنده ی اتحاد دمکراتيک مردم ايران ياری رسانيده است.
اگر امروزه روزی بود که بتوان با انجام برخوردهای فرمايشی از پيش تعيين و تصويب شده و با به کارگيری افزارهای زرو زور و تزوير به خواسته های خودرسيد و جلو دهان های حق جوی مردم دوستان و آزاديخواهان عدالت مدار رابست، نيازی به تشکيل اتحاد های نو به نو و بلند کردن صدای مردم ستم ديده و به جان آمده از يغمای غارتيان وستم خودکامگان ريزودرشت، فارغ از محدوده های زمانی و مکانی حضورشان، نمی داشتيم . اين حقيقت عريان را نيز هرگز نبايد از ياد برد که کلام آخر را- صرف نظر از همه ی کنش- واکنش ها ، تضادها و يگانگی های موقت و ديرپای نيروهای محرک فراپويش جامعه - مردم، نه خودکامگان هر جامعه، با هر منش و کنش و مبانی آرمانی، خواهند گفت؛ زيرا واقعيت های سر سخت حاکم بر زندگی جامعه درهر شرايط حاکم را توده های وسيع مرد م ِ قرار گرفته درمعرض اين واقعيت ها در خواهند يافت و پاک کردن صورت مسئله به هيچ رو به معنی حل آن نخواهد بود.
بی هيچ ترديد کوشش در راستای به درازا کشانيدن اين روند فراپويش اجتماعی تنها به افزايش هزينه های جانی و مالی آن خواهد انجاميد و گريزی از پی آمدهای محتوم آن در پيش رو نخواهد بود.
فردای بهتر مردم ايران و سراسر جهان در راه است. بکوشيم تا با درک سريع تر ضرورت ها و تن سپردن خرد ورزانه تر و هشيارانه تر به آن ها راه بهروزی انسان را کوتاه تر کنيم .
علی رضا جباری (آذرنگ)