پنجشنبه 20 تیر 1387

شکنجه سفيد در بازحوئی های بعد ۱۸ تير، عزت الله سحابی در گفتگو با نادر ايرانی‏، روز آنلاين

مهندس عزت الله سحابی، از رهبران نيروهای ملی مذهبی درگفت وگو با روز از ماجرای ۱۸ تير گفته است ‏و اينکه چرا ناطق نوری معتقد بود بايد «ملی مذهبی را سينه ديوار» گذاشت. وی همچنين از شکنجه سفيد گفته ‏و اينکه اساس بازجويی های در دوران پس از هجده تير بر «شکستن» زندانی استوار بود. متن مصاحبه در ‏پی می آيد.‏

آقای مهندس سحابی، نظام جمهوری اسلامی ايران دوم خرداد را همان پروژه پروسترويکا و گلاسنوست ‏گورباچف می دانست که در راس آن خاتمی قرار گرفته و در نهايت از درون آن قرار است يلتسينی بيرون آمده ‏و فروپاشی انقلاب را مانند فروپاشی شوروی سابق رقم بزند. جنبش دانشجويی و ۱۸ تير را در اين راستا ‏تحليل می کردند. آيا اين بهانه ای بود برای آغاز سرکوب ها يا از يک واقعيت عينی نشات می گرفت؟ اين ‏موضوع از اين جهت بيشتر اهميت می يابد که مسئوليت اين موضوع را آقای ناطق نوری درسخنان اخير به ‏گردن ملی ـ مذهبی ها انداخته است. از اين رو مهم است بدانيم که درآن زمان طيف ملی مذهبی چگونه عمل ‏کرد و ماهيت پديده ۱۸ تير چه بود و ملی مذهبی ها براساس مواضع اعلام شده مايل بودند حوادث ۱۸ تير به ‏کجا ختم شود؟ و درنهايت سيستم سياسی ايران در ايجاد حادثه ۱۸ تير وبه خيابان آمدن دانشجويان تا چه اندازه ‏نقش داشت؟ شايد نظام سياسی ايران مايل بود از حوادث ۱۸ تير يک ميدان تيان آن من چينی را بازتوليد کند؟‏
شب قبل روزجمعه ای که حادثه ۱۸ تير به وجود آمد من در تهران نبودم وعصر جمعه که به تهران رسيدم ‏تازه اين خبر را شنيدم. درروزهای شنبه ويک شنبه خبر می آمد که حمله سنگينی از سوی نيروهای مقابله کننده ‏با دانشجويان صورت گرفته است.‏

‎‎آيا اين حمله برنامه ريزی شده بود؟‎
خبرها اين بود که طبق يک برنامه طراحی شده ای ابتدا نيروهای انتظامی وبه دنبال آنان نيروهای لباس ‏شخصی حمله کردندو دانشجويان هم البته از اتاق هايشان بيرون آمدند ويک نوع سنگ پرانی آغاز شد. منتهی ‏سنگ پرانی دانشجويان زمانی انجام شد که حمله به آنان انجام شده بود ودانشجويان مورد ضرب وشتم سنگين ‏واقع شده بودند. به عبارت ديگر دانشجويان مهاجم نبودند.‏

‎‎پای شما به عنوان نيروهای ملی مذهبی از چه زمانی به حوادث کوی دانشگاه کشيده شد؟‎ ‎‎‎
از روز سوم، يعنی يکشنبه ظهر از دفتر تحکيم وحدت بامن تلفنی تماس گرفتند و گفتند که دانشجويان زيادی در ‏کوی دانشگاه جمع هستند، از دانشگاه های ديگر نيز درآن جا جمع شده وتصميم گرفته اند راهپيمايی توام با ‏تظاهرات درشهر انجام بدهند. تحکيمی ها عنوان می کردند که نگران هستند ومی خواهند از اين حرکت ‏ممانعت به عمل بياورند ولی قادر به انجام اين کار نيستند. آنان می گفتند از صبح تا حالا، چندين نفر از معاون ‏وزارت کشور آقای تاج زاده گرفته تا شمس الواعظين و... به کوی دانشگاه آمده اند ولی هرچقدر صحبت کرده ‏اند موثر واقع نشده است ودانشجويان همچنان مصمم هستند که حرکت خود را به شهر بکشانند. ‏

‎‎عکس العمل نيروهای سپاه وانتظامی نسبت به اين موضوع چه بود؟‎
گفته می شد که سپاه نيز اطلاعيه هايی داده مبنی براين که اگر کسانی درشهر تظاهرات کنند، و اگر بخواهد ‏پای اصل جمهوری اسلامی به ميان بيايد، اقدام به تيراندازی خواهندکرد.

بسيج چه نقشی به عهده داشت؟
خبر داشتيم که نقاطی از شهر در کنترل نيروهای لباس شخصی است از جمله مسجدی در تقاطع جمهوری ‏اسلامی ووليعصر که در آن مکان ها به افراد لباس دانشجويان می پوشاندند و آنان نيز داخل دانشجويان تظاهر ‏کننده می شدند تا بتوانند سربزنگاه ها اهداف خود را محقق سازند.‏

‎‎برگرديم به دانشگاه، به ويژه از زمانی که شما داخل دانشجويان شديد و برای آنان سخنرانی کرديد.‏‎ ‎‎‎
شب ها جلوی دانشگاه شلوغ بود. بالاخره دانشجويان دفتر تحکيم وحدت از من خواستند که برای دانشجويان ‏صحبت کنم شايد آنان به حرف من گوش کنند. من نگران آن بودم که بچه ها به داخل خيابان بيايند و درگيری ‏ها به اوج خود برسد. چون براساس رفتار شب اولشان معلوم بود که آنان مصمم به قتل دانشجويان هستند. ‏همانگونه که عرض کردم افرادی با لباس مبدل در چهارراه بهبودی به دو بانک حمله کردند وشيشه های آن ها ‏را شکستند تا اين گونه نشان بدهند که اين دانشجويان هستند که دارند به تخريب گسترده دست می زنند؛ تا ‏شرايط برای سرکوب آنان فراهم شود. اين خبرها را می شنيديم و برای ما مسلم بود که اين دست از حوادث ‏برنامه ای است از سوی حمله کنندگان به کوی دانشگاه، يعنی نيروهای انتظامی که درپشت سرآن ها هم ‏نيروهای حزب اللهی قرار دارند. اين هم مسلم بود که اگر دانشجويان وارد شهر شوند، حتما حمام خون به راه ‏خواهد افتاد. دفترتحکيم هم به اين موضوع به خوبی آگاه بودو می خواستند از وقوع چنين حوادثی جلوگيری به ‏عمل بياورند. اما زورشان نمی رسيد. تا اينکه بنده با دوسه نفر ازدوستان از محل دفتر مجله ايران فردا به ‏ميدان مرکزی کوی دانشگاه رفتيم.‏

‎‎جمعيت حاضر چه تعداد بودند؟‎ ‎ ‏

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

چيزی حدود ۵تا ۶ هزار نفردرآن جا جمع شده بودند. البته يک تظاهراتی به نفع ما درآن جا انجام شد ولی ‏بيشتر هووجنجال عليه ما بود. دانشجويان می گفتند که شما آمده ايد تا ما سازش کنيم، ماخريداری نمی شويم ‏و....تا اينکه بالاخره با مقاومت خود بچه های دفتر تحکيم وحدت که آن زمان سخنگوی دانشجويان کوی ‏دانشگاه تهران بودند، من به پشت تريبون رفتم وبه مدت ۴۵ دقيقه درآنجا صحبت کردم. درصحبتم حادثه کوی ‏دانشگاه را درقياس با حادثه ۱۶ آذر سال ۳۲ بسيار تهاجمی تر و بيرحمانه تر ذکر کردم. درآن جا تاکيد کردم ‏که دانشجويان متوجه باشند که برايشان طرحی ريخته شده تا به خيابان ها بيايند وآن ها نيز دانشجويان را ‏سرکوب کنند. نهضت دانشجويی درآن زمان داغ بود وگفتم که می خواهند جنبش را ادب کنند. درنهايت نيز ‏اعلام کردم که به مصلحت نيست وارد خيابان بشويد، بهتر آن است که به تحصن خود دردانشگاه ادامه بدهيد و ‏طی تحصن خواستار تعقيب فرماندهانی که عمليات کوی را برعهده داشتند بشويد. دوم اينکه آقای لطفيان که ‏درآن زمان فرمانده نيروی انتظامی بود، صبح روز شنبه يک مصاحبه راديويی انجام داده ودر آن مصاحبه ‏کوشيده بود عمليات نيروی انتظامی درکوی دانشگاه راتوجيه کند. منتها از آن جا که فرمانده نيروی انتظامی ـ ‏به دور واقعيت ـ ادعا کرده بود که آنها دفاع کرده اند به دانشجويان گفتم می توانيد طی تحصن برکناری ايشان ‏را هم خواستار بشويد. بعداز سخنرانی، من به دفتر آمدم وطرف های ساعت ۷شب بود که از دفتر تحکيم به ‏من زنگ زدند وگفتند که صحبت های من درآن جا موثر واقع شده است و از ما تشکر کردند. ما تا اين جا فکر ‏کرديم که نقش مهاريک شورش وآشوب را داشته ايم. از اين رو خوشحال بوديم که دانشجويان ديگر به خيابان ‏نمی روند تا آن پيامدها برآن ها عارض شود. ‏

‎‎نيروهايی شبه نظامی که درداخل دانشجويان نفوذ کرده بودند چه واکنشی به صحبت های شما ‏داشتند؟‎
بعدا شنيدم درميان همان جمعی که عليه امثال من که به کوی رفته بوديم تا دانشجويان را ازآمدن به داخل ‏خيابان منصرف کنيم، تظاهرات می کردند، دانشجويان به يک دونفر که خيلی داغ بودند مظنون می شوند. بعد ‏شنيدم در جيب آنها گاز اشک آور هم پيدا کرده اند. از اين رو معلوم بودکه عوامل مهاجمين به داخل دانشجويان ‏نفوذ کرده بودند تا با تحريک آنان وورودشان به داخل خيابان، حرکت را به انحراف بکشند واز اين طريق به ‏اهداف خود برسند به اين معنا که با سرکوب جنبش دانشجويی آن را خاموش کنند. منتها فردای آن روز شنيديم ‏که يک نفر از کسانی که با ما ارتباط مقاله ای داشت، به اين معنا که مطلب می فرستاد وما منتشر می کرديم، ‏به نام عزت ابراهيم نژاد توسط نيروهای امنيتی دستگيرشده است. بعد از دوسه روز اعلام شد که ايشان سرباز ‏بوده و شب حادثه برای ديدار دوستانش به کوی دانشگاه رفته است.در نيمه های شب که اين جريان شروع ‏می شود و او نيز درسنگ پرانی شرکت می کند، درميان دانشجويان، شناسايی و دستگير می شود. ولی ‏مکانی که به آنجا منتقل می شود، محل نيروی انتظامی و نظامی نبوده است. او را به داخل خانه مخفی می ‏برند. اما از آن جا که او افسر وظيفه بود، فرمانده پادگانش کار او را تعقيب می کند و بالاخره متوجه می شوند ‏کجاست. اين فرمانده برادروخواهر عزت ابراهيم نژاد را برسرجنازه او می برد. زمانی که برای ديدن خانواده ‏ابراهيم نژاد در پل دختر رفتيم، يکی از اعضای خانواده او تعريف می کرد که زمانی که جسد را به آن ها ‏تحويل دادند، مشاهده کرده بودند که گويی زنجيری به دور بدن او بسته بودند و آنقدرجسم او را با اين ‏زنجيرکشيده بودند که زنجير دربدن او وماهيچه هايش فرو رفته بود. برروی ران هايش نيز با يک شيئ تيزی ‏به صورت عميق پاره شده بود. يعنی به صورت چمباتمه درقل وزنجير اورابسته ودرنهايت کشته بودند. ‏

‎‎حوادث کوی دانشگاه تا چه اندازه در دستگيری شما موثر بود؟‎
در اواخر آذر ۱۳۷۹ من را دستگير کردند. البته من به دنبال کنفرانس برلين يک بار ديگر هم بازداشت شدم. ‏دو ماهی درآن زمان درزندان بودم ودرآمدم. در پاييز سال ۷۹ محاکمه شدم وقاضی مقدس من را به ۶ سال ‏حبس محکوم کرد. ۵ سال و شش ماه برای جريانی که هدف اش براندازی جمهوری اسلامی ايران بوده است. ‏بعد از اين ماجرا به مناسبت ۱۶ آذر من را به دانشگاه اميرکبير دعوت کردند. من آن جا صحبت کردم که ‏بلافاصله بعد از آن صحبت ها شايد ۱۸ يا ۱۹ آذر بود که به دادگاه انقلاب احضار شدم. درآن جا طی دو جلسه ‏آقای حداد درشعبه ۲۶ از من بازجويی کرد و سپس درجلسه سوم معاونش از من بازجويی کرد وبعد از آن هم ‏گفت که شما بازداشت هستيد. من بازداشت شدم. دراين بازداشت ابتدا من را به زندان شماره ۳ اوين بردند که ‏درآن جا عده ای از فعالان سياسی حضورداشتند مانند آقای طبرزدی، آقای زيد آبادی، آقای اميرانتظام، و آن ‏گروه ۶ نفره هم که درجريان قتل های زنجيره ای با سعيد امامی متهم بودند درآن جا حضور داشتند. بنده به ‏مدت يک هفته آن جا بودم، سپس از آن جا من را به زندان انفرادی منتقل کردند. درزندان انفرادی بازجويی ‏هايی آغاز شد که تا آن موقع سابقه نداشت. درجريان مسايل برلين بنده توسط قاضی مرتضوی بازجويی شده ‏بودم ولی رفتار اين گونه نبود، محترمانه بود، دربازجويی های جديد توهين وتهمت امثال اين ها شديد بود. در ‏اين بازداشت که از اواخر آذر ۱۳۷۹ شروع شد من به مدت شش ماه درزندان انفرادی بودم آن هم به صورت ‏چشم بسته و اصلا نمی دانستم کجا هستم. من خيلی به زندان افتاده ام، اما بازجويی که آن بار شد حتی قبل از ‏انقلاب وبعد از آن هم از من اين گونه بازجويی نشده بود. رفتارهايی با من انجام شد که بعدها که آزاد شدم ‏درمجله آفتاب خواندم تحت عنوان شکنجه سفيد به تازگی درزندان های جمهوری اسلامی مرسوم شده است. ‏شکنجه سپيد شکنجه ای است که زندانی را نمی زنند، بلکه با تلقين مداوم و توهين به همراه تهمت های خيلی ‏سنگين که به هيچ وجه به آدم نمی چسبد، روحيه زندانی را می شکنند تا بتوانند به اين ترتيب درزندانی نفوذ و ‏شخصيت اورا عوض کنند. اين رفتاربامن درزندان انجام شد. به گونه ای بود که ازبعدازظهر به بازجويی می ‏رفتم و تا فردا صبح اين بازجويی ادامه داشت ونماز صبح را در مکان بازجويی می خواندم. ۱۸ ساعت مداوم ‏از من بازجويی می شد. وروزبعد اين روند به همين صورت ادامه داشت. بعد هم من را به زندانی منتقل کردند ‏که نمی دانستم کجاست. حتی رييس اداره زندان ها از وجود اين زندان اظهار بی اطلاعی کرده بود. بعدها ‏متوجه شدم که زندان ۵۹ معروف بوده است. به هرحال روزگار بدی را از سرگذراندم.‏

‎‎در اين بازجويی ها مهمترين اتهامی که به شما وارد می کردند چه بود؟‎
درتمام مدت بازجويی ها صحبت از اين که شمادخالتی درايجاد اين حوادث يا دامن زدن به آن يا تبليغ آن نقش ‏داشتيد، نبود. اتهام آنان به من اين بود که می گفتند اظهارات تو در جريان کوی فريب بوده، هرجند درآن جا از ‏دانشجويان خواستيد که به شهرنروند و دردانشگاه بمانند، ولی به آنان توصيه کرديد که خواسته های خود را ‏دنبال کنند و من جمله برکناری رييس نيروی انتظامی را خواهان شوند. براين اساس تو غرض داشتی ومی ‏خواستی از اين طريق مقام معظم رهبری را از پشتيبانی نيروی انتظامی محروم کنی و از اين طريق به مقام ‏معظم رهبری ضربه بزنی. بنا براين اتهام چه بود؟ با وجود آنکه با کمال خصومت با من رفتار می کردند، ‏هرگز به من نگفتند که شما در راه انداختن اين حوادث نقشی داشتيد، يا به تحريک دانشجويان اقدام کرده ايد. من ‏اين موارد را از اين جهت گفتم که آقای ناطق نوری حالا می گويد ملی مذهبی ها دراين جريان دخيل بودند. ‏بايد بگويم که اين موارد ۱۰۰ درصد بافته خيال خودايشان است.‏

‎‎آيا اين موضوع می تواند به حوادث دوم خرداد ونقش ملی مذهبی ها برای رای دادن به آقای ‏خاتمی برگردد؟‎
آقای ناطق نوری چند سال پيش وقتی من از زندان آزاد شده بودم، صحبت ملی مذهبی را کرده و گفته بود که ‏من همان موقع به دستگاه توصيه کردم که راه حل جماعت ملی مذهبی اين است که آنها را سينه ديوار بگذاريد. ‏يعنی اعدامشان کنيد. ايشان آن زمان اين موضوع رابدون هيچ دليلی بيان کرده بود، زيرا ما درهيچ دادگاهی ‏به اعدام محکوم نشده بوديم. ‏
البته آقای ناطق نوری می دانست که ما ازابتدا با اومخالف بوديم. ما درانتخابات سال ۱۳۷۶ به شدت از آقای ‏خاتمی حمايت کرديم. درمقاله ای تحت عنوان " نه بزرگ " در ايران فردا نوشتيم ودرآن يادآوری کرديم ‏زمانی که از در وديوار درتبليغات دولتی حمايت از آقای ناطق نوری می باريد، آقای خاتمی ۲۲ ميليون رای ‏آورد. ما گفتيم انتخابات سال ۷۶ يک رفراندوم بود. اين سخنان آقای ناطق نوری واطرافيان ايشان را دلخور می ‏کرد. حالا پاسخشان در سال های ۸۲ يا ۸۳ اين بود که راه حل اين است که ملی مذهبی را سينه ديوار قرار ‏بدهيم. بازهم تاکيدمی کنم تا آن تاريخ حتی دربازجويی هايی که با آن شدت خصومت توسط اطلاعات موازی ‏انجام می شد، نمی گفتند که شما محرک اين جريان بوديد يا درآن دست داشتيد. اين اولين بار است که چنين ‏سخن هايی می شنوم. ‏

‎‎از لحاظ روانی فکر می کنيد چه اتفاقی افتاده است که آقای ناطق نوری از خود اينگونه عکس ‏العمل نشان می دهد؟‎
من فکر می کنم شايد ايشان از سوی دوستان وهم حزبی هايش دربرابر برخی سوال ها قرارگرفته يا شايد از ‏سوی قوه قضاييه مورد اين سوال قرارگرفته که شما که می گوييد اين ها رابايد گذاشت سينه ديوار به چه دليلی ‏گفتيد؟ لذا در چنين شرايطی خواسته موضع خود را توجيه کند و برای همين چنين سخنانی را به زبان آورده ‏است. ‏

‎‎شما منظورتان اين است که سخنان ايشان، حتی سياست نظام دربرخورد با شما دربازجويی ها ‏نبوده و به يک برخورد و کينه شخصی به دلايل حمايتی که درانتخابات ازآقای خاتمی به عمل آورديد تنزل پيدا ‏کرده است؟‎
بله اين هست ضمن آنکه او مقداری مايل بود به نوعی خودشيرينی کند، آن هم با توجه به اينکه به رهبری ‏کشور هم نزديک بود. بعد از اينکه من بازداشت شدم آقای خامنه ای به دانشگاه اميرکبير رفتند ودرهمان سالنی ‏که من درآن صحبت کرده بودم ايشان نيزدرهمان سالن سخنرانی کردند. حرف اصلی ايشان اين بود که می ‏گفتند يک عده ای هستند که اين ها براندازان قانونی هستند. اينها می خواهند از طريق قانونی نظام را براندازی ‏کنند. متعاقب اين سخنان، آقای مهندس معين فردرمصاحبه ای گفته بود که مفهوم برانداز قانونی ماننداين است ‏که بگوييم فلانی کچل موفرفری است. اگر قانونی است که ديگر برانداز نيست. قانونی به اين معنا است که ما ‏قانون اساسی را قبول داريم و براساس آن حرکت می کنيم. از اين روحداکثر اتهام آقای خامنه ای اين بود. ‏ضمن آنکه معلوم شد باماجرای بازجويی های ما درزندان که از سوی اطلاعات موازی انجام می شد، وزارت ‏اطلاعات به شدت مخالف بوده است، ‌از اين رو به خود آقای خامنه ای گزارش داده و خود آقای يونسی ‏گزارش خود را درمجلس درکميسيون اصل ۹۰ داد واعلام کرد که ما، يعنی وزارت اطلاعات، با مجموعه ‏اطلاعاتی که از اين گروه داريم من جمله شنودهای تلفنی آنان به اين نتيجه رسيده ايم که اين ها گروه برانداز ‏نيستند. وزارت اطلاعات رسمی اين موضوع را مطرح می کرد ولی اطلاعات موازی که درواقع اطلاعات ‏سپاه وتحت هدايت مقام رهبری است معتقد بودند که ما می خواستيم براندازی کنيم. مع ذلک اين ها نمی گفتند ‏که من قيام يا شورش کرده ام بلکه حرفشان اين بود که چرا گفتی لطفيان را بردارند. به دنبال اين موضوع به ‏آقای يوسفی اشکوری گفته بودند که ما سحابی را درجامعه سياهش می کنيم تا جرات نکنددرمقابل مقام معظم ‏رهبری بيايد وکانديدای رياست جمهوری شود. معلوم شد که آنان مسائلشان چيزهای ديگری بوده است. بنا ‏براين بازهم تاکيد می کنم که صددرصد اين موضوع بافته های ذهن آقای ناطق نوری است. ‏

‎‎البته شنيده شده بود که نظام سياسی ايران اين تصوررا داشت نيروی جايگزين اتحاديه اروپا ‏درايران شما هستيد واطلاعات موازی با اين توهم می خواست از شرايط به وجود آمده فرصتی بسازد تا شما ‏وملی مذهبی ها را درجامعه نابود کند.‏‎ ‎
من اظهارات آنان را عرض می کنم. بله آنها من را به عنوان رقيب و خطری که عليه مقام معظم رهبری تبليغ ‏وکار می کند و هدف دارد شناخته بودند. از اين رو می خواستند مرابه اين دلايل تنبيه کنند. البته من هم اين ‏راهم شنيده ام که برخی گفته اند نظام سياسی ايران بنده را به آمريکا وصل نمی کند بلکه فکر می کنند که به ‏جامعه اروپا وصل هستم. آنان فکر می کنند که جامعه اروپا پشت سرتوقرار دارد و می خواهند توبرسرکار ‏بيايی. اين را من هم شنيدم، ولی درباره کم وکيف اين موضوع تا امروز که اين مصاحبه را انجام می دهم ‏اطلاعی ندارم. ‏

‎‎پس می خواستند طيف ملی مذهبی ها را در جامعه نابود کنند. الان اولويت نظام سياسی ايران کدام ‏طيف است؟ آيا کما کان ملی مذهبی ها مورد تهاجم هستند؟‎
تا آن اندازه که من از مجموعه برخوردهای وزارت اطلاعات احساس کرده ام، تضاد اصلی اصولگرايان ‏درحال حاضر اصلاح طلبان هستند. به عبارت ديگر خواهان آن هستند که به هرترتيب که شده اصلاح طلبان ‏را از صحنه حذف کنند. از اين رو برنامه اصلی روی آنها است و فعلا ما درزمره اهداف اصلی آنان قرار ‏نداريم. ما نيروهای ملی مذهبی دردسته دوم هستيم. البته از اين نظر هنوز عدول نکرده اند که ما برانداز ‏نيستيم.اين را بعيد می دانم. آقای خامنه ای هم درسخنرانی خود درمشهد اعلام کردند که همه مردم پشت سرما ‏هستند وتنها يک عده کمی معدودی مخالف ما هستند واينها همه شان از آمريکا پول دريافت می کنند. به هر ‏صورت نظام سياسی همه مخالفان خود را به نحوی منصوب آمريکا می کند ولی اينکه درتحليل آنان ما الان ‏درصف جلو براندازی نظام باشيم به نظر می رسد چنين باشد. ‏

‎‎وضعيت جنبش دانشجويی را دراين شرايط چگونه می بينيد؟ به عبارت ديگر جنبش دانشجويی ‏نسبت به سال ۷۸ يعنی بعد از نزديک به يک دهه درسال ۸۷ درچه شرايطی قرار دارد؟‏‎
جنبش دانشجويی درحال حاضر درتلاطم است. اولا وحدت آن روز جنبش دانشجويی بسيار گسيخته شده است، ‏ثانيا نوعی سرگردانی هايی درآن هست، ثالثا نوعی عقب گرد هم درآن ها به وجود آمده است. مثلا همين ‏حرکتی که آقای سازگارا و افشاری انجام دادند که به نوعی از رهبران دانشجويان به شمار می رفتند، و ‏همچنين عده ای هستند درميان دانشجويان که دردفترتحکيم هم نفوذ دارند ولی اکثريت نيستند طرفدار تز تيپ ‏هايی مانند افشاری هستند و معتقدند که ما بايد از قدرت آمريکا استفاده کنيم. اين درحالی است که همه ‏دانشجويان اين نظر را ندارند. مثلا دفتر ادوار تحکيم اعلام کرده که درنيروهای موجود با ملی مذهبی ها تفاهم ‏بيشتری دارد به طوری که آقای زيد آبادی را به عنوان دبيرادوار تحکيم انتخاب کردند. دانشجوها البته اينکه ‏مبارزه کنند واينکه شيوه مبارزه شان چه باشد، طرف اصلاح طلبان را بگيرند يا طرف براندازان و... بين ‏شان اختلاف وجود دارد. درهرصورت جنبش دانشجويی الان آن وحدت، حدت وخطر را برای رژيم ‏ندارد.ضمن آنکه رژيم هم دستگاه های دانشجويی تحت عنوان بسيج دانشجويی را به وجود آورده که آنان به ‏نوعی به جان دانشجويان افتاده اند. ‏

‎‎آيا فکر می کنيد جنبش دانشجويی در انتخابات آينده جنبش دانشجويی فعال خواهد بود؟‎
من ازحالا نمی توانم پيش بينی کنم وليکن دانشجوهايی که برسرموضع شان درباره حاکميت وجريان راست ‏هستند، بين شان درانتخابات مجلس هشتم اختلاف بود ولی دست آخر به نظرم می رسد که با سياست های جبهه ‏مشارکت همراهی کنند. بعيد است که جنبش دانشجويی درکنار حزب اعتمادملی قرار بگيرد زيرا با آنان تفاهم ‏ندارند. به مشارکت نزديک ترند. ‏

‎‎در نهايت فکر می کنيد آرمان های ملی مذهبی ها و آن شعارهايی که داشتند آيا به مرور زمان ‏توسط مردم بيشتر شناخته خواهد شد. يا اينکه مسايل از اين حرف ها گذشته ومردم نگاه به خارج را انتخاب ‏کرده اند؟‎
امروزه همه مردم، حتی کاسبان خيابان هم سياسی اند. ولی آگاهی هايشان زياد نيست. اکثر مردم عادی چشم ‏شان به نيروی خارجی است. ولی نيروهای سياسی وسابقه دار بيشتر به تز ملی مذهبی ها يعنی عدم دخالت ‏خارجی واستقرارقانون متمايلند. ‏

‎‎مايلم چند سوال درباره مسايل پرونده هسته ای ايران از شما بکنم. وضعيت پرونده هسته ای را ‏چگونه می بينيد؟‎
من از برخی منابع شنيده ام که آقای خامنه ای با اظهار ناراحتی شديد به دليل تهديداتی که وجود دارد موافقت ‏کرده اند که بسته پيشنهادی را بپذيرند. به عبارتی ايشان تعليق موقت غنی سازی را قبول کرده اند. برخی هم ‏مصاحبه های آقای ولايتی را حاکی ازآن دانسته اند که آقای احمدی نژاد نيست که تعيين کننده سياست نظام ‏است. ‏

‎‎پس اين سخنان آقای احمدی نژاد که ايران تعليق را نپذيرفته، صحت ندارد؟‎
خير صحت ندارد.‏

‎‎آخرين مواضع ملی مذهبی ها درباره پرونده هسته ای چيست؟‎
‏ ما اعلاميه ای در بهمن سال ۸۵ درباره حقوق مسلم ايران صادر کرديم. آن جا تاکيدکرديم که مسئله استفاده ‏صلح آميز از انرژی هسته ای جزو حقوق همه ملت ها است، بخصوص آن هايی که قرارداد ان پی تی را ‏امضا کرده اند. دراين هم ترديد نداريم که انرژی هسته ای از حقوق مسلم ايران است. اما ايران از حقوق ‏ديگری نيز برخورداراست ازجمله يکی از حقوق مسلم ما قانون اساسی ايران است. قانون اساسی ميثاق ميان ‏حاکميت ومردم است ورای مردم درپای آن قرار د ارد. امضای مقام رهبری درپای آن قرار دارد. از اين رو ‏اين قانون اساسی هم يکی از حقوق های مسلم ما محسوب می شود. يک بخش از قانون اساسی حقوق مربوط به ‏رهبری است، يک بخش ديگر اصول ۳ تا ۳۹ قانون اساسی است که درآن ها به حقوق ملت توجه شده است. ‏يکی از حقوق مسلم ما اجرای اين قانون است. اين قانون به کلی زيرپا گذاشته شده است. حال اينکه عواقب آن ‏به سوی فروپاشی اجتماعی وفساد و.... می برد بماند. دوم اينکه کشور ما سابقه تمدنی چند هزارساله دارد، ‏ضمن آنکه دارای منابع غنی زيرزمينی ومنابع انسانی بسيار پيشرفته است. بنابراين حق مسلم مردم اين کشور ‏است که از پيشرفته ترين کشورهای جهان باشد اين درحالی است که درکل منطقه آسيا وآسيای غربی، آسيای ‏جنوبی وآسيای ميانه از عقب مانده ترين کشورها به شمار می رود. ايران با وجود درآمد نفتی جزو حقوق ‏مسلم اش است که با اين گرانی وتورم و تيره روزی مواجه نباشد. در صورتی که اين حقوق زير پا گذاشته ‏شده است. اين نيز از حقوق مسلم ما است که طالب جنگ نباشيم آن هم بعد از ۸ سال جنگ با عراق، اين ملت ‏آن اندازه بيدار شده است که ديگر جنگ را به نفع خود نمی داند. همچنين درگيری با جهان را به مصلحت خود ‏نيز نمی داند. ما درحال حاضر منزوی شده ايم وهيچ کشوری به نفع ما رای نمی دهد. حتی دولت روسيه ‏وچين دارند با ما بازی می کنند. ممکن است درجايی به طور مشروط با انتفاع اقتصادی بالا از ما حمايت کنند ‏اما درنهايت آنان سهم خود را ازنظام بين الملل جدا نخواهند ساخت ودرنهايت قطعنامه هايی که عليه ما صادر ‏می شودرا امضا می کنند. از اين رو اين حق ما است که منزوی نباشيم ياخير؟ ما اعلام کرديم که دربرابراين ‏همه حق مسلم، يکی نيز حق مسلم هسته ای است. آيا عقل آزاد ايجاب می کند که ما آن پکيج حقوق مسلم خود ‏را قربانی يک حق هسته ای کنيم؟ پافشاری ما برروی غنی سازی نتيجه اش اين شده که ما از مابقی حقوق خود ‏محروم شويم. ما برروی اين موضوع تاکيد کرديم و پای آن نيز ۹ امضا داشت. ‏


‎‎براساس خبری که فرموديد آقای خامنه ای به عنوان رهبری نظام تعليق را پذيرفته است. نظر شما ‏درباره اين پذيرش چيست؟‎
اين پذيرش نيزدارد مانند پذيرش قطعنامه ۵۹۸ توسط امام خمينی که نوشيدن جام زهر از طرف ايشان نام ‏گرفت، يا موضوع واگذاری گروگان ها، که درزمان حضيض دولت ايران انجام شد صورت می گيرد. ‏درزمان پذيرش قطعنامه ايران نيروهايش مجدد به داخل ايران هجوم آورده بودند. به عبارت ديگر نپذيرفتند ‏ووقتی پذيرفتند که ايران درموقعيت ضعف قرارگرفت. چندوقت پيش با من تماس گرفتند ودرباره اين موضوع ‏از من سوال کردند که نظرم درباره تاسيس دفتر حافظ منافع آمريکا به طور مستقيم درايران چيست؟من ‏عرض کردم که به طور کلی به اين امر خوشبين هستم. برای اينکه اين امر خود باب مراوده مستقيم را باز می ‏کند. پرسيدند که آيا ايران با چنين موضوعی موافقت می کند، که عرض کردم فکر می کنم دير يازود اين امر ‏را می پذيرند زيرا دولت جمهوری اسلامی ايران نشان داده که همواره دردقيقه ۹۰ خيلی چيزها را می پذيرد. ‏اين موضوع درباره انصراف دخالت درکشورهای خاورميانه نيز اين گونه خواهد بود.

Copyright: gooya.com 2016