هيچ کس نمی تواند به کمک مجموعه شواهد موجود به يقين بگويد پس از مذاکرات هسته ای ميان ايران و قدرت های بزرگ چه اتفاقی خواهد افتاد؟ اما در اين ترديدی نمی توان داشت که گزينه بمباران هوائی ايران هم چنان به قوت خود باقی است!
اين تصور که سياست آمريکا در قبال ايران به ناگهان دچار چنان تغييری شده باشد که با وجود نبود توافق درمساله هسته ای روند حرکت به سوی عادی شدن مناسبات را امری حتمی بدانيم، خوشباوری است. حضور ديپلمات بلند پايه آمريکا ويليام برنز (مقام شماره سه وزارت خارجه) در مذاکرات جمعی قدرت های بزرگ با نماينده جمهوری اسلامی نتيجه توافق درونی ميان دارندگان دو نظر مخالف در قبال ايران در حکومت کنونی آمريکا است.
پوشيده نيست که در حکومت آمريکا گروهی به رهبری ديک چنی طرفدار بمباران صنايع هسته ای و تاسيسات نظامی ايران پيش از پايان گرفتن حکومت جورج بوش هستند و گروه ديگری از جمله خانم کاندوليزا رايس و احتمالا وزير دفاع رابرت گيتس بر آن اند که پيش از مقابله نظامی بايد همه سازوکارهای ديپلماتيک آزموده شوند و حتی الامکان از حمله نظامی- که پيامدهای زيانباری برای ثبات سياسی منطقه و امنيت و صلح جهانی دارد - اجتناب شود. اما همين گروه نيز بر آن است که اگر راه حل های ديپلماتيک با بن بست روبه رو شدند، مقابله با جمهوری اسلامی گريز ناپذير می شود.
محتمل است که در ميان اين دو گروه از حکومت گران آمريکا اين توافق حاصل شده باشد که پيش از بمباران، آخرين تلاش های ديپلماتيک به عمل آيد و تنها پس از آن که اين تلاشها در بن بست قرار گرفت و مسلم شد که از کانال های ديپلماتيک نمی توان پيشرفت های هسته ای جمهوری اسلامی را متوقف کرد، به شق ديگر يعنی حمله به تاسيسات ايران متوسل شوند. روشن است که در اين صورت بمباران ،هم با پشتيبانی بيشتری در درون حکومت آمريکا همراه خواهد بود و هم افکار عمومی آمريکا و جهان که شاهد در بن بست قرار گرفتن مذاکرات مستقيم بوده اند بيشتر آمادگی پذيرش حمله نظامی را پيدا می کنند.
در اين صورت حکومت جورج بوش فرصت پيدا می کند با تمام قوای ويرانگر موشکی و هوايی ايالات متحده نخست اعصاب مخابراتی و امکانات تدافعی ايران و تجهيزاتی که ممکن است خطری برای عبور و مرور کشتی های نفتی در تنگه هرمز ايجاد کنند را نابود کند و هم زمان - يا چند ساعت بعد - به تاسيسات هسته ای ايران حمله ورخواهد شد. احتمال چنين فاجعه ای را دست کم گرفتن خطای محض است. اين اتفاق به حدی بزرگ و دارای پيامدهای فاجعه باراست که اگر فقط يک درصد محتمل باشد بايد نسبت به آن نگران بود. اگر چنين حمله ای رخ دهد تمام منطقه مثل يک ميدان آغشته به بنزين شعله ور می شود و محيط رشد بنيادگرائی اسلامی در کل کشورهای اسلامی فراهم تر و راه بر تحولات دموکراتيک هرچه مسدودتر خواهد شد. در جمهوری اسلامی نيز بنيادگرايان نظامی احتمالا بر اوضاع چيره خواهند شد و فضای سياسی بيش از پيش به سود استبداد بسته خواهد شد. شايد هم حمله نظامی نهايتا به نابودی جمهوری اسلامی بيانجامد، اما پيامدهای خطرناک آن برای ايران و تماميت آن به حدی است که هيچ عقل سليمی که نگران منافع ملی و تماميت ايران باشد نمی تواند پيشاپيش با آن به مخالفت برنخيزد و برای اجتناب از فاجعه به دست اندرکاران هشدار ندهد!
همان گونه که در مقاله پيشين اشاره داشتم، دشوار نيست نشان داده شود که عواقب حمله نه فقط برای ايران، بلکه برای منافع آمريکا و متحدان آن در منطقه و جهان نيز بسی زيانبار خواهد بود. با اين همه در حکومت کنونی آمريکا کسانی هستند که از دست زدن به چنين خطری استقبال می کنند و احتمالا بر آن هستند که شايد با نابودی برق آسای تاسيسات هسته ای و نظامی ايران، بر انتخابات آمريکا نيز- که فعلا پيروزی باراک اوبا ما نامزد حزب دمکرات در آن حتمی به نظر می رسد - به سود نامزد حزب جمهوريخواه تاثير بگذارند. اين جناح از حکومت آمريکا که با گروههای فشارطرفدار اسرائيل در پيوند تنگاتنگ اند و به احتمال زياد حمله موفق به تاسيسات هسته ای و نظامی ايران را آخرين بخت خود در دگرگونی روندها به سود مقاصد خويش ارزيابی می کنند به دنبال بهانه لازم برای حمله به ايران اند و آنگاه که اين بهانه به دست آيد، پروژه خود را عملی می کنند. و برای به دست آوردن بهانه چه بهتر از آن که نخست ديپلماسی مذاکره مستقيم آمريکا و ساير قدرت های بزرگ با ايران در برابر افکار عمومی به نمايش گذاشته شود.
تکرار می کنم هيچ فرصتی برای طرفداران حمله به ايران بهتر از آن نيست که نخست با قرار دادن مساله هسته ای ايران در مرکز تبليغ و توجه بين المللی افکار عمومی را نسبت به خطرات آن حساس کنند و آنگاه به ايرانی که گويا می خواهد به هر قيمت به سلاح اتمی مجهز شود وبنا به گفته احمدی نژاد اسرائيل را از نقشه جغرافيائی محو کند با پيشرفته ترين موشک ها و هواپيماهای جنگی حمله ور شوند!
من حضور آمريکا در مذاکرات و حتی اعلام آمادگی وزارت خارجه اين کشور در باز کردن دفتر حافظ منافع آمريکا در تهران را بيش از آن که مقدمه عادی شدن مناسبات ايران و آمريکا ارزيابی کنم، حرکت حساب شده ای برای به دام انداختن جمهوری اسلامی و مشروعيت بخشيدن به بمباران ايران در افکار عمومی آمريکائيان و جهانيان می دانم. من حتی مصاحبه جان بولتون ديپلمات معروف آمريکائی و از طرفداران پروپا قرص حمله نظامی به ايران که از ديپلماسی مذاکره با ايران به انتقاد پرداخته و مدعی شده است که کاخ سفيد پيش از آن که باراک اوبا به قدرت برسد سياست وی را عملی کرده است، ترفندی برای تحميق جمهوری اسلامی می دانم!
اشغال سفارت آمريکا و گروگان گيری ۵۲ آمريکايی به مدت ۴۴۴ روز توسط جمهوری اسلامی در خدمت شکست کارتر و روی کار آمدن رونالد ريگان قرار گرفت. اين بار عظمت طلبی و ماجراجوئيهای نظاميان حاکم به رهبری شخص علی خامنه ای می تواند همراه با ويرانی ايران موجب شکست دموکرات ها و پيروزی مک کين جمهوريخواه شود! اگر حمله هوائی به ايران ظرف چند روز تحرک نظامی ايران را فلج و تاسيسات هسته ای آن را نابود کند و حمايت افکار عمومی آمريکائيان را نسبت به اين اقدام برانگيزد ،باراک اوباما در وضع دشواری قرار می گيرد. چنان که چه اين اقدام را تائيد و چه آن را رد کند بخشی از رای دهندگان خود را از دست خواهد داد.
متاسفانه علی خامنه ای و برگماشتگان وی آن چنان در توهم پيروزی بر دشمن در لبنان و عراق و غيره غرق اند که مثل همه خودکامگان فقط وقتی کار از کار گذشت متوجه اشتباهات خود می شوند که ديگر دير است! ای کاش افراد عاقل و جسوری در جمهوری اسلامی وجود داشته باشند که بيش از آن که خيلی دير شده باشد به علی خامنه ای بقبولانند که قضيه حمله به ايران جدی است. که حکومت گران کنونی آمريکا بر آن هستند که از چنين حمله ای ضرر نمی کنند. چرا که آنها قافيه را به تاريخ باخته اند! آنها فقط يک بخت تاريخی برای جلب افکار عمومی آمريکائيان و تغيير اوضاع به سود حزب جمهوريخواه و حتی تغيير قضاوت تاريخ نسبت به خود قائلند - البته به غلط – و آنهم حمله ای ويرانگر و برق آسا به ايران است. می شود از طريق دادن برخی امتيازات موقت و مقطعی بهانه را از آنان گرفت. و اگر لازم باشد ايران می بايست مدتی تعليق را بپذيرد تا اين موج خطرناک را از سربگذراند.
بمباران ايران، صرفنظر از تلفات جانی می تواند ظرف چند ساعت و يا چند روز صدها ميليارد دلار خسارت اقتصادی به بار آورد و حتی ايران را در آستانه تجزيه و تلاشی قرار دهد. آقای علی خامنه ای، که مسوول مستقيم و تصميم گيرنده اصلی در همه مسايل مهم کشور از جمله مساله هسته ای است، در صورت بمباران ايران بايد به مردم حساب پس دهد. او با قرار دادن کسانی چون احمدی نژاد در پست های کليدی اجرائی و پشتيبانی از شعارهای تحريک آميز احمدی نژاد و نظاميان که در اين چند ساله بارها از ضرورت نابودی اسرائيل سخن گفته اند، بهترين خدمت را به محافل جنگ طلب آمريکائی و اسرائيلی ارائه کرده است. او در پيشبرد مقاصد خود با سرنوشت ايران قمار می کند. درصورت بمباران ايران او را بايد بازنده اين قمار خطرناک معرفی کرد.
در پايان پيشنهاد می کنم که همه ايرانيانی که در داخل و خارج کشور نگران بمباران ايران هستند، از هر طريق ممکن به سهم خود برای جلوگيری از جنگ تلاش کنند.در ايران با وجود برقراری سانسور و سرکوب روزنامه نگاران مستقل، حساس کردن افکار عمومی نسبت به خطری که بر فراز ايران به پرواز درآمده کار آسانی نيست، اما به باور من وظيفه مبرم امروز همه مخالفان جنگ آن است که پيش از فاجعه به علاج آن يعنی به جلوگيری از آن اقدام کنند.سرنوشت ايران و تماميت کشوردر گرو تنش زدايی ميان ايران و آمريکا و جلوگيری از بمباران کشور است. اگر بمباران نظامی آغاز شود، ايران به مسيری کشانده می شود که پايان آن معلوم نيست. اين مسير می تواند در نهايت به نابودی بساط جمهوری اسلامی بيانجامد، اما همزمان کشور را به سوی ويرانی، نابودی و تجزيه سوق می دهد. خامنه ای و نظاميان تحت فرمان او در پی مقاصد جاه طلبانه و ماجراجويانه خود می خواهند با سرنوشت ايران قمار کنند. قماری که تنها برنده آن بنيادگرائی اسلامی در کل منطقه و بازنده اصلی آن مردم ايران خواهند بود. با اين قمار مخالفت کنيم.
سوم مرداد ۱۳۸۷
علی کشتگر