سرانجام اردوگاه اشرف تحت کنترل نيروهای عراقی گرفت سرهنگ "عبدالکريم خلف" مدير مرکز عمليات ملی وزارت کشور عراق اعلام کرد: دولت عراق برای ترک نيروهای مجاهدين از خاک اين کشور ضرب الاجل شش ماهه تعيين کرده است. " . تشکيلات رجوی در طی ۵ سال اشغال عراق ؛ تمام انرژی سازمان و پشتيبانان سياسی غربی و عربی خود را برای جلوگيری از تحقق چنين تحولی را مصرف کرد.
بعد از گذشت ۶ روز از اين تغيير و تحول بنيادی، جريان رجوی و شورای وابسته به آن از هر گونه خبر و اظهار نظری در اين موردخودداری کرده است و طبق معمول از پاسخگوئی شفاف و اجازه تماس مستقيم با اعضای داخل قرارگاه اشرف خودداری می کنند .
در تاريخ ۵ نوامبر ۲۰۰۳ ( چند ماه قبل از اشغال عراق ) مطلبی با عنوان
اعلام طرح جبهه همبستگی از سوی شورای ملی مقاومت
يک تاکتيک مصلحتی يا استراتژی ؟ نوشتم که خلاصه آن را برای بازخوانی مجدد می آورم.
http://www.mellimazhabi.org/articles/2601mojahedin.htm
نوشتم
الف : طرح جبهه همبستگی مذکور در ۳ ماده به تصويب شورای ملی مقاومت در نشست ۱۳ آبان در عراق پيرامون تشکيل جبهه حول محور نيروهای جمهوری خواهِ خواهان سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی به تصويب رسيد ه است.
بعد از تاسيس شورای ملی مقاومت در سال ۱۳۶۵، اين بار اول است که سازمان رسما از مواضع خودش در مورد تاکتيکها و استراتژی اعلام شده و نشده اش کوتاه می آيد. يعنی بر داشتن شرط اعتقاد به سرنگونی رژيم از طريق مبارزه مسلحانه برای تشکيل يک جبهه متحد.
اعلام چنين طرح بعد از ۱۶ سال پافشاری در حقانيت استراتژی و تاکتيک های سازمان که خود را
( بدرست يا غلط) نوک پيکان تکامل و تنها آلترناتيو دموکراتيک مردم ايران و تنها نماينده مردم ايران در مبارزه عليه رژيم ميداند ،جای تعجب دارد.
براستی جای سؤال است که چگونه سازمان و شورای ملی مقاومت بدين نتيجه رسيدند که زمان اعلام جبهه همبستگی است ؟ چه پارامترهائی باعث شده که سازمان در سياست خود تغيير ات بدهد؟ تحليل مشخص سازمان از شرايط مشخص چيست؟ آيا سرنوشت صدام با سازمان در ارتباط تنگا تنگ قرار گرفته است؟
البته مانند ساليان اسناد مذاکرات هم مانند جلسات و مصوبات قبلی در دسترس همگان نيست. هيچ ناظر مطبوعاتی( خارج از مناسبات سازمان) در جلسه نبوده که نکات مثبت و يا منفی را گزارش کند. و البته مانند همه مصوبات قبلی هيچ رای مخالفی در تصويب طرح نبود.
ب :آيا شرايط فعلی عراق بعنوان عامل اصلی طرح جبهه است؟
در اين بخش با بررسی اوضاع عراق نتيجه گرفتم که در هر حال هر قدرت بعدی به رژيم ايران نزديک تر خواهد بود. نزديکی با ايران به مفهوم ايزوله شدن سازمان است
ج- آيا رهائی سازمان از انزوا واعلام آمادگی همکاری با اپوزيسيون جمهوری خواه در شرايط برابر ،انگيزه اعلام جبهه بوده است؟
در اين بخش نوشتم
بدليل فرهنگ خاص حاکم بر سازمان و اعتقاد به شعار ” هرکس با مانيست با ر ژيم خمينی است “سازمان هيچ نيروئی را از اتهام مستقيم با رژيم مستثنی نکرده است. يعنی سازمان هر روزه مر زبندی خودش را با نيروهای صف مردم بيشتر کرد و خود را در انزوای کامل قرار گرفته است.
آيا اعلام جبهه همبستگی، اعلام آمادگی و چراغ سبز به آمريکا برای اعلام مجدد تنها آلترناتيو عليه دولت ايران است يا نوعی تقاضا از آمريکا برای نابود نکردن سازمان ؟
نوشتم که البته آمريکا به هيچ وجه در گير نظامی با ايران به دو دليل نخواهد شد
يک بدليل فرهنگ خاص ايرانيان است که در تمام دوران تاريخ ايران در دفاع از ايران پشت سر حاکمان مستبد ايستاده اند.
دوم موقعيت سياسی ايران در بين مسلمانان جهان که بحث مفصل جداگانه ای دارد
فرض کنيم سازمان انقلابی و مردمی است . مسلما آمريکا با دست خودش به رسيدن به قدرت سازمان کمک نمی کند.
واگر سازمان وابسته است که با توجه به نيروها و جناحين ايران که بخاطر حفظ موقعيت سياسی خود و ترس از بلوکه شدن سرما يه های چند ميلياردی شان توسط آمريکادر بازا رجهانی، خودشان بدنبال آمريکا روان هستندپس ديگر نيازی به سازمان نيست.
آيا آمريکا با سازمان در گير نظامی ميشود؟ آيا با حذف فيزيکی آن موافق است؟ .
بدلايل زير پاسخ نه است.
توجه حمايت های اخير نمايندگان آمريکا و انگليس از شورای ملی مقاومت که نتيجه ۱۷ سال سياسی کاری سازمان است و تغيير اساسی در نگرش سازمان نسبت به دشمن اصلی و سرمايه داری جهانی.
با در نظر گرفتن سازمان بعنوان دشمن بالقوه نظامی رژيم و امکان استفاده ابزاری از آنان برای فشار های سياسی و گرفتن امتيازهای اقتصادی از جمهوری اسلامی
تغيير شرايط منطقه ای
تضعيف شدن عراق از نظر نظامی و سياسی به شدت بر ضد سازمان عمل ميکند.
عدم حمايت داخلی از سازمان
شواهد نشان از آن دارد که سازمان شديدا منزوی است. سازمان نتوانسته است با جنبش دانشجوئی جوش بخورد. عليرغم بحرانهای اقتصادی و تظاهرات و تحصن های کارگری و دانشجوئی که باعث بحران جدی برای حاکميت شد شعاری در جهت حمايت از سازمان داده نشد.
سازمان نتوانست در تعميق شعارهای خودش مانند مرگ بر خاتمی موفقيتی داشته باشد. بغير از چند گزارش در مورد شعار برای استعفای خاتمی در جريان تظاهرات دانشجويان به نفع آغاجری، هيچ مورد ديگری گزارش نشده است . اينکه خاتمی جزئی از سيستم حاکم است بحث جداگانه ای است.
راه های برون رفت سازمان (رهبری) از بحران عراق
الف حمله به ايران که بدترين راه حل است و به مثابه خود کشی سياسی است که رژيم از آن استقبال خواهد کرد . باقی مانده نيرو ها کشته خواهند شد .مسعود و مريم برای ادامه رهبری مقاومت در عمليات نخواهند بود.
ب به يک کشور آفريقائی با کمک آمريکا منتقل شوند.. يعنی اعزام نيروهای مقيم
کشو رهای اروپايی به کشو رهايشان و بقيه به يک کشور دور افتاده آفريقايی. همان طرح فرانسه که در سال ۶۳ با اعتصاب غذای ۴۰ روزه خنثی شد.
استفاده آمريکا از آنان برای فشارهای سياسی بر روی حناحين حاکم .ا
ج: انتقاد از گذشته خود و باز کردن در گفتگو با گروهها و احزاب ديگر بدون پيش شرط
اين راه تنها راه بازگشت سازمان در بين نيروها و احزاب اپو زيسون و مردم می باشد .
انتخاب اين راه با توجه به شناخت از مسعود که حاضر نيست در قدرت با کسی سهيم باشد بعيد بنظر می آيد.
آيا سازمان می تواند از بحران سالم خارج شود؟
با توجه به روند پروسه حرکت سازمان ساده انديشی است که بپذيريم سازمان در راستای پيروی از سياستهای اصولی و تکاملی به اين نتيجه رسيده است و حاضر باشد که از مواضع خود، صادقانه انتقاد کند.
رهبری سازمان( رجوی) اگر واقعا می خواهد به جنبش آزادی خواهی مردم ايران کمک کند بايد هر چه سريع تر با انتقاد از خود و نقد و بازنگری سياست های سکتاريستی گذشته خود راه را برای ائتلاف بويژه با نيروهای ملی مذهبی باز کند. اتحاد با آنان می تواند به سازمان وجهه مردمی لازم برای فعاليت داخل کشور داشته باشد.
ولی آيا آنان حاضرند چنين اتحادی را بپذيرند ؟ خيلی ضعيف است
آيا جريان رجوی انتخاب ديگری هم دارد ؟
بر خلاف بعضی از نوشته ها که نگران خود سوزی های دسته جمعی در اشرف برای اعتراض به وضعيت موجود هستند بايد اشاره کرد که شرايط امروز کاملا بر ضد سازمان هست و آنها انتخاب چندانی برای ادامه بازی در صحنه سياسی عراق ندارند.
شرايط منطقه و جهان
اول - آخرين شانس رجوی با بحرانی شدن منطقه گرجستان بود که بنابر گزارشاتی قرار بود حمله هوائی اسرائيل از آنجا به ايران انجام شود. فعلا تا روابط بين روسيه و ناتو به صورت عادی بر گردد ماهها زمان لازم دارد و امکان هر گونه حمله هوائی به ايران را به تاخير می اندازد .
دوم – قرارداد امنيتی عراق با امريکا به امضا نرسيده است و آمريکا بايد تا سال ۲۰۱۱ خود را از عراق خارج کند .
سوم – نامزدهای رياست جمهوری آمريکا خواستار خروج تدريجی نيروها از عراق هستند . آمريکا برا يخروج آبرومندانه نياز به همکاری ايران دارد .
بنابر اين هيچکدام حاضر به شروع جنگ ديگر ی نيستند . اوضاع اقتصادی (رکود ) و افکار عمومی آمريکا دو عامل بازدارنده مهم هستند.
چهارم – جمهوری اسلامی تضا د اصلی را بين جمهوری اسلامی و اسرائيل بخوبی برای آمريکا و جهان روشن کرده است در عين حالی که مدام چراغ سبز به امريکا می دهد . جناحهائی ا ز آمريکا نيز خواهان به رسميت شناخته شدن ايران اتمی به عنوان قدرت منطقه در خليج فارس هستند.
سفر دريادار آمريکائی به اسرائيل د رمورد عدم حمله به ايران که می تواند منافع آمريکا را به خطر بيندازد.
پنجم – اوضاع در افغانستان به ضرر نيروهای آمريکائی و ناتو می چرخد و طالبان در حال قدرت گرفتن هست . با رفتن مشرف متحد آمريکا ، همکاری ايران برای بدتر نشدن اوضاع ضروری است .
ششم – افزايش قيمت نفت بدون شروع جنگ ،که تاثير منفی بر روی اقتصاد کشورهای صنعتی گذاشته است .
شرايط داخلی جريان رجوی
اول -مسعود رجوی ۵ سالی است که در دست نيروهای آمريکائی هست . ادامه حضور و فعاليت سياسی مريم رجوی نتيجه توافق های محرمانه بين اين دو با آمريکائی هاست . صدوربيانيه ها ی فاصله دار بدون نوشتن سمت مسعود رجوی جزئی از اين قرارداد هست .
بنابر اين هر گونه حرکتی بر خلاف سياست های تعيين شده آمريکائی ها ، مانند خود سوزی باعث ابطال قرارداد و محاکمه مسعود رجوی در دادگاه بين اللملی جنايات جنگی لاهه خواهد بود .
از سوی ديگر هر گونه کمک های مالی نيز به اين تشکيلات کم و يا قطع خواهد شد . اعلام کناره گير ی رجوی باعث انفعال شديد و انشعابات و درگيری های خونين برای تصاحب ميلياردها دلار دارائی های آنها در اروپا می باشد.
دوم -مسعود رجوی نقطه اميد نيروهای سازمان هست . امکان ادامه بازی با توجه به فشارهای شديد جمهوری اسلامی برای تعطيلی اشرف و اخراج آنان از عراق در حقيقت نشان دادن شکست پرواز تاريخساز رجوی و بی اعتباری تحليل ها واستراتژی رجوی برای هواداران و اعضا در اشرف خواهد بود .
سوم – با اخراج و انتقال وابستگان رجوی به خارج از عراق ، عملا بطلان تئوری ارتش آزادی بخش تنها راه سرنگونی رژيم و آلترناتيو بودن رجوی و در صحنه بودن آنها برای برای باقی مانده اعضا و هوادارن خارج کشوری ثابت خواهد شد و ريزش شديدی در بين اين جربان خواهد بود و انفعال شديدی را در بين انا ن خواهد داشت .
راه عاقلانه برای خروج از بن بست
رجوی تمامی ايدئولوژی خود را بر اساس ضديت و نفی جمهوری اسلامی گذاشته است و در حقيقت زنده بودنش وابسته به ادامه زندگی جمهوری اسلامی است . آنها سالهاست که توليداتشان در رديه نويسی و ضديت با جمهوری اسلامی خلاصه شده و خلاقيت و برنامه ای برای ادامه راه سياسی خود در صورت تعطيلی ارتش و قرارگاه اشرف ندارند . جريان رجوی از عراق خارج خواهد شد و در صورتی هم که بخواهند در عراق باقی بمانند بصورت فردی و در کمپ های سازمان ملل و يا با اجازه دولت عراق در شهرهای عراق . بنابر اين امکان ادامه زندگی دسته جمعی به صورت نظامی در پادگان نظامی ميسر نيست .
اگر رجوی به آمريکائيا ن تسليم نشده بودند امروزه امکان اينکه بتوانند حرکتی عليه نيروهای آمريکائی و محافظين انجام بدهند متصور بود. فراموش نکنيد که يکی از دلايل شکست نيروهای مجاهد در زندانهای رژيم خطی بود که مريم رجوی به نيروها داد که برای حفظ خود می توانند توبه کنند . خطی که به صورتی تاکتيکی زندگی را بر مردن ترجيح داد و باعث شکستن بسياری از زندانيان در خانه تيمی و چه در موقع اسارت آنان شد. يعنی ۵ سال زندگی د رزير چتر نيروهای آمريکائی عملا امکان هر گونه روحيه شورش طلبی را بشدت کاهش داده است .
شکی نيست که حذف تشکيلات رجوی با تمامی وابستگی ها ی خارجی و خيانتهايشان به مجاهدين خلق و شهدای سازمان در وحله اول و جنبش دموکراسی خواهی مردم ايران د ر وحله بعدی ، باعث ضعيف تر شدن اپوزيسيون جمهوری اسلامی خواهد شد . عملی که هم باعث خوشحالی جمهوری اسلامی و هم اپو زيسيون وابسته که هميشه توسط آنها مسخره و تحقير شده بودند خواهد شد . زيرا آنها می توانند سهم بيشتری از کمک های مالی آمريکا را دريافت کنند و مورد توجه بيشتر آمريکا قرار بگيرند . کاری که باعث اختلاف بيشتر اپوزيسيون و بی اعتمادی شديد تر مردم شديد تر خواهد شد و برند ه اصلی آن جمهوری اسلامی خواهد بود.
اگر رجوی واقعا منافع خودش را هم تشخيص می داد ،نيروهای خود را به اروپا منتقل کرده و با توجه به حمايت سياسی که در بين نيروهای غربی دارد با نفی جنگ مسلحانه سکتاريستی به عنوان يک اپوزيسيون سياسی با برنامه دراز مدت برای رسيدن به قدرت سياسی (ا سهيم شدن در قدرت ) تلاش می کرد .
اگر رجوی منافع مردم ايران را می خواست از سازمان استعفا می کرد و اجازه می داد که مجاهدين با برگزاری انتخابات آزاد و با پذيرش انتقاد از سياست وابستگی و حضور در عراق ، امکان زنده بودن سياسی مجاهدين را در جريانات سياسی می داد. در چنين صورتی تعدادی که می خواستند خود را به کشتن بدهند می توانند به داخل کشور بازگشته و با تاکيد بر نفی ولايت فقيه از طريق رای گير ی مردمی و بدون توسل به خشونت ، تحرک جديد ی بين نيروهای داخلی بوجود آورده و حمايت خارجی را از خود را مشروعيت ببخشند . جمهوری اسلامی از آمريکا قوی ترين قدرت نظامی وحشت ندارد بنابراين از اپوزيسيون مسلح هم وحشتی ندارد
جمهوری اسلامی از اپوزيسيونی که حاضر باشد جان خود را با سياست نفی خشونت و خواست دموکراسی و مردم سالاری و عدالت خواهی و نفی ولايت فقيه، وحشت دارد .
تجربه گذشته نشان داده است رجوی آنقدر کوته بين شده است که منافع خود را نيز تشخيص نمی دهد چه برسد به منافع ديگر اعضا و مردم ايران . رجوی بدليل اشتباه محاسبه پروازی پرواز تايخسازش را در ر باند باتلاقی فرود آمد .