دوشنبه 25 شهریور 1387

خاتمی هم مثل کروبی بيايد، رضا خجسته‌رحيمی

رضا خجسته‌رحيمی
پسنديده آن است که خاتمی يا هر کانديدای ديگری اگر می‌خواهد بيايد مثل کروبی بيايد، با اعتقاد واقعی خود و نه با طرح شعارها و فضاهايی که نمی‌خواهد آن ها را نمايندگی کند و با اين حال طرح آن ها را برای توفيق خود سودمند می‌يابد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

۴ سال پس از انتخابات رياست جمهوری ۸۴ وسخنان نصيحانه سروش در کجا ايستاده‌ايم؟


در دل آرزو می‌کنم- گرچه اين آرزويی است که نبايد بر زبان آورد- ای کاش آقای دکتر معين در انتخابات موفق نشود و همچنان در جبهه دمکراسی‌خواهی بماند و کسان ديگری هم که با ايشان هستند، چنانکه گفته‌اند سهمی نخواهند و به اين ترتيب دور از فشارها و مسئوليت‌های اجرايی اين جبهه را تقويت کنند که اين آرزوی همه ماست... فکر می‌کنم مناسب‌ترين فرد برای اينکه سر کار بيايد- در جغرافيای موجود و محدود کانديداها- ناچار و از سر اکراه، آقای کروبی است. آقای کروبی، قواره و اندازه اين نظام است.[...] ما از او انتظار زيادی هم نداريم. او همان کاری را خواهد کرد که نظام از او می‌خواهد. معين به چنان سرنوشتی [شبيه خاتمی] دچار خواهد شد و به قول منوچهری «طفل نازادن به از شش ماهه افکندن جنين».
عبدالکريم سروش- در آستانه انتخابات رياست جمهوری ۸۴


بياييد پس از چهار سال باری ديگر در گفته‌ها و آرزوهای اين روشنفکر ايرانی تامل کنيم و روايت او را بازخوانی کنيم که اگرچه سروش به تاکيد خود- هيچ‌گاه پدرخوانده اصلاح‌طلبان ايرانی نبوده اما اصلاحات ايرانی را سال‌ها پيش از دوم خرداد ۷۶ آغاز و هدايت کرده است. عبدالکريم سروش در آستانه انتخابات رياست جمهوری آنچنان که در بالا آمد سخن گفت و سخنان او «اصلاح‌طلبان مشارکتی» و کانديدای آنها را خوش نيامد. سخن او در آن روز اما کمتر محل تامل قرار گرفت چه آنکه سروش آنگاهی که از مناسب بودن مهدی کروبی برای رياست جمهوری سخن می‌گفت و آرزو می‌کرد که مصطفی معين، رئيس‌جمهور ايران نباشد، سخنی ديگر را در پرده تبليغ و تبيين می‌کرد و هدفش نه مخالفت با يک کانديدا بود و نه تبليغ کانديدای ديگر و البته مطابق روايت راويان، او در آن انتخابات از انداختن برگه رای در صندوق امتناع کرده و روز انتخابات را در خانه مانده بود. اما سخن سروش در آن هنگام چه بود که اينک جای بازخوانی دارد؟

***

سخن سروش بسيار روشن بود. او مخالف ورود اصلاح‌طلبانی به قدرت بود که شعارهای گزاف می‌دهند و با اين حال در عمل کم می‌گذارند، چه به واسطه توانايی اندک‌شان در پيشبرد برنامه‌های اصلاحی و چه به سبب مخالفت‌های بی‌شمار در برابر برنامه اصلاحی آنها و البته معتقد بود که اصلاحات را تنها از بالا و در حکومت نيست که بايد پی گرفت که اصلاحات از پايين و شکل‌گيری و تقويت اصلاحات در پايين نيز از اهميت ويژه برخوردار است. اين چنين بود که سروش از ضرورت تشکيل جبهه دمکراسی‌خواهی سخن می‌گفت و از اصلاح‌طلبان می‌خواست که رياست جمهوری را به کروبی بسپارند و خود در کار تعميق اصلاحات شوند. امری که پس از چهار سال به خوبی قابل داوری و ارزشيابی است. آيا کسی امروز خبری از آن جبهه دمکراسی‌خواهی و حقوق بشر دارد؟ و به راستی اولين موانع در شکل‌گيری آن جبهه چه کسانی بودند؟ چه کسی نمی‌خواست يک با يک برابر باشد و دو سياستمدار دمکرات را برای نشستن پشت يک ميز، مساوی با يکديگر نمی‌دانست؟ آيا دشمنان اصلاحات و رقبای بيروی در مسير شکل‌گيری آن سنگ‌اندازی کردند؟ ما از کنار جبهه دمکراسی‌خواهی گذشتيم و تشکيل آن را پس از مصرف تبليغاتی و انتخاباتی‌اش به فراموشی سپرديم، اما در مقابل، چه اقدام جايگزينی را در دستور کار سياسی و اصلاحی خويش قرار داديم؟ و جالب آنجاست که امروز وقتی يک تکنوکرات واقع‌بين- محمدعلی نجفی- از تشکيل پارلمان اصلاحات سخن می‌گويد نيز ما آن را ايده‌ای خوب اما ديرهنگام می‌خوانيم و می‌گوييم که اول انتخابات را برگزار کنيم و پس از آن، پارلمان اصلاحات را برای انتخابات بعدی راه‌اندازی کنيم. و باز هم اين پرسش باقی است که آيا اين چهار سال- از ۱۳۸۳ تا ۱۳۸۷- برای تشکيل پارلمان اصلاحات کافی نبود که همچنان بار ديگر آن را به فردا موکول کنيم؟ و چه جايی است برای اعتماد، آنگاهی که سرنوشت جبهه دمکراسی‌خواهی و حقوق بشر را نظاره می‌کنيم؟

***

سخن سروش بسيار روشن بود. او معتقد بود که در فقدان کانديدايی تحول‌خواه، همان به که رياست‌جمهوری به چهره‌ای همچون مهدی کروبی واگذار شود. و ما ديگر غصه به گل نشستن کشتی اصلاحات را نداشته باشيم که به هر حال مهدی کروبی آن کانديدای مطلوب ما نيست که در عدم توفيق او بخواهيم قصه غصه بخوانيم. سخن سروش در معرفی چهره مهدی کروبی چنين بود: «آقای کروبی قواره و اندازه اين نظام است. يعنی به هيچ وجه از حداد عادل که رئيس مجلس اين نظام است، متوسط‌تر نيست و از شاهرودی که رئيس قوه قضائيه نظام است، متوسط تر نيست. اهل چانه‌زنی و مذاکره است و در سايه او، من گمان می‌کنم که دوستان دمکرات ما می‌توانند به تقويت بنيان‌های جامعه مدنی بپردازند بدون اينکه زير رگبار فشارهای اجرايی قرار بگيرند و اين چيزی است که ما برای آينده لازم داريم.»

به تاسف اما چهار سال پس از انتخابات ۸۴ نه‌تنها گفتمان اصلاحات تعميق بيشتری پيدا نکرده و زوايای آن بر ما روشن‌تر نشده و بنيان‌های جامعه مدنی نيز تقويت نشده است که در عصر غروب اصلاحات، انديشه اصلاح‌طلبی نيز بيش از گذشته، شفافيت و صافی خود را از دست داده و به حاشيه رفته است. آنچنانکه اگر در سال ۸۴ زمزمه‌ای از جبهه دمکراسی‌خواهی شنيده می‌شد امروز اما چنين زمزمه‌ای هم به گوش نمی‌رسد و اگر رقيب اصلاح‌طلبان، زور و انتخابات را به هم گره می‌زند، تا راه پيروزی‌اش را بگشايد، اصلاح‌طلبان نيز در ادبياتی مشابه قصد آن دارند تا مردم را مجبور به تبعيت از کانديدای خود کنند: برنامه‌ای در کار نيست، شما مجبوريد که به کانديدای ما رای بدهيد و تضمينی هم برای بهتر شدن احوال و اوضاع‌تان در قياس با سال‌های ۷۶ و ۸۴ نخواهيم داد. اين خلاصه سخنی است که امروز اصلاح‌طلبان ايرانی در تبليغ کانديدای خود برای انتخابات آينده با ما در ميان می‌گذارند. حال داوران داوری کنند که آيا چنين براهين و استدلالاتی در تبليغات، پذيرفتنی است؟

***

سخن سروش بسيار روشن بود. او می‌گفت که ما انتظار زيادی از کروبی نداريم و او همان کاری را خواهد کرد که نظام از او می‌خواهد بنابراين ميان شعار و عمل او فاصله‌ای نخواهد بود. بدين‌ترتيب سروش درسخن قصد آن داشت تا از تجربه فاصله افتادن ميان شعار و عمل سخن بگويد و با نکوهش آن، از سياستمداران اصلاح‌طلب بخواهد شعاری را بدهند که عامل به آن باشند و دمکراسی و اصلاحات را به شعارهايی توخالی تخفيف ندهند و اعتماد مردم را از اين واژه‌ها و از آن اهداف پاک، سلب نکنند.

بدين‌ترتيب سروش در پرده‌ ما را به اخلاق در سياست دعوت می‌کرد. که آنچنان نباشيم که شعارهای روشنفکری بدهيم و مطالبات روشنفکران را وقعی ننهيم. آنچنان نباشيم که خود را برآمده از جامعه دانشجويی کشور بخوانيم و چشم ببنديم بر آنچه بر دانشجويان می‌گذرد. که شعار «زنده باد منتقد من» ندهيم و زبان منتقد خويش را در کام بخواهيم.

سخن سروش در ضرورت و تقدم «جامعه اخلاقی» بر «جامعه مدنی» بود و در اين جامعه اخلاقی، حق آن است که هر سياستمدار لباسی را بپوشد که زيبنده و معرف اوست. حق آن است که از اصلاحات سخن نگوييم وقتی که حافظان وضع موجوديم و در شعار و سخن زيان‌گويی نکنيم و شعارهايی ندهيم که اعتقادی به آنها نداريم و بنابراين اراده‌مان برای اجرايی کردن آنها با اولين فشارها و موانع، از بين برود.

***

بدين‌ترتيب پسنديده آن است که خاتمی يا هر کانديدای ديگری اگر می‌خواهد بيايد مثل کروبی بيايد، با اعتقاد واقعی خود و نه با طرح شعارها و فضاهايی که نمی‌خواهد آنها را نمايندگی کند و با اين حال طرح آنها را برای توفيق خود سودمند می‌يابد. کروبی، آنچه عمل می‌کند بيشتر از آن چيزی است که شعار می‌دهد؛ هرچند، مرتبه شعارهای او بسيار پايين باشد و ما حتی شعارهای او را از رده شعارهای اصلاح‌طلبان خارج بدانيم و او را در زمره حافظان وضع موجود بخوانيم. در سياست اما عمل هر سياستمدار را مبتنی‌بر شعارهايی ارزيابی می‌کنند که او وعده داده است. می‌توان حافظ وضع موجود به حساب آمد و با اين حال در مسير اصلاح پای گذاشت و می‌توان خود را اصلاح‌طلب محسوب کرد و با اين حال در مسير حفظ وضع موجود قدم نهاد. اولی قابل ستايش است و دومی قابل نکوهش.

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'خاتمی هم مثل کروبی بيايد، رضا خجسته‌رحيمی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016