يكي از تفاوتهاي آشكار نهمين دورهي انتخابات رياست جمهوري با انتخابات گذشته، تلاش نامزدهاي معرفي شده در پنهانكردن سوابق خدماتي خود در نظام است. و اين تا بدانجا پيش رفته كه حتا برخي از آنان مجبور شدهاند عملكرد دستگاههاي تحت مديريتاشان را مورد انتقاد قرار دهند و در اين ميان تلاش مصطفا معين و هاشمي رفسنجاني بيش از همه آدم را به تعجب واميدارد.
تلاش هاشمي رفسنجاني در پنهان كاري چندان غير موجه هم نيست كه اگر با توجه به عملكرد پر مسئلهاش طي سه دههي گذشته چنين نميكرد جاي تعجب داشت اما آن ديگري كه شعار سازندگي دوبارهي وطن را سر داده و چنين بيصدا پروندهي كاري خود را در كنجي پنهان كرده، نه تنها موجب تعجب ! است كه اسباب نگراني بسياري را فراهم كرده است. تعجب برانگيز است چون خود را به عنوان يك شخصيت فرهنگي نظام معرفي ميكند و نگرانكننده است چرا كه عملكرد او در شوراي عالي انقلاب فرهنگي به همراه دوستان ديگرش، جز تباهي يك نسل از دانشجويان و فرهنگيان و زير و رو كردن اركان فرهنگي جامعه، چيزي در پي نداشته است.
شايد اگر مصطفا معين همچنان با قاطعيت از انقلاب فرهنگي دفاع نميكرد، زمينهي نگارش اين نوشتار هم فراهم نميآمد. وي چندي پيش در جلسهي پرسش و پاسخي گفت:« من از اصل شكلگيري انقلاب فرهنگي و ايجاد تحول در دانشگاهها و مراكز آموزش عالي در ابتداي پيروزي انقلاب دفاع ميكنم»
جمهوري اسلامي اگر چه نتوانسته علارغم بذل و بخشش بسيار چهرهي مناسبي از خود در سطح بينالمللي به نمايش بگذارد اما توانسته است به مدد حذف پنهان و آشكار، بسياري از مخالفاناش را مطيع خود كند و نقطهي عطف اين موفقيت هم ارائهي تئوري اصلاح نظام توسط برخي از وابستگان بدنهي نظام بود. گروهي كه در طول حيات جمهوري اسلامي، همواره امور فرهنگي و آموزشي كشور را در دست داشته است.
ماحصل تلاش اين گروه اگر چه در ظاهر با قتل و كشتار دستهجمعي همراه نبود اما موفق شد با زير و رو كردن اركان فرهنگي كشور، جامعه را به سمت و سوي مورد دلخواه نظام سوق دهد. اگر سياست حذف فيزيكي مخالفان توسط امثال لاجوردي و خلخالي توانست پروندهي مخالفان سياسي حكومت را با وجود چند دهه نقشآفرينياشان در فضاي سياسي ايران ببندد، تغييرات چارچوب فرهنگي و آموزشي ايران توسط اين گروه از اصلاحطلبان موفق شد حكومت را براي هميشه بيمه كند. تعطيلي دانشگاهها در ابتداي انقلاب با عنوان «انقلاب فرهنگي» و به تبع آن تشكيل شوراي عالي انقلاب فرهنگي، شاخهي فرهنگي حكومت را براي سركوب بيصدا فعال كرد.
با تاسيس شوراي انقلاب فرهنگي قرار بود نگرانيهاي اهل مذهب مرتفع شود يا به گفتهي حداد عادل «برهنگي فرهنگي» زدوده شود. بايد دو تيپ سياسي و ظاهري داشجويان(عمدتن دانشجويان دختر) تغيير ميكرد اما اعضاي شورا براي رسيدن به اين دو هدف شيوههاي عجيبي را در پيش گرفتند و قوانين خاصي را تصويب كردند كه نتيجهاي جز زوال علمي دانشگاههاي و نابودي استعدادهاي بالقوهي كشور را در پي نداشت.
تهمينه ميلاني ميگويد:« من و نسل من در اوايل انقلاب دانشجوي دانشگاه ها بوديم، ولي امكان هيچ گونه برنامه ريزي براي زندگي خودمان را به دست نياورديم. يعني هر برنامه ريزي كه هركدام از جوانان هم نسل من كردند، به هدر رفت. ما در شكل دهي سرنوشت خودمان شركت نداشتيم. چه بسا ء ?گر انقلاب فرهنگي نميشد، ما انسان هاي ديگري، با زندگي و سرنوشت ديگري از آب در ميآمديم . در يك مرحله از تاريخ، همه ما به سوي زندگي هاي ناشناخته اي پرتاب شديم. يكي در جبهه مرد، يكي پناهنده سياسي شد، يكي به ناچار شوهر كرد و ...
انقلاب فرهنگي مساوي شد با سه سال و نيم تعطيلي دانشگاه ها و اين خيلي مهم است و بايد به آن توجه كرد. متأسفانه سالهاي سال در مورد اين پديده سكوت وحشتناكي وجود داشت و كسي نپرسيد كه سه سال و نيم دانشگاه را براي چه بستيم؟ براي اينكه دانشجويان را تسويه كنيم يا براي اينكه دانشگاه، پايگاه خطرناكي شده بود؟»
شوراي عالي انقلاب فرهنگي ! در همان اوايل پيروزي انقلاب به دستور بنيانگذار جمهوري اسلامي و با اهداف زير شكل گرفت:
1ـ گسترش و نفوذ فرهنگ اسلامي در شئون جامعه و تقويت انقلاب فرهنگي و اعتلاي فرهنگ عمومي.
2- تزكيه محيطهاي علمي و فرهنگي از افكار مادي و نفي مظاهر و آثار غربزدگي از فضاي فرهنگي جامعه.
3- تحول دانشگاهها و مدارس و مراكز فرهنگي و هنري بر اساس فرهنگ صحيح اسلامي و گسترش و تقويت هرچه بيشتر آنها براي تربيت متخصصان متعهد و اسلامشناسان متخصص و مغزهاي متفكر و وطنخواه و نيروهاي فعال ماهر و استادان و مربيان و معلمان متعهد به اسلام و استقلال كشور.
4- تعميم سواد و تقويت و بسط روح تفكر و علم آموزش و تحقيق و استفاده از دستاوردها و تجارب مفيد دانش بشري براي نيل به استقلال علمي و فرهنگي
5- حفظ و احياء و معرفي آثار و مآثر اسلامي و ملي.
6- نشر افكار و آثار فرهنگي انقلاب اسلامي و ايجاد و تحكيم روابط فرهنگي با كشورهاي ديگر به ويژه با ملل اسلامي.
تهمينه ميلاني در بخشي ديگر از صحبتهاي خود ميگويد: «براي من خود انقلاب فرهنگي به صورت نمادين يك هجوم بود. واقعا دوستان من از انقلاب فرهنگي خيلي صدمه ديدند. بعد از انقلاب فرهنگي كه من به دانشگاه برگشتم، نصف بيشتر دوستانم را از دست دادم. يا زندان افتاده بودند يا كشته شده بودند، يا پناهنده شده بودند به كشورهاي ديگر و يا در جبهه جنگ كشته شده و يا پاسدار شده بودند. همكلاسي هاي من خيلي آسيب ديدند … يكي از آنها كه به اجبار ازدواج كرد و من سالها بعد كه او را ديدم ديگر آن دختر نابغه اي كه ميشناختم نبود. يك زن چاق و چله اي بود كه سه تا بچه هم داشت. البته الان خوشبختانه خودش را بازسازي كرده و آرايشگاه دارد. شوهرش هم از ناراحتي قلبي مرد. به هر حال موضع من در برابر انقلاب فرهنگي ، يك م١ ?ضع بسيار اعتراض آميز است و من حق خودم ميدانم كه روزي بابت تعطيلي دانشگاه جواب بخواهم»
شوراي عالي انقلاب فرهنگي در همان ابتدا با تصويب قوانين لازمالاجرا به قلع و قمع دانشجويان و اصحاب علوم پرداخت كه عمدهترين آنها به اشاره ميآيد:
1ـ «آييننامهي گزينش اخلاقي داوطلبان ورود به دانشگاهها» كه بنيهي علمي دانشگاهها را فلج كرد.
2ـ «گزينش اخلاقي داوطلبان دستياري گروه پزشكي، متقاضيان اعزام به خارج و بورسيهها» با شرايط زير:
الف ـ مؤمن و معتقد به اسلام و نظام جمهوري اسلامي و قانون اساسي و ولايت فقيه باشند.
تبصره - ! در مورد معتقدان به اديان رسمي كشور (مسيحي، يهودي و زرتشتي) كساني كه به آداب و اخلاق آن دين پا بندند بر ديگران ارجحيت دارند.
ب ـ عملاً به احكام اسلام ملتزم باشند.
ج ـ داراي سوابق درخشان از نظر تعهد و فعاليتهاي سياسي و اجتماعي (سابقه مبارزه قبل از انقلاب، همكاري با نهادهاي انقلاب اسلامي در امور بهداشتي درماني، قبول مسؤوليتهاي حساس در جمهوري اسلامي، فعاليت داوطلبانه در جبههها جنگ) باشند
3ـ «سهميهبندي پذيرش دانشگاهها» كه استعدادهاي علمي بسياري را از ورود به دانشگاه ها محروم كرد
4ـ با نظر شوراي عالي انقلاب فرهنگي، موظفان حكومتي، كميتههاي انضباطي را در دانشگاهها مستقر كرد كه ميتوانستند سرنوشت دانشجويان را با اظهار نظرهاشان تغيير دهند. چرا كه بر اساس تصويب شوراي انقلاب فرهنگي، راي آنها حكم قانون را داشت.
5ـ محروميت دريافت مدارك تحصيلي فارغالتحصيلان به دلايل سياسي
6ـ پاكسازي فرهنگي
شوراي عالي انقلاب فرهنگي، شرايط ويژهاي را براي تحصيل و ارزشيابي مدارك افراد وابسته به حكومت و اعضاي سپاه پاسداران در نظر گرفت. چيزي كه منجر به ظهور قارچگونهي دكتر و مهندس در بدنهي نظام و نهايتن كمرنگ شدن مفهوم شايستهسالاري در جامعه شد. عاملي كه عرصه را بر فرهيختگان تنگ وزمينهي مهاجرت بسياري را از كشور فراهم كرد.
حال بايد دكتر مصطفا معين را مخاطب قرار داد و از او پرسيد، آيا ايشان از مصوبات اشاره شده و اتفاقاتي كه در شوراي عالي انقلاب فرهنگي افتاده است بياطلاع بودهاند كه باز هم از عملكرد آن دفاع ميكنند؟
آيا ايشان از فهرست پاكسازيشدهها، اخراج شدهها، گزينش رد شدهها، محروم شدهها ، تعليقيها و متوقف شدههاي عرصههاي علمي كشور بياطلاع بودهاند.
ايشان ميدانند كه «آييننامهي حفظ حدود و آداب اسلامي در دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالي» در زمان حضور ايشان در شورا به تصويب رسيده و بر اساس آن دختران و پسران بايد در رديفهاي جداگانه مينشستهاند، از درهاي جداگانه رد ميشدهاند و هزاران مشكل بر مشكلات عديدهي زنان و دختران دانشجو افزوده شده است.
**گفتههاي خانم تهمينه ميلاني، بخشهايي از مصاحبهي ايشان با شهروند در بارهي فيلم «دو زن» بود**