چند روز پيش يكي از دوستان پرينت مطلبي از يك سايت ايرانيان خارج از كشور را برايم آورد كه در آن به دغدغههاي كودكانه و ساده و زيباي دختر 12 ساله نويسنده مطلب اشاره شده بود. متن خوب و تأثيرگذاري بود كه موضوع مهمي را نيز مطرح ميكرد. ديدم بد نيست كه به حرفها و دغدغههاي ميترا خانم 12 ساله پاسخ دهم، البته با همان نثر و زبان يك كودك يا نوجوان. متن زير، نامهاي است كه در پاسخ به اين دختر خوب دوازده ساله، نوشتهام.
دختر خوبم، ميترا خانم فاني يزدي
سلام. گفت و گوهاي دردناك و پرمعنايت با خانواده را در اينترنت خواندم. شنيدم كه خيلي دوست داري با پدر و مادرت برگردي به ايران. بيآنكه تو را بشناسم، با خواندن حرفهايت اشك در چشمانم نشست. نميدانم پدرت از وطن چه گفته است كه «ايران» براي تو شده اسم همه جاهاي قشنگ. در اين حس من هم با تو شريكم، ولي بايد بداني كه «ايران» براي همه ما تنها نام يك سرزمين نيست، يك وعده (Promise) هم هست.
من ترديدي ندارم ايراني كه تو با خيال آن پلكهاي زيبايت را روي هم ميگذاري و ميخوابي، هنوز آنگونه كه بايد ساخته نشده است. قرار است همه ما بسازيمش. بهتر بگويم: ايران ما به يك ساختمان نيمهتمام ميماند، با همه باغهاي دلانگيز اطرافش و پرندههايي كه روي درختانش آواز ميخوانند. ايران ما زيبا و دوست داشتني هست، اما نيمه تمام است. ما بايد دوباره بسازيمش.
ميدانم؛ تو حق داري ترديد كني، و من و دوستانم ناگزيريم در عمل به ترديدهاي تو پاسخ بدهيم. اما من ايمان دارم كه يك روز همه ابرهاي سياه كنار ميروند و آسمان كشورمان دوباره آبي ميشود و پرندههاي مهاجر برميگردند به آشيانهشان. اما اول بايد آن ساختمان را تمام كنيم. آنوقت اين ساختمان تازهساز ميتواند از مهمانهاي عزيزش، بلكه از همه آنهايي كه در آن حق و سهمي دارند، آبرومندانهتر پذيرايي كند.
لابد تو دختر خوب من، بعضي ساختمانهاي بزرگ نيمهساز را ديدهاي كه چطور آن را با پردههاي محافظ ميپوشانند تا يك روز مثل يك اتفاق تازه چهرهنمايي كند. الان هم كار نوسازي ايران ما همينطور است. من در بيانيه خودم گفتم كه در روز 27 خرداد «ايراني تازه» در صندوقهاي رأي ساخته ميشود. الان هم به تو ميگويم كه اين ايران تازه ميتواند قشنگترين جاي دنيا باشد، به همان قشنگي كه تو در خيالهاي زيبايت ساختهاي.
لابد پدرت بهت گفته كه ما مردم ايران در اين صد سال، هربار كه خواستهايم كشورمان را از نو بسازيم، چطور جلويمان را گرفتهاند و نگذاشتهاند. آخرين بارش دوم خرداد 76 بود. الان هم وقتي بزرگترها ميگويند «اصلاحات نيمهتمام است» منظورشان يك ساختمان نيمهتمام است كه بايد آجر آجرش با دستهاي خودمان ساخته شود. مهم اين است كه همه فهميدهاند ما بايد خودمان كشورمان را بسازيم. من اين تعبير را از جوانهاي ايراني ياد گرفتم، كه بگويم: «دوباره ميسازمت وطن»
پدرت حق دارد كه عليه بوش حرف ميزند و عليه جنگ عراق تظاهرات ميكند. آخر ميداني ميتراي عزيز، بوش معتقد است و ميگويد براي آنكه يك عراق تازه يا يك ايران تازه ساخته شود، بايد پيش از آن، اين ساختمان نيمهتمام خراب شود و زمين آن صاف و هموار بشود تا روي آن يك ساختمان نو ساخته شود. او هم مثل «بوش»هاي داخلي ميخواهد خودش آن بالا فكر كند و بدون اينكه كسي از او درخواست كرده باشد، به جاي ما تصميم بگيرد.
ولي ما در كشورمان صندوق رأي داريم و همانطور كه رأي ميدهيم، ميخواهيم ايرانمان را با رأي و نظر خودمان بسازيم. ميداني الان در ايران شعار جوانان نسل سومي چيست؟ آنها هم به رأي دادن تأكيد ميكنند، هم اعتراض. ميگويند: «يك برگ رأي، تمام سهم من از دموكراسي؟!» جوانان ايران اين سهم را كافي نميدانند، اما از همين سهم خود هم حاضر نيستند صرفنظر كنند. آنها ميداننند كه همين سهمهاي كوچك آنهاست كه بايد ايران فردا را بسازد.
ميبيني ميترا خانم. همهچيز را گفتم، اما هنوز جواب تو را ندادهام كه پرسيده بودي مگر پدرت چهكار كرده بود كه به زندانش انداخته بودند، يا چهكار كرده بود كه بعد از بيرون آمدن از زندان هم آنقدر اذيتش كردند كه ايران برايش يك زندان بزرگ شد. راستش چه بگويم، جوابي ندارم... اما معروف است كه آمريكاييها يك ضرب المثلي دارند كه ميگويد: «ببخش، ولي فراموش نكن!» تو فراموش نكن، ولي نه اينكه چيزي در دلت بماند. اينها را هميشه يادت نگه دار، تا تلخيهاي تاريخ هيچوقت، در هيچ جا و به دست هيچ كس، دوباره تكرار نشود. مهم اين است؛ اگر مشكل آينده حل شد، از گذشته ميتوان گذشت، ميتوان گذشت كرد.
اما از سؤال تو سختتر، حرفي است كه مادرت درباره «عفو عمومي» ميزند. اگر من عفو عمومي را مطرح كردم، نه تنها قصد ناديده گرفتن جفاهايي را كه بر امثال پدر تو رفته است نداشتم، بلكه با پذيرفتن اين جفاها و همدردي با تو و پدرت و همه كساني كه مورد جفا قرار گرفتهاند، دلم ميخواهد راههاي حقوقي مناسب را براي جبران آن جفاها هموار كنم. به همين دليل بود كه به دنبال عفو عمومي، بلافاصله «آشتي ملي» را مطرح كردم و نام لایحه مورد نظر را به «عفو عمومی آشتي ملي» تغییر دادم. آشتي كلمه زيبايي است كه شما بچهها بيشتر و بهتر از ما بزرگترها به كار ميبريد و راحت تر به آن عمل ميكنيد.
ميتراي عزيز! كاش دعواهاي دنياي بزرگترها هم به اندازه شما زودگذر، و دوستيهايشان به اندازه شما عميق و ماندگار باشد. من به شدت اميدوارم كه مردم ايران در روز 27 خرداد به ميدان بيايند و كمك كنند تااين ساختمان نيمهتمام را تمام كنيم. فقط در اين صورت است كه پاسخ دادن به سؤال مادرت آسان ميشود. منظورم را گرفتي؟!
حالا هميشه چشم به راه تو هستم كه همين روزها، يك روز از راه برسي و قدم در قشنگترين سرزمين دنيا، در ايران، بگذاري.
پدرت - مصطفي معين