من نه سابقه فرهنگی برخی از تحريم کنندگان انتخابات رياست جمهوری ايران را دارم و نه سابقه سياسی بسياری از موافقان ادامه اصلاحات. اما به عنوان يک ايرانی اميدوار به آينده، فکر می کنم شرکت در انتخابات تنها راه بهروزی ايرانيان در دراز مدت است.
گروهی از منتقدين شرکت در انتخابات اعتقاد دارند که با عدم حضور در پای صندوقهای رأی، نظام جمهوری اسلامی مشروعيت خود را از دست داده، دچار بحران خاهد شد. به اين استدلال چندين ايراد ميتوان گرفت. اول اين که انتخاباتی که با حضور 50 يا 60 درصد مردم يک کشور برگزار شود، کاملا قانونی و کاملا مشروع است، همچنان که در تمام نقاط دنيا شاهد آن هستيم. در حقيقت اين ميزان حضور مردم، مشروعيت منتقدين را به زير سوال خواهد برد که فکر و وانمود می کنّد که کل جامعه ايرانی همصدا با آنان است. سياستمداران حاکم بر ايران هم توانايی خود را در مهار و پشت سر گذاشتن بحرانهای احتمالی اين چنينی، چه در سطح ملی و چه در سطح بين المللی نشان داده و ثابت کرده اند که در کل، سوار بر امواج گذرای سياسی هستند، هر چند که اين امر گاه گاه با دادن امتيازات سياسی يا اقتصادی به بيگانگان همراه بوده است.
از طرف ديگر به انگيزه برخی از اين تحريم کنندگان هم بايد دقت کرد. اگر چه در ميان تحريم کنندگان گروهی هستند که اميدوارند با خودداری از رأی دادن، نظام را مجبور به تن دادن به خواسته های مشروع مردمی کنند، اما گروهی هم هستند که هدف غايی آنها سرنگونی رژيم فعلی است. اين افراد ابتدا بايد برنامه های سياسی خود برای آينده ايران را روشن کنند و پيش از آنکه خود را سردمدار آزاديخواهی مردم قلمداد کنند، پاسخگو سوالاتی از قبيل موارد زير باشند که در صورت موفقيت آنها:
- چه تضمينی هست که انتقام کشيها آغاز نشوند؟
- با مديران ميآنی نظام که بسياری از آنها به هر حال و صورت به نظام وابستگی دارند، چه خواهند کرد؟
- جايگزينانی که برايه پستهای مختلف برخواهند گزيد، حداقل در بالاترين رده های حکومتی، چه کسانی خواهند بود و سوابق اجرايی آنها کدام است؟
- چه تضمينی وجود دارد که آنها به منافع ملی کشور در دراز مدت بيش از جمهوری اسلامی آسيب نرسانند؟
- چگونه ميخواهند تضمين کنند که حکومت آنها در مدت کوتاهی در حد 10 تا 15 سال کشور را به جايی بهتر از آنچه که هست خواهد رساند؟
- ...
همه مخالفين به برخورداری ايران از منابع طبيعی و برجستگی گروهی از نخبگان ايرانی در زمينه های مختلف اشاره می کنند، اما بافت سنتی کشور، که اتفاقا شامل عمده مردم هم می شود، را نا ديده می گيرند. من هيچ گروهی را با سابقه روشن در ميان منتقدين نمی شناسم که بدون کلّی گوييهای تکراری و غير قابل اجرا در شرايط کنونی، جواب روشنی برای سوالات بالا داشته باشد.
نتيجه رأی ندادن مردم همان خواهد بود که در انتخابات دومين شورای شهر و هفتمين مجلس شورا اتفاق افتاد؛ در غياب اکثريت رأی دهندگان، کسانی به اين دو ارگان راه يافتند که نماينده اقليت بودند. توقع بيجاييست که اگر کسی بخواهد نماينده يک طيف خاص انتظارات طيف مخالف خود را براورده کند. حرفی در اين نيست که انتخابات مجلس هفتم آزاد نبود، اما بايد به اين نکته هم توجه داشت که در همان انتخابات هم مردم ميتوانستند با رأی خود يک اکثريت اصلاح طلب را بر سر کار بياورند. بسياری از کسانی که با اشاره به وضعيت فعلی مجلس و شورای شهر تهران ناکارامدی رژيم را نتيجه می گيرند، همان هايی هستند که با کوبيدن بر ساز مخالف و توفيق در منصرف کردن مردم از رأی دادن، مسبب وضع کنونی شدند.
صحبت از سر خوردگی از اصلاح طلبی هم بی مورد است: اصلاحات اجتماعی هميشه به آهستگی پيش می روند و هيچ ناظر منصفی قبول نخواهد کرد که جامعه ايرانی نسبت به ده سال پيش چه از لحاظ فرهنگی، چه از لحاظ سياسی، و چه از لحاظ اجتماعی عقبتر است.
در نتيجه، تنها راه روشن و مطمئن به سوی دموکراسی در ايران، شرکت مردم در انتخابات است. تنها در اين حالت است که مردم می توانند به طور مسالمت آميز نظر و خواسته های خود را به حکومت تحميل کنند و راه دشوار تحولات اجتماعی را به سوی آينده روشنتر بپيمايند.
به اميد ريشه دار دواندن دموکراسی، هم در ميآن مردم ايران و هم در ميآن کسانی که داعيه حکومت بر مردم ايران را دارند.
با احترام،
محسن پورسينا