آنچه در ایران، به هنگام انتخابات 27 خرداد روی داد اتفاق غریبی بود که به هر حال می بایست روزی روی می داد. از آن رو که با تمام فراز و فرودهای دودهه گذشته، در بطن نظام توتالیتر جمهوری اسلامی طبقات و آن هم طبقه بورژوازی در حال شکل گیری بود و هست. نماینده مشخص این طبقه، تنها باند درون رژیم در سال های گذشته است که امکان لابی مستقیم با مافیای سرمایه داری جهانی و فرستادگان کاخ سفید را داشته و با در دست گرفتن دوباره قدرت این امکان برایش بیش از پیش مهیا می شود. خاندان هاشمی رفسنجانی، با در دست داشتن هژمونی بورژوازی نو خواسته در ایران امروز خود را در برابر یک نبرد دشوار قرار داده است. در سوی دیگر نبرد، که با کشیده شدن انتخابات به دور دوم و بالا آمدن رفسنجانی و احمدی نژاد، اوج گرفته است، جناح پنهان و مافیایی قدرت قرار گرفته که با دستمایه قرار دادن مذهب، به عنوان ایدئولوژی سیاسی، به دنبال کسب قدرت اقصادی و بهره برداری از رانت های موجود است. این جناح که با در پیش گرفتن روندی پوپولیستی، امروزه با جذب حمایت اقشار فرودست اجتماع و همچنین خورده بورژوازی گسسته و نامشخص امروز ایران، که یک سر در بازارتهران و بازارهای بزگ شهرستان ها و میادین فروش کالا دارد و سر دیگر در حجره های انجمن حجتیه و طلبه های مرفه آن، و بازوهایی چون سپاه پاسداران و شورای نگهبان را در اختیار گرفته است. می کوشد با فتح قوه مجریه به آرزوی دودهه ای خویش در به دست گرفتن تمام حاکمیت جامعه عمل بپوشاند. ناکارآمدی دستگاه اداری، ناشی از فساد اقتصادی مدیران کل، تا سطح معاونین وزیر در دولت های گذشته هاشمی و خاتمی که غالباً مدیران کارگزارانی نامیده می شوند، مهمترین نقطه ضعف کارگزاران و هاشمی بوده و هست. با اینکه هاشمی رفسنجانی این روزها از حمایت گسترده ای برخوردار گشته، اما در لایه های زیرین اجتماع، اجماعی ناپیدا و عظیم، توازن را به نفع احمدی نژاد متمایل می کند.
آنچه پیش آمده این که با وجود حمایت کارفرمایان و انجمن های صنفی و بنگاه های اقتصادی کلان از هاشمی، همین طور پشتیبانی روشنفکران و فعالان سیاسی دیگر گرایش ها از وی، از آنجا که هیچکدام به او به عنوان اصلح و نماینده راستین و آورنده آزادی نمی نگرند، خود به خود هاشنی از پشتوانه چندان قوی برخوردار نیست. به عنوان نمونه به این چند خط از بیانیه اساتید دانشگاه صنعتی شریف می شود اشاره کرد که موضع طیف عظیمی از مدافعان امروزی هاشمی را به خوبی مشخص می کند: ...امضاكنندگان اين بيانيه، ضمن هشدار نسبت به خطرى كه كشور عزيز ايران را تهديد مى كند اعلام مى كنيم كه براى جلوگيرى از سيطره تام و تمام يك ديدگاه بسته و در عين حال ابتر كه مى تواند كشور را از جنبه داخلى و نيز بين المللى به پرتگاه هاى خطرناك بكشاند، به آقاى هاشمى رفسنجانى راى مى دهيم. اين راى كه به رغم تفاوت ديدگاه هايمان نسبت به نظرات و عملكرد آقاى هاشمى به ايشان داده مى شود راى به شخص نيست بلكه راى از سر دلسوزى براى كشور و حفظ آن از آينده اى تاريك است. و جالب این که در هیچ بیانیه از هیچ فرد و یا جناحی به این صراحت چنین گفته نشده است... در حالی که رای دهندگان شش میلیونی به احمدی نژاد هیچ کدام چنین نمی پندارند و تنها با اعتقاد و از سر قبول و پذیرش دیدگاه تمامیت خواه و اصولگرای وی رای خودرا به نفع احمدی نژاد در صندوق می ریزند. مسئولیت تمام فجایع در بیش از دو دهه گذشته در ایران، از ادامه جنگ گرفته تا ترورهای بیرون مرز و کشتار زندانیان سیاسی و ... بخشی، مستقیماً بر عهده هاشمی می باشد. و یا اینکه به پادارنده نیمه ارتش لمپن پرولتاریایی که در سال های گذشته به نام انصار حزب الله و در قامت گروه های فشار همواره، کارکردی تخریبی و ارعاب آمیز داشتن، هاشمی رفسنجانی بود.
با تمام این ها نه تنها امروز رای دادن به وی تنها گزینه موجود نیست، بلکه حذف هر دو شق مافیایی باید در دستور کار گروه های پیشرو قرار داشته باشد. انتخابات 27 خرداد نشان داده که راه اصلاحات جوابگوی خواست اکتریت خاموش برای دستیابی به دموکراسی نیست. آن چه به چشم می توان دید، پایان بناپارتیسم پدر خوانده و آغاز عملکردهای فاشیستی اسلامی آبادگران است. با اینکه احمدی نژاد سوار بر موج توده های فقیر و فرصت طلب ها پیش می تازد، اما در انتخاباتی که روز شنبه نتیجه اش را می شنویم. پیروزی از آن طبقه ی به ظاهر پشتیبان او نخواهد بود. تضاد حاصل میان توده ها نقش اساسی در روند تنایج این انتخابات بسته و فرمایشی نخواهد داشت. تنها تضاد در بالا تشدید می شود و حتا ممکن است روند خونباری به خود بگیرد. روندی که در نهایت موجب فتح قله های قدرت توسط ملت خواهد شد. و یا اگر زودتر تدبیری برای آن اندیشه نشود، همگان را به کام نیستی خواهد کشانید.