يك نفر افتاده بود توي چاه و داشت خفه ميشد، دوستش با طنابي كنار چاه بود. مرد از ته چاه خطاب به دوستش فرياد ميكشيد اين طناب را بيانداز پايين و مرا بكش بالا! دوستش ميگفت: طناب نو است، ممكن است گل آلود بشود، همينجا باشد تا بروم به نجار بگويم برايت يك نربادن بسازد!
من امروز پس از بيست و هفت سال، براي دومين بار در عمرم، رأي دادم. اما آنچه اين روزها ميگذرد از مهمترين وقايع قرون اخير ايران است.آنچه انسانها و گروها و جريانهاي فكري و سياسي اينك انجام ميدهند، آنچه مينويسند و ميگويند همه در تاريخ ثبت خواهد شد. اينك وضعيتي پديد آمده و مردم در معرض تهديد هستند. اين تهديد چيزي ناشناخته نيست. آن را همه ديده و تجربه كرده و ميشناسيم.اين، ديگر چيزي نيست كه بعداً ادعا شود شناختي از آن نبوده، تحليل درستي از آن نشده بوده است. اينك اينجا گروهي از مردم سرخوردهاند و پاي سفت كردهاند كه «به درك بگذار يكسره بشود.بگذار همه چيز بپكد»! گروهي ديگر وحشت زده به مصداق «الغريق يتشبث به كل حشيش» در پي راهي براي دور كردن تهديد و جلوگيري از يك فاجعة ملي محتوم، ميكوشند با حداقل امكاني كه فعلاً در دسترس دارند، از بحران عبور كنند. گروهي كه همان عوامل تهديد هستند، در يك قدمي انجام نيات خويشند.اما يك گروه از ايرانيان كه معتقدند از ديگران عاقلترند، فهم بيشتري دارند، مبارزترند، تاريخ سازند، تصميمگير و سرنوشت سازند، تحليلگراني بي بديلند، قهرمانان آيندة كشورند، بر تصميمي پاي ميفشارند كه جاده را براي استقرار تهديد هموار ميكنند و هيچ نقدي را هم نه برميتابند و نه اصلاً گوش ميسپارند. آنها همه داعية دفاع از مردم را نيز دارند حال آن كه مهمترين فرصت دفاع از مردم را از دست ميدهند و ديگران را نيز بدان ميخوانند. آنان در اينجا نيستند بنابراين طبيعي است كه نفسشان از جاي گرم بلند ميشود. بالاي گود نشستهاند و ميگويند: لنگش كن! ما هم با ايشان موافقيم بايد نظام را تحريم كرد اما بايد هزينة آن را هم به طور برابر پرداخت. در امنيت اروپا و آمريکا نشستن و احكام مبارزاتي صادر كردن هنر نيست. تشريف بياوريد اينجا و با ما در تحمل دشواريها شريك باشيد، ما گردن به حكمتان مينهيم. براي چه مبارزه ميكنيد؟ واصلاً اين چه نوع مبارزه است كه در خارج بنشينيد و براي مردمي كه آماج تهديدند تصميم بگيريد؟ آيا شيوة مبارزه از راه دور است؟ اگر چنين است سري به كنترلهاي از راه دورتان بزنيد انگار باطري تمام كردهاند و پيام نميفرستند. چون مردمي كه رأي نميدهند، نه به خواست شما و در جواب تحريمتان، بلكه آنها به شناخت خود چنين كردهاند يا خواهند كرد. زيرا آنان اصلاً هيچيك از شما را نميشناسند. من چيزي در جواب مير فطرس نوشتم. عدة زيادي از دوستان و آشنايان به من ايراد گرفتند كه چرا با اين افراد درگير شدهاي و ميپرسيدند مگر اين آقا كيست؟!! او را نميشناختند! شما را هم نميشناسند. نه در كهگيلويه و بختياري و سيستان و خوزستان، نه، برويد توي همان تهران از مردم عادي كه رأي نميدهند، بپرسيد آيا تاكنون نامي از تحريم شنيدهاند؟ غير از عدهاي از دانشجويان، مردم عادي چند نفر از شما را ميشناسند؟ شما براي نيات خود كاري ميكنيد يا مردم؟ اگر براي مردم ارزشي قائليد، اين آنها هستند که در معرض تهديدند، چه وقت ميخواهيد از آنها دفاع كنيد؟ آيا فكر كردهايد اين مردم كه همه مدعي دفاع از ايشانند، پس از استقرار عامل تهديد كننده چه سرنوشتي خواهند يافت؟!
در مصاحبة يكي از «بزرگان» خوانديم :« من ضمن ابراز نگرانی از آمدن فاشیسم مذهبی بهیچوجه توصيه نميكنم كه دست از تحریم برداریم.» چون «این تحریم برای آینده ی نیروهای اپوزیسیون از فردای انتخابات اهمیت فوق العاده دارد و در غیراینصورت مشکلاتی در مبارزه ما بوجود می آورد که جلوی نزدیکی ها و ائتلاف نیروهای اپوزیسیون را می گیرد.» البته اين «ائتلاف» و «اپوزيسيون» ميخواهد «در آينده» براي مردمي كه در تهديدند و به آساني ميتوان از آن مانع شد، مبارزه كند. اين نوعي از ماکياوليسم نيست؟ اينان مبارزان اين ملتند؟!
شخص ديگري كه به عنوان «مدافع» حقوق بشر شناخته شده است، اصرار دارد مادامي كه نظارت استصوابي حذف نشود، همچنان به تحريم ادامه خواهد داد. در حالي كه اكنون كشور در تهديد جرياني فكري و آدمهايي است كه وقتي مستقر شدند، ديگر انتخابي در كار نخواهد بود كه با نظارت استصوابي انجام بگيرد يا نگيرد. بگذريم كه در آن زمان ديگر «حقوق بشر» هم فاقد معنا خواهد شد، تا ايشان مدافع آن باشند!
اصفهان