- «الکسی دو توکویل» یکی از خطرات دموکراسی را «استبداد بالقوّه اکثریّت و فقدان فردگرایی ناشی از اجبار به پیروی از [انطباق با] عامه جاهل و احتمالاً حاکم » می داند
- جان هاسپرز: مردم خود رأی به بردگی خود می دهند ...
دموکراسی همین است و جز این نیست؛ رای اکثریّت مردم، اکثریّتی از همه طبقات در شرایط خاصّ دوران رأی گیری بدون توجّه به فنومن های پیشین که همین شرایط معلول بلافصل آن است. اینجاست که قول «الکسی دو توکویل» یکی از خطرات دموکراسی را «استبداد بالقوّه اکثریّت و فقدان فردگرایی ناشی از اجبار به پیروی از [انطباق با] عامه جاهل و احتمالاً حاکم » می داند. عامه جاهل همان گونه که می تواند جذب کاراکتر و پرسوناژ یک کاندیدا شود، در جامعه ای توده ای بسان ایران می تواند مجذوب الفاظ و جوّ فریبنده ای گردد که با ناتوانی محض در برابر تحلیل اتمسفر حاکم در خودویرانگری محض نماینده ای از جناح راست افراطی را به ریاست جمهوری برگزیند. از این رو گفته رییس جمهور آمریکا از دیدگاهی درست است که پس از آغاز فرآیند رفورمیسم در ایران و سیر کج دار و مریض هشت ساله آن ملازم با جنبش خونبار دانشجویی و بهای نه چندان ناچیز یکه در این کوته زمان پرداخت شده است، «نمی بایست» چنین می شد و این بی شک پروسه ای قهقرایی و نقطه بازگشت دیگری است در تاریخ ایران.
هنگامی که بنیتو خوآرز (Benito Juarez)، نخستین رییس جمهور مکزیک، گفت: «تا وقتی "مردم خود رأی به بردگی ندهند، آزادی همچون جریان آب از میان تپّه ها، از دموکراسی جاری می شود»، واژگان او بی تردید فصیح و امیدبخش بود اما متأسفانه درست نیستند؛ مردم خود رأی به بردگی خود می دهند." این جملات از زبان پروفسور جان هاسپرز آمریکایی به خوبی گویای شرایط ما است و در ضمن کسی هم نمی تواند کوچکترین ایرادی به انتخابات 84 ایران بگیرد. این ضربهِ سنگین، بی خبر، غافلگیرکننده و پیش بینی ناپذیر اثر وضعی و نتیجه بلافصل حقایقی تلخ است. این پارادوکس دموکراسی است که در جوامع ناهمگن خود را به بهترین شکل ممکن می نمایاند. اکثریّت، روشنفکران یا قشر فوقانی جامعه نیستند. اکثریّت مصداق بارز کاستهای افتصادی و فرهنگی جامعه است. وقتی بیش از 10 میلیون نفر از نیروهای نظامی، شبه نظامی، متدیّن و متعصب وجود دارند که در هر شرایط حاضر به حضور مداوم در صحنه هستند، چه می توان کرد؟ وقتی این اکثریّت با توده ی نادان و ناتوان از ادراک که حتّی تمتع اقتصادی نیز از این حرکت خود نمی برد، همگام می شود، شرایطی به وجود می آید که از اکثریّت سنّی 20 میلیون نفری جوانان نیز کاری برنخواهد آمد؛ فقط کافیست دو تا سه میلیون از این قشر که خانواده، گروه های اجتماعی یا عوامل دیگر روابط و مناسباتی با آن توده مغشوش داشته باشند، در این صورت همان اتفاقی خواهد افتاد که اینک شاهد آنیم و اینجاست که این رخداد ابداً شکّ برانگیز و غافل گیرکننده نخواهد بود.
این برگشت تاریخی، نخستین اثر مصیبت افزای خود را در هدم کامل جنبش دانشجویی خواهد گذاشت. جنبش دانشجویی که شاهد از هم گسیختن دفتر تحکیم وحدت در تلنگری کوتاه از سوی قدرت بود، اینک تمام مرارتهای خود را از دست رفته می بیند. 18 تیر با تمام نتایجش که قادر به تغییر شرایط تاریخی در ایران بود، اینک کمرنگ و ناتوان، پاره یخی در برابر آفتاب مرداد است. تمام آن زحمات، تحصن ها، تجمع ها، فریاد کشیدن ها، امتیاز گرفتن ها ، خونها و سختی های گاه و بی گاه از دست رفته است. کلّی تر که به قضیّه بنگریم این اصلاحات است که مرده و برخلاف نظر حجاریان دیگر «زنده باد» هم نخواهد داشت.
وزارت اطلاعات در دوره خاتمی به سیاست شفاف سازی رو آورد و برخلاف ادوار گذشته نه تنها همگام با قدرت و وسیله ای انحصاری در اختیار آن نبود، که در پاره ای مواقع چالشهایی را با نهادهای انتصابی از سرگذراند؛ علاوه بر آن دستگاه (های) اطلاعاتی موازی عیان تر شد و بسیاری بر وجود و فعالیتهای آن وقوف یافتند. اینک باید در انتظار معکوس شدن این روندها باشیم چنان که بر گستره اطلاعات موازی افزوده شده، وزارت اطلاعات نیز دوباره به برج عاج خویش باز خواهد گشت.
در حوزه فرهنگ نیز با توجه به وزارای پیشنهادی پرزيدنت احمدی نژاد و روی کار آمدن احتمالی «الله کرم» یا «ده نمکی» فضای کشور سراسر «دو کوهه» خواهد شد و ندای «یا لثارات» از همه جا به گوش خواهد رسید! همانند اوایل انقلاب چادر و حجاب افراطی، نماز و آداب عبادی در تمام نهادهای دولتی اجباری خواهد شد و ... و .... و ....
اینها گوشه هایی از آینده قریب الوقوع خواهد بود که در انتظارمان است. درود بر توده جاهلی که با آرای خود اینگونه خود را سرفراز کرده اند.