براى او سينه سپر كردند كه «به خدمتش بگيريم» و خيلى ها هم در صف ديگر روبه روى اين عده ايستادند و گفتند «بهتر از او را همين جا داريم.» عده اول پافشارى مى كردند، آنچه را كه مرد «دورگه» براى تيم ملى به ارمغان مى آورد «وسوسه» مى ديدند، تا ادامه دهند، ادامه دادند، به نتيجه رسيدند، نهايتاً «فريدون زندى» به تيم ملى ايران پيوست. و آنچه «فريدون زندى» براى «تيم ملى» به ارمغان آورد، «نادر» بود و از جنس ديگر و ارزشمند و چه زود بعداً آنان كه او را با هزار بدبختى به خدمت گرفتند، او را فراموش كردند، گرچه به صف مخالفان نپيوستند.
اما انگار «بهترش» را پيدا كردند، تا رشد يافته خارج از مرز ها، احتمالاً مصدوم شود و جايش را به ديگرى بدهد. چه سئوال برانگيز! آنها اين همه زور زدند تا از اين جنس در تيم خود بهره ببرند و چه ساده او را ناديده گرفتند. و نمايش كوتاه زندى چقدر زير اين جمله خط كشيد كه «نه تنها آنها فراموشكارند، كه خيلى هم بدسليقه اند.» فريدون زندى فقط در چند دقيقه كوتاه در جام جهانى نشان داد كه فوتبالش از جنس ديگرى است. ارزشمند است و در جمع ايرانى ها نادر و كاملاً نزديك به سطح اول فوتبال جهان. چقدر براى او زور زدند و چقدر ساده مردى را كه مى توانست در جام جهانى با بازى سالم، موثر و حرفه اى اش «ياور» باشد، ناديده گرفتند. اين رفتار واقعاً عجيب است.