سه شنبه 5 آبان 1383

غول را گرسنه نگه دار، دکتر عباس ميلانی، روزنامه شرق

خلاصه متن سخنرانی دکتر عباس ميلانی استاد دانشگاه استنفورد، در جلسه دموکرات های شمال کاليفرنيا، پنجم اوت ۲۰۰۴

من تا به حال هرگز در زندگی ام در رقابت های انتخاباتی آمريکا مشارکتی نکرده بودم. هرگز به نفع يا ضرر کسی مقاله ای ننوشته ام و سخنرانی نکرده ام. ولی به گمانم در انتخابات رياست جمهوری امسال، سکوت به چند دليل مهم جايز نيست. قبل از هر چيز بايد اين واقعيت را به خاطر داشت که ايرانيان ساکن آمريکا در بيست و پنج سال اخير دستاورد های مالی، علمی و فرهنگی شگفت انگيزی داشته اند. به قطعيت می توان گفت که از اين جنبه، آنان را بايد در زمره موفق ترين اقوام مهاجر آمريکا دانست.
اما به دلايل گوناگون تاکنون اين موفقيت مالی و علمی با موفقيت همسان و همسنگی در عرصه سياست همراه نشده است. علل متعددی برای اين ضعف زيانبار سياسی سراغ می توان کرد. در واقع ايرانيان نه تنها در عرصه سياست فعال نشده اند بلکه اغلب حتی از شرکت در امر اجتماعی مهمی چون سرشماری، سر باز زده اند.
محافل ايرانی اغلب برآنند که چيزی نزديک به يک ميليون و نيم ايرانی در آمريکا زندگی می کنند. اما براساس سرشماری سال ،۲۰۰۰ تعداد ايرانيان در آمريکا بيش از سيصد و هشتاد هزار نفر نيست.
اگر قرار است به قدرت سياسی همسنگ قدرت اقتصادی و علمی خود دست يابيم، بايد در همه عرصه های سياسی از - سرشماری تا انتخابات- شرکتی فعال، آگاه و سازمان يافته داشته باشيم.
خوشبختانه جوانه های چنين آگاهی و عمل سياسی هر روز بيشتر در ميان ايرانيان به چشم می خورد.
اما اين انتخابات از جنبه ديگری برای بشارت آغاز عمل سياسی ايرانيان نيز اهميتی ويژه دارد. آقای «گارتن اش» يکی از برجسته ترين روشنفکران انگليس و استاد دانشگاه آکسفورد که اخيراً در مقاله ای به اهميت انتخابات آمريکا پرداخته است، می گويد اين انتخابات جهانی است اما فقط آمريکايی ها در آن حق رای دارند.
وی می گويد سرنوشت جهان در دهه آينده، چند و چون رابطه غرب با جهان اسلام و بالاخره رابطه آمريکا با اروپا و با چين و شوروی همه در گرو انتخابات است. در عين حال می گويد جهان چهار سال ديگر حکومت بوش و همراهانش را تاب نمی تواند آورد.
به گمان من سوای اهميت جهانی اين انتخابات گزينشی که اين بار در پيش روی آمريکايی ها است، نه تنها سرنوشت جامعه آمريکا که سرنوشت منطقه را تغيير می تواند داد. در نتيجه اين انتخابات يکی از مهمترين ويژگی ها و امتيازات دموکراسی در آمريکا می تواند به خطر بيفتد.
حدود صد و پنجاه سال پيش، «دوتوکويل» در اثر برجسته خويش «دموکراسی در آمريکا» يکی از ويژگی های برجسته جامعه آمريکا را ترکيب تقوا و دينداری در عرصه خصوصی با سياست يکسره عرفی در عرصه عمومی دانست.
به ديگر سخن پيروان روايتی از بنياد گرايان مسيحی((puritans به آمريکا آمدند تا ارض موعود را در آن بنا کنند و وقتی که به تاسيس نهادهای دولتی و تدوين قانون اساسی همت کردند، ديواری سخت بلند و اغلب برنگذشتنی ميان دين و دولت بر کشيدند. حتی امروز هم مردم آمريکا در ميان شهروندان کشورهای جهان سرمايه داری پيشرفته بيش از همه دين دارند و در عين حال ديوار دين و دولت در آنجا، بيش و کم هنوز بلند و برنگذشتنی مانده است و می دانيم دموکراسی واقعی تنها در پرتو و سايه چنين ديواری نشو و نما می تواند کرد.


اما می دانيم که مهم ترين پايگاه اجتماعی آقای بوش بنياد گرايان مسيحی سخت محافظ کارند که می خواهند اين ديوار حائل را هر روز کوتاه تر کنند. چند سال پيش، در ريگان و پايه های قدرتش، نشان دادم که چگونه حزب جمهوريخواه به تدريج در دست اين گروه از محافظه کاران قرار گرفته است. در چهار سال اخير به رغم اين واقعيت که آقای بوش در انتخاباتی بر سر کار آمد که اکثريت مردم به او رای نداده بودند- آقای گور نزديک به هفتصد هزار رای بيشتر آورده بود- ولی ايشان با اين حال گام های به راستی شگفت انگيز در جهت تخريب ديوار دين و دولت و تحديد آزادی های فردی برداشته اند.
برخی صاحب نظران گفته اند که دولت ايشان بيش از هر دولت ديگری در تاريخ آمريکا، تحت نفوذ آرا و انديشه ها و نيروهای مذهبی بوده است. وقتی به ياد می آوريم که اگر ايشان برای دور دوم برگزيده شوند ديگر نگران انتخابات جديد نخواهند بود، وقتی به ياد می آوريم که در چند روز اخير حتی برخی از اعضای ميانه روی حزب جمهوريخواه نسبت به آينده سياست های آقای بوش اظهار نگرانی کرده اند، آنگاه به گمانم بايد خطر کوتاه شدن ديوار دين و دولت و پيامدهای زيان بار آن برای آزادی فردی را به جد گرفت و به همين خاطر بايد برای حفظ اين فاصله کوشيد و در انتخابات شرکتی فعال کرد.از جنبه ديگری نيز انتخاب مجدد آقای بوش بافت سياسی و اقتصادی جامعه آمريکا را دگرگون خواهد کرد. از سال ۱۹۳۳ و روی کار آمدن آقای روزولت تا سال۱۹۸۰ و آغاز رياست جمهوری آقای ريگان، روسای جمهور آمريکا _ به رغم تعلق حزبی شان- همه بر اين قول بودند که دولت مرکزی آمريکا مسئول تامين حداقلی از نيازهای اقتصادی تهيدستان است. بيکاران و کسانی که به هر علتی کار نمی توانند کرد نبايد حرمت انسانی خود را وابگذارند. به تاسی از اقتصاددان معروف انگليس، کينز، می گفتند که عدم توازن ميان عرضه و تقاضا را که ريشه بحران مالی سرمايه داری است. بايد از طريق کمک به فرو دستان و نيز افزايش بودجه نظامی از ميان برداشت. ريگان با اين سنت فاصله گرفت. او نظريه اقتصادی خاص خود را به مدد کسانی چون ميلتون فريدمن صيقل داد. می گفت راه خروج از بحران و رکود سرمايه داری نه کمک به فقرا که امتياز دادن به اغنيا است. اگر فرا دستان پول بيشتری داشته باشند، بيشتر سرمايه گذاری خواهند کرد و کار بيشتر فراهم خواهد شد. به همين خاطر، در دوران ريگان بسياری از برنامه های رفاهی دولت يا قطع و يا به جد محدود شد. در عين حال بودجه نظامی افزايش بی سابقه پيدا کرد.
حال بوش هم پيرو همين نظريه اقتصادی است. به علاوه، از زمان ريگان محافظه کاران دريافتند که اولاً کاهش برنامه های رفاهی همواره با خشم قشرهايی از جامعه همراه است و لاجرم بهايی سياسی به همراه دارد. به علاوه تجربه کلينتون نشان داد که با تغيير رئيس جمهور چه بسا برخی از سياست های رفاهی از سر گرفته شود و آب رفته به جوی بازگردد.
اين گروه انديشمندان محافظه کار بالاخره راه حلی پيدا کردند که هم بهای سياسی قطع برنامه های رفاهی را از ميان برمی دارد و هم به روسای جمهور جديد فرصت و امکان رجعت به سياست های رفاهی تعطيل شده را نمی دهد. اين سياست جديد «گرسنه نگه داشتن غول» نام گرفته است «Starving the Beast ». می گويند با بذل و بخشش های مالياتی از قبيل آنچه آقای بوش کرد- و بخش اعظم تخفيف های مالياتی به جيب يک درصد ثروتمند ترين قشر جامعه رفت- و نيز با افزايش بودجه نظامی (چه از طريق جنگ، چه به عنوان تقويت ارتش) کسری بودجه و بدهکاری دولت را به حدی بايد رساند که حتی در آينده هم راهی برای ابقا يا احيای برنامه های رفاهی باقی نخواهد بود. شکی نمی توان داشت که انتخاب مجدد آقای بوش فرجامی جز قحطی زدگی حتی بيشتر غول بدبخت و مقروض دولت و لاجرم قطع و کاهش برنامه های رفاهی نمی تواند داشت.
سياست های خارجی آقای بوش به اندازه سياست های داخلی اش بالقوه زيان بار بوده است. تک روی های دولت او در صحنه های گوناگون بين المللی - از عراق تا کيوتو- به انزوای بی سابقه آمريکا حتی درميان متحدان اروپايی اش انجاميده است. به علاوه تلقی ايشان از مبارزه با تروريسم يکسويه و بيش از اندازه نظامی زده است.
اگر در جنگ های سنتی، سه چهارم عوامل تعيين کننده پيروزی را قدرت نظامی تشکيل می داد، امروزه اهل خبرت برآنند که در جنگ با تروريسم، عامل تعيين کننده نه نيروی نظامی که عوامل فرهنگی و اقتصادی اند. به ديگر سخن، گرچه بدون شک ضربه شديد در مقابل تروريست ها ضروری است، اما از ميان برداشتن اين خوره تنها با از ميان برداشتن شرايط نشو و نما تروريسم يعنی فقر و استيصال اقتصادی و استبداد و انسداد سياسی و بالاخره رواج آشفتگی فرهنگی و خرافه فکری است. حل اين معضل تنها زمانی شدنی است که اروپا و روسيه و چين هم گرد محوری مشترک متحد عمل کنند. بدون اين وحدت پيروزی ميسر نيست و احتمال اين وحدت با دولت بوش طبعاً کمتر از وحدت با دولت آقای کری است.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

در عين حال، همين واقعيت در مورد «مسئله ايران» که بی شک از مهم ترين مسائل سياست خارجی آمريکا در چند ماه آينده خواهد بود، صدق می کند. در واقع راه حل مسئله چند و چون روابط دو کشور يافتن سياستی است که متحدان اروپايی آمريکا و نيز چين و روسيه را نيز در برگيرد. تجربه ده سال اخير نشان داد که تک روی در اين زمينه تنها به ضرر آمريکا و مردم ايران است. به گمانم ناگفته پيداست که يافتن راه حلی معقول برای حل مسائل موجود که در عين حال بتواند منافع دراز مدت ايران و آمريکا را نيز در برگيرد قاعدتاً در دولتی سوای آقای بوش محتمل تر است. از همه مهم تر، ما ايرانيان بايد شناختی هرچه دقيق تر از زوايا و ظرايف سياست در آمريکا پيدا کنيم. بايد نظريه توطئه را که در واقع سد راه مشارکت واقعی سياسی و روی ديگر سکه منجی طلبی و انفعال سياسی است وا بگذاريم و با ايمان به اين واقعيت که هر يک از ما سهمی هرچند اندک اما بی بديل در تغيير جهان می توانيم داشت، از چنبر خرافه های تبليغاتی وارهيم و حق شهروندی خويش را جدی بگيريم.

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/13573

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'غول را گرسنه نگه دار، دکتر عباس ميلانی، روزنامه شرق' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016