دوشنبه 11 آبان 1383

بوش، کری و دنیای کوچک راشدان، مجید زمانی

گفته‌اند که در عصر اطلاعات و اینترنت سخت است که جریان اطلاعات و اخبار را مسدود کرد و آحاد مردم را در فقر اطلاعاتی قرار داد. آنچه برای من حیرت‌انگیز به نظر می‌رسد نه تنها فقر فلسفه، بلکه فقر اطلاعاتی کسانی است که در "دانشکده علوم سیاسی" یک کشور اروپایی تحصیل می‌کند. این نوشته نقدی است بر سری نوشته‌های نیما راشدان راجع به انتخابات ریاست جمهوری در امریکا.
1- راشدان از دختر نیویورکی می‌گوید که برای مرگ خرگوش‌ها گریه کرده است؛ از دختر نیویورکی که برای خاطره دختر کری از نجات یک موش خرما اشک ریخته است. مشکل نیست که تصور کرد توسعه تجاری هالیوود و تسلط بلامنازع رسانه‌های تجاری (Corporate Media) تصویر غیرواقعی از امریکا در ذهن مردم در سراسر دنیا ساخته باشد. آنچه غیرقابل هضم است واقعیت تلخی است که بسیاری از نخبه‌های ایرانی (بخصوص آنهایی که خارج از امریکا زندگی می‌کنند) درک ناقص یا بعضاً مشوشی از امریکا در ذهن دارند. این نوشته درصدد ریشه‌یابی علل این پدیده نیست. اجازه بدهید به عنوان کسی که چندین سال در مرکز شیکاگو و منهتن زندگی کرده است گزارش دهم که دنیایی که راشدان از امریکا در ذهن دارد، یک دنیای خیالی است. مثل این می‌ماند که برای تصور ایران از خانواده‌ای بگوید که به چندین خانواده خانواده فقیر کمک کرده است یا از جوانی بگوید که کلیه‌اش را به رایگان تقدیم یک بیمار محتاج کرده است. اینها واقعیت هستند، ولی واقعیت جامعه ایران نیستند. و اگر از کمبود اطلاعاتی یا کم توجهی ناشی نشده باشد، گزارش غیرواقع و غیراخلاقی است. در منهتن، شیکاگو و بسیاری شهرهای امریکا، بسیار بیشتر از دخترکانی که برای مرگ خرگوش‌ها گریه می‌کنند، دخترکانی هستند که از گرسنگی، فقدان سرپناه مناسب و اختلاف طبقاتی گریه می‌کنند. به شما قول می‌دهم که هیچ دختر تهرانی حاضر نیست که در گتوی خیابان تیلور، بیخ گوش Downtown شیکاگو، شهری که بچه‌های ایرانی آن را با فیلم "تنها در خانه" می‌شناسند، زندگی کند. هیچ دختر ایرانی حاضر نخواهد بود در خیابان 149 منهتن، جایی که خانواده‌ها با فقر و کمبود کلنجار می‌روند زندگی کنند. در امریکا میلیون‌ها نفر بیشتر از آنهایی که برای دختر جان کری هورا می‌کشند، مردمی هستند که بخاطر فقر اقتصادی و تبعیض انسانیتشان به تمسخر گرفته شده و نایی برای هورا کشیدن ندارند. آنها اگر فرصتی پیدا کنند فریادشان را می‌کشند، اما نه برای بوش و کری و امثال آنها، بلکه بر علیه آنها. مطمئنم که از شورش جوانان سیاه شیکاگویی در غروب Memorial Day سال 2003 اطلاعاتی ندارید. تعجب نمی‌کنم. هیچ رسانه امریکایی آنرا گزارش نکرد. مطمئنم که از شیکاگو و نیویورک ساختمان‌های بلند و خانواده‌های ثروتمند را به ذهن می‌آورید. ولی اینها تنها بخشی از واقعیت هستند. شما از تعداد افراد بی‌خانمان و گداهای نیویورک و شیکاگو بی‌خبرید.
در کشوری که به گفته کاندیداهای ریاست جمهوری 30 میلیون نفر زیر خط فقر زندگی می‌کنند، بی‌سلیقگی (یا بی‌سوادی) است که جامعه را با دخترکانی که برای خرگوش‌ها گریه کرده‌اند تصور کرد. در امریکا نیمی از مردم در مهم‌ترین انتخابات کشور، انتخابات ریاست جمهوری، شرکت نمی‌کنند. بسیاری از آنها که شرکت نمی‌کنند، برای خود انتخابی نمی‌بینند، یا آنچنان در بحران زندگی خود گرفتارند که توانایی اندیشیدن و عمل مدرن را ندارند. در امریکایی که من می‌شناسم بسیار بیشتر از دخترکانی که برای خرگوش‌ها و موش‌ها گریه می‌کنند، شهروندانی هستند که از هژمونی رسانه‌های تجاری و رفتار غیرقانونی دولت امریکا در عرصه بین‌المللی مستاصل و عصبانی هستند و احساس شرم می‌کنند.
به نظرم، قبل از بررسی نقش امریکا در هر اتفاقی باید دانست که امریکا چیست. درک آقای راشدان از امریکا بسیار ساده‌انگارانه و ناقص است. همانطور که گفته‌اند، عصبانیت و بغض از رژیم ایران، باعث شده است که ایشان لجوجانه با آموخته‌های اروپا مبارزه کند. باید گفت که رفتن به مدرسه علوم سیاسی در اروپا بی‌نتیجه است، اگر تعصب و تعلق به احساسات قدیمی به نفع یادگرفتن و آموختن شکسته نشود.
2- آقای راشدان از جنایات صدام و طالبان گفته‌اند و نالیده‌اند که چرا قبل از این جنگ‌ها خبری از جنایات صدام و طالبان نبود و آنها فراموش شده بودند و تلویحاً اعلام می‌کنند که حمله امریکا باعث شد که این جنایات به صحنه اول مشاجرات رسانه‌ای وارد شوند.
با کمال میل به این سوال جواب می‌دهم. قبل از این، اگر آقای راشدان تحقیق دقیقی می‌کردند می‌یافتند که بدنه نحیف رسانه‌ها و موسسه‌های مستقل سعی در بازتاب جنایات صدام و طالبان داشته‌اند. آنچه باعث شد این مباحث صحنه اول مشاجرات رسانه‌ای نیاید، حمایت امریکا از این عناصر در مرحله اول و دوم سیاست امریکا در حفظ این جنایات‌کاران بوده است. عجیب است که حافظه انتخابی آقای راشدان بیاد نیاورد که صدام و طالبان را امریکا صدام و طالبان کرد. ایشان از جنایات صدام گفته‌اند. احتمالاً قتل‌عام حلبچه یکی از فجیع‌ترین جنایات صدام است. حالا من می‌خواهم از ایشان بپرسم چگونه باید به بازماندگان جنایات حلبچه گفت که "دانلد رامسفلد" کسی که جواز قتل‌عام حلبچه را به صدام رسانده و حامی جنایات این چنینی صدام بوده، حالا می‌خواهد برای شما دموکراسی بیاورد؟ چگونه جوان افغانی باید به حسن نیت امریکا باور داشته باشد در حالیکه می‌داند طالبان از حمایت بی‌دریغ امریکا و دوست منطقه‌ایش پاکستان برخوردار بوده است؟ آقای راشدان، بسیار از محدودیت‌های اجتماعی، سیاسی جوانان ایرانی گفته‌اند و داستان کسانی را گفته‌اند که تحت این فشارها جوانیشان به هدر رفته است. اجازه بدهید به عنوان یکی از آنهایی که تحت همان فشارها بوده و مزه محاکم و بازداشت را چشیده است و احتمالاً آقای راشدان به دفاع از من و امثال من یقه چاک می‌کند، بگویم: خیر، جوان ایرانی اینقدرها که شما فکر می‌کنید کوته‌بین و بی‌اطلاع نیست. جوان ایرانی امروزی یاد گرفته است دورانی که عصبانیت و احساسات بتواند آحاد مردم را پشت شعار بدون پشتوانه "شاه باید بیرون برود" (بخوانید "ملاها باید بیرون بروند") برانگیزد گذشته است. ما "آزار و تحقیر و درد" کشیده‌ایم ولی مهم‌تر از همه، ما آموخته‌ایم که برای تغییر، به یک تئوری منسجم و دورنمای روشن لازم است، نه احساسات عکس‌العملی و شعارهای متناقض. ما آموخته‌ایم که برای دفع جنایتکار نمی‌توان و نباید جنایتکار شد. ما آموخته‌ایم که برای رهایی از حکومت بی‌قانون، نمی‌توان به ناجی قانون‌شکن متوسل شد. ما آموخته‌ایم که از دایره جنگ با افراد به درآییم و با مفاهیم نادرست بجنگیم. ما فکر می‌کردیم "شاه محمدرضا" مشکل ماست، نمی‌دانستیم "دیکتاتوری" مشکل ماست. و حالا آقای راشدان می‌اندیشد که "خامنه‌ای" مشکل ماست، نه جان من، قانون‌شکنی، خشونت، و جنایتکاری مشکل ماست. امریکا، و به خصوص مدیریت چهار سال گذشته آن، پروسه قانونمندی و صلح بین‌المللی را، از پیمان کیوتو گرفته تا جنگ عراق، به مسخره گرفته است. آزادی‌های مدنی را در داخل کشور محدود کرده است و علناً به موسسات مذهبی کمک کرده است. به حربه ترس از دشمن، به سرکوب مخالف و منتقد پرداخته و حقوق اولیه انسانی را در زندان‌های گوانتانامو و ابوغریب زیر پا گذاشته است. چگونه می‌توان از دولتی که حقوق انسان‌ها را در جامعه خود محدود می‌کند، انتظار داشت که برای کشوری دیگر دموکراسی ببرد. اجازه بدهید یک بار هم در طول تاریخ این کشور، عدالت و انصاف را هم در رفتار اجتماعی‌مان دخالت دهیم. آقای راشدان مرتب از محدودیت‌های جنسی در ایران سخن می‌گویند. من هم به خاطر قدم زدن با دختر در دادگاه ایران محاکمه شدم ولی توان این را ندارم که به مجروح شیمیایی که در بیمارستان بستری شده است و جوانی، زندگی و همسرش را از دست داده است، بگویم که کسی که اجازه داد تو را به این روز بیاندازند، حالا برای نجات ملت ما میایند. بیایید تا با کشتن دهها هزار نفر و تحقیر جنسی سربازان، در زندان‌های ابوغریب برای من آزادی بیاورید تا بتوانم دوست دخترم را در خیابان‌های تهران ببوسم. درست ما هم جوانیم، با احساسات و شور و شوق. ما هم از اینکه شوق زندگیمان سرکوب شده ناراحتیم. ولی زندگی بسیار بزرگ‌تر از اینهاست. ما بیش از هر چیز به عقلانیت، انسانیت و انصاف اقتدا می‌کنیم.
3- آقای راشدان قسمت عمده‌ای از مقاله خود را اختصاص می‌دهد به افشاگری ( به نوع کیهانی) ایرانیانی که از جان کری حمایت کرده‌اند. بعید می‌دانم که در دانشکده علوم سیاسی اروپایی که آقای راشدان درس می‌خوانند به ایشان گفته باشند که برای نفی نظر یک شخص می توان به شخصیت او حمله کرد و بعید می‌دانم که به او نگفته باشند که چنین رفتاری نشانه ضعف استدلال است. ضمناً آقای راشدان توضیح نمی دهند که فعالیت‌ کسانی در امریکا برای رفسنجانی و سپاه تحت نظارت مدیریت بوش چگونه با بقیه گفته‌های ایشان سازگار است. چگونه است که این پیام‌آوران دموکراسی و ناجی‌های آینده ما از دست رفسنجانی‌ها و امثالهم، اجازه می‌دهند که کسانی در امریکا برای رفسنجانی و سپاه کار بکنند!!!
4- آقای راشدان می‌گوید که "اساسی ترین جستار سیاسی در شخصیت جوان ایرانی منتقد، تکیه به هویت ملی ایرانی" و "نفی هرگونه مولفه‌های عربی فرهنگ روزمره" است. آقای راشدان با توهین به شخصیت جوان ایرانی، اساسی‌ترین جستار سیاسی او را به ضدیت با عرب و عربیت تنزل می‌دهد. این به تنهایی نشان می‌دهد که تصور ایشان از جنبش جدید جوانان منتقد ایرانی تا چه حد ابتدایی، کلیشه‌ای و نادرست است. جوان ایرانی "منتقد" و مدرن با چنین کلیشه‌های مرتجعانه‌ای مبارزه می‌کند. مساله عرب و عجم نیست، جوان ایرانی "منتقد" از فاشیسم متنفر است و تحمل و مدارا و احترام متقابل را با تمامی اقوام و ملیت‌های دنیا حمایت می‌کند. عقلانیت، آزادی و عدالت اساسی‌ترین جستارهای سیاسی جوان ایرانی منتقد است. "هویت ایرانی" تنها یکی و نه اساسی‌ترین آنهاست. در سایه چنین نگاهی است که همه اقوام ایرانی در جنبش آزادی‌خواهی ایران سهیم و شریک می‌شوند. آزادی‌های مدنی و عدالت‌ اجتماعی بسیار بالاتر از "هویت ایرانی" می ایستد. هیچ چیز، حتی دموکراسی اکثریتی، نمی تواند آزادی‌های اساسی اقوام اقلیتی ایرانی، اعم از عرب، ترک، کرد و ... را محدود کند. جوان ایرانی به دیده احترام به فرهنگ و آداب و رسوم این اقوام نگاه می‌کند، به تعدد قومیت ایرانی افتخار می‌کند و با گنجاندن "ضدیت با اقوام" در فرهنگ ایرانی به شدت مبارزه می‌کند. آقای راشدان در دام کلیشه‌ای روزمره نمی‌توانند قضاوت صحیحی از مسایل اساسی و با اهمیتی چون دخالت امریکا و تاثیر آن بر دنیا داشته باشند.
بعد از آن، آقای راشدان می‌گویند که اعراب بعد از فاجعه 11 سپتامبر شادمانی کردند و بن‌لادن و یارانش را تحسین می‌کنند. چون ظاهر ما مثل اعراب است ما هزینه می‌دهیم. پس باید به بوش رای دهیم چون بوش اعراب تروریست را می‌کشد. گذشته از رهیافت پروپاگندایی ایشان به دنیای اعراب (دنیای عرب بعد از 11 سپتامبر شادمانی نکرد و دنیای عرب از بن‌لادن و زرقاوی حمایت نمی‌کند. تنها عناصر تندرو عرب –که اتفاقاً روش استدلالی مشابه آقای راشدان، بوش، بن‌لادن و خامنه‌ای دارند- این کار را می‌کنند) سطح استدلال و نگاه سوپر ساده‌انگارانه ایشان حیرت‌انگیز است.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

گفتار ایشان پر است از چنین مثال‌ها و چنین نتیجه‌گیری‌هایی. واقعیت اینست که دنیا بسیار پیچیده‌تر و مسایل سیاسی بسیار مشکل‌تر از آنست که دنیای ساده‌انگارانه و کلیشه‌ای آقای راشدان قادر به ارایه قضاوت صحیحی از آن باشد. استدلال‌های آقای راشدان بیش از هر چیز بر پایه احساسات و عصبانیت از رژیم ایران استوار شده است. متعاقباً، حافظه، نگاه و درک ایشان از امور دنیا، انتخابی، رهیافت‌های ایشان معطوف به سطحی‌ترین نتیجه اقدامات و استدلال‌های ایشان فاقد یک تئوری منسجم و دورنمای روشن است.
درحالیکه آقای راشدان در کافی‌شاپ اروپایی، لیسیدن دوستش بر کف شیر قهوه را به نظاره نشسته است، و فرمان "از این عصبانیت بمیر" و "فردا تو را خواهم کشت" صادر می‌کند، جوانان ایرانی (حتی آنهایی که حق رای ندارند) در ستادهای انتخاباتی اوهایو و فلوریدا برای یک ایده مترقی و آشنا تلاش می‌کنند: دیکتاتوری و جنایت مردود است، چه از بن‌لادن، چه از بوش، چه از خامنه‌ای و صدام. و جوان منتقد ایرانی در هر جای دنیا که باشد سهم خود را در نفی دیکتاتوری ادا می‌کند.

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/13800

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'بوش، کری و دنیای کوچک راشدان، مجید زمانی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016