چهارشنبه 26 دی 1386

لابی اسراييل، جان ميرشايمر و استيفن والت، برگردان: امير پارسيان

Lobby.gif
پشتيبانی از موجوديت اسراييل اصولی و اخلاقی است اما اين موجوديت در خطر نيست. از يک ديد بی طرفانه، رفتار گذشته و حال اسراييل هيچ مبنای اخلاقی برای دادن مزيت به آن نسبت به فلسطينيان اراﺋﻪ نمی کند

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

پيشگفتار مترجم:

نوشتاری که دراينجا آمده برگردان مقاله ايست که دو تن از برجسته ترين استادان دانشگاههای معتبر آمريکا در سال ۲۰۰۶ نگارش کرده اما چاپ و نشر آن در آمريکا ممنوع ميباشد. اين دو اخيراً کتابی نيز با همين مضمون اما مفصلتر نوشته اند که در "مرور کتاب لندن" مورد نقد قرار گرفته است. هرچند سايت اينترنتی اخبار فارسی بی بی سی گوشه های کوچکی از کتاب مزبور را بطور کوتاه منتشر کرده، اما اين مقاله بطور مفصل تری به موضوعات مطرح شده توسط اين پژوهشگران در مورد سياست های خارجی آمريکا در خاورميانه می پردازد.
اصولاً بعد از مطالعه اين مقاله و در نظر گرفتن حقايق علمی مطرح شده، اين پرسش ها به ذهن خواننده خطور می کند که آيا با توجه به اين که کنگره و سياستمداران آمريکا و در نتيجه سياست های خارجی آمريکا در خاورميانه تحت سيطره کامل لابی صهيونيستی قرار دارند، آيا مقوله مذاکره با آمريکا از طرف کشورهای درگير در منطقه می تواند مفهومی داشته باشد؟ آيا اسراييل و لابی طرفدار آن در واشنگتن اجازه چنين مذاکره ای را مگر اين که تسلط کامل اسراييل تضمين شود را می دهند؟ از نقطه نظر راهبردی، کشورهای منطقه بويژه ايران چه سياست هايی را بايد پيش بگيرند تا در رويارويی با اسراييل و حامی بی چون و چرای آن آمريکا مضمحل نشوند؟ آيا خاورميانه روزی رنگ صلح و ثبات پايدار را خواهد ديد يا اين به طور بنيادين با دستور کار اسراييل منافات دارد؟
پاسخ به بسياری از اين پرسش ها آسان نيست اما همان طور که نويسندگان در انتهای مقاله به آن اشاره می کنند، شايد اين گونه نوشتارها منجر به ارتقای سطح آگاهی عموم در مورد اعمال اسراييل و حاميان آن بشود و در نهايت از نفوذ آن ها بکاهد.

***

طی چند دهه اخير و بويژه از زمان جنگ شش روزه اعراب و اسراييل در۱۹۶۷ مرکز ثقل سياستهای آمريکا در خاور ميانه بر روی رابطه آن با اسراييل بوده است. پشتيبانی بی قيد و شرط ازاسراييل و تلاش برای گسترش دمکراسی در منطقه، افکار اعراب و مسلمانان را ملتهب و امنيت آمريکا و بسياری از ديگر نقاط جهان را به مخاطره انداخته است. اين وضعيت در تمام تاريخ سياسی آمريکا بيمانند است. چرا آمريکا تمايل به ناديده گرفتن امنيت خود و بسياری از هم پيمانانش دارد تا منافع کشورديگری را تامين کند؟ ميتوان فرض کرد که پيوستگی آمريکا و اسراييل بر اساس منافع مشترک راهبردی يا معنوی باشد اما در عين حال هيچيک از اينها نميتواند توجيه کننده پشتيبانی قابل توجه لجستيک و ديپلماتيکی باشد که آمريکا صرف ميکند.
در عوض، سياستهای آمريکا درخاورميانه تماماً از سياست بومی و بويژه فعاليتهای "لابی اسراييل" نشأت ميگيرد. گروههای لابی (Lobby=افرادی که به نمايندگی ازيک گروه با منافع خاص سعی درتحت تاثير قراردادن قانونگزاران دارند) ديگر هم توانسته اند بر سياست خارجی آمريکا تاثير بگذارند اما هيچ گروهی به اندازه لابی اسراييل نتوانسته اين سياستها را از آنچه که منافع ملی آمريکا حکم ميکند به سمت ديگری سوق داده و در عين حال آمريکاييان را متقاعد کند که منافع آمريکا و کشوری ديگر– يعنی اسراييل – در حقيقت يکی هستند.
از زمان جنگ اکتبر۱۹۷۳، سطح پشتيبانی واشنگتن از اسراييل از هر کشور ديگری بسيار فراتر بوده است. اسراييل بيشترين کمکهای سالانه اقتصادی و نظامی آمريکا را از سال۱۹۷۶به بعد دريافت کرده و همچنين بزرگترين دريافت کننده کمکها بالغ بر بيش از١۴۰ميليارد دلار(به نرخ۲٠۰۴) از زمان جنگ جهانی دوم ميباشد. همه ساله اسراييل بالغ بر۳ ميليارد دلار- يعنی ۲٠% کل کمکهای خارجی آمريکا - کمک مستقيم دريافت ميکند که اين مبلغ تقريبا ۵۰٠ دلار به ازای هر اسراييلی ميباشد. اين بذل و بخشش بزرگ در حالی خيره کننده است که اسراييل اکنون کشوری صنعتی و ثروتمند است و درآمد سرانه آن تقريبا با کره جنوبی و اسپانيا برابری ميکند.
ديگر دريافت کنندگان، کمکهای خود را در اقساط ۳ ماهه ميگيرند در حالی که اسراييل سهم خود را اول هر سال ميگيرد و ميتواند روی آن بهره کسب کند. اکثر دريافت کنندگان کمک برای مقاصد نظامی بايد تمامی آن مبلغ را در آمريکا صرف کنند اما اسراييل اجازه دارد حدود ۲۵% آن را صرف سوبسيد صنايع دفاعی خود کند. اسراييل تنها دريافت کننده کمک است که مجبور به حساب پس دهی در مورد چگونگی خرج کمکها نيست و اين جلوگيری ازخرج اين کمکها برای مقاصدی از قبيل ساختمان سازی در کرانه غربی که با مخالفت آمريکا روبروست را تقريباٌ غيرممکن ميکند. در عين حال، آمريکا نزديک به ۳ ميليارد دلار برای ساخت سلاح و دسترسی به تسليحات فوق پيشرفته نظير بالگردهای "بلک هاوک" وجتهای اف-١۶ را نيز برای اسراييل فراهم آورده است. آمريکا همچنين اطلاعاتی را به اسراييل ميدهد که حتی آنها را به همپيمانانش درپيمان آتلانتيک شمالی "ناتو"(NATO) نيزنميدهد وبالاخره چشمان خود را بر دستيابی اسراييل به تسليحات هسته ای بسته است.
واشنگتن همچنين پشتيبانی سياسی و ديپلماتيک ثابت خود را از اسراييل دريغ نميکند. از سال١۹۸٢به بعد، آمريکا ۳٢ بارقعطنامه های شورای امنيت عليه اسراييل را وتو کرده است که اين خود بيش از مجموع تمامی وتوهای ديگر اعضای شورای امنيت ميباشد. آمريکا مانع از تلاشهای کشورهای عرب برای قراردادن زرادخانه هسته ای اسراييل در دستورکار سازمان بين المللی انرژی اتمی (IAEA) ميشود. آمريکا هنگام جنگ به نجات اسراييل و هنگام صلح جانب اورا ميگيرد. دولت نيکسون از اسراييل در مقابل تهديد مداخله شوروی محافظت و در جريان جنگ اکتبر١۹۷۳به تامين نيازهای اسراييل شتافت. واشنگتن عميقاً در مذاکراتی که به آن جنگ پايان داد و فرايند قدم-به-قدم و طولانی بعد از آن درگير بود و دقيقاً همانند آن نقشی کليدی درروند مذاکرات قبل و بعد از توافقنامه اسلو در١۹۹۳ ايفا کرد. درهريک ازاين موارد و گاه و بيگاه اصطکاکی بين مقامات امريکايی و اسراييلی وجود داشت اما آمريکا بطور ثابت از موضع اسراييل دفاع کرد. يکی از شرکت کنندگان آمريکايی در کمپ ديويد (David Camp) درسال ٢۰۰۰ بعدها گفت: " در اغلب اوقات ما بمثابه وکيل اسراييل عمل کرديم". همچنين بلندپروازيهای دولت بوش برای گرگون کردن خاورميانه، دستکم تا اندازه ای، نشان برای بهبود موقعيت راهبردی اسراييل دارد.
اين سخاوتمندی فوق العاده آمريکا قابل درک بود اگر اسراييل يک دارايی حياتی و راهبردی بود و يا پشتيبانی معنوی آمريکا از آن ضروری به نظر ميرسيد. اما هيچيک از اين تعابيرمتقاعدکننده نيستند. شايد کسی استدلال کند که اسراييل يک اهرم راهبردی برای آمريکا در طول جنگ سرد بود. اسراييل بعنوان نماينده آمريکا بعد از١۹۶۷، ازگسترش نفوذ شوروی در منطقه جلوگيری و شکستهای تحقيرکننده ای بر عوامل شوروی مثل مصر و سوريه وارد آورد. گاهی نيز از ديگر همپيمانان آمريکا (مثل حسين پادشاه فقيد اردن) محافظت کرده وبرتری نظامی آن مسکو را مجبور به صرف مخارج بيشتری برای پشتيبانی مشتريهای خود کرد. در عين حال، اسراييل اطلاعات ارزشمندی در مورد توانمنديهای شوروی اراﺌﻪ ميکرد.
اما پشتيبانی از اسراييل هم آسان نبود و روابط آمريکا را با دنيای عرب دشوار کرد. بعنوان نمونه، تصميم برای دادن ٢/٢ميليارد دلارکمک اضطراری نظامی به اسراييل هنگام جنگ اکتبر١۹۷۳ باعث تحريم نفتی از طرف اوپک (OPEC) شد که صدمات قابل توجهی به اقتصاد غرب وارد کرد. با تمام اينها، ارتش اسراييل قادربه حفظ منافع آمريکا در منطقه نبود. در جريان انقلاب ايران که امنيت و تضمين عرضه نفت با تهديد مواجه شده بود، آمريکا نتوانست به اسراييل متکی باشد و در عوض مجبور به ايجاد "نيروی واکنش سريع" خود شد.
جنگ نخست خليج فارس (١۹۹١) گستره راهبردی وزنه تحميلی اسراييل به آمريکا را مشخص کرد. آمريکا نميتوانست از پايگاههای اسراييل استفاده کند بدون آنکه اﺋتلاف ضد عراق را از هم بپاشد و مجبور به نقل مکان دادن تجهيزات (مثل موشک اندازهای پتريوت "Patriot") شد تا مبادا تل آويو مبادرت بکاری کند که به اتحاد عليه صدام حسين خدشه ای وارد شود. تاريخ خود را در٢۰۰۳ دوباره تکرار کرد: هرچند اسراييل مشتاق حمله آمريکا به عراق بود، جورج بوش نميتوانست از آن کمک بگيرد بدون آنکه اعتراض اعراب را برانگيزد.
ازاوايل سالهای۹۰ميلادی، وحتی بيشتربعد ازواقعه١١سپتامبر، کمکها و پشتيبانی آمريکا از اسراييل با اين ادعا توجيه شده که هر دو کشوردرمعرض تهديد گروههای تروريستی که ريشه شان در دنيای عرب و اسلام است و "کشورهای شرور" که اين گروهها را پشتيبانی کرده و قصد بدست آوردن تسليحات کشتار جمعی دارند، ميباشند. اين تعبيربه اين معنا شده که واشنگتن نه تنها بايد دست اسراييل را در مواجهه با فلسطينيان باز بگذارد و فشاری به آن وارد نياورد تا تمام تروريستهای فلسطينی کشته يا زندانی شوند، بلکه آمريکا نيز بايد بدنبال شکار کشورهايی نظير ايران و سوريه باشد. بنابرين اسراييل بعنوان متحدی سرسخت ديده ميشود چون دشمنانش دشمنان آمريکا هم هستند. در حقيقت، اسراييل در جنگ عليه ترور و برخورد با کشورهای شرورمانعی دست و پا گير ميباشد.
"تروريسم" يک دشمن منفرد نيست، تاکتيکی است که توسط يک رشته از گروههای سياسی بکار گرفته ميشود. سازمانهای تروريستی که اسراييل را تهديد ميکنند آمريکا را تهديد نميکنند مگر آنکه بر عليه آنها اقدام کند (مثل لبنان در سال ١۹۸۲). از اينها گذشته، تروريسم فلسطينی خشونت تصادفی و غيرعمدی عليه اسراييل يا غرب نيست بلکه پاسخی به لشکرکشيهای طولانی اسراييل برای غصب زمينها واحداث شهرکهای يهودی نشين در کرانه غربی و نوار غزه است.
مهمتر اينجاست که گفتن اينکه اسراييل و آمريکا بخاطر تهديد مشترک تروريسم متحدند باعث رابطه معکوس علت و معلول ميشود: مواجه آمريکا با مشکل تروريسم بيشتر بخاطر اتحادش با اسراييل است نه برعکس. پشتيبانی از اسراييل تنها منبع تروريسم ضد آمريکايی نيست اما يکی از مهمترين آنهاست و پيروزی در نبرد عليه تروريسم را مشکل ميکند. ترديدی نيست که بسياری از رهبران القاعده از جمله اسامه بن لادن انگيزه های خود را از حضور اسراييل در اورشليم (بيت المقدس) و گرفتاريهای فلسطينيان ميگيرند. پشتيبانی بی چون وچرا از اسراييل کار افراط گرايان را دربدست آوردن پشتيبانی مردمی و جذب نيروهای تازه آسانتر ميکند.
تا آنجايی که به کشورهای به اصطلاح شرور در خاورميانه مربوط ميشود، آنها تهديد مستقيمی برای منافع حياتی آمريکا نيستند بجز اينکه تهديدی برای اسراييل بشمار می آيند. حتی اگر اين کشورها به تسليحات هسته ای دست يابند – که آشکاراً موردی نامطلوب است – نه آمريکا ونه اسراييل مواجه با باج خواهی نخواهند شد چرا که باج خواه تهديد خود را بدون تحمل اعمال تلافی جويانه شديد نميتواند عملی کند. خطرانتقال سلاحهای هسته ای به تروريستها هم بعيد است چرا که يک کشور شرور نميتواند اطمينان داشته باشد که اين انتقال مخفی بماند و بعد بخاطر آن مواخذه و تنبيه نگردد. رابطه با اسراييل در حقيقت کارمهارکردن اينگونه کشورها را برای آمريکا دشوارتر ميکند. زرادخانه هسته ای اسراييل يکی از دلايلی است که برخی از همسايگانش بدنبال سلاحهای هسته ای هستند و تهديد آنها به براندازی رژيمشان ميل آنها را به اين کاربيشتر ميکند.
آخرين دليل برای به چالش گرفتن ارزش راهبردی اسراييل برای آمريکا اينست که او بمثابه يک هم پيمان وفادار عمل نميکند. مقامات اسراييلی بطور مداوم درخواستهای آمريکا را ناديده گرفته وقولهای خود (مثل التزام به توقف ساخت وساز در اراضی اشغالی يا خودداری از کشتارهدفمند رهبران فلسطينی) را نگه نميدارند. اسراييل فن آوری حساس نظامی به رقيبهای بالقوه آمريکا مثل چين داده است تا جايی که يکی ازمقامات بلند پايه وزارت خارجه آمريکا آن را " انتقالهای بدون مجوز و فزاينده" خواند. همچنين طبق گفته سازمان ملی حسابرسی آمريکا، اسراييل نسبت به ديگر هم پيمانان، فعالترين عمليات جاسوسی بر عليه آمريکا را انجام ميدهد. علاوه برمورد جاناتان پولارد (Pollard annathoJ) که در اوايل سالهای۸۰ ميلادی مدارک محرمانه زيادی را به اسراييل منتقل کرد ( واين مدارک بعداً در ازای تخصيص ويزاهای خروجی بيشتر برای يهوديان به شوروی داده شد)، وقتی در سال ۲۰۰۴ معلوم شد که يکی از مقامات کليدی پنتاگون بنام لری فرانکلين (Franklin Larry) اطلاعات محرمانه ای را به يک ديپلمات اسراييلی داده است رسوايی جديد ديگری بالا گرفت. اسراييل تنها کشوری نيست که برعليه آمريکا جاسوسی ميکند، اما خواست و اراده آن برای جاسوسی عليه حامی اصلی خود سايه ترديد بر ارزش راهبردی اش برای آمريکا می افکند.
موضوع تنها ارزش راهبردی اسراييل نيست. حاميانش استدلال ميکنند که استحقاق حمايت بيدريغ را دارد چون ضعيف است و دشمنان احاطه اش کرده اند؛ يک دمکراسی است؛ يهوديان در گذشته از جنايات رنج برده و بنابرين مستحق گرفتن امتيازات ويژه هستند؛ و رفتاراسراييل نسبت به رفتاردشمنانش از اصول اخلاق گرايانه برتری برخوردار بوده است. از ديد نزديک، هيچکدام از اين استدلال ها متقاعد کننده نيست. پشتيبانی از موجوديت اسراييل اصولی و اخلاقی است اما اين موجوديت در خطر نيست. از يک ديد بيطرفانه، رفتار گذشته و حال اسراييل هيچ مبنای اخلاقی برای دادن مزيت به آن نسبت به فلسطينيان اراﺋﻪ نميکند.
اسراييل اغلب بعنوان مواجهه داوود پيامبر(David ingK) با گوليات غول پيکر(Goliath) تصوير ميشود، اما عکس آن به حقيقت نزديکتر است. بر خلاف باور همگانی، صهيونيستها نيروهای بزرگتر ومجهزتر و با فرماندهی بهتری در جنگ استقلال ۴۹–۱۹۴۷ داشتند، و نيروهای دفاعی اسراييل پيروزيهای سريع و آسانی عليه مصر در۱۹۵۶ و عليه مصرو اردن و سوريه در۱۹۶۷ داشتند که همه اينها قبل از سرازير شدن کمکهای آمريکا بوده اند. امروز، اسراييل قويترين قدرت نظامی در خاورميانه است. نيروهای متعارف آن بسيار برتر ازهمسايگانش هستند و تنها کشوری در منطقه است که سلاحهای هسته ای دارد. مصر و اردن پيمان صلح با آن امضا کرده اند و عربستان سعودی نيز پيشنهاد چنين قراردادی را داده است. سوريه حامی اصلی اش را از دست داده، عراق طی ۳ جنگ خانمانسوز کاملاً ويران شده و ايران صدها کيلومتر آنطرفتر است. فلسطينيان حتی يک نيروی انتظامی موثرهم ندارند چه برسد به يک ارتش که اسراييل را تهديد کند. طبق برآورد مرکز مطالعات راهبردی يافی (Jaffee) وابسته به دانشگاه تل آويو در سال ۲۰۰۵، " توازن راهبردی بطور قطعی بسود اسراييل است که توانسته بطور پيوسته شکاف بين کيفيت قدرت نظامی و نيروی بازدارنده خود و همسايگانش را عريض تر کند." اگر حمايت از ضعيف انگيزه قوی باشد، آنوقت آمريکا ميبايست از طرفهای مقابل اسراييل حمايت کند.
اينکه اسراييل يک دمکراسی احاطه شده توسط دشمنان ديکتاتور است نميتواند توجيه کننده سطح کمک فعلی به آن باشد چرا که دمکراسی های زيادی در جهان هستند اما هيچيک چنين کمکهای افراطی را دريافت نميکنند. آمريکا دولتهای دمکرات را در گذشته سرنگون کرده و هر جا منافعش ايجاب کرده از ديکتاتورها حمايت نموده و امروز هم با تعدادی از ديکتاتورها روابط گرمی دارد.
برخی از جوانب دمکراسی اسراييلی با ارزشهای بنيادين آمريکايی منافات دارند. برخلاف آمريکا که در آن مردم صرفنظر از نژاد، مذهب، يا قوميتشان از حقوق برابر بايد برخوردار باشند، اسراييل صريحاً بعنوان يک کشور يهودی بنيانگذاری شده و حقوق شهروندی در آن بر اساس خويشاوندی نسبی است. بر همين اساس، جای تعجب نيست که با ۳/۱ ميليون عرب که دراسراييل زندگی ميکنند بعنوان شهروندان درجه دو رفتار ميشود، و يا اينکه اخيراً يک کميسيون دولت اسراييل دريافته که اسراييل بطور" مسامحه کارانه و تبعيض آميز" در مورد آنها رفتار ميکند. اسراييل با سرباززدن ازاعطای يک کشور داﺋمی يا دادن حقوق کامل سياسی به فلسطينيان ساختاردمکراتيک خود را تخريب کرده است.
سومين توجيه برای حمايت از اسراييل مربوط به تاريخ رنجهای يهوديان در غرب مسيحی بخصوص در طی هولوکاست است. بخاطر آزارهايی که يهوديان در طی قرنها ديدند و تنها در يک سرزمين يهودی ميتوانستند احساس امنيت کنند، خيلی ها اکنون بر اين عقيده اند که اسراييل مستحق گرفتن امتيازات ويژه ازآمريکاست. تاسيس کشور اسراييل بی ترديد واکنش مناسبی به جنايات طولانی عليه يهوديان بود، اما اين درعين حال جنايات تازه ای برعليه جماعت بيگناه فلسطينی بهمراه آورد.
اين مساله ايست که رهبران گذشته اسراييل آن را فهميده بودند. ديويد بن گوريون (Gorion-neB David) يکبار خطاب به نعوم گلدمن (Goldmann Nahum) رهبر کنگره جهانی يهود گفته بود: "اگر من يک رهبر عرب بودم هرگز با اسراييل روابط برقرار نميکردم. اين طبيعی است چون ما سرزمينشان را تصرف کرديم ... ما اسراييلی هستيم اما در۲۰۰۰ سال قبل و اين چه معنايی برای آنها دارد؟ آيا وجود ضد يهودی بودن، نازيها، هيتلر، اردوگاه آشويتز(Auschwits)، گناه آنهاست؟ آنها فقط به يک چيز نگاه ميکنند و آن اينکه ما آمديم اينجا و سرزمينشان را دزديديم. چرا بايد آنها اين را قبول کنند؟" .
از آن زمان به بعد، رهبران اسراييل بطورمکررآرزوهای ملی فلسطينيان را رد کرده اند. هنگامی که گلدا ماير (Meir Golda) نخست وزير بود يکبار بطرزمعروفی اظهارکرد: "چيزی بعنوان فلسطينی وجود ندارد". فشارخشونتهای افراطگرايان و رشد جمعيت فلسطينيان رهبران بعدی اسراييل را مجبور به عقب نشينی از باريکه غزه و باز پس دادن برخی از سرزمينها شد، اما حتی اسحاق رابين (Rabin Yitzak) نيز مايل به دادن يک کشور داﺌمی به فلسطينيان نبود. در کمپ ديويد (David Camp) اهود باراک (Barak Ehud) پيشنهاد سخاوتمندانه دادن يک سری مکانهای زندگی عاری از سلاح وتحت کنترل کامل اسراييل را به فلسطينيان داده بود. گذشته غم انگيز يهوديان، آمريکا را متعهد کمک درهرشرايط و صرفنظر ازاعمال امروز اسراييل نميکند.
حاميان اسراييل همچنين تصويری از آن بدست ميدهند که کشوری صلح جو و حتی در وقت خشم و تحريک از خود خويشتنداری نشان داده است. برعکس آن، ازاعمال اعراب باعنوان شرارت و تبهکاری ياد ميشود. درعين حال، پيشينه اسراييل نسبت به دشمنانش وجه تمايزی ندارد. بن گوريون تصديق کرد که اولين صهيونيستها نسبت به فلسطينيانی که در مقابل تجاوزآنها مقاومت ميکردند خيرانديش و نيکوکار نبودند چيزی که بندرت باعث تعجب است چرا که صهيونيستها سعی بر تاسيس کشوری برای خود در سرزمينهای عرب داشتند. بهمين وجه، تاسيس اسراييل در۸–١٩۴۷ شامل اعمالی نظير پاکسازی قومی، اعدام، کشتار دستجمعی و تجاوز به عنف بود و رفتار بعدی اسراييل هم در اکثر اوقات وحشيانه و بی رحمانه بوده که ادعای برتری اخلاقی اسراييل را نفی ميکند. برای نمونه، بين ١٩۴٩ و١٩۵۶ نيروهای امنيتی اسراييل بين ۲۴۰۰ تا ۵۰۰۰ تن از عوامل نفوذی عرب را که اکثراً غيرمسلح بودند را کشتند. نيروهای دفاعی اسراييل (Forces efenseD sraelI) صدها تن از اسرای جنگی مصر را طی جنگهای ١٩۵۶ و١٩۶۷کشتند و اسراييل درسال١٩۶۷بين يکصد تا ۲۶۰ هزار فلسطينی را ازکرانه غربی و۸۰ هزار سوری را از بلنديهای جولان که بتازگی تصرف کرده بودند بيرون راندند.
طی نخستين انتفاضه، نيروهای دفاعی اسراييل با توزيع باتون بين سربازانش آنها را به خرد کردن استخوانهای تطاهرکنندگان فلسطينی ترغيب ميکرد. بتخمين شاخه سوﺋدی سازمان "نجات کودکان" (Children Save) طی دوسال نخست انتفاضه بين ۲۳۶۰۰ تا ۲٩٩۰۰ کودک فلسطينی بخاطرجراحات وارده نيازبه مداوای پزشکی پيدا کردند. تقريباً يک سوم آنها ده سال يا کمتر داشتند. پاسخ اسراييل به انتفاضه دوم حتی شديدتربود تا جايی که روزنامه اسراييلی هاآرتص (aretz`Ha) اعلام کرد " نيروهای دفاعی اسراييل ... تبديل به ماشين کشنده ای شده که کارايی و بازده آن وحشتناک و درعين حال تکان دهنده است". نيروهای دفاعی اسراييل در روز نخست انتفاضه يک ميليون گلوله شليک کردند. از آن زمان، به ازای هر اسراييلی کشته شده، اسراييل۴/۳ فلسطينی را که اکثرآنها عابرين بيگناه بوده اند کشته است و نسبت کودکان کشته شده فلسطينی به کودکان اسراييلی از اين هم بالاتر است (۷/۵ به ١). بايد بياد داشت که صهيونيستها با استفاده از بمبهای تروريستها بريتانيا را از فلسطين بيرون راندند، و ازحاق شامير (Shamir Yitzhak) که خود زمانی تروريست و بعدها نخست وزير شد، يکباراعلام کرد " نه معنويات و نه سنت يهودی استفاده از تروريسم بعنوان ابزار جنگی را مردود نميشمارد". توسل فلسطينيان به تروريسم اشتباه است اما جای تعجب ندارد. فلسطينيان بر اين باورند که راه ديگری برای مصالحه با اسراييل ندارند. همانطورکه اهود باراک يکبار اقرارکرد، اگريک فلسطينی بدنيا آمده بود "او نيز به يک سازمان تروريستی می پيوست".
پس اگر هيچيک ازاين استدلالها مبنی بر ارزشهای راهبردی يا اخلاقی نميتوانند پشتيبانی آمريکا از اسراييل را توجيه کنند، چگونه ميتوانيم آنرا توضيح دهيم؟ توضيح آن در قدرت بلامنازع لابی اسراييل است. ما اينجا اختصاراً از"لابی" بعنوان اﺌتلاف افراد و سازمانهايی ياد ميکنيم که بطور فعال سعی برسوق دادن سياستهای خارجی آمريکا بطرف جانبداری از اسراييل را دارند. اين بدان معنا نيست که "لابی" يک حرکت منسجم و دارای رهبری مرکزيست، يا افراد دخيل در آن با يکديگر برسر مساﺌل خاصی مخالف نيستند. تمامی يهوديان آمريکا جزوی از لابی نيستند چرا که اسراييل برای بسياری ازآنها موضوع قابل توجهی نيست. بعنوان نمونه، در يک نظرسنجی در سال ۲۰۰۴، تقريباً ۳۶ درصد يهوديان آمريکا اظهار داشتند که "نه زياد" يا "ابداً" احساسی به اسراييل ندارند.
يهوديان آمريکا همچنين برسربرخی سياستهای اسراييل اختلاف نظر دارند. بسياری ازسازمانهای کليدی درلابی، مانند "کميته روابط عمومی آمريکا-اسراييل" (ای پک AIPAC=Committee Affairs Public Israeli-naciremA) و "مجمع روسای سازمانهای عمده يهودی" (Organizations Jewish Major of Presidents of Conference)، توسط تندروهايی اداره ميشوند که بطور کلی ازسياستهای توسعه طلبانه حزب ليکود (Likud) اسراييل وخصومت آن با روند صلح اسلو حمايت ميکنند. اکثريت يهوديان آمريکا، دراين ضمن، متمايل به مصالحه با فلسطينيان هستند و چندين گروه مثل "صدای يهوديان برای صلح" (Peace for Voice Jewish) طرفدارپروپا قرص برداشتن چنين گامهايی هستند. باوجوداين اختلاف سليقه ها، هم ميانه روها وهم تندروها ازحمايت ثابت اسراييل طرفداری ميکنند.
جای تعجب نيست که رهبران آمريکاييان يهودی غالب اوقات با مقامات اسراييلی مشورت ميکنند تا اطمينان حاصل کنند که اقداماتشان در جهت تحقق اهداف اسراييل باشد. همانطور که يکی ازاعضای يک سازمان بزرگ يهودی نوشته است: "اين برای ما عادی و روزمره است که بگوييم اين نحوه ما برای اجرای يک موضوع خاص است اما بايد ببينيم اسراييليها درمورد آن چه فکری ميکنند. ما بعنوان يک جمع هميشه اين کار را ميکنيم". پيشداوری عليه انتقاد از اسراييل وجود دارد و تحت فشار قراردادن اسراييل به چشم تخريب ديده ميشود. زمانی که درميانه سال ۲۰۰۳، ادگاربرانفمن (Sr Bronfman Edgar) رﺌيس "گنکره جهانی يهود" (Congress Jewish World) در نامه ای به رﺌيس جمهور آمريکا اصراربه واداشتن او به ترغيب اسراييل برای دست کشيدن از ساختن حصار امنيتی کرد، متهم به خيانت شد. منتقدان اوميگفتند: " وقيح است که رﺌيس گنکره جهانی يهود به رﺌيس جمهور آمريکا اصراربورزد تا اودر مقابل سياستهايی که دولت اسراييل در پيش گرفته مقاومت کند".
بطورمشابه، هنگامی که رﺌيس شورای حکومت اسراييل، سيموررايش (Reich Seymour)، در نوامبر۲۰۰۵ به کاندوليزا رايس (Rice Condooleeza) توصيه کرد تا ازاسراييل بخواهد مرزبحران زده نوارغزه را بازگشايی کند، کاروی بعنوان عمل غيرمسؤ لانه تقبيح شد. منتقدانش ميگفتند: " درمسيراصلی يهود، برای فعاليت عليه سياستهای امنيتی اسراييل مطلقاً جايی وجود ندارد". درعقب نشينی از اين حملات، رايش اعلام کرد که "وقتی پای اسراييل در ميان است واژه فشارجايی در ادبيات او ندارد".
يهوديان آمريکا بطرز خيره کننده ای سازمانهای منظمی برای تحت تاثيرقراردادن سياستهای خارجی آمريکا بوجودآورده اند که ای پک (AIPAC) قدرتمندترين و شناخته شده ترين آنهاست. درسال۱۹۹۷، مجله فورچون (Fortune) از اعضای کنگره آمريکا و دستيارانشان خواست تا قدرتمندترين لابی ها در واشنگتن را طبقه بندی کنند. ای پک (AIPAC) در رتبه دوم بعد از"انجمن بازنشستگان آمريکا" (AARP) اما بالاتراز"جنبش اتحاديه های آمريکا" (CIO-AFL) و "انجمن ملی اسلحه" (NRA) قرارگرفت. يک بررسی انجام شده توسط "نشنال ژورنال" (Journal National) در سال ۲۰۰۵ نيز به نتيجه مشابه ای رسيد و ای پک (AIPAC) را همراه با "انجمن بازنشستگان آمريکا" در رتبه دوم قدرتهای متنفذ درواشنگتن قرار داد.
لابی همچنين شامل مسيحيان اوانجليکال برجسته ای چون گری باوﺌر (Bauer Gary)، جری فال ول (Falwell Jerry)، رالف ريد (Reed Ralph)، پت رابرتسون (Robertson Pat)، ديک آرمی (Armey Dick) و تام دی لی (LayDe Tom) رهبر سابق جناح اکثريت در مجلس آمريکا ميباشد که همگی براين اعتقادند که دوباره جان گرفتن اسراييل پيشگويی انجيل بوده وازدستورکارتوسعه طلبی آن بايد حمايت کرد و هر چه بجزاين باشد برخلاف خواست خداست. ﻨومحافظه کاران غيريهودی مثل جان بولتون (Bolton John) سفير سابق آمريکا در سازمان ملل، رابرت بارتلی (Bartley Robert) سردبير سابق "وال استريت ژورنال"، ويليام بنت (Bennett William) وزيرسابق آموزش و پرورش، جين کرک پتريک (Kirkpatrick Jeane) سفير سابق آمريکا در سازمان ملل، هم از حاميان پر و پا قرص اسراييل هستند.

[ادامه مطلب را از اين جا دنبال کنيد]

دنبالک: http://news.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/35649

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'لابی اسراييل، جان ميرشايمر و استيفن والت، برگردان: امير پارسيان' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016