Thursday, Apr 27, 2017

صفحه نخست » "سردار گازانبری" و "آیت الله قتل عام" برای فریب توده ها به مارکسیسم توسل جسته اند

akbar_ganji_article_photo1.gifاکبر گنجی - ویژه خبرنامه گویا

تحلیل مارکسیستی و اسلامی جهان اجتماع، دو تحلیل متفاوت است. برای این که این دو آئین از دو منظر متفاوت به جهان و آدمی می نگرند. آرمان های متفاوتی را هم تعقیب می کنند.

اگر "طبقه کارگر"(پرولتاریا) اساس مارکسیسم را تشکیل می دهد، مومنان اساس اسلام را تشکیل می دهند. اگر مارکسیسم میان "لمپن پرولتاریا" و "طبقه کارگر" واقعی که مقدس به شمار می رود تفاوت قائل می شود، اسلام هم میان مومنان از نظر ارزشی تمایز قائل شده و آنان را به گروه های متعددی تقسیم کرده است(صدیقان، شهدأ، ابرار، سبقت گیرندگان، و...).

اقتصاد جایگاه محوری در مارکسیسم داشته و دارد. اقتصاد زیربنا است و کلیه اشکال فلسفی، هنری، دینی، حقوقی، اخلاقی و ایدئولوژیک روبنا به شمار می روند. با تغییر زیربنای اقتصادی، کلیه اشکال روبنایی تغییر خواهند کرد. مارکس در پیش گفتار درآمدی بر نقد اقتصاد سیاسی نوشت:

mkjsgfr43l5d_small.jpg"انسان ها در تولید مادی زندگی خود وارد مناسبات معینی می شوند که لاینفک و مستقل از اراده آن هاست؛ این مناسبات تولید مطابقت دارد با مرحله معینی از تکامل قوای مادی تولید آن ها. کل این مناسبات تولید منوط است به ساختار اقتصادی جامعه- همان زیربنای واقعی که روبناهای حقوقی و سیاسی بر آن شکل می گیرند و شکل های معینی از آگاهی اجتماعی با آن مطابقت می یابند. شیوه تولید زندگی مادی به خصلت عمومی روند اجتماعی، سیاسی و معنوی شکل می دهد. آگاهی انسان ها نیست که هستی شان را تعیین می کند، بلکه برعکس، هستی اجتماعی آن هاست که آگاهی شان را تعیین می کند...با تغییر زیربنای اقتصادی، کل روبنای عظیم نیز دیر یا زود دگرگون می شود.اما در بررسی چنین دگرگونی هایی باید همیشه تمایز قائل شد میان دگرگونی مادی شرایط اقتصادی تولید که با دقتی در حد دقت علوم طبیعی می توان آن را تعیین کرد، و شکل های حقوقی، سیاسی، مذهبی، زیبایی شناسانه یا فلسفی- خلاصه، ایدئولوژیکی- که در آن ها انسان ها از تعارض آگاهی می یابند و برای رفع آن می جنگند"(مارکس، ۱۸۵۹: ۶۰- ۱۵۹).

بدین ترتیب، از نظر مارکس ساخت اقتصادی، "زیربنا" یا "شالوده واقعی" روبنای "حقوقی و سیاسی" و "اشکال آگاهی اجتماعی متناظر" با آن روبناست. مارکسیست ها در خصوص این موضوع هزاران صفحه نوشته و آرای متفاوت و متعارضی یان کرده اند. به عنوان مثال، در زیربنا، "روابط تولید" مهمتر است یا "نیروهای تولید"؟ آلتوسر میان ابعاد سرکوبگرانه دولت (ارتش، پلیس، و...) و ابعاد ایدئولوژیک دولت (نظام آموزشی، رسانه های گروهی، کلیسا، خانواده، اتحادیه های کارگری، و...)تمایز قائل شد. اما در نهایت او هم زیربنای اقتصادی را تعیین کننده به شمار آورد و گفت:"اقتصاد در تحلیل نهایی تعیین کننده است" (determination in the last instance). آلتوسر مخالف خوانش اخلاقی/اومانیستی مارکس براساس آثار دوران جوانیش- خصوصاً دستنوشته های اقتصادی و فلسفی - بود. آلتوسر آثار دوران جوانی مارکس را "ایدئولوژیک" و "غیر علمی" قلمداد می کرد.

گذشته از اختلافات آثار دوران جوانی و بعدی مارکس، خوانش مارکسیستی- لنینیستی اتحاد شوروی و نقدهای دوران جنگ سرد(نقدهای کارل پوپر، فون هایک، اکتون و جان پلامناتز)؛ اجازه نمی داد تا خوانش های امثال لوکاچ، گرامشی و مکتب فرانکفورتی ها از مارکسیسم گوش شنوایی پیدا کند. افرادی نظیر ئی. پی. تامسون، اولمان، مساروش، گراس، و...نقدهای جدی بر خوانش آلتوسر وارد آوردند.

با این همه، جامعه شناسان معتبری حتی در قرن بیست و یکم نوشته اند:"هدف نظریه دولت در اندیشه مارکسیستی تبیین صورت های سیاسی بر حسب شالوده های اقتصادی سازمان احتماعی است. از این دیدگاه، ویژگی های خاص دولت سرمایه داری را باید بر جسب فرآیندهای انباشت اقتصادی و بازتولید سرمایه داری تحلیل کرد. بر اساس این نقطه عزیمت، مسائلی از این دست را مورد بحث قرار می دهند: عملکرد دقیق دولت در بازتولید سرمایه؛ میزان نسبی استقلال دولت از نیروهای اقتصادی، نقش مبارزه طبقاتی در تعیین شکل ها و قالب های سیاسی، و قابلیت تغییرات فراگیر در سطح دولت...اظهارات سنجیده تر مارکس درباره دولت سرمایه داری حاکی از آن است که چنین دولتی بخشی از روبنای حقوقی و سیاسی ای را تشکیل می دهد که می توان آن را به مثابه انعکاسی از یک زیربنای اقتصادی تبیین کرد" ( دن اسلیتر و فرن تونکیس، جامعه بازار، بازار و نظریه اجتماعی مدرن ، ترجمه حسین قاضیان، نشر نی، صص ۲۱۳- ۲۱۲).

مفسرانی چون دانیل لیتل (صص ۱۸۶- ۱۸۴) و الکس کالینکوس (صص ۱۲۶- ۱۲۴) گفته اند که "علمی بودن" نظریه مارکس را باید به معنای "برنامه تحقیقاتی" ایمره لاکاتوش فهمید. طبقه، ساختار اقتصادی، و بحران "هسته مرکزی" تبیین مارکس از سرمایه داری را تشکیل می دهد. گرایش های جبرانی در برابر نرخ در حال افت سود، "کمربند حفاظتی" این برنامه است. اگر این برنامه تحقیقاتی "پیش رونده" باشد و به "روش اکتشافی مثبت" منتهی شود، می توان امیدوار بود که فهم بهتری از رویدادهای مورد تحقیق ارائه کند.

اسلام و ماتریالیسم تاریخی

روشن است که اسلام کاملاً مخالف این دیدگاه است. اسلام به عنوان یک دین، خود- و هیچ دین و آئین دیگری - را امری روبنایی و تابع اقتصاد به شمار نمی آورد. مارکس یک متفکر بسیار جدی تأثیرگذار بوده و هست. آیزایا برلین لیبرال، کتاب کارل مارکس، زندگی و محیط ، را با این جمله پایان می بخشد:

"مارکس با تز خود می خواست این حکم را باطل کند که ایده ها رقم زننده ی تاریخ هستند، اما گستره ی نفوذ ایده های خود او در امور بشر از قوت این تز کاسته است. با تغییر دادن دیدگاهی که قبلاً درباره ی رابطه ی فرد با محیطش و همنوعانش رواج داشت، به وضوح خود این رابطه را تغییر داد؛ و از همین رو، در میان نیروهای فکری که امروز مدام دارند شیوه های عمل و تفکر انسان ها را دگرگون می کنند، این نیروی فکری همچنان قدرتمندتر است"(آیزایا برلین، کارل مارکس، زندگی و محیط ، ترجمه رضا رضایی، نشر ماهی، صص ۳۳۸- ۳۳۷).

کارل پوپر هم نوشت که انقلاب روسیه بهترین مبطل "اقتصاد گرایی" مارکس بود که اندیشه مارکسیستی در آنجا به شرایط اقتصادی شکل داد، نه برعکس.

مارکسیسم کمونیست های ایرانی، به طور عمده به لنینیسم و مائوئیسم و انورخوجه ئیسم فروکاسته می شد. نیروهای مذهبی هم شناختشان از مارکسیسم ، در حد همان مارکسیسم- لنینیسم بود.

پیش از انقلاب، نیروهای مذهبی مبارز، بر روایت منقول از امام حسین، "إنَّ الحَیاةَ عَقیدَةٌ و جِهادٌ" تأکید بسیاری می نهادند. مرتضی مطهری هم که این حدیث را فاقد سند به شمار می آورد، می گفت، باور توحیدی و مبارزه در راه آن مقدس است، نه مبارزه برای هر باوری. یعنی اعتقادات و باورها اساس کارند.

آیت الله خمینی در ۱۷ شهریور ۱۳۵۸ برای روشن کردن تمایز اسلام و مارکسیسم سخنانی گفت که بعدها دشمنانش، با تحریف آن سخن، ادعا کردند که خمینی گفته است: "اقتصاد مال خر است". اصل سخنان آیت الله خمینی چنین بود :

"هیچ من نمی ‏توانم تصور کنم و هیچ عاقلی نمی ‏تواند تصور کند که بگویند ما خونهایمان را دادیم که خربزه ارزان بشود! ما جوانهایمان را دادیم که خانه ارزان بشود. هیچ عاقلی جوانش را نمی‏ دهد که خانۀ ارزان گیرش بیاید. مردم همه چیزشان را برای جوانهاشان می‏ خواهند؛ برای خانمانشان می‏ خواهند. این منطق، یک منطق باطلی است، که شاید کسانی انداخته باشند، مغرضها انداخته باشند توی دهن مردم که بگویند ما خون دادیم که مثلاً کشاورزیمان چه بشود. آدم خودش را به کشتن نمی ‏دهد که کشاورزیش چه بشود. چرا همان منطقی که خود مردم در تمام طول مدت، و خصوصاً در این آخر، منطقشان بود آن را ذکر نمی ‏کنند؟ همه دیدید که تمام قشرها، خانمها، ریختند توی خیابانها، جوانها ریختند توی خیابانها، در پشت بامها، در کوچه و بَرزَن و همه جا، فریادشان این بود که ما اسلام را می ‏خواهیم و جمهوری اسلامی می ‏خواهیم. برای اسلام است که انسان می ‏تواند جانش را بدهد. اولیای ما هم برای اسلام جان دادند، نه برای اقتصاد، اقتصاد قابل این نیست. آدم، اقتصاد را برای خودش می ‏خواهد؛ خودش را به کشتن بدهد که اقتصادش درست بشود! این معقول نیست. یا جوانهایشان را به کشتن بدهند که نان ارزان گیرش بیاید! این یک چیز معقولی نیست. آن که معقول است و عمل شد و همه دیدیم و همه دیدید، این است که همان طوری که در صدر اسلام، پیغمبر اسلام و اولیای اسلام همه چیزشان را فدای اسلام می‏ کردند، برای این که در این فداکاری باخت نیست. آن هایی که دم از اقتصاد می‏ زنند و زیربنای همه چیز را اقتصاد می‏ دانند از باب این که انسان را نمی ‏دانند یعنی چه، خیال می ‏کنند که انسان هم یک حیوانی است که همان خورد و خوراک است! منتها خورد و خوراک این حیوان با حیوانات دیگر یک فرقی دارد. این چلوکباب می ‏خورد؛ او کاه می ‏خورد؛ اما هر دو حیوانند. این هایی که زیربنای همه چیز را اقتصاد می ‏دانند این ها انسان را حیوان می ‏دانند. حیوان هم همه چیزش فدای اقتصادش است. زیربنای همه چیزش[است]الاغ هم زیربنای همه چیزش اقتصادش است. اینها انسان را نشناختند اصلاً که چه هست. ما باید باورمان بیاید به این که مملکت ما همه چیزش را فدا می ‏خواست بکند برای اسلام. الآن هم می‏ آیند به من می ‏گویند، مکرر ـ دستجمعی، تنهایی ـ که شما دعا کنید ما شهید بشویم. معقول است که بگوید من شهید بشوم برای این که شکمم سیر بشود؟ برای شکمش می ‏خواهد شهید بشود؟! کسی معقول است که تقاضای شهادت بکند برای شکمش؟ همچو معقول نیست این معنا، تقاضای شهادت برای این که ادراک کرده است که در شهادت موت نیست؛ یک حیات جاوید است، برای حیات جاوید است که این تقاضای شهادت می‏ کند. زیربنا توحید است، زیربنا عقاید حقّۀ الهی است؛ نه زیربنا شکم باشد. این هایی که اقتصاد را زیربنا می ‏دانند، این ها منحط کردند انسان را از حدّ انسانیت به حد یک حیوانی، مثل سایر حیوانات؛ این هم مثل سایر حیوانات"( صحیفه امام خمینی، جلد ۹ ).

آیت الله خمینی به صراحت دیدگاه ماتریالیستی را رد کرده و عقاید حقه الهی- اسلام- را زیربنا به شمار می آورد.

محل نزاع این نیست که آیا آیت الله خمینی خوانش دقیق و معتبری از مدعای مارکس داشت یا نداشت؟ محل نزاع این هم نیست که آیا او اصلاً متون مارکسیستی را خوانده بود یا سخنانی سطحی درباره آرای مارکس به کوشش رسیده بود؟ مسأله؛ مسأله تفاوت دیدگاه است. البته مارکسیست های بعدی کوشیده اند تا با تفسیر و تأویل سخنان مارکس، اولاً رابطه علی میان زیربنا و روبنا را نفی کنند، ثانیاً روایت های متفاوتی از رابطه زیربنا روبنا ارائه کرده اند. ثالثاً: برخی روبنای حقوقی و سیاسی را در زیربنا موثر به شمار آورده اند.

چرا "اقتصاد" در سال های اخیر "زیربنا" شد؟

مدتی است که آیت الله خامنه ای، فقیهان ، سپاهیان و محافظه کاران افراطی برای به زیر کشاندن حسن روحانی ؛ اقتصاد را به زیربنا و اساس همه چیز تبدیل کرده اند. این مدعا براساس چه شواهدی تأیید می شود؟ به عوان مثال، به دو شاهد زیر بنگرید:

آيت الله احمد علم الهدی- پدر زن "آیت الله قتل عام"- در دوران سخت احمدی نژاد- در خطبه های نمازجمعه ۶ مرداد ۱۳۹۱ به مردم گفت: "امكانات غذايی زندگی خودتان را تهيه كنيد؛ بنا نيست زندگی شما هر جور كه قبلاً می گذشته الان هم همان طور باشد. اگر مرغ در دسترس نيست آن را با يك ماده پروتئيني ديگر جايگزين كنيد. مشهدی‌ها مگر اشكنه پياز داغ را يادتان رفته و آن زندگی را فراموش كرده‌ايد؛ مگر قرار است برنامه همان باشد كه قبلاً ‌بوده است. دشمن می خواهد به خاطر شكم ما را از پا درآورد. از چيزی نمی ‌ترسيم زيرا رزقمان دست خداست؛ مردم و مسئولين بايد همدل شوند تا در اين جبهه دشمن را شكست بدهيم".

آیت الله احمد جنتی در خطبه های نماز جمعه تهران گفت : "برای برطرف شدن مشکلات موجود قدری مقاومت و تحمل سختی‌ها لازم است. ممکن است در بین راه سختی‌هایی باشد اما این سختی‌ها را می‌توان تحمل کرد و مردم نیز این سختی‌ها را تحمل می‌کنند. ممکن است زمانی فرا برسد که ما روزی دو وعده غذا بخوریم؛ چه اشکالی دارد حتی اگر شرایط بدتر شود ما روزی یک وعده غذا بخوریم همان‌طور که الان نیز برخی روزی یک وعده غذا می‌ خورند؛ مردم ما تاب و تحمل را دارند چرا که گرسنگی کشیدن بدتر از داغ از دست دادن عزیزان و جوانان نیست؛ آیا آن کسی که جوان و عزیزش را داده است حال برای انقلاب، اسلام و نظام حاضر نیست قدری گرسنگی بخورد؟ من نمی‌گویم که باید گرسنگی خورد، بی ‌خود حرف مفت نزنند. من می‌ گویم که ممکن است در مسیر مقاومت کار به جایی برسد که سختی‌ها را تحمل کنیم چرا که رسیدن به قله‌ها همواره با تحمل سختی بوده است".

اما اینک آقایان مواضع دیگری اتخاذ کرده اند. آیت الله خامنه ای وقتی دید که مسائل سیاسی و فرهنگی به نزاع های اصلی انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۹۲ تبدیل شده، در ۱۴ خرداد ۱۳۹۲ گفت که امروز مسأله اصلی، مسأله اقتصاد است. در چند ساتل اخیر نیز همواره اقتصاد را به عنوان علت بسیاری از مشکلات و مسائل کشور مطرح کرده و می گوید "اقتصاد مقاومتی" حلال همه مسائل و رافع همه مشکلات است.

آیت الله موحدی کرمانی- رئیس موقت مجمع تشخیص مصلحت نظام، عضو مجلس خبرگان رهبری، رئیس روحانیت مبارز تهران، امام جمعه تهران، و...- در ۲۷ بهمن ‌ماه ۱۳۹۵ گفت که ما اینک برای اقتصاد می جنگیم. نخستین مسأله مهم از نظر رهبری، اقتصاد است. او سپس افزود :

"می‌ خواهیم به داد فقرا برسیم، می ‌گویند بودجه نیست. می‌ خواهیم بهره ‌وری بازنشستگان را بالا ببریم، می ‌گویند بودجه نیست. می ‌خواهیم فرزندان و خانواده‌های شهدا را حمایت کنیم، باز هم می ‌گویند بودجه نیست. البته من فکر می ‌کنم این‌طور هم نباشد که می‌ گویند بودجه نیست. شاید بودجه هم هست اما به جای دیگری می ‌رود. اگر مردم نیازمند باشند، نان شب نداشته باشند، نتوانند بچه‌هایشان را به مدرسه بفرستند و خانه‌ای برای زندگی نداشته باشند، معنایش همان حدیث امام علی است که فرمود: نزدیک است که فقر به کفر بیانجامد. همان طور که الان هم می ‌شنویم که عده‌ای به دلیل نیازهای شدید اقتصادی‌شان دست از مذهب برداشته‌اند. ثروت در جامعه مانند خون در بدن است که باید به تمام نقاط برسد و آنهایی که در این کشور برنامه اقتصادی دارند، باید بر مبنای اسلام این برنامه را پی‌ ریزی کنند تا بتوانیم ثروت را در بین همه مردم تقسیم کنیم".

بدین ترتیب اقتصاد به عنوان زیربنا می تواند روبنای دین را تغییر دهد. به تعبیر دیگر، نیاز شدید اقتصادی علت گریز از مذهب است.

محسنی اژه ای- معاون اول قوه قضائیه- در ۲ ارديبهشت ۱۳۹۶ گفت :"امروز یکی از عوامل تاخیر در ازدواج و بالا رفتن سن ازدواج بیکاری است. طلاق هایی که صورت می گیرد، یکی از اصلی ترین عوامل آن بیکاری است. امروز یکی از زمینه های که دشمن می تواند در خصوص قاچاق کالا و ارز، مواد مخدر، جاسوسی و ... یارگیری کند، بیکاری است...اکنون دشمن به این جمع بندی رسید که باید از طریق اقتصاد و آنچه مربوط به معیشت مردم است، فشار بیاورد تا مردم از روی گرفتاری های معیشتی و زندگی روزمره دست از اسلام و نظام شان بردارند".

ابراهیم رئیسی- "آیت الله قتل عام"- گفت : "منشاء بسیاری از جرائم و نا هنجاری‌های جامعه آسیب‌های اجتماعی همچون فقر، بیکاری، تکدی گری، حاشیه نشینی در شهرها و مشکلات ولگردی و مشکلات اقتصادی است و خواستار پیگیری به جد رسیدگی به مسئله آسیب‌های اجتماعی هستیم".

رئیسی در ۳ اردیبهشت ۹۶ به گروهی از نمایندگان مجلس گفت: "وضعیت اقتصادی کشور به هیچ عنوان خوب نیست...وضع فعلی نه تنها مطلوب نیست بلکه برای مردم قابل تحمل نیست".

سردار محمد باقی قالیباف- "سردار گازانبری"- که ادعا دارد کارشناس آسیب های اجتماعی است نیز گفته است که اقتصاد مسأله اصلی است و : "امروزهر معتادی را در خیابان می‌بینیم تیری در قلب ما و ضربه‌ای بر انقلاب اسلامی است. از این جهت اگر حضرت آقا تا این حد بر اقتصاد مقاومتی تاکید دارند یعنی باید آسیب‌پذیری‌هایمان را کم کنیم...اگر امروز خانواده‌ای مشکل اقتصادی، آسیب‌های اجتماعی و... دارد باور کنید این‌ها از توپ‌های صدام بدتر است این را باید باور کنیم".

قالیباف هم به حسن روحانی حمله می کند که اقتصاد را ویران کرده و اگر او رئیس جمهور شود با معجزات اقتصادی کشور را نجات خواهد داد(دلایل نام گذاری رئیسی و قالیباف را در مقاله "توضیح القاب دو کاندیدای ممتاز: "آیت الله قتل عام" و "سردار گازانبری" " شکافته ام).

این ها ادعا می کنند که بهبود وضعیت اقتصادی، حلال آسیب های اجتماعی، دین گریزی و دیگر مسائل و مشکلات است. آیا این مدعیات صادق هستند. به عنوان نمونه به دو مسأله طلاق و دین گریزی بنگرید:

مسأله نهاد خانواده و طلاق

آیت الله خامنه ای همیشه تأکید بسیاری بر نهاد خانواده داشته و دارد(برای سخنان او و نقد آرایش به مقاله "فاجعه طلاق، یا تجدد و فروپاشی خانواده پدرسالار در ایران" بنگرید).او گفته است که نیاز جنسی یک نیاز واقعی است و باید از طریق ازدواج و تشکیل خانواده به آن پاسخ داد. فرض آنان این است که بیکاری و فقر عامل اصلی عدم تشکیل خانواده و طلاق است.

این دیدگاه نادرست است. واقعیت این است که توسعه اقتصادی و مدرنیزاسیون، اولاً درصد طلاق را به شدت افزایش داده و می دهند. ثانیاً: نهاد خانواده هسته ای که جایگزین نهاد خانواده گسترده شده بود، با رقبای جدی روبرو شده است. از افرادی که هرگز ازدواج نمی کنند، تا خانواده های تک همسری، از گی ها تا لزبین ها، و افرادی که بدون ازدواج با یکدیگر زندگی می کنند. البته در ایران دوران جمهوری اسلامی اشکال دیگری از رابطه جنسی هم پدیدار شده و اگر در گذشته مردان دارای همسر، با دیگر زنان رابطه جنسی داشتند، اینک زنان شوهرداری هستند که با دیگر مردان رابطه جنسی دارند.

مسأله داوری اخلاقی و حقوقی درباره رقبای نهاد خانواده یک مسأله است، و مسأله واقعیت همبستگی بسیار بالای توسعه اقتصادی و مدرنیزاسیون با افزایش طلاق، کاهش ازدواج، و گسترش دیگر اشکال روابط زنان و مردان مسأله ای دیگر است. در جوامع توسعه یافته اروپایی از سال ۱۹۷۰ ازدواج با روندی سریع رو به کاهش بوده و در عین حال طلاق هم افزایش پیدا کرده است. (به این رابطه به طور مبسوط در مقاله "فاجعه طلاق، یا تجدد و فروپاشی خانواده پدرسالار در ایران" پرداخته شده است).

وضعیت ازدواج و طلاق در ایران هم شاهد گویایی برای این مدعاست. از سال ۱۳۸۹ تاکنون به طور مداوم ازدواج کاهش یافته و طلاق افزایش پیدا کرده است:

تعداد طلاق کل کشور در سال های ۱۳۸۹، ۱۳۹۰، ۱۳۹۱، ۱۳۹۲، ۱۳۹۳، ۱۳۹۴ و یازده ماه اول ۱۳۹۵ به ترتیب، ۱۳۷۲۰۰، ۱۴۲۸۴۱، ۱۵۰۳۲۴ ،۱۵۵۳۶۹، ۱۶۳۵۶۹، ۱۶۳۷۶۵ و ۱۶۵۹۸۱ بوده است.

تعداد ازدواج کل کشور در سال های ۱۳۸۹، ۱۳۹۰، ۱۳۹۱، ۱۳۹۲، ۱۳۹۳، ۱۳۹۴ و یازده ماه اول ۱۳۹۵ به ترتیب، ۸۹۱۶۲۷ ، ۸۷۴۷۹۲ ، ۸۲۹۹۶۸ ، ۷۷۴۵۱۳، ۷۲۴۳۲۴، ۶۸۵۳۵۲ و ۶۶۰۸۰۳ بوده است.

مقایسه آمارهای ازدواج و طلاق استان های فقیر و محروم با استان های غنی و توسعه یافته هم مثبت این مدعاست.

دین و توسعه اقتصادی

رابطه دینداری و وضعیت اقتصادی- خصوصاً فقر و فلاکت- نیز از مسائل مورد مناقشه است. مدعای آیت الله موحدی کرمانی را از نظر گذراندیم که می گفت "عده‌ای به دلیل نیازهای شدید اقتصادی‌شان دست از مذهب برداشته‌اند". یا محسنی اژه ای ادعا می کرد که دشمن فشار اقتصادی می آورد تا مردم دست از اسلام بردارند. یعنی فشارهای اقتصادی موجب دست شستن مردم از اسلام می شود.

جامعه شناسان در این زمینه تحقیقات مفصلی انجام داده اند. به عنوان نمونه، رونالد اینگلهارت و پیپا نوریس در کتاب مقدس و سکولار تحقیقات زیادی کرده و به یک نظریه رسیده اند. این دو می نویسند:

"به نظر ما اهمیت دینداری در میان جمعیت های آسیب پذیر، به ویژه کسانی که در کشورهای فقیر زندگی می کنند و با خطرات تهدید کننده حیات فردی شان روبرو هستند به قوت خود باقی است. ما نشان می دهیم که احساس آسیب پذیری در برابر خطرات طبیعی، اجتماعی و شخصی عامل مهم برانگیختن دینداری است و نشان خواهیم داد که فرایند غیر دینی شدن- فرو کاهیدن منظم اعمال، ارزش ها و اعتقادات دینی- به صورت آشکار در میان مرفه ترین اقشار اجتماعی کشورهای پسا صنعتی ثروتمند روی داده است" ( رونالد اینگلهارت و پیپا نوریس، مقدس و عرفی، دین و سیاست در جهان، ترجمه مریم وتر، انتشارات کویر، ص ۱۹).

تحقیقات آنان نشان می دهد که فقر و نابرابری و فقدان امنیت انسانی (تخریب زیست محیطی، بلایای طبیعی و ساخته انسان نظیر سیل ها، زلزله ها، توفان ها و خشکسالی ها، جنگ، تروریسم، رکودهای اقتصادی،همچنین خطر شیوع بیماری ها، نقض حقوق بشر، بحران های انسانی و فقر- برای دینداری بسیار مهم است. آنان می نویسند:

"پیش بینی ما این است که بیشترین کاهش در مشارکت دینی در کشورهای مرفه و امن رخ می دهد، جایی که دین بیشتر از هر جای دیگر کم رنگ شده است. بر عکس، انتظار داریم هر جا ارزش های دینی، بخش پرتکاپوی زندگی روزمره مردم را تشکیل دهند، یعنی در جوامع کشاورزی فقیر، مردم بیش از دیگر نقاط به نیایش یا نماز بپردازند"(پیشین، ص ۴۴).

ادعای این دو این است که شاهد دو فرایند همزمان هستیم: کاهش دینداری در جوامع توسعه یافته ثروتمند همراه با کاهش جمعیت، دینداری کشورهای فقیر با نرخ باروری و جمعیت فزاینده. در نتیجه، اگر به کل جهان بنگریم، دینداری کاهش نخواهد یافت. چون رشد جمعیت جوامع فقیر بسیار بالاست و آنان به دلایل گفته شده دیندارند.

اگر این نظریه صادق باشد، اگر جامعه ایران از نظر اقتصادی به یکی از کشورهای کاملاً توسعه یافته تبدیل شود، دینداری در آن افول خواهد کرد و نهاد خانواده بیش از پیش فرو خواهد پاشید. در این جا از روابط علی سخن گفته نمی شود، بلکه نوعی همبستگی بالا مشاهده می گردد.

دفاع از آزادی و دموکراسی و حقوق بشر

اگر چه اقتصاد نقش مهمی در زندگی داشته و تأثیر زیادی بر قلمروهای سیاسی و فرهنگی و دینی و اجتماعی و نظامی دارد، اما در عین حال، توسعه اقتصادی نیازمند سیاست خارجی و داخلی تسهیل کننده آن است. نیازمند فرهنگ رواداری است. یعنی حتی اگر اقتصاد را عامل اصلی دیگر تحولات قلمداد کنیم، برای توسعه اقتصادی باید در دیگر قلمروها تحول ایجاد کنیم.

اگر دائماً دولت های خارجی و نهادهای اقتصادی بین المللی را دشمنانی به شمار آوریم که به دنبال نفوذ و براندازی رژیم اند، راه سرمایه گذاری خارجی را بسته و کشور و اقتصادش را منزوی خواهیم ساخت (رجوع شود به مقاله "کشوری بر "لبه پرتگاه" و عدم پاسخگویی خامنه ای").

اگر نظام سیاسی و مردم نسبت به "دیگری" و "متفاوت" ها روادار نباشند، چگونه می توان سالی بیش از ۳۰ میلیون توریست جذب کرد؟ در سال ۲۰۱۵ تعداد ۳۶ میلیون و ۳۵۲ هزار و ۲۱۳ تروریست از ترکیه دیدن به عمل آورده اند. درآمد توریسم حدود ۴.۵ درصد تولید ناخالص ملی ترکیه را تشکیل می دهد. نمی توان از طریق زواری که به زیارت اماکن مذهبی می روند به چنین درآمدی رسید. فقیهان درباری مخالف توریسم بوده و هستند. چون توریست ها را عامل تهاجم فرهنگی و فسق و فجور به شمار می آورند. در این جا، تفسیر بنیادگرایانه از اسلام، مانع رشد اقتصادی و تبادل فرهنگی است.

اصلاح طلبان و اعتدالیون و دموکراسی خواهان نباید به دام "دستور کار سیاسی" آیت الله خامنه ای، نظامیان و فقیهان درباری بیفتند. توسعه اقتصادی با توسعه سیاسی و توسعه فرهنگی در ارتباط است. در سال ۲۰۱۳ نزدیک ۴۰ میلیون و در سال ۲۰۱۴ حدود ۴۱ میلیون و ۳۰۰ هزار توریست به ترکیه سفر کردند. خودکامگی اردوغان این روند را معکوس کرده است. در سال ۲۰۱۶ تعداد توریست های ترکیه به ۲۵ میلیون و ۳۵۲ هزار و ۲۱۳ نفر کاهش یافت.

ادعاها و وعده های "آیت الله قتل عام" و "سردار گازانبری" در حوزه اقتصاد نیز نادرست است. "آیت الله قتل عام" نه تنها مالیات آستان قدس را نمی پردازد، بلکه ۱۰ درصد سود موقافات آستان قدس حقوق شخصی اوست(رجوع شود به مقاله "چرا امام رضا مالیات نمی دهد ولی به آیت الله قتل عام "حقوق کهکشانی" می دهد؟ ").

ما با خطر جدی پوپولیس عوامفریب راست افراطی روبرو هستیم. میانگین رشد سالیانه اقتصادی ایران در ۳۸ سال جمهوری اسلامی نزدیک به ۳ درصد بوده است. "سردار گازانبری" وعده داده من درآمد کشور را ۲.۵ برابر می‌ کنم. برای تحقق این وعده، میانگین رشد سالیانه اقتصادی ایران باید به بالای ۲۵ درصد افزایش یابد. آیا هیچ پیامبری وعده چنین معجزه بزرگی را به پیروانش داده است؟ قالیباف وعده داده در ۴ سال آینده ۵ میلیون شغل ایجاد می کنم. ابراهیم رئیسی این وعده عوامفریبانه را به ۶ میلیون افزایش داده است.

قالیباف وعده داده به هر جوان بیکار جویای کار بالای ١٨ سال ماهیانه ٢٥٠ هزار تومان بدهد. این یعنی پرداخت سالانه ٦٠ هزار ميليارد تومان به بیکاران. این بودجه از کجا تأمین خواهد شد؟ ابراهیم رئیسی هم وعده داده که یارانه دهک های پائین را به سه برابر افزایش دهد.

تخصص اصلی هر دو اینها، سرکوب و جنایت است و اقتصاد نمی دانند، اما دروغ می گویند تا رأی توده ها و بیکاران را به دست آورند. این دو پیامبرانی هستند که تنها معجزه شان سرکوب و قتل و عام است(رجوع شود به مقاله ""سردار گازانبری" و "آیت الله قتل عام" پیامبرانی با یک معجزه").

ایران و ایرانیان با یک "نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر" قدرتمند خواهند شد. "نظام فقیه سالار"، نظام تبعیض ، رانت خواری و فسادهای ساختاری است. به همین دلیل، همیشه باید بر خواست آزادی کلیه زندانیان سیاسی و عقیدتی و محکومیت جنایتکاران تأکید ورزید. نقض سیستماتیک حقوق بشر را به هیچ بهانه ای نمی توان نادیده گرفت.

برای توسعه اقتصادی، باید مردم به رژیم سیاسی "اعتماد" کنند. انقلاب اسلامی، سرکوب های دهه شصت، قتل های زنجیره ای، سرکوب جنبش سبز، و...موجب زوال شدید "اعتماد"- که گوهر "سرمایه اجتماعی" است- شده است. اگر وعده های راست افراطی("آیت الله قتل عام" و "سردار گازانبری")، که چپ نمایی کرده و به اصالت اقتصاد رسیده اند، موجب فریب مردم شود و آنان رئیس جمهور شوند، در داخل نقض حقوق بشر بسیار گسترده تر خواهد شد، و در سطح منطقه و بین المللی، ایران با چالش هایی مواجه خواهد شد که می تواند به "سوریه ای شدن ایران" منتهی شود.

آدرس کانال تلگرام اکبر گنجی : https://telegram.me/ganji_akbar

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy