بههر جانکندنی بود رمان تازهی سلمان رشدی را به پایان بردم! اگر خورهی رمانخوانی نبودم، یا اگر به موضوع این رمان علاقه ویژهای نداشتم حرفش را نمیزدم و این را به حساب خودم میگذاشتم نه نویسنده. رمانهای نیمهخوانده در کتابخانهام کم نیست. اما رمانی با عنوان "دوسال و هشتماه و بیستوهشت شب" که جمعش میشود همان هزارویکشب، خوراک هرکس نباشد خوراک من یکی باید میبود!
از آنجا كه كتاب پرحجم "هزارويكشب" را بارها بالا و پائين كردهام و جدا از مطالب پراكنده، اخيرا در پانزده مطلبِ پيوسته از زواياى مختلف اين كتاب شگفت را بررسيدهام وقتى با رمان تازهى سلمان رشدى روبرو شدم بلافاصله و با اشتياق تمام شروع به خواندنش كردم. متاسفم كه بگويم اين كتابِ بىدروپيكر و بىشيرازه را در سطح كارهاى سابق خود نويسنده نديدم كه هيچ، آن را بازى شلختهاى يافتم با نمادها و كاراكترهاى شناخته شدهى شرقى بهقصد ارائهاش به غربيانِ ناآشنا با دنياى قصهپردازىِ شرق.
اما پيش از پرداختن به اين رمان بايد يك بار ديگر تكليفم را با خوانندگان اين مطلب در مورد سرچشمهی كتاب هزارو يكشب روشن كنم. چون موضوع حساس است اجازه بدهيد قاعده بازى را تعيين كنيم كه كسى نتواند جر بزند!