خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
18 آبان» خانواده های بی نسبت! (تصویر)18 آبان» صورت اوباما در کنار شمر قاتل امام حسین! (تصویر) 18 آبان» آیا هاشمی به کتک خوردن ملی مذهبی ها می خندید؟ (تصویر) 18 آبان» گزارش تصویری: اشکها و لبخندهای انتخابات آمریکا 18 آبان» آیا راشین دوباره به دنیای خوانندگی باز می گردد؟ (تصویر) 18 آبان» اشکها ولبخندهاي اوباماو رامني (تصویر) 17 آبان» حکایت رستم دستان در روزگار ما! (تصاویر) 17 آبان» مردی که کاخ دادگستری تهران را به شیخ عرب فروخت!
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! دیدنیها >> ملاقات خانواده با مهدی هاشمی در بیمارستان (+ تصویر)روزنامه اعتماد در گزارشی آخرین وضعیت مهدی هاشمی در بیمارستان را تشریح کرده است. همزمان، علیزاده طباطبایی، وکیل وی، به فارس گفته است که قرار است امروز عمل آنژیوگرافی مهدی هاشمی انجام شود و به احتمال فراوان بعد از انجام این عمل، مهدی تا روز پنجشنبه در بیمارستان بماند.
مشروح این گزارش خواندنی به همراه عکسی از حضور آیت الله هاشمی در بیمارستان را در زیر ببینید: مرسدس بنز قدیمی سورمهیی رنگ به همراه چند خودروی دیگر وارد حیاط بیمارستان دی میشود، همه کنجکاوند بدانند چه کسی درون این ماشین نشسته. تعدادی مرد قویهیکل پیاده میشوند و در را باز میکنند. یک روحانی با چهرهیی که نگرانی در آن موج میزند و عبای شکلاتی بر تن کرده از ماشین پیاده میشود و همزمان مردم حاضر در حیاط بیمارستان از روی نیمکتها برمیخیزند و سلام میکنند. روحانی نگران وارد لابی بیمارستان شده و به همراه محافظان خود یک راست سراغ آسانسور میرود. یکی از همراهان دکمه طبقه چهارم را میزند و پس از چند ثانیه آسانسور متوقف میشود. شیخ بر سر یک دوراهی میرسد: اتاق جراحی قلب سمت چپ و بخش قلب و عروق سمت راست؛ سمت راست را انتخاب میکند. طبقه چهارم بیمارستان دی تقریبا قرق شده و مراجعان زیر لب نامی آشنا را تکرار میکنند: «هاشمیرفسنجانی است، آمده پسرش را ببیند.» «پسرش» مهدی هاشمی است؛ فرزند همیشه خبرساز رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام. از انتخابات ریاستجمهوری دهم به اینطرف روزی نبوده که نامش در سایتها و خبرگزاریها نباشد. فضا علیه او آنقدر شدید شده بود که وقتی برای سرکشی از واحدهای دانشگاه آزاد به خارج رفت سه سال آنجا ماند. خبرگزاریها و سایتهای اصولگرا از احوالات او در خارج مینوشتند و گاهی هم زمزمه بازگشتش به ایران منتشر میشد تا اینکه دوم مهرماه امسال تصمیم گرفت عطای خارج را به لقای وطن ببخشد و به ایران آمد. همه منتظر بودند تا بازداشت شود، حتی تعدادی دانشجوی عضو تشکلهای اصولگرا، شورایی در فرودگاه امام خمینی تشکیل دادند و خواستار بازداشت او بلافاصله پس از بازگشت شدند، اما چنین نشد. «مهدی» پس از دریافت ابلاغ نماینده دادستان، راهی خانه پدر شد تا هاشمیرفسنجانی را بعد از سه سال ببیند؛ شب را هم در خانه پدر خوابید و صبح راس ساعت ۷:۳۰ شال و کلاه کرد و به همراه مادر و دو برادرش روانه دادسرای شهید مقدس واقع در زندان اوین شد. بازپرس حکم بازداشتش را با وجود اعتراضهای وکیل صادر کرد. ۴۳ روز بازداشت در انفرادی گویا برای مهدی قابل تحمل نبوده؛ یک بار غش کرده و بار دیگر بیهوش شده. درد شدیدی در ناحیه قفسه سینه و سمت چپ بدن دارد. آنطور که وکیل او گفته «یک پزشک معتمد در زندان مهدی را معاینه کرده و تشخیص داده که فورا باید برای آنژیوگرافی به بیمارستان منتقل شود.» حالا پدر بر در چوبی اتاق شماره ۴۰۳ میکوبد و مردی مسلح که از کلاه تا پوتین سیاهپوش است و ماسکی سفید بر دهان گذاشته، در را باز میکند. هاشمیرفسنجانی وارد میشود. پسر که تا پیش از این مغموم و افسرده با لباس سفید بیمارستانی گوشه تخت بیمارستان خوابیده، به محض دیدن پدر از جا میپرد و او را در آغوش میگیرد. نقل میکنند «مهدی» نورچشمی و عزیز دردانه اکبر است؛ پدر و پسر با هم خوش و بش میکنند و از احوال یکدیگر سراغ میگیرند. هاشمی خوشحال است و مهدی خوشحالتر. اتاق شلوغ است؛ به جز این دو، عفت مرعشی همسر اکبر هاشمی نیز از صبح در بیمارستان بالای سر پسرش بوده. فاطمه و یاسر دیگر فرزندان خانواده هاشمی، عماد پسر محسن، فرشته همسر مهدی و مریم همسر یاسر هم در اتاق هستند. به پزشک معالج اطلاع میدهند که «حاجآقا» آمده و میآید که گزارشی از وضعیت فرزند به پدر بدهد: «ما اقدامات اولیه را انجام دادهایم. به نظر میرسد نارسایی قلبی است و ایشان از همین ناحیه مشکل دارند. نوار قلب گرفتیم و آزمایشهای لازم را انجام دادیم تا ببینیم نتایج چه میشود. در هر صورت قدم بعدی آنژیو است.» یکی به شوخی میگوید: «دکتر جان مهدی بیدی نیست که با این بادها بلرزد.» گوینده خود مهدی است و پدر میخندد. حالا به تعداد حاضران در اتاق افزوده شده و تقریبا جای سوزن انداختن نیست. هاشمی کنار تخت گوشه سمت چپ مینشیند و به گپ و گفت با مهدی میپردازد. چهره او دیگر مانند پیاده شدن از ماشین «نگران» نیست، آرامش دارد و میخندد، با بقیه صحبت میکند و آنها را هم دلداری میدهد. مهدی به پدر میگوید: «ما صبر را از شما یاد گرفتیم» و پدر هم پاسخ میدهد که «توکل به خدا». هاشمیرفسنجانی نیمساعتی را در کنار پسر مینشیند و نزدیک ساعت ۱۱ با او خداحافظی میکند و از اتاق شماره ۴۰۳ بیمارستان دی خارج میشود. از بخش که خارج میشود پرستاران و مددکاران به احترامش بلند میشوند، با آنها خوش و بش میکند و مقابل آسانسور میرسد. طبقه همکف اینبار شلوغتر از نیمساعت پیش است، هرکس سراغ جایی را میگیرد. به محض اینکه هاشمی و همراهان میخواهند به سمت ماشینهای پارک شده در حیاط بیمارستان بروند مردم باز هم از روی نیمکتها بلند میشوند و با شیخ شکلاتیپوش خوشوبش میکنند و به هم میگویند «پسرش مهدی اینجا بستری است…»حالا همهچیز به حالت عادی بازمیگردد با این تفاوت که همکاران دیگر آن مرد سیاهپوش مقابل همه خروجیهای بیمارستان ایستادهاند و نظارهگر رفت و آمدها هستند. دوباره دکمه طبقه چهارم را میزنیم و به اتاق ۴۰۳ برمیگردیم، جایی که مهدی هاشمی به علت عارضه قلبی بستری شده است. آن مرد سیاهپوش کمربند خود را باز کرده و مشغول وضو گرفتن است. یکی برای مهدی چند مجله و روزنامه خریده: آسمان، پنجره، اعتماد و… روی یکی از آنها عکس خودش است. «لاهوتی» داماد خانواده هاشمی که از قضا پزشک هم هست، فشار مهدی را میگیرد: «۱۲ روی ۹»و شروع میکند به ماساژ دادن پشت برادرزن. مهدی که حالا خیلی لاغرتر از روزی شده که به ایران آمد، پاسخ میدهد «خوب است، دیشب هم همینطور بود». مادر، خواهر، برادر و چند نفر دیگر همچنان در اتاق هستند، برای آنها از زندان روایت میکند: «انفرادی بد نیست اما مشکل بلاتکلیفی است. من ۴۵ روز آنجا بودم کلا ۱۵ بازجویی دو، سه ساعته داشتم. اینکه کسی سراغ آدم نیاید حالا میخواهد بازجو باشد یا زندانبان، بد است.» همه واکنشی نشان میدهند به جز عفت مرعشی؛ ساکت نشسته و به چهره فرزند زل زده و هر از گاهی هم به بقیه نگاه میکند که حرف میزنند. از او میخواهیم تا درباره احوالات این روزهای خانواده هاشمی چند کلمهیی برای ما سخن بگوید که پاسخ میدهد: «حرف نزنم بهتر است.» مهدی هاشمی به مزاح میگوید: «آخر لو رفتی… به همه خبرنگاران و روزنامهنگاران سلام من را برسان.» ساعت به شش بعداز ظهر میرسد و رفت و آمدها ادامه دارد تا اینکه بنز سرمهیی رنگ حدود همان ساعتها دوباره وارد حیاط بیمارستان میشود؛ هاشمیرفسنجانی در راه بازگشت از مجمع به منزل تصمیم میگیرد به ملاقات فرزند برود. او میداند در زندان نمیتواند به ملاقات مهدی برود و بیمارستان فعلا غنیمت است. Copyright: gooya.com 2016
|