چهارشنبه 1 خرداد 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

دیدنیها >> دفتر خاطرات هاشمی‌ و مشایی!

منبع: روزنامه قانون

درست در روز احراز صلاحیت‌ها از سوی شورای نگهبان از طریق برخی منابع آگاه نزدیک به طنزانه دفترچه خاطرات چند چهره مهم سیاسی به دست ما رسیده که با مرور نوشته‌های داخل آن می‌توان به حس‌و‌حال کاندیداها روز قبل از احراز صلاحیت پی برد. امروز قسمت‌هایی از دو دفترچه اول یعنی خاطرات آقای‌هاشمی‌رفسنجانی و اسفندیار رحیم‌مشایی را می‌خوانیم:



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

خاطرات‌هاشمی
صبح زود از خواب بیدار شدیم، صبحانه را به صورت جماعت خوردیم و بعد از آن نشستیم پشت لپ تاپ تا خبرها را چک کنیم. همه جا فیلتر است! دیروز مهدی می‌گفت بیایید برایتان ساکس نصب کنم ولی زیربار نرفتیم و او را به عفت کلام توصیه کردیم و ترجیح دادیم با همان فری گیتی که بیست سال پیش برای محافظت از ما و کامپیوترمان در نظر گرفته بودند به فیس‌بوک و دیگر نقاط اینترنتی نفوذ کنیم. بعضی سایت‌ها را باز می‌کنیم وخبرها را می‌خوانیم. یکی این آقای زیباکلام را از برق بکشد، در همه سایت‌ها حضور دارند و بدون لحظه‌ای استراحت از ما حمایت می‌کنند. ضمنا شایعه رد صلاحیت‌مان را هم از گوشه و کنار شنیدیم و به لبخندی اکتفا کردیم. حس خوبی نداریم. احساس می‌کنیم قبلا خاطرات‌مان خیلی هیجان انگیزتر بود. صحنه‌های اکشن، تعقیب و گریز، دسیسه چینی‌های گوناگون و مبارزه در سنگرهای مختلف. امروز دیگر این صحبت‌ها نیست، نمی‌دانیم با چه رویی برای آیندگان بنویسیم اکشن‌ترین حادثه امروز افتادن یاسر از صندلی و خندیدن همه اعضای خانواده به این صحنه بود؟

خاطرات مشایی
صبح زود از خواب برخاستم و دیدم بهار آمده. سرم را از پنجره بیرون بردم و به بهار انسان‌ها، بهار طبیعت و بهار سیاست خوشامد گفتم. رفتم بالای سر آقای احمدی‌نژاد که خواب بودند. تکان‌شان دادم و آرام گفتم دکتر! زنده باد بهار! دکتر بیدار نشد. شدیدتر تکان‌شان دادم و فریاد زدم زنده باد بهار! زنده باد بهااااار!هراسان از خواب پریدند و گفتند چی شده؟ رد صلاحیت شدیم؟ ماجرای بقایی رو فهمیدن؟ مسکن مهر ریخته رو نیکزاد؟ تو زنده‌ای مرد بهاری من؟ ایشان را دعوت به آرامش کردیم و گفتیم برخیزید که بهار عدالت و انسانیت نزدیک است. دکتر پرسید چی شد؟ تاییدت کردن؟ به ایشان اطمینان دادیم که تایید می‌کنند چون من یار اسفندم و پشت به زمستان دارم! آقای احمدی‌نژاد گفت: این هم شد دلیل؟ چیزی درآوردم و به ایشان نشان دادم، گفتم: نه... ولی این شد دلیل!

توضیح: به علت رعایت برخی مصالح و علاقه ما به آینده کاری همکاران روزنامه از ذکر دقیق «این» معذوریم.



ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016