شنبه 9 فروردین 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

پرخواننده ترین ها

دیدنیها >> خدای من، نمی دانم چرا از تو نمی ترسم، ولی از این برادرهای حزب الله می ترسم!

azfardanemitarsam.jpg
غزلی از کیوان هاشمی

من از شب ها ی تاریک بدون ماه می ترسم
نه از شیر و پلنگ، از این همه روباه می ترسم

مرا از جنگ رو در روی در میدان گریزی نیست
ولی از دوستان آب زیر کاه می ترسم

من از صد دشمن دانای لامذهب نمی ترسم
ولی از زاهد بی عقل نا آگاه می ترسم

پی گم گشته ام در چاه نادانی نمی گردم
اصولأ من نمی دانم چرا از چاه می ترسم

اگرچه راه دشوار است و مقصد ناپدید اما
نه از سختی ره، از سستی همراه می ترسم

من از تهدیدهای ضمنی ظالم نمی ترسم
من از نفرین یک مظلوم، از یک آه می ترسم

من از عمامه و تسبیح و تاج و مسند شاهی
اگر افتد به دست آدم خودخواه می ترسم

مرا از داریوش و کوروش و این جمله باکی نیست
من از قداره بندان مرید شاه می ترسم

نمی ترسم ز درگاه خدای مهربان اما
ز برخی از طرفداران این درگاه می ترسم

خدای من، نمی دانم چرا از تو نمی ترسم
ولی از این برادرهای حزب الله می ترسم

چو "کیوان" بر مدار خویش می گردم ، ولی گاهی
از این سنگ شهاب و حاجی گمراه می ترسم



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 



ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016