چهارشنبه 6 آبان 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

پرخواننده ترین ها

دیدنیها >> تصاویری از سبزترین تاکسی ایرانی

مجله مهر - زهرا شاهرضایی: حتما اسم «تاکسی جنگلی» و صاحب باصفای آن «ناصر خاکی» به گوشتان خورده است. امروز مهمان این پیرمرد مهربان شدیم تا او از خاطرات شیرین و دردل‌ها و گلایه‌هایش بگوید.

دوست دارد سفیر امید و زندگی باشد. سفیر نشاط و نگاه زیبا به زندگی و طبیعت. «ناصر خاکی» راننده تاکسی مهربان و خوشرویی است که با تاکسی جنگلی خود چند سالی است آوازه‌اش بر سر زبان‌ها افتاده و خبرگزاری‌ها و روزنامه‌های داخلی و رسانه ملی تا حتی رسانه‌های خارجی هم به کار او پرداخته‌اند و حالا از آدمهایی که از کنار ما رد می‌شوند و برای او دست تکان می‌دهند، می‌فهمم مردم کوچه و خیابان هم با آقای سبز تاکسیرانی کشور آشنا هستند.





تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 







در ماشینم چمن دارم

معتقد است تشویق‌های مردم به او اعتمادبه‌نفس می‌دهد برای ادامه کار. «هر وقت از کار روزانه خسته می‌شدم، به باغچه و گل‌سازی هایم در خانه سر می‌زدم و کم کم پای آن ها به تاکسی ام باز کردم و وقتی واکنش مثبت مردم را دیدم، تشویق شدم که آن را ادامه بدهم. برای روی داشبوردم اول خزه طبیعی گذاشتم اما دیدم باید مدام آن را آب بدهم و نگهداری کنم؛ پس آن را جمع کردم و رفتم سراغ خزه مصنوعی. وقتی در خانه مشغول اندازه‌گیری و بریدن آن بودم، دخترم به من گفت که اگر این را در ماشین بگذاری مسخره‌ات می‌کنند. منم به دخترم گفتم هر کاری ابتدا سختی‌هایی دارد. بگذار مردم واکنش داشته باشند. حتی اگر این واکنش مسخره کردن باشد! » این خزه مهمان تاکسی آقای خاکی می‌شود تا اینکه سه روز بعد. «آن روز دخترم هم در ماشین بود تا اینکه یک سرهنگ نیروی انتظامی به من گفت تاکسی چمنی بزن کنار! به من گفت: این ها کار کیه؟ چقدر قشنگه و وقتی گفتم کار خودم است شماره اش را به من داد و گفت به من زنگ بزن و بیا در قرارگاه تا از تو تقدیر کنیم.»

کار من نمونه اقتصاد مقاومتی است

آقای خاکی توانسته ایده خود را بزرگ و بزرگ‌تر کند و حالا مجموعه‌ای از صنایع دستی را در خانه‌اش جمع‌آوری کند. کاری که به زعم خودش نمونه‌ای از اقتصاد مقاومتی است. «اقتصاد مقاومتی یعنی استفاده کردن از تمام نیروهای مردمی. چین چگونه چین شده است؟ چون تمام این کارها از صنعت های کوچک خانگی شروع شده است. کار من هم نمونه‌ای از همین اقتصاد مقاومتی است.» آقای خاکی تمام گل‌های مصنوعی و حتی حوض سنگی کوچک جلوی داشبورد را خودش طراحی کرده است و حالا برای خودش در صنایع دستی ماهر شده است؛ اما تا به حال کسی از او حمایت نکرده است. او به دنبال این است که این هنرهای دستی را جایی ثبت کند تا بلکه از این راه برای تعدادی دیگر هم اشتغال زایی کند اما «اول به وزارت کار رفتم که مرا به صنایع دستی ارجاع دادند و از آنجا به شورای عالی ترافیک مرا فرستادند و از آنجا به تاکسیرانی معرفی کردند و در نهایت هیچکس از من حمایت آنچنانی نکرد.» آقای خاکی دوست دارد تا اول اتومبیلی در اختیار او بگذارند که : «اتومبیلی برای تاکسی در اختیار من قرار بدهند و پولش را هم بگیرند؛ اما حداقل امکاناتی داشته باشد که من بهتر بتوانم به رسالت خودم عمل کنم و از من به عنوان سفیر امید حمایت کنند و کار من را جدی بگیرند.»

خیلی‌ها فکر می‌کنند تاکسی من تزئینی است

از خاطرات شیرین او از تاکسی سرسبزش می‌پرسم که می‌گوید: «هر روز این کار برای من خاطره است.خیلی ها وقتی ماشین من را می‌بینند، باور نمی‌کنند من واقعا مسافر کشی می‌کنم و می‌گویند: ما فکر می‌کردیم این ماشین تزئینی است!» خیلی ها از زندگی خسته بوده اند؛ اما تا در تاکسی او جای گرفته‌اند؛ حالشان خوب شده است. «مسافرانی داشتم که سرطان داشتند یا در زندگی زناشویی خود به مشکل خورده بودند؛ شاید باورتان نشود با بعضی از آن‌ها ساعت‌ها حرف می‌زدم تا کمی حالشان بهتر شود. دلنوشته‌ها و یادگاری‌های آن‌ها نشان می‌دهد که چقدر حالشان در تاکسی من بهتر شده است.» آقای خاکی از تمام مسافرانش می‌خواهد برایش یادگاری بنوبسد و تابه‌حال پنج دفتری به این شیوه پر شده است.

تاکسی من چهارفصل است!

طبیعت تاکسی جنگلی با تغییر فصول تغییر چهره می‌دهد و رنگ همان فصل را می‌گیرد. «من طراحی تاکسی را در هر فصل عوض می کنم. درخت های ماشین من در بهار شکوفه می‌دهند. پاییز می‎‌شود پاییزه می‌شود و زمستان‌ها هم گرد برف روی آن‌ها می‌نشیند. ماشین من چهارفصل است.» علاوه بر این ها صدای طبیعت و پرندگان و آبشار هم در فضای خودرو پخش می‌کند تا این طبیعت برای مسافران جان بگیرد. از همین صدای طبیعت هم خاطره جالبی دارد. «یک بار پشت چراغ قرمز ایستاده بودیم و من هم صدای رعدوبرق را در ماشین پخش کردم. این صدا آنقدر قوی بود که سقف ماشین می‌خواست بترکد! خودروهای کناری می‌دیدند که صدای رعدوبرق می‌آید؛ اما آسمان آفتابی است و متوجه شدند که صدا از ماشین من است و گفتند: حاجی دمت گرم زیادش کن! من هم صدای ضبط را زیاد کردم تا اینکه گوشی یکی از مسافران زنگ خورد و او به طرف پشت خط می‌گفت صدا از تاکسی است. من هم شوخی‌ام گل کرد و گفتم تاکسی چیه بگو شمالیم شمال. این بنده خدا وقتی به خانه می‌رود، با خانمش سر همین قضیه به اختلاف می‌خورد و هر چه قسم می‌خورد، همسرش حرفش را باور نمی‌کند و می‌گوید باید آن تاکسی را خودم ببینم. آن آقا هم فردا سراسیمه به ایستگاه تاکسیرانی سراغ من آمد. من هم یک جعبه شیرینی گرفتم و با هم به منزل آن‌ها رفتیم و عین آن صحنه را بازسازی کردیم! و شاید باورتان نشود از آن موقع تاکنون هنوز با هم دوست و در تماس هستیم.»


۷ کشوری که بیشترین خیانت زناشویی را دارند


محله قلعه زاهدی (شهر نو) تهران قدیم


مانكن هاي مشهور روس



ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016