پنجشنبه 2 شهریور 1385

گفتگوی اکبر گنجی با نوام چامسکی، بوستون دانشگاه ام آی تی

نوام چامسکی و اکبر گنجی
نظام سلطه گر ايران در دست روحانيون افراطی، قدرت متمرکز سرکوبگر ايجاد کرده اند، از شيوه های رژيم شاه در سرکوبگری استفاده می کنند و پروژه هسته ای ترديد آميز و شبهه ناک را دنبال می کنند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

۱۶ آگوست ۲۰۰۶
۲۴ مرداد ۱۳۸۵
بوستون دانشگاه ام آی تی


پرسش: چهره ای که از شما در ايران ترسيم می شود، چهره يک روشنفکر مترقی ضد امريکايی – ضد اسرائيلی است. آيا اين چهره تمام وجوه شما را در برمی گيرد؟
پاسخ: وقتی شما سياست های دولت آمريکا را مورد انتقاد قرار می دهيد، معنای آن اين نيست که شما ضد امريکايی هستيد و با مردم امريکا دشمن هستيد. همانطورکه وقتی من سياست های دولت ايران را مورد انتقاد قرار می دهم، معنای آن اين نيست که من با مردم ايران مخالف ام. شما هم از سياست های دولت ايران انتقاد می کنيد، اما شما مخالف مردم ايران نيستيد.

پرسش: آيا می توان به طور همزمان با سياست خارجی دولت امريکا، اسرائيل و ايران مخالف بود و سياست های سرکوبگرانه ايران را هم در عين حال محکوم کرد؟
پاسخ: اين کاری است که من هميشه انجام می دهم، مشکلی در اين زمينه وجود ندارد. شما هم همين کار را انجام می دهيد. همه ما می دانيم چگونه اين کار را انجام می دهيم. البته من منتقد همه سياست ها نيستم. من فقط منتقد سياست هايی هستم که به آنها انتقاد وارد است.

پرسش: اما انتقاد های شما از سياست های سرکوبگرانه رژيم ايران به هيچ وجه در ايران منعکس نمی شود؟
پاسخ: تعجب نمی کنم، همين طور است. همه انتقادهايی که من درباره کشورهای ديگر می کنم، از جمله ايالت متحده امريکا که آزاد ترين کشور دنياست نيز تماما انتشار نمی يابد. اين را هم بايد اضافه کنم که اسرائيل در اين زمينه يک استثنا است. به عنوان مثال در جريان جنگ لبنان من با يکی از روزنامه های اصلی اسرائيل يک مصاحبه بسيار انتقاد آميز داشته ام که تماما در آنجا منتشر شد، اما اين تجربه را من در امريکا نيز نداشته ام.

پرسش: شما قطعا اين تجربه را در ايران هم نخواهيد داشت.
پاسخ: البته، همين طور است.

پرسش: به گمان شما چه انتقادهايی بر دولت ايران وارد است؟
پاسخ: اولا اين دولت سلطه گر است. زمام امور در دست روحانيون افراطی قرار دارد. البته صوری از دموکراسی وجود دارد، اما حيطه ای که نيروها ميتوانند در آن حرکت کنند محدود به همان حدود است که دولت تعيين می کند. همانطوری که می دانيد ونيازی نيست که من به شما بگويم اگر اين حاکميت بخواهد اعمال فشار کند، دست اش باز است و آنها می توانند خيلی خشن و بی رحم باشند.
اين نکته را هم بايد گوشزد کنم که من نه تنها در ايران، بلکه در تمامی کشورها با توسعه سلاح های هسته يی مخالف ام، من نمی توانم ثابت کنم که ايران به دنبال سلاح های هسته ای است ولی اين ترديد و شبهه وجود دارد. ايران به تحقيقات بين المللی در اين زمينه پاسخ درستی نداده است. اگرچه من معتقدم که ايران قانونا حق غنی سازی اورانيوم را دارد ولی به هيچ وجه حق ندارد که به طور مخفيانه در صدد توليد سلاح های هسته يی باشد. جنبه های ديگری هم وجود دارد که من می توانم از آنها انتقاد کنم، مردم ايران حق دارند که نظام خودشان را با آزادی تمام انتخاب کنند، در فعاليت های حقوق بشری آزادانه مشارکت کنند و اين حق آنهاست که در اين زمينه مقيد به هيچ حدی هم نباشند.

پرسش: جمهوری خواهان ايرانی با حمله نظامی آمريکا به ايران با هر قصد و نيتی مخالف اند. آنها دموکراسی را مربوط به ايرانيان می دانند و تصويب بودجه ۷۵ ميليون دلاری امريکا را به زيان دموکراسی ايران می دانند در عين حال رژيم ايران هيچ حرکت مستقل دموکراسی خواهی را هم تحمل نمی کند و هرگونه مخالفتی را براندازی و ارتباط با دشمن تلقی می کند. طی هفته های اخير يکی از زندانيان سياسی پس از اعتصاب غذا در زندان درگذشت. رژيم ايران با ناديده گرفتن درخواست خانواده او مبنی بر معاينه جنازه توسط پزشکان مستقل بين المللی، جنازه او را دفن کردند. روشنفکران و دگر انديشان را زندانی می کنند و در سلولهای انفرادی به شيوه های استالينستی آنها را مجبور به اعتراف به جاسوسی و انقلاب صورتی و مخملی می کنند. نظر شما در اين زمينه چيست؟
پاسخ: نظر من کاملا روشن است من همه اينها را محکوم می کنم همانطور که همه آنها را تحت حاکميت شاه محکوم می کردم. مقايسه يی که شما با استالين می کنيد البته خالی از دقت نيست شما می توانيد اينها را با نمونه نزديک تر کشور خودتان يعنی حکومت شاه که يکی از بی رحمانه ترين کارنامه ها را در زمينه سرکوب حقوق بشر داشت مقايسه کنيد. حکومت فعلی هم همان شيوه ها را ادامه می دهد من از دهه پنجاه با بسياری از ناراضيان سياسی ايران در ارتباط بودم، آنها خواستار تشکيل حکومت دموکراتيک در ايران بودند. اما کسانی که به ايران بازگشتند، برخی از آنها دوباره مجبور به ترک ايران شدند و برخی ديگر در ايران زندانی شدند.

پرسش: به نظر من رژيم حاکم بر ا يران، نظام سلطانی است، شما هم رژيم حاکم بر ايران را با رژيم شاه مقايسه می کنيد. آيا به نظر شما رژيم فعلی ايران رژيم سلطانی به تعبير مارکس وبر است؟
پاسخ: از برخی جهات مشابه نظام سلطانی است. برای اينکه قدرت به نحو بسيار متمرکز در دست يک عده خاص سرکوبگر است. البته ماهيت قدرت متمرکز با زمان شاه فرق کرده است، اما اين دو رژيم نتايج واحدی دارند.

پرسش: آيا امريکا به دنبال حل مسائل خود با ايران است؟
پاسخ: وقتی در سال ۱۳۸۲ دولت خاتمی پيشنهاد کرد که تمام مسائل فی مابين ازجمله مساله اسرائيل و فلسطين و از جمله مساله توليد سلاح های کشتار جمعی را درميان بگذارند، دولت بوش نه تنها اين پيشنهاد را رد نکرد، بلکه اساسا بدان پاسخی نداد و تنها کاری که کرد اين بود که ديپلمات سوئيسی رابط اين پيام را توبيخ کرد. اين ماجرا کماکان وجود دارد، امريکا و اسرائيل تهديد می کنند که به ايران حمله خواهند کرد و اين تهديد به تنهايی تخطی از قوانين بين المللی است. ترديدی نيست که برنامه های مخفيانه و پنهانی در دست انجام دارند. البته هيچ يک از اين برنامه ها، توجيه کننده و مشروعيت بخش اعمال سرکوبگرانه حکومت ايران نيست. من می دانم و شما بهتر از من مطلع هستيد که ادامه اينگونه فشارها و تهديد ها باعث افزايش فشار به جريان آزادی خواهانه ايران می شود و از اين جهت دولت امريکا و دولت ايران در سرکوب مردم ايران با هم شريک اند.

پرسش: به نظر شما احتمال حمله نظامی امريکا به ايران تا چه حد جدی است؟ نيروهای دموکرات ايران به طور جدی نگران اين مساله هستند و حرکات نظامی به ضرر جنبش دموکراسی خواهی ماست، در ضمن ما نگران برخی از حرکاتی هستيم که به منظور به راه انداختن حرکات تجزيه طلبانه در ايران صورت می گيرد.
پاسخ: گمان می کنم که شما بايد اين نگرانی را داشته باشيد. ما دسترسی به برنامه های درون دولت بوش نداريم، ولی نوعا حکومت ها مردم تحت حکومت خودشان را بزرگترين دشمن خود می دانند اما همانطور که گفتم آمريکا کشور آزادی است و از اين جهت ما نسبت به ساير کشورها از اطلاعات بيشتری برخورداريم به همين دليل بخش عظيمی از منابع غير محرمانه وجود دارد که بدان ها دسترسی داريم و من در آنها به نحو گسترده مطالعه و تحقيق کرده ام ديگران اين کار را کرده اند. يک نکته به روشنی ديده می شود و آن اينکه مساله امنيت، بخش بسيار کوچکی از مساله است و بخش عمده آن اين است که مردم را از برخورداری اطلاعا ت محروم می کنند. مثالی برای شما بياورم، اصل بر اين است که بعد از ۳۰ سال حکومت اسناد محرمانه را آشکار کند، اما دولت ريگان تصميم گرفت که اسناد مربوط به ساقط کردن دولت مصدق در ايران را آشکار نکنند و به احتمال زياد آنها را بايد از بين برده باشند. من هم مثل شما به شدت مخالف هرگونه شيوه قهرآميز يا غير مستقيم دولت امريکا جهت بر سر کارآوردن حکومت دلخواه در ايران هستم . ما خوب می دانيم که انها چه می خواهند. به تاريخ ايران نگاه کنيد ، لزومی به تاکيد نيست که امريکا بيش از نيم قرن مردم ايران را شکنجه کرده است. بعد از کودتای ۱۳۳۲ و براندری حکومت مردمی مصدق، اين کار با حمايت از رژيم شاه و آماده سازی نيروهای ساواک همراه شد.
به محض اينکه شاه سرنگون شد امريکا تلاش کرد تا يک کودتای نظامی در ايران به راه اندازد، پس از شکست کودتا ، حمايت از صدام در دستور کار قرار گرفت. دولت ريگان از طريق کمک های وسيع مالی و کمک های تسليحاتی برای توليد سلاح های کشتارجمعی و در نهايت با ورود مستقيم در جنگ به صدام کمک کرد. به کشتی های عراقی اجازه می داد تا با پرچم امريکا حرکت کنند، هواپيمای مسافربری ايران را سرنگون کرد و پس از آن تحريم اقتصادی سخت گيرانه ای را به ايران تحميل کرد و حتی تقاضای ايران برای بستن قرارداد و مذاکره را نپذيرفت، دولت تمام اين اطلاعا ت را از مردم پنهان می کند، دليل اين امر تامين امنيت امريکا نبود، بلکه هدف جلوگيری از دسترسی مردم به اطلاعات بود و اين چيزی است که به طور منظم انجام می شود و اينک هم در حال انجام است. حکومت مايل نيست مردم از کار او سر در بياورند، مساله امنيتی وجود ندارد، تنها مساله امنيتی، امنيت دولت در مقابل مردم است. در عين حال ما مقدار متنابهی اطلاعات در دست داريم که نشان می دهد نيروهای نظامی مايل به حمله نظامی به ايران نيستند و تقريبا نيروهای اطلاعاتی هم با حمله نظامی به ايران مخالف اند. با اين حال دولت بوش از مجموعه محدودی از تصميم گيرندگان تشکيل می شود و از اين جهت بسيار شبيه به حکومت ايران است، اين گروه محدود تصميم گيرنده به روشنی نشان داده است که می خواهد امريکا را به کشوری ياغی تبديل کند. در عين حال فکر نمی کنم آنقدر ديوانه باشند که به ايران حمله کنند، آنچه ظواهرنشان می دهد اين است.
آنها به تهديدات خود می افزايند تا حکومت ايران در واکنش به اين تهديدها ، سرکوبگری بيشتری از خود بروز دهد و به اين ترتيب برنامه براندازی در ايران امکان پذير شود. لزومی ندارد من به شما بگويم که جامعه ايران با گروههای بسيار متنوعی که دارد، جامعه بسيار پيچيده يی است. اطلاعاتی دال بر اين وجود دارد که نشان می دهد دولت امريکا به دنبال ايجاد ناآرامی در بخش های آذری نشين و منطقه نفت خيز خوزستان است. اگر بتواند جنبش آزادی خواهانه اهواز را تشکيل دهند، احتمالا به بهانه دفاع از جنبش تجزيه طلبانه، وارد فاز حمله نظامی به ايران خواهند شد و باقی مناطق ايران را هم بمباران خواهند کرد. اينها برنامه هايی است که رامسفلد و چنی دنبال می کنند. با توجه به مسدود کردن نشر اطلاعات در مورد ايران، من راهی جز گمانه زنی ندارم. آنچه باعث نگرانی است فاجعه عظيمی است که در عراق ايجاد کردند، اين يکی از رسواترين فاجعه های تاريخ نظامی است، از جمله برای اهدافی که آنها به دنبال تحقق آن بودند. يکی از پيامدهای اين جنگ اين است که آنها به تقلا افتادند و در اين دست وپايی که می زنند ممکن است با پوتک به کل سيستم بکوبند و همه آن را ويرا ن کنند. اگر شما يک ببر را در حياط خلوت خود نگاه داريد، البته خطرناک است اما اگر يک ببر آدم خوار زخمی داشته باشيد خيلی خطرناک تر است اين وضعيتی است که در حال حاضر ما گرفتار آن هستيم.

پرسش: به نظر برخی از کارشناسان سياسی، حمله نظامی اسرائيل به لبنان، مقدمه حمله نظامی به ايران بود، يعنی اين حمله با هدف نابودی حزب الله ، بعنوان نيروی تحت امر ايران درلبنان، صورت گرفت، تا اگر به ايران حمله شد، ايران قادر به نشان دادن واکنش نباشد.
پاسخ: باز هم ما راهی جز نظريه پردازی نداريم، به گمان من يک جنبه ايرانی در اين تهاجم وجود داشت، يعنی يکی از اهداف امريکا اين است که هرگونه مانع حمله به ايران را از سر راه بردارد، اما من فکر می کنم هدف اصلی همکاری مشترک امريکا و اسرائيل ، فلسطين است. ما در امريکا مطلب چندانی در اين باره در رسانه ها مشاهده نمی کنيم، اما مساله اصلی، مساله فلسطين است . امريکا و اسرائيل بدنبال اجرای طرحی هستند که آخرين ميخ را بر تابوت فلسطين بکوبند. آنها به نام تخليه سرزمين های اشغالی، سرزمين های اشغالی را به اسرائيل الحاق می کنند و با تصرف دره اردن و غصب منابع و زمين های اصلی کرانه غربی، فقط يک زندان برای فلسطينيان باقی گذارده اند. شما اگر به ترکيب جمعيت در آنجا نگاه کنيد خواهيد ديد که چگونه در حال جداسازی جمعيتی هستند. در واقع به اصطلاحی که نيروهای طرفدار حقوق بشر در اسرائيل اعلام کرده اند، غزه را به يک زندان بزرگ تبديل کرده و انواع شکنجه و قتل را درآنجا اعمال می کنند، در ژانويه گذشته مردم فلسطين به افرادی رای دادند که دلخواه امريکا و اسرائيل نبود، آنها به طور رسمی اعلام کردند فلسطينيان را به اين دليل تنبيه خواهند کرد، برای اينکه در يک انتخابات آزاد به نحو غير مطلوب رای داده اند. اين به شما نشان می دهد که اينها چه معنايی از دموکراسی را اراده کرده اند. اگر کسی در ايران گرفتار اين توهم است که امريکا می خواهد برای ايران دموکراسی بياورد، کافی است که به اين تجربه توجه کند. مطابق اين تجربه، دموکراسی خوب است به شرطی که به نتيجه دلخواه ما منتهی شود والا ما شما را تنبيه خواهيم کرد.
تنها حمايتی که در دنيای عرب به فلسطين رسيد از سوی حزب الله بود، به همين دليل حزب الله بايد از ميان برداشته شود. حزب الله بخشی از مردم لبنان است که عميقا با مردم آن کشور يکپارچه است. به همين دليل نابودی لبنان راه نابودی حزب الله است. اين اولين بار نيست که اسرائيل به لبنان حمله می کند. در ۳۰ سال گذشته اسرائيل ۵ بار به لبنان حمله کرده است امريکا هيچگاه بهانه ارزشمندی برای اين اقدامات نداشته است، اين رويه با تاريخ طولانی ما سازگار است.

پرسش: شما يک تصوير تراژيک از روابط جهانی ارائه می کنيد. ما در جهان گرفتار شکاف عميق شمال و جنوب زندگی می کنيم . مساله فلسطين بصورت يک زخم عميق در اين منطقه وجود دارد. مردم منطقه گرفتار بی سوادی، فقر گسترده ونظام های استبدادی و خودکامه هستند. آنها احساس می کنند که اين وضعيت از سوی قدرت های بزرگ غربی به آنها تحميل شده است. مردم منطقه خاورميانه گرفتار دو نوع روابط ناعادلانه اند يکی روابطی که از سوی حکومت های خودکامه بر آنها تحميل می شود و ديگری روابطی که از سوی قدرت های جهانی به آنها تحميل می شود و هرگونه حرکت مستقل آزادی خواهانه از سوی دو طرف سرکوب می شود. شما مساله را چگونه تحليل می کنيد؟
پاسخ: اولا به گمان من علت اصلی مساله، شکاف شمال – جنوب نمی باشد. بلکه مساله اصلی برای همه کشورها در درجه اول درونی است. بعنوان مثال در امريکا يک شکاف عظيم بين سياست گذاری عمومی و افکار عمومی وجود دارد. اين شکاف آنقدر عظيم است که شما اصلا نمی توانيد در خصوص انتخابات در امريکا سخن بگوييد. مردم به نحو گسترده و فراگير با سياست های هر دو حزب مخالف اند، بخش عظيمی از مردم امريکا خواهان دو دولت مستقل اسرائيلی و فلسطينی در منطقه خاورميانه اند، يا مردم طرح عادی سازی روابط عربستان سعودی برای حل مشکل اعراب واسرائيل را تاييد کردند، حتی آيت الله خامنه ای اعلام کرد ايران هم اين طرح را قبول دارد، ولی اين خبر در امريکا مطرح نشد. فقط سخنان عصبانی احمدی نژاد در مطبوعات غرب منتشر می شود، مردم امريکا از نظر جامعه بين المللی حمايت می کنند ولی دولت امريکا ۳۰ سال است جلوی اين صدا را گرفته است. اين سياست ها به طور مستمر اعمال می شود. بعنوان مثال نماينده امريکا در سازمان ملل که بازتاب دهنده نظر نخبگان ويژه اين کشور است، مدعی است که سازمان ملل اساسا وجود ندارد. اگر سازمان ملل پيرو سياست های امريکا باشد ، ابزاری است که ما از آن استفاده می کنيم، اما اگر سياست های امريکا را دنبال نکند، به صورت او خواهيم زد. در صورتيکه به نظر بيشتر مردم امريکا، دولت امريکا بايد از حق وتو صرف نظر کند. به نظر بخش اعظم مردم امريکا رهبری جهان بايد بر عهده سازمان ملل باشد، نه امريکا، ولی اين نظر آنقدر از نظر نخبگان ويژه حاکم به دور است که اصلا در رسانه های عمومی بازتاب نمی يابد.
به نظر من مردم همه کشورها بايد با يکديگر رابطه داشته باشند. قدرت در امريکا به نحو شگفت انگيزی کاملا متمرکز است، البته در اينجا قدرت در دست روحانيون راديکال نيست اما در دست بخش بسيار محدودی از نخبگان حاکم و شرکت های تجاری است. خواسته و منافع گروه حاکم با خواسته ها و منافع مردم يکسان نيست و اين امر کما بيش در ساير کشورها هم صادق است. اين مساله يی است که همه ما با آن مواجه هستيم.

پرسش: تصوير شما از نظام حاکم بر امريکا، تصوير يک نظام کاملا غير دموکراتيک است. اما چرا مخالفت تمام عيار مردم با سياست های دولت ديده نمی شود؟ در جنبش رفع تبعيض نژادی به رهبری "مارتين لوترکينگ" ما شاهد نارضايتی عمومی سياه پوستان بوديم اما اينک ما با چنان چيزی روبرو نيستيم.
پاسخ: برای اطلاع از اين مسائل دو راه وجود دارد: اول مطالعه نظرسنجی ها ، اين نظرسنجی ها به نحو چشمگيری قابل دسترس است، اما نه در رسانه های عمومی. دوم گشت گذار در کشور و سخن گفتن با مردم، انگاه خواهيد ديد که يک جامعه باز وجود دارد. تکرار می کنم که امريکا آزادترين جامعه موجود در جهان است. موارد سرکوب و پنهان کاری وجود دارد اما درمقايسه جامعه بسيار باز و آزادی است، ولی نظر نخبگان حاکم و رسانه ها نماينگر نظرات حاکميت و شرکت های تجاری است.
بگذاريد مساله اسرائيل و فلسطين را دنبال کنيم، همچنان که گفتم عموم مردم امريکا با نظر اتحاديه عرب و جامعه بين المللی موافق اند. اما دولت امريکا ۳۰ سال است که با اين موضع مخالف است. اعتراضی در اين زمينه ديده نمی شود برای اينکه کمتر کسی از آن با خبر است، راههايی برای اطلاع از نظر واقعی مردم وجود دارد. اما آنچه در روزنامه ها ديده می شود صرفا مواضع رسمی دولت است. روزنامه ها چنان جلوه می دهند که گويی امريکا پرچمدار صلح در منطقه است . عجيب نيست که بيشتر مردم به اين باورند که دو دولت اسرائيلی و فلسطينی به دليل مخالفت فلسطين وجود ندارد. اما کمتر کسی می داند که در واقع فلسطينی ها خواهان دو کشور مستقل اند و امريکا و اسرائيل مخالف آن هستند. به همين دليل شما در امريکا شاهد وضعيت پارادوکسيکال هستيد: از يک سو جامعه يی بسيار باز و آزاد و از سوی ديگر مردم محروم از اطلاعات. موضوع جنبش رفع تبعيض نژادی که شما مثال زديد در اين زمينه بسيار روشنگر است مساله آزاديهای نژادی، مساله بسيار مهمی بود. اعتراض اين جنبش معطوف بود به بی رحمی ها و سرکوبگری پليس در "آلاباما" و محروم کردن مردم از حقوق مدنی در جورجيا تا زمانيکه مارتين لوترکينگ در اين محدوده حرکت می کرد بسيار محبوب بود. وقتی لوترکينگ در دهه ۴۰ مواضع خود را تغيير داد و هدف اش معطوف به کاهش فقر و نابرابری در سراسر کشور شد، اوضاع تغيير کرد و در نهايت وقتی مشغول بسيج نيروهای مردم فقير بود به قتل رسيد. او به دنبال تامين حقوق کارگران، جمع آوری زباله بود در آن زمان محبوبيت اش در نزد نخبگان ويژه به شدت کاسته شد، يعنی تا وقتی رفتارسوء پليس های "آلا باما" مورد انتقاد قرار می گيرد اشکالی ندارد، اما اگر بخواهيم دامنه انتقادها به بوستون کشيده شود آن وقت با مشکل مواجه خواهيد شد. اما اين مسائل در روزنامه ها ديده نمی شود.

پرسش: گمان نمی کنم پاسخ سوالم را دريافت کرده باشم. پرسيدم شما از يک طرف می گوئيد امريکا آزادترين کشور دنياست، از سوی ديگر مدعی هستيد نارضايتی عمومی فراگير د رامريکا وجود دارد. چرا اين نارضايتی تبديل به جنبش اجتماعی نمی شود؟ چرا نارضايتی عمومی ديده نمی شود؟ اگر شما از من بپرسيد چرا نارضايتی عمومی در ايران ديده نمی شود، می گويم به دليل سانسور گسترده رژيم، اگر بپرسيد چرا جنبش دموکراسی خواهی متشکل نيست، می گويم يکی از علل مهم آن اين است که رژيم هرگونه فعاليت جمعی ناراضيان را به شدت سرکوب می کند. رژيم مدعی است NGOها برای به راه انداختن انقلاب مخملين ايجاد می شود، تجمع کارگران شرکت واحد به شدت سرکوب و بسياری از آنان بازداشت شدند. تجمع زنان در تهران به شدت سرکوب شد. در حال حاضر حتی تجمعات د ردانشگاهها به صورتی که پيش از دوم خرداد وجود داشت نيز اجازه برگزاری نمی گيرد. اما شما ادعا می کنيد امريکا آزادترين کشور جهان است پس چه مشکلی مانع از ابراز نظرات مردم امريکا می شود يا امکان تجمع اعتراض آميز به آنها را نمی دهد؟
پاسخ: اولا اين بارها اتفاق افتاده است. اساسا اينکه می گويم اينجا آزادترين جامعه بشری است بدين معناست که در طی قرنها، حرکت های مردمی بسياری به پيروزی رسيده است. مساله آزاديها و تامين حقوق عطيه ای نبود که از بالا داده شده باشد، بلکه دستاوردی بود که ما از پايين به آن رسيده ايم. يکی از نتايج پيروزی حرکت های عمومی اين است که حکومت نمی تواند با مردم وحشيانه رفتار کند. يک قرن طول کشيد تا صاحبان سرمايه در امريکا و انگليس به اين نتيجه رسيدند که از راه خشونت نمی توانند جلوی مطالبات مردم را سد کنند و در هر دو کشور که آزادترين کشورها هستند به شيوه های جديد سرکوب روی آوردند. درواقع صنايع نوينی بوجود آوردند که صنعت توليد افکار عمومی و رضايت عمومی نام دارد و اين کار را به شيوه های مختلف مثلا از طريق کنترل رسانه ها انجام می دهند. وقتی تلويزيون را روشن می کنيد، با شيوه های سطحی برخورد با زندگی روبرو می شويد. مردم مدام تحت اين تبليغات قرار دارند که فقط بدنبال منافع خودشان باشند. جامعه به اين معنا کاملا اتمی شده است. به اين ترتيب اتحاديه های کارگری از بين رفته اند، احزاب به معنای حقيقی کلمه وجود ندارند با اين همه اعتراض و فعاليت های سياسی به نحو گسترده ای وجود دارد. آمار نشان می دهد که مخالفت همواره وجود دارد ولی متفرق و پراکنده است. مردم يک بخش از بوستون از مطالبات مردم بخش ديگر بوستون بی اطلاع اند اما زمينه برای عمل جدی هماهنگ وجود دارد واين مساله ای است که ما در امريکا با آن مواجه هستيم.

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'گفتگوی اکبر گنجی با نوام چامسکی، بوستون دانشگاه ام آی تی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016