یکشنبه 11 آذر 1386

احسان طبری در آينه نوشته هايش (۲)، ف. م. سخن

احسان طبری
اگر شرايطی مانند شرايط زمان ما حاکم بود، طبری می توانست يک انديشمند و عالِم فراجناحی باشد که گروه های مختلف را حول مسائل و اشتراکات انسانی گرد هم آورد. متاسفانه نه آن دوران دوران ما بود، و نه طبری امکان عمل خارج از مقتضيات زمان خود داشت

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

به جای مقدمه:
نگاه به گذشته چرا؟ نگاه به شريعتی و طبری چرا؟ کسانی که امروز با صدها مسئله ی حاد و بغرنج روبه رو هستند به حق اين پرسش را مطرح می کنند. پاسخ را می توان در مقالاتی از قبيل "عزلت گزين ِ متجدد" که در شماره ی ۵۷ "شهروند امروز" منتشر شده است، جست و جو کرد. وقتی جناب عباس ميلانی ضمن ستايش از نيما می نويسد: "در شرايطی که شعرای «خلق» شعر را به ابزار ترويج ايدئولوژی تقليل می دادند و زبان شعر را به مقتضای رسالت ايدئولوژيک شعرشان، شکل می بخشيدند و «عامه فهم» بودن شعر را بر جوهر شاعرانه اثر رجحان می نهادند، نيما به هيچ ايدئولوژی باج نمی داد و زبان شعرش را تنها مقتضای سبکی و شعری آن اثر –و نه شعور خواننده فرضی و «خلقی» آن اثر- تعيين می کرد" بايد يکی به سخن آيد و به جوانان اهل مطالعه بگويد که می توان صدها انتقاد جدی به شعرای «خلق» ِ مد نظر آقای ميلانی داشت، و از بيان اين انتقادها پروا نداشت، اما آن چه اين آقای محقق می گويد مطلقا صحت ندارد. شعرای «خلقی» ِ تحقير شده توسط ايشان هرگز عامه فهم بودن شعر را بر جوهر شاعرانه ی اثر رجحان نمی نهادند و اين يک دروغ آشکار است. اين‌ها اگر شعر عامه پسند هم می سرودند در کنارش اشعاری داشتند ناب و ماندگار؛ جوهر شعر را اتفاقا بايد در اشعار همين ها جُست. اصلا پشتيبانی و پيروی همين شعرای «خلقی» بود که مانع از مدفون شدن گنجينه ی شعر نيما در قبرستان سکوت علمای «غيرخلقی» آن زمان شد. مگر جز ياغی های سرخ (*) کس ديگری هم بود که شعر نيما را شعر حساب کند و در راه گسترش آن قدم بر دارد؟

يکی از «خلقی» هايی که طبعی شاعرانه داشت و از همان ابتدا به پشتيبانی از سَبْک نيما برخاست، و بعدها خود به سبک نو شعر سرود، احسان طبری بود. کسی که در نشريه ی حزب اش سعی کرد راهی برای اين سبک نو باز کند که اگرچه تفسير و تعبيرش نيما را خوش نيامد اما دری را گشود که بعد از آن ديگر هرگز بسته نشد.

مقاله ی غيرمنصفانه ی آقای ميلانی به من نشان داد که هنوز کينه ورزی ها در کارند تا خوب را بد و بد را بدتر جلوه دهند، همان طور که دل‌باختگی ها در کارند تا بد را خوب و خوب را خوب تر جلوه دهند. در اين ميان آن چه لازم است، نقد است به معنای واقعی کلمه. نقدی که بد را خوب و خوب را بد نمی کند. نقدی که ارزش نمی سازد بل که ارزش می گذارد. از همين رو لازم ديدم مقاله ام را در باره ی طبری ادامه دهم شايد جوانان را به کار آيد.

***

تبديل جذب به جزم
جذب به يک مدرسه ی فکری نو، چگونه به جزم ايدئولوژيک منجر می گردد؟ برای اين تبديل دلايل مختلف می توان بر شمرد، از جمله سرکوب فکر نو با ابزاری مانند شکنجه و زندان و تبعيد؛ بزرگ شمردن رهبر فکری؛ فقدان افکار نوی ديگر يا افکار انتقادی؛ پيشرفت و طی مدارج و صاحب نام شدن در چارچوب آن نظام فکری؛ به دست آوردن قدرت و مقام تشکيلاتی؛ و از همه مهم تر و پنهان تر رودربايستی از ساير هم‌فکران. مجموعه ی اين ها حصاری دور تا دور شخص می کشد و او را در درون خود گرفتار می کند (تبديل جزم به نفرت ايدئولوژيک هم نه ريشه در خود تفکر که بستگی به برداشته شدن هر يک از اين ديوارها و فروپاشيدن حصار دارد).

احسان طبری هم متاسفانه گرفتار اين حصار شد. در سنی که فکرش در حال شکل گيری بود، به زندان افتاد و به خاطر انديشه اش آزار ديد؛ دکتر تقی ارانی را به عنوان راهنمای فکری اش بزرگ شمرد؛ با هيچ فکر نويی که حرفی برای گفتن داشته باشد به دليل بی سوادی عمومی جامعه و سانسور و سرکوب متفکران رو به رو نشد؛ هيچ فکر انتقادی جدی و علمی مقابل اش قرار نگرفت و به جای آن فقط تهمت های سنگين و حرف های سَبُک شنيد (که اين ها خود، شخص را در فکرش –حتی اگر غلط باشد- راسخ تر می کند)؛ در ايام جوانی مدارج پيشرفت را طی کرد و به خاطر استعداد و هوش بسيار از همان ابتدا صاحب نام شد؛ و بالاخره ايشان هم مانند بسياری ديگر از وابستگان حزب، گرفتار رودربايستی از هم‌فکران و دوستان خود بود و در جايی که به چشم خود اشکالات ِ بزرگ را می ديد، قدرت مقابله جدی با آن ها را نداشت. مجموعه ی اين ها حصاری دور تا دور طبری کشيد و او را در درون خود گرفتار کرد. اگر اين حصار نبود، و اگر شرايطی مانند شرايط زمان ما حاکم بود، طبری می توانست يک انديشمند و عالِم فراجناحی باشد که گروه های مختلف را حول مسائل و اشتراکات انسانی گرد هم آورد. متاسفانه نه آن دوران دوران ما بود، و نه طبری امکان عمل خارج از مقتضيات زمان خود داشت.

اوضاع زمانه
گفتيم طبری در ۱۹ سالگی با مجله ی "دنيا" آشنا شد. آيا آشنايی با مطالب اين مجله می توانست به تنهايی باعث مارکسيست شدن کسی شود؟ آيا علاقه به شوروی و استالين، تنها با خوانده ها و شنيده ها ممکن بود؟ پاسخ اين سوال منفی ست. اگر زمان را به عقب برگردانيم و به سال ۱۳۱۴ و دوران ۱۹ سالگی طبری باز گرديم، عاملی را مشاهده خواهيم کرد که از صد کتاب و مجله اثرش بيشتر است: شرايط تاريخی.

برای اين که ببينيم شرايط تاريخی چگونه می توانسته است بر ذهن يک نوجوان اهل مطالعه تاثير بگذارد به آن سال ها باز می گرديم و نشريات آن دوران را ورقی می زنيم. روزنامه ی اطلاعات از سال ۱۳۱۲ تا سال ۱۳۱۴ که طبری با "دنيا" آشنا می شود منبع خوبی‌ست برای مشاهده ی رويدادهای مهم جهان.
روز يکشنبه اول بهمن ماه ۱۳۱۲ (برابر با ۲۱ ژانويه ۱۹۳۴)، يعنی همان روزی که اولين شماره ی "دنيا" منتشر شد، در ۴ صفحه ی روزنامه ی اطلاعات اين عناوين سياسی را مشاهده می کنيم:
جلسه ۶۱ مجلس شورای ملی؛ جلسه دوم جمعيت ايرانی طرفدار جامعه ملل؛ ضيافت سفارت شاهنشاهی ايران در روم از محصلين؛ تمرد از قانون تصفيه نژاد؛ اوضاع بين المللی در نظر کنفرانس حزبی مسکو؛ تصويب قرارداد تعريف متجاوز؛ اظهارات روزولت؛ فشار به وکلای ديميتروف؛ قانون تنظيم مشاغل ملی در آلمان؛ موفقيت جديد علمی در جماهير شوروی...

اين عناوين شايد يک فضای مبهم از آن روزگار در ذهن خواننده ی آشنا با تاريخ ايجاد کند. در ميان اين عناوين يک عنوان بيش از همه چشم گير است: "تمرد از قانون تصفيه نژاد". ذيل اين عنوان نوشته شده است:
"در محاکمه برلن برای اولين دفعه محاکمه يکنفر متمرد از قانون جديد هيتلری صورت می گيرد. مقصرين دو نفرند: يکی مارتين فوکس يهودی مدير قديمی يکی از شرکتهای بيمه و ديگری دختر ۲۵ ساله متصدی فروش در يکی از مغازه های کفاشی. فوکس غالبا با دختر ملاقات ميکرده و بر طبق راپرت همسايگان با مشاراليها رابطه داشته. چندی قبل طفلی از دختر متولد گرديد که دولت بلافاصله نوزاد را تحت تفتيش خود در آورد. مامور اين قسمت پروفسور بارون فن اکشتين بود که پس از تحقيق معلوم داشت طفل بدون ترديد از مارتين فوکس يهودی متولد گرديده و پلک های متورم شکل بينی و جاذبيت موی طفل را نيز دليل مدعای خود قرار داده است. بر طبق راپرت فن اکشتين فوکس از نقطه نظر اينکه «نژاد آلمانی را فاسد نموده» بمحکمه جلب گرديده است و دختر نيز مسئول واقع گشت که در نتيجه فوکس به ۱۰ سال حبس و دختر نيز بدو سال محکوم گرديده است" (رسم الخط و نقطه گذاری و اغلاط مطبعی در اين جا و در ساير نقل قول ها عينا منعکس می شود).
مشاهده می کنيم مسائلی که امروز حتی به آن ها نمی توان فکر کرد، در آن سال ها سياست روز بوده است. روزنامه ها را ورق می زنيم و اخبار مربوط به آلمان و شوروی را دنبال می کنيم. در آن سال ها مردم، به خصوص اهل تفکر و انديشه، بايد ميان انگليس و شوروی و آلمان، آگاه يا ناخودآگاه دست به انتخاب می زدند. انتخاب انگليس باب طبع اقليت سياستمدار بود. شوروی را به رغم حکومت بلشويک ها هنوز بسياری روسيه ی تجاوزکار می دانستند که می خواهد به آب های گرم خليج فارس دست پيدا کند؛ اما گروهی روشنفکر متجدد هم بودند که ايده های کمونيستی را در مقايسه با ايده های استعماری جهان سرمايه داری و فاشيسم و راسيسم تنها راه نجات جهان و ايران می يافتند. برای عده ای ديگر، که به خون آريايی در رگ های شان می نازيدند و بازگشت به گذشته های باستانی را در خواب های خوش ِ خود می ديدند آلمان، کعبه ی آمال بود.

يک جوان، مثل ِ طبری، و بسيار جوانان ديگر که بعدها هر کدام نويسنده يا شاعری مشهور شدند، بايد دست به انتخاب می زدند. نگاه می کنيم ببينيم در آن روزگار، آلمان و شوروی چطور معرفی می شدند، شايد سرنخی باشد برای توضيح گرايش افرادی مانند طبری به شوروی:
اطلاعات ۳ بهمن ۱۳۱۲: اتحاد شوروی و ممالک ديگر؛ کوقانويچ نطقی در کنفرانس حزبی ايالت مسکو ايراد و راجع بمسائل سياست بين المللی اظهار داشت که مبارزه در راه صلح اس اساس سياست خارجی اتحاد شوروی بوده و هست... فاشيزم آلمان بقدری در تعقيب شووينيزم دامنه فعاليت خود را توسعه داده که قضيه مستقيما فرانسه و لهستان را تهديد می کند. روابط ما با آلمان کماکان قرين تيرگی است...



اطلاعات ۱۰ بهمن ۱۳۱۲: در هفدهمين کنگره حزب کمونيست اتحاد شوروی (بالشويک ها) - نطق استالين؛ فتح فاشيزم در آلمان و غلبه افکار انتقام جوئی که مناسبات را در اروپا تيره کرده خروج ژاپون و آلمان از جامعه ملل که محرک جديدی برای توسعه تسليحات و تهيه مقدمات جنگ امپرياليستی شده شکست فاشيزم در اسپانی که يک بار ديگر دلالت می کند بر اينکه بحران انقلابی در حال نمو است و فاشيزم پايدار نيست اين هاست مهمترين وقايع دورهء که اکنون مورد مذاکره ما می باشد در اين طوفان تزلزلات اقتصادی و حوادث هائله سياسی که جريان دارد اتحاد شوروی مانند صخره در جای خود جداگانه ايستاده تاسيس سوسياليزم و مبارزه در راه حفظ صلح را تعقيب می کند...
اطلاعات ۱۵ بهمن ۱۳۱۲: تاثير نطق هيتلر در دانمارک؛ ...اينک بايستی اذعان نمود که رژيم مليون سوسياليسم يک رژيم موقتی نيست و آلمان جديد روی پايه محکمی برقرار شده و امروز دنيا با آلمانی که در تحت لوای بيرق صليب منکسر بوجود آمده سر و کار دارد.
اطلاعات ۱۷ بهمن ۱۳۱۲: قانون جديد برای مبارزه بر عليه کمونيسم؛ در سال ۱۹۱۹ قانونی در ژاپن برای مبارزه بر عليه کمونيسم وضع گرديد اينک در تعقيب آن قانون جديد ديگری وضع شده که بموجب آن کليه کسانيکه بين افراد نظاميان تبليغات اشتراکی نمايند محکوم باعدام خواهند گرديد...
اطلاعات ۲ اسفند ۱۳۱۲: قانون جديد آلمان - ديوانگان و ضعيف العقل ها عقيم ميشوند؛ يکی از اقدامات دورهء جديد اين است که دولت آلمان برای مبارزه در مقابل اشخاصی که بواسطه توالد و تناسل اسباب زحمت جامعه ميشوند حاضر شده است موافق راپورت دکتر گوئت يکی از اعضاء عاليدرجه وزارت داخله در مملکت آلمان ۴۰۰ هزار نفر اشخاص ضعيف العقل و يا ناقص العقل وجود دارد که بايستی از توالد و تناسل آنها جلوگيری بعمل آورد. دولت آلمان در نظر دارد که محکمه مخصوصی برای تعيين صلاحيت اشخاصی که متاهل ميشوند مرکب از يکنفر قاضی و دو نفر دکتر در شهرهای آلمان تاسيس شده و مردم را قبل از آنکه دارای اولاد شوند امتحانات طبی نمايند. جلسه اين محکمه پس از معاينه افراد سری بوده و رای محکمه نيز در اينموارد بدون استثناء مجری خواهد شد... چنانچه عمل تعقيم موجب هلاکت شخصی شود حکم محکمه اجرا نخواهد شد و از طرفی افراد را برای عمل تعقيم مدت طولانی در مريضخانه ها معطل نخواهند کرد.
همين شماره از اطلاعات: اعتراض به فجايع فاشيستهای اطريش؛ زحمتکشان اتحاد شوروی صدای نيرومند خود را برای اعتراض به فجايع حکومت فاشيستی اطريش بلند کرده اند جرائد شوروی اعتراضنامهائی از طرف يکعده از موسسات مهم مسکو و لنينگراد و خارکف و سائر مراکز مهمه صنعتی درج ميکنند بسياری از کارخانجات تصميم گرفته اند که برای دستگيری از قربانيان ترور فاشيزم اطريش وجوهی تخصيص بدهند.
و بالاخره در اطلاعات ۱۷ اسفند ۱۳۱۲ در مطلب چند شماره ای "آلمان بعد از جنگ و پيدايش هيتلر" از قول نويسنده ای از لندن می خوانيم: "وقايع يکسال اخير آلمان بقدری معروف عامه است که احتياج بتکرار ندارد - تعقيب و آزار يهوديها – بر پا نمودن محبس های تاديبی برای کسانی که فلسفه و مرام مليون سوسياليست را زشت ميانگارند - .... انقلاب فاشيستی آلمان بطوری ناگهان و موثر بود که مردم دنيا را مبهوت نموده و مجال تعمق و تفکر برای بسياری باقی نگذاشته است. اغلب از آنچه افواها ميشنوند و يا در جرايد ميخوانند نسبت به نهضت هيتلر بدبين شده و در تحقير آن کوشش بليغ دارند پاره ای ديگر که نطقهای آتشين هيتلر و توليد غرور ملی در ميان آلمانی ها را تنها برهان و دليل حقانيت ميگيرند زبان به تمجيد گشوده و ندانسته در تکريم هيتلر و پيروان وی به اغراق ميپردازند. بگمان نگارنده هر دو گروه بر خطا می روند. اکنون جای مدح و ثنا و يا ذم و قدح نيست"...

امروز وقتی از شوروی و استالين سخن می گوييم، غول مهيبی در نظرمان جلوه گر می شود که کاری جز فرستادن مخالفان سياسی خود به سيبری و ضديت با افکار ليبرالی نداشته است ولی وقتی در وقايع آن روزگار تفحص می کنيم می بينيم هيولای دهشتناکی بوده به نام فاشيسم هيتلری که مکتبی به نام سوسياليسم و کشوری به نام اتحاد شوراها قصد مقابله با آن را داشته اند. دليل محبوبيت آن غول مهيب در زمان خود، با اين تفحص معلوم می گردد. حذف هيولای فاشيسم از اين ميدان، باعث خطای تحليل گر امروزی می شود.

طبری در چنين اوضاع و احوالی ست که به بلوغ فکری می رسد. او بايد راهی انتخاب کند. در سالی که "دنيا" به دست اش می رسد (۱۳۱۴ شمسی برابر با ۱۹۳۵ ميلادی، چهار سال پيش از شروع جنگ دوم جهانی) روزنامه ی اطلاعات دارای چنين عناوينی است:
جنگ کی شروع خواهد شد؟ (۱۰ فروردين)
آيا جنگ نميشود؟ (۱۱ فروردين)
قشون آلمان در حال تجهيز (۱۴ فروردين)
تصميم هيتلر [مبنی بر برقراری خدمت نظام وظيفه و الغای قيدهای نظامی معاهده ی ورسای] مانند بمب در اروپا منفجر گرديد (۲۰ فروردين)
همه چيز حکايت از قدرت گرفتن فاشيست ها دارد. همه چيز حکايت از جنگ قريب الوقوع و پيروزی قوای آلمان هيتلری دارد. اوضاع جهانی نه تنها بهتر نشده، بدتر هم شده است. اگر آلمان ها قدرت گيرند و پيروز ميدان باشند، سرنوشت بشر چه خواهد شد؟ نمی گوييم احسان طبری در سنين نوجوانی قطعا به اين مسائل می انديشيده و تحت تاثير آن ها بوده ولی می توانيم حدس بزنيم که ذهن يک نوجوان انسان دوست و اهل مطالعه نمی توانسته است از چنين تفکراتی خالی باشد.

خانواده ی برومند
حدسيات را رها می کنيم و سراغ کتاب "خانواده ی برومند" احسان طبری می رويم. اين رمان (چاپ اول ۱۳۵۸، انتشارات آلفا) داستان زندگی خانواده ی "برومند" است. رمانی است که به گفته نويسنده اش "دورنمای فراخ و گسترده ای از جامعهء ايران دوران رضاشاه در سال بين ۱۳۱۰ – ۱۳۱۶ ترسيم می کند..." (صفحه ی ۱۰)، و اين همان فاصله ی زمانی ست که فکر و انديشه ی طبری در حال شکل گرفتن است.

"خانواده برومند" را می توان از جهات مختلف تحت بررسی قرار داد؛ مثلا از جهت ارزش ادبی، يا ارزش داستان نگاری، يا تکنيک های داستانی، يا جنبه های تاريخی، يا روان‌شناسی نويسنده، يا اصطلاحات و شيوه های نگارشی، يا به کارگيری زبان محاوره ی خيابانی با رسم الخط آوايی.

در مورد ارزش اين رمان، طبری خود در مقدمه اش می نويسد: "رمان «خانوادهء برومند» در سال های ۱۳۳۸ – ۱۳۴۱ نوشته شده و اگر بلافاصله پس از نگارش آن، نشر می يافت، می توانست آغازگر سلسلهء نوين رمان های فارسی (مانند تنگسير، شوهر آهو خانم، درازنای شب، سووشون، شکر تلخ، اوسانهء بابا سبحان، همسايه ها، کليدر و غيره) باشد، که می کوشند جامعهء امروز را طی داستان های طولانی و غالباً به شيوه ای واقع گرايانه در تصاوير و چهره های هنری، منعکس کنند. شايد آن روز اين رمان می توانست نقش اين آغازگری را به نحوی که در خورد عنايت خوانندگان قرار گيرد، انجام دهد، ولی افسوس! سرنوشت نويسنده، دوری اجباريش از ميهن، بی نصيبی اش از امکان طبع و نشر بسياری از آثار خويش، مانع آن شد که اين داستان به موقع خود نشر يابد و اينک پس از ده ها سال و با تعويقی فراوان، سرانجام بخت آن را می يابد که به صحنه آيد و مانند هر ديرآمده ای حيرت زده، پريشان و شرمناک است و می داند که از زمانی و با زبانی حکايت می کند، که تا حدی غريبه است..."

همان طور که طبری گفته است اين رمان حاوی اطلاعات بسيار زيادی از زندگی اجتماعی آن سال هاست ولی توقع خواننده ی امروزی را از رمان مطلقا برآورده نمی کند. درست است که ايشان نوشتن اين رمان را حدود ۴۳ سالگی آغاز کرده ولی متاسفانه پختگی داستانی ندارد. يکی از علل آن شايد دوری از وطن و نبودن امکانات چاپ و دسترسی به مخاطب باشد.

زبان اين رمان پاک و دل‌نشين است و سرشار از جملات و کلماتی ست که می تواند برای تحقيق امروزيان کاربرد داشته باشد:
با تبذيری سبک سرانه (ص ۱۷) / مامورين «دون اشل» (ص ۱۹) / در ايام «برو برو» (ص ۱۹) / بايد غُرت و غُراب های تو خالی را کنار بگذاريد و بدان بيغوله ای بتپيد که سيلی آب دار من شما را بدان سو می راند! (ص ۲۰) / اينک در زير پتک ناملايمات بيش‌تر بَرجلازن، و آتشی مزاج شده بود (ص ۲۵) / روانی و طلاقت لسان داشت (ص ۲۸) / کمکچی بست و بندهای معامله گرانه (ص ۳۲) / لَجّاره ای مُرْغُل و حسابگر (ص ۳۳) / حملهء مصروعانهء خانم فخرالملوک (ص ۴۴) / دو سه تا ملای مفلس و بی جربزهء ده هميشه سر سفرهء او دَمر بودند (ص ۵۷) / بی پولی‌ها و ناکی های گاه گير و کشنده (ص ۸۴) / اين ها اطلال و دمن يک ثروت کلان بود (ص ۸۹) / اين يک با وی همسن و همريش بود (ص ۹۵) / پر دهاء و ذکا (ص ۱۱۱) / دارای اهّن و تُلپ (ص ۱۱۶) / هنوز ازش خبر اَتَری ندارين؟ (ص ۱۵۳) / چشم متجسس همکاران (ص ۱۷۲) / قرمدنگ (ص ۲۰۳) / اديب را از خمول و گم نامی در آورد (ص ۲۱۳) / چرخاب بی تگ و پايان حيات (ص ۲۲۳) / هوشنگ از اتومبيل فرود آمد (ص ۲۳۲) / گم بيشهء حيرت انگيز (ص ۲۳۶) / ريشهء روحی ناپوسيدنی (ص۲۳۶) / آخرين ماسکه های اخلاقی خود را از دست داد (ص ۲۵۱) / به ته درهء افول غلتيدند (ص ۲۵۷)...(علامت گذاری ها همه از طبری ست).

البته تعداد کلمات و ترکيبات جالب در اين رمان به مراتب بيش از اين هاست و من تنها تعدادی از آن ها را انتخاب و درج کردم.

از نظر تکنيک های داستان نويسی می توان انتقادات بسياری را مطرح کرد که جای آن در اين مقاله نيست. اما اين رمان، از يک نظر ارزش فوق العاده زيادی برای ما دارد و آن هم شناخت تفکرات طبری است. تفکرات قهرمان داستان، يعنی مسعود برومند، نمی تواند فاصله ی زياد از تفکرات خود نويسنده داشته باشد. به عبارت بهتر، مسعود برومند که انسانی است ايده آل، نمی تواند زياد با خود طبری و آمال و آرزوهايش فرق داشته باشد. لذا بررسی تفکرات و رفتارهای مسعود برومند می تواند ما را با تفکرات و رفتارهای احسان طبری آشنا کند:
"مسعود در روزنامهء اطلاعات غرق بود. او تازگی ها به حوادث جهان که گاه پدر و شوهر عمه اش، جلال مهدوی، در بحث های خود راجع به آن ها اظهار نظرهای فضل فروشانه می کردند، جلب شده بود و می خواست از «کنفرانس سترزا» «جنگ ايتاليا و حبشه» «بحران جامعهء ملل» و غيره سر در بياورد." (ص ۴۴)

مسعود برومند از اين مطالعات چه نتيجه ای گرفت؟ در قسمت بعدی مطلب، در اين مورد به تفصيل سخن خواهيم گفت...

ادامه دارد...

(*) تعبير مسعود بهنود در مقاله اش زير عنوان "يادِ بعضی نفرات" در همين شماره از شهروند امروز.

[وبلاگ ف. م. سخن]

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'احسان طبری در آينه نوشته هايش (۲)، ف. م. سخن' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016