بخش اول این مطلب را از اینجا بخوانید.
مذهب شیعه در روایت فقهی اصولی و هم روایت روشنفکری با هم شباهت و تفاوت دارند اما روایتی روشنفکری با حفظ هویت شیعه را خوانشی از اسلام می داند که به دین اسلام نزدیک تر است. فقهای اصولی هم معتقد هستند که رویه اصلی همان مذهب شیعه است برخی از این فقها در قم و نجف با اهل سنت هم به مدارا باور دارند. اما روشننفکران به نزدیکی اصولی میان مذاهب اسلامی باور دارند.اما داستان در این سه مقاله که قسمت دوم آن را ملاحظه می کنید. مقایسه دوره صفویه و هم با نظریه ولایت مطلقه فقیه منظور نظر ما است.
در دوره صفویه روحانیونی مقدس اردبیلی و هم محقق اردبیلی و هم قطیفی با حکومت صفویه همراه نبودند. مقدس اردبیلی با محقق کرکی وارد بحث و کشمکش شد که نتیجه ای در برنداشت. با این حال این افراد در حوزه حکومتی صفویه به سر بردند . نظرات این فقها هم چنان در عدم همکاری نه مخالفت با حکومت بود و هم اصرار به اجرای احکام شریعت در جامعه داشتند. به عبارتی ایشان محتاط تر از علمایی بودند که با حکومت هم کاری می کردند و مقام منصب می گرفتند .
بعد از صفویه فاصله از حکومت بیشتر شد در عین حال قدرت علمای شیعه در دوره صفویه هم بیشتر شده بود حفظ گردید به مرور زمان علمای شیعه در میان مردم نفوذ داشتند به شکل طبیعی که دین با سلاح همراه نبود اما با صلاح و مماشات در جامعه میان مسلمین همراه بود علمای شیعه مامن بهتری از دربار بودند که مردم از جور حاکمان به این مکان پناه می آوردند با این حال این دو گانه شاه و روحانی در دوره قاجاریه مسیر متنوعی داشت که گاه به سو استفاده برخی از روحانیون هم منجر می شد چرا که نفوذ ایشان باعث می شد گاه اصلاحات دولتی هم ناکام شود روحانیون در مقام عزل امیر کبیر و سپه سالار که مقامات مصلحی بودند همراهی موثر کردند.روحانیون به رفروم امیر کبیر و هم سهپسالار قزوینی همراع نشدند و برخی به این رفروم تندی کردند.مخالفت روحانیسون هم با اصلاحات گاه به منافع و موقعیت آنان ربط پیدا می کرد.
به هر شکل علمای شیعه در تاریخ ایران از دوره صفویه به بعد صاحب قدرتی شدند که فقط با مقام سلطنت برابر بود در نتیجه تنها نهادی بودن که می توانستند نتیجه نهائی مواجه با شاه را تعیین یا تغییر دهند. این ویژگی در ایران امروز با حکومت دینی با امتیاز ویژه روحانیون منتهی شده است.
در انقلاب مشروطه و هم در انقلاب اسلامی همراهی روحانیون تعیین کتننده بود اما روحانیون آغاز گر مبارزه نبودند اما نتیجه نهائی را رقم زدند. این نتیجه در مشروطیت به میل ایشان نرفت در جریان انقلاب اسلامی به حاکمیت آنان منجر شد اگر چه بسیاری از روحانیون هم با حکومت با مدل ولایت فقیه هم دل نیستند یا به آن باور ندارند.
مرحوم مطهری برای پرهیز از تجربه مشروطه به نظارت از بالای روحانیت باور داشت توجیه بهشتی ایدولوژیک بود انقلاب اسلامی را عقیدتی می دانست که برای حفظ انقلاب معتقد بود که باید نظارت عالیه سیاسی بر مدیران باشد وی این نظارت در حکومت با مقام ولایت می خواست و در حزب سیاسی هم نظارت نهائی را هم با روحانیت در مقام مجتهدی که باید حکم شرعی بودن و غیر شرعی بودن حزب را بدهد عملی می دانست. جالب هم این بود که این مجتهدین مانند مرحوم بهشتی بودند که در دین شناسی فقهی اعتباری نداشتند . همین جریان حتی مطهری را برای حزب دعوت نکرد جالب این بود که آقایان بهشتی و خلمنه ای و هاشمی باید شرعی بودن چیزی را با این حال این نظرات در مدل ولایت فقیه در قانون اساسی اعمال شد.
نهاد دین شیعه در تنظیم رابطه با حکومت با مردم
حکومت عباسیان را مغولان پایان دادند . در این خلا قدرت ایجاد شده. علامه حلی تلاش کرد تا مذهب شیعه را دین حکومت کند. این تلاش در دروه صفویه نتیجه داد علت آن هم نیاز دربار صفویه به نهاد حامی دینی بود که رابطه 1- رابطه میان مردم با حکومت 2- مردم با با مردم 3- قوانین و اداب رسوم را تنظیم کند. صفویه این نقش را در نهاد دین یافتند. اما چرا در نهاد نظامی قبیله و هم در فلسفه و عرفان نیافتند.
به عبارتی نظم ایچاد شده شاه اسماعیل با وفا داری مریدان و هم قدرت نظامی بود اما زمانی که به حکومت رسیدند حفظ قدرت با هجوم و جنگ با دشمنان و مریدان امکان پذیر نیست. شاه اسماعیل کشتار کرد تا مردمی را شیعه کرد. اما همین شیعه کردن با باور عرفانی صفویه استمرار پیدا نمی کرد شاه اسماعیل برای تحکیم قدرت با رقبیان بی رحم بود تمام شاهان صفوی هم چنین بودند اما با اکثریت مردمی که بر آنان حکومت می کردند نیاز به و قوانین و آداب ورسوم و مناسک داشتند تامین بخش مهمی از این نیازها را مذهب شیعه به دوش کشید.
این مورد تجربه حکومت سربداران خراسان و هم دوره شاه اسماعیل و هم اوایل حکومت صفویه شاهد کشمکش نظامیان و هم صوفیان هستیم که سنت مرید و مراد بازی دارند و در نتیجه حکومت ها بی ثبات هستند.
سربداران در کشمکش جناح شیخی - صوفی با جناح سربدارعاقبت نابود شد حکومت سربداران کرمان هم سرنوشت سربداران خراسان را یافت که بحث مفصلی می طلبد.
اما تجربه دو پادشاه صفوی یعنی شاه اسماعیل و هم شاه طهماسب قابل تامل است. روندی که روحانیت شیعه در دربار جایی قدرتمند پیدا کرد نیاز صفویه برای 1- مشروعیت حکومت 2- نیاز به قوانین و روابط مردم با هم و هم با جامعه 3- فرهنگ سازی برای مردم و هم آداب و رسوم سازی بود این نیازها را ا نهاد دین شیعه برای صفوی عملی کرد و در ازای این خدمات احترام و قدرت گرفت.
شاه اسماعیل مرشد کل صوفیان بود اما مردم که همه صوفی نبودند در تصوف هم صحبت از حقوق و حق و هم امکان تعدیل گناه و خطا وجود ندارد این فقه و حقوق که چنین توانایی را دارد. شاه اسماعیل در اول کار دست به دامن مریدان شد که با کمک عنصر ایرانی یعنی نهاد وزیر و وزارت امور کشور را سامان دهد اما چنین امری عملی نشد مریدان صوفی با توجه به جاه طلبی نظامیان با هم سازگار نبودند عنصر وزیر ایرانی که سامان دهنده نظم درونی دربار بود در خلا و کشمکش نظامیان و هم صوفیان کاری از پیش نمی برد. اولین جرقه را رساله مختصر علامه حلی زد که برای سلطن ایلخانی نوشته بود .
با مرگ شاه اسماعیل ،طهماسب جوان یا نوجوان مدتی در کشمکش نظامیان قبایل و هم صوفیان مرید قرار گرفت عدم ثبات در کشور دارای وی را به سمت روحانیون کشید اما عمده روحانیون شیعه امامیه در ایران حاضر به هم کاری با حکومت نبودند دست شاه طهماسب به نجف و لبنان دراز شد. محقق کرکی وارد میدان شد و با این ورود کار سلطنت صفویه به مدار ثبات و حقوق و قانون قرار گرفت و تنظیم قوا میان شاه و نظامی و وزیر و روحانی و غیره صورت گرفت به عبارتی فقه به عنوان دانش عملی حقوقی و هم فرهنگ و آداب و رسوم ساز در دربار نقش یافت و شیعه همانند دین رزتشت در دوره ساسانیان نقش بازی کرد که در رای حکومت با شاه شیعه و وزیر کاردان و نهاد دین دارای نفوذ اما محافظه کار ثبات حکومت صفویه را رقم زد حومتی که 240 سال طول کشید و ایران هنوز در بسیاری از موارد در ادامه همان صفویه زندگی می کند.
شکل گیری دولت ایرانی با سه عنصرشاه و وزیر و روحانی که هر کدام نقش خود را بازی می کردند. ایران جدیدی روی زمین را شکل داد این ایران با ایران دوره شعوبیه متفاوت است. این ایران که با دوره ساسانی قابل مقایسه است نقش آداب و رسومی و هم حقوقی و عرفی غیر قابل انکاری در جامعه ما داشته است که تا به امروز هم می توان تاثیر آن را دید. این ایران هنوز در رگ و ریشه این سرزمین نقش بازی می کند. شناخت صفویه که آخرین دولت ایرانی پشا مدرن را در ایران سامان داده اند نیاز زمانه ما است چرا که نظریه برای ایران مدنی-ملی باز هم نیاز به آن دارد که ایران تاریخی را در دوره های مختلف شناخت.
در غیر این صورت چه ایران شعوبیه و چه اندیشه ایران شهری شکل ایدولوژی منفی پیدا می کند به خصوص اگر از مبانی نظری غربی هم بدون دقت لازم برای تبیین نظر خود استفاده کنیم. شناخت مصداقی وهم شناخت از اجزای که ایران صفویه را ساخته است امری لازم است چرا که این موارد که در زیر می آوریم مسائل مهمی هستند که نیاز به بحث بیشتری دارد
چرا صفویه 240 سال بر ایران حکومت کرد آن هم حکومتی که 1- امنیت جانی و مالی آورد چیزی که ایرانیان آن را واجب می دانند.
2- عدالت و به مفهوم نظم دیوانی و هم نظم سلسله مراتب اجتماعی که حتی هم برای عموم مردم ظالمانه باشد. اما هرج و مرج دائم با آن همراه نباشد مانند دوره مغولان ،که صفویان چنین سلسله مراتب چنین نظمی را سامان دادند.
3- در این دوره ایرانی شکل گرفته است که آداب و رسوم و سنن و نظم و هم رابط آن هم چنان پا برجا مانده است و
اجرای این ایران را باید شناخت و علت ان را باید باز جست.
4- ایران دوره شعوبیه ایرانی است نظری و هم فرهنگی تا اداب رسوم و روابط و قوانین و ساختار اجتماعی . اما ایران صفویه ایرانی مادی بر روی زمین و دارای مناسبات اجتماعی و هم مناسک و هم آداب رسوم است و هم حقوق و قانون وفقه وفقهی است که نوعی همبستگی اجتماعی را با خود دارد و هم تنظیم کننده رابطه با حکومت و مردم است .چنین ویژگی را ما در دروه ساسانیان با دین رزتشت و پادشاه هم کیش با مردم و هم وزیر کارآمد ایرانی شاهد هستیم.
5-استمرار حالت نظم و هم ثبات در سیاست ها و نام ها و هم دوره ها از طریق انتقال قدرت سلسله ای که تغییر با ثباتی نسبت به دیسگر روش ها بوده است.در صفویه 240 سال تغییر شاه با روش جانشینی رخ داد است.
6- انتقال قدرت به شکل نظم سلسله ای که بتواند بدون خون ریزی و ناامنی زیاد در درون خاندان جاری شود که آن را نظم سلسله می نامیم .
.7-وجود مدل حکام ممالیکی به جای حکام خاصه که شاهزاده گان سلسله حکومت می کنند که حاکم محلی نامیده می شود که به نوعی خود گردانی یاری می رساند که البته دردوره اخر صفویه بر هم ریخت.
8- پی ریزی ایران جغرافیای در غرب فلات ایران که تا کنون ادامه یافته است که بعد از حمله مغولان ایران شرقی ویران شد.
9- شکل گیری حکومت مرکزی درایران نه بیرون از ایران فعلی ،مانند اصفهان به جای بغداد و شکل گیری شهرهای جدید یا بزرگ شدن آنان مانند اردبیل و تبریز و قزوین اصفهان و کاشان و شیراز که امروز هم شهر های مهمی هستند. ایران فعلی هم به شکل جغرافیایی در دوره صفویه شکل گرفته است.
9-امنیت اقتصادی و پول در گردش که بتواند به رعیت احساس ثبات بدهد که در روال حکومت سلسله ای این ثبات عملی است.
10-ثبات قانونی و حقوقی و هم ثبات روشی در محاکمه و قضاوت که با فقه شیعه و هم با نظم دیوانی سلسله امکان پذیر بوده است.
11-- آداب رسوم و مناسک مشترک که همبستگی جمعی ایران مرکز نشین را عملی می کرده است که در مناسک و مراسم یعنی و هم ایرانی تبلور یاقته است.البته بی توجهی به اهل سنت را نیاید در صفویه نا دیده گرفت و در دوره های هم ظلم افسار گسیخته حاکم بوده است اما حکومت ممالیکی از کاهش طلم مرکز به پیرامون خبر می دهد.
12-- اقتدار و امنیت تجاری با دیگر کشورها و هم راههای امن که باعث می شود است که احساس امنیت در رعیت ایجاد شود.
13- ساختار حقوقی و هم فقهی که در این دوران دو کارکرد داشته داست که می توانسته است به احساس ثبات منجر شود رفتار نرم فقها و عارفان و هم علما در برابر سخت گیری حکومت به معنی شاهان و هم نظامیان بوده است.جا گیری و هم عقب نشاندن نظامیان در امر شهری و هم مدنی و هم قضائی و سیاسی که به مرور زمان صورت گرفت و نشان از تیز هوشی ناگزیر شاه طهماسب صفوی برای استمرار دولت صفوی بوده است. البته این تنظیم جایگاه با آسانی رخ نداده است.
که شرح ان مفصل است اما شاه مزبور توانست دو عنصر وزیر و هم روحانی فقیه را در کنار نظامیان قدرت دهد و به دو گانه حقوق مدنی و شرع به وسیله فقه و هم مدیریت دیوانی به وسیله وزیر و هم اعاده نظم بوسیله نظامی را سامان دهد در این میان ورود فقهای شیعه از لبنان امروزی نکته جالب و جدید در این معادله قدرت است.
14- برقراری نظم سلسله ای در دوره صفویه که بعد از ساسانیان در ایران بی نظیر بئده است این نظم 240 سال طول کشیده است که بعد و قبل آن قابل تمدید نبوده است چرا؟
15- بی گمان این ویژگی ها با نرمش صورت نگرفته است بلکه با سرکوب مخالفان و جانشینان برای سلسله صوفیه همراه بوده است اما مردم در تحت حکومت دوره ای از ثبات نسبی و رونق را داشته اند.
در این دوره چه عواملی در کنار هم قرار گرفته است که 240 سال سلسله صفوی را باعث شده است که حوزه تمدنی ساخته است به استقرار نظم و سلسله مراتبی منجر شده است. این عوامل را باید باز شناخت .
بررسی شکل گیری سلسله صفوی که امنیت استمرار و ثبات و تکرار را با خود داشته است.
صفویان با هماهنگ کردن چند عنصر مهم به خصوص سه رکن 1- وزارت 2- پادشاهی 3- نهاد دین به عنوان مشروعیت بخشی و هم اداب سازی و هم فقه و حقوق توانستند که سلسله ای موثر در ایران ایجاد کنند که رنگ ملی هم داشته است البته سلسله ای که با سرکوب و کشتار همراه بوده است .
چرا به دوره صفویه کمتر توجه تحلیلی شده است؟
ما از 3 ایران می توانیم حرف زنیم ایران باستان که با ساسانیان برجسته می شود با و با کوروش هخامنشی عمده می گردد.
ایران شعوبیه که دوران طلائی است روشنفکران معاصر ما از از همه نوع ان این ایران را آرمان خود می دانند برخی ان را درخشش تیره می دانند و برخی بس دوره با شکوه که باید آن را تکرار کرد.این دوره روشنفکر پسند است به آن توجه بسیار شده است ایرانی در عرصه زبان و هنر و شعر و هم ادب و هم قیام های بر علیه ظلم و هم برپایی حکومتئهای ملی -محلی ایرانی در ذیل حکومت خلفای بغداد که توانسته اند مانند سامانیان و هم ال بویه حس عنصر ایرانیت را زنده کنند.
اما ایران معاصر ایرانی مادی و روی زمین ما و ایران ممکن شده و ریشه دار ایران صفویه است که روشنفکر پسند نیست این ایران در دروه قاجاریه هم ادامه یافته است در دوره پهلوی اجزا آن از هم گسیخته شده است اما جایگزین نیافته است. این گسسته گی میان نهاد دین و نهاد حکومت روی داد اما پهلوی جاگزینی نتوانست برای این گسسته گی اما آداب و رسوم و مناسک و بسیاری از باور های آن دوره و هم احکام فقهی اما در جامعه حضور داشته در دوره جمهوری اسلامی به شکل دیگر تکرار شده است.
این تکرار را روشنفکران ایرانی انکار کرده اند یا بدون شناخت عمیق از ایران صفویه به نظریه پردازی برای ایران پرداخته اند بی گمان هر نظریه در باره گذشته ایران که به تحقیق عمیق در دروه صفویه توجه نکند در عمل ایران مادی و ممکن و روی زمین را نشناخته است. زمانی که اجزائی یک پدیده را نشناسی چگونه می توانی برای ان درمان تجویزکنی؟
ایران صفویه دوره ای کنونی ما را هم شامل می شود در این ایران عناصری مهم کنار هم قرار گرفته و مدیریت شده اند. بعد هم به اضمحلال سیاسی رفته اند اما تاثیر اجتماعی و باوری خود را حفظ کرده اند.این عناصر بسیار تاثیر ساختاری و هم باوری و مناسکی داشته اند. ادامه این سنت و استمرار دوره صفوی ما را بعد از شناخت دوره شعوبیه و هم قبل از اسلام به شناخت عمیق دوره صفوی فرا می خواند.
بی عنایتی به دوره صفویه دلایل گوناگون دارد که جای تامل دارد. روشنفکران و هم حکومت پهلوی و بعد هم جمهوری اسلامی در مجموع به دوره صفویه توجه نکرده اند. چرا که برای خود دلایلی اقامه می کنند اما این دوره مهم است چون در همه روابط و آداب و مناسک جامعه ما به شکل مثبت و منفی حضور خود را حفظ کرده است .
عموم روشنفکران حوزه عمومی ایرانی در هر سه شیفت روشنفکری باب شده جهانی صفویه را نپسندیده اند. چرا که فاقد جذابیت روشنفکری برای ما بوده است.
اما در دوره صفویه سنگ بنائی قابل تکرار ایرانی تا امروز گذاشته شده که تا امروز هم برخی ویژگی های خود را حفظ کرده است. محقق آکادمیک به ناگزیر باید دوره صفویه را بشناسد. می توان به این دوره نقد وارد کرد اما نقد موثر نقدی است که با شناخت همراه باشد.
بی گمان حکومت صفویه نمی تواند مدلی برای امروز باشد اما شناخت آن دوره برای تبیین مدل مناسب برا جامعه ما ضروری است.شناختی که نشان می دهد که فقه به عنوان دانش عملی توانست به ثبات سلسله صفویه کمک کند. فقها در این نظام حاکم نبودند اما قدرت داشتن در نتیجه فقه شیعه امامیه دوره غیبت را با حکومت زمانه همراه کردن و اما مستقل بودند . با نظریه ولایت مطلقه فقیه در جمهوری اسلامی فقه شیعه وارد روالی دیگری گشته است که موضوع مقاله بعدی ما است.