ابراهیم رئیسی با شعار دولت اسلامی آمده است این شعار بخشی ار ایده رهبر نظام است که معتقد است که باید دولت اسلامی ساخت تا جامعه اسلامی و هم تمدن اسلامی ساخته شود.این مقاله تلاش می ند تا نشان دهد که این دید رهبری نظام چه نسبتی با فقه شیعه و تاریخ ایران دارد.
آقای خمینی فقه حکومتی شیعه امامیه را در چهارچوب باورهای اعتقادی امامیه به ایده خلافت فقیه نزدیک کرد. و این ادعای را در مقاله ولایت مطلقه فقیه ریشه در عرفانی نظری دارد را نشان دادیم.
در این ایده فقیه برتر از فقه می نشیند و اختیار دارد تا به خاطر حکومت، حتی احکام شریعت را هم متوقف کند. این نظریه در عمل منجر به آنی شد که می توان آنرا خلافت فقیه نامید. این خلافت همان طور که گفتیم با فقه شیعه امامیه در زمان غیبت همراه نیست که مفصل در باره آن نوشته ایم. در این نگاه حکومت تبدیل به شعبه ای از احکام الهی شده است که در حقیقت شعبه ای اصلی قلمداد می شود .
آقای خمینی تلاش کرد کاری که شیعه امامیه از آن فاصله گرفته بود را نادیده انگارد و برای هدایت مردم مستقیما به حکومت روی آورد. این نگاه اگر چه با قانون اساسی مکتوب تفاوت هایی دارد اما در نزد بخشی از حکومت از آنجاییکه میوه شیرینی است، میراث این نگاه را که حکومت فقیه بر مردم است را حتی بدون باور به مبانی این نگاه بسی دوست می دارند.
اما بعد از آقای خمینی، منتظری و حتی هاشمی تلاش کردند که ایده مزبور را تعدیل کنند. با این وصف آقای خامنه ای به عنوان جانشین خمینی در ادامه حکومت ولایت فقیه، با توجه به محدودیت های قانون اساسی راهی را نظریه سازی کرده است که به دوگانه ای کامل میان شریعت و حکومت ختم می شود و در نهایت، حکومت فقیه با حکومت سیاسی برابر می گردد. البته اجرائی این بدعت نوآورانه در فقه شیعه را آقای خمینی با طرح مسئله مصلحت نظام و تاسیس شورای تشخیص مصلحت فراهم کرده است اما حرکت خامنه ای در راستای دیگری است که نگرش سیاسی آمرانه و تاریخی را با نظریه ولایت مطلقه فقیه همراه کرده است که دیگر از بحث مبانی نظریه مزبور فاصله گرفته است و با توجه به امکانات فراوان صلاح و سلاح و ثروت و قدرت، به نظریه برپائی تمدن بزرگ اسلامی توجه کرده است.
این ایده، ایده ای ۵ مرحله ای شامل ۱- نهضت اسلامی۲- انقلاب اسلامی۳- دولت اسلامی۴- جامعه اسلامی و ۵- تمدن اسلامی است که آقای خامنه ای آن را تبیین یا پذیرفته است. این ایده دارای نگاهی دولت مدار و قدرتمدار و خلافتی به دین است که می خواهد از طریق دولت، جامعه اسلامی و بعد تمدن اسلامی برپا کند. این نگاه را می شود از زوایای سیاسی و حتی فردی نقد کرد اما نقد ما از زاویه شیعه امامیه است که این راه هم همان نوآوری و بدعتی است که آقای خمینی شروع کرده است. در این نگاه مسئله دولت کریمه امام زمان و نگاه سنتی فقه شیعه به حکومت در زمان غیبت امام معصوم و روال تاریخی امامان و فقهای شیعه در عمل نقض می شود که در ادامه به آن می پردازیم.
نظریه مزبور در ۵ مرحله با نگاه عرفی به تاریخ قدرت سیاسی برنامه ریزی شده است چرا که اسلام درگذشته به تمدن اسلامی رسیده است و به نام حوزه تمدنی اسلام ما در جهان شهره شده ایم و ایرانیان در این تمدن آفرینی نقش داشته اند. اما مهم درک این مسئله است که ایده تمدن اسلامی را چگونه و چه کسانی برپا داشته اند و از طرف دیگر، آیا امامان شیعه و فقها و حتی جنبش های شیعه عاملان این تمدن بوده اند یا اجزائی از آن.
از طرفی برپائی تمدن امری ارادی صرف نیست بلکه با توجه به امکان، در یک پروسه شکل می گیرد نه در پروژه. فرق پروسه با پورژه در این است که پروسه حرکتی روندی با فراز و نشیب است که منجر به خلق حوزه ای در جهان می شود که تولیدگر و مولد می شود و غذا و لباس و فکر و هنر مخصوص خود را تولید می کند. این تمدن اگر نامش به نام اسلام است در حقیقت به این دلیل است که در حوزه اسلام بوده است. ادیان تمدن ساز هستند اما رسالت ادیان تمدن سازی نیست و این دو با هم فرق دارند.
با این وصف اینکه ایده تمدن اسلامی که خامنه ای آن را ملاک برخوردش با نیروهای انقلاب و حتی خودی ها قرار داده است چه جایی در رسالت فقهی شیعه امامیه دارد جای بسی تامل دارد.
رسالت انبیا و امامان شیعه و دولت سازی
تمدن سازی بر روی زمین رسالت ادیان نبوده است بلکه انسان سازی رسالت ادیان بوده است. تمدن سازی با فراز و نشیب و کشتار و ظلم همراه است. حوزه تمدنی اسلام هم همه جا به عدالت نبوده است بلکه در این حوزه عدالت طلبان هم بوده اند. برپائی تمدن اسلامی با تکیه به دولت دینی به معنی مشروع کردن همه ظلم هایی است که برای تمدن سازی لازم است پس آنگاه است که تمدن سازی رسالت دولت اسلامی می شود در این اجبار تاریخی پس مسئله عدالت و اخلاق دینی چه می شود.
نوع نگاه آقای خامنه ای در برپائی تمدن اسلامی از موضع دولت محوری است؛ یعنی دولت باید اسلامی شود، بعد از آن جامعه اسلامی شود و بعد هم نوبت به برپائی این تمدن برسد. این نگاه هم که دولت کریمه را به امام زمان منصوب می کنند در فقه شیعه امامیه در دوره غیبت بی سابقه است. اگر تمدن سازی رسالت انبیا نبوده است، برپائی دولت اسلامی هم در دروه غیبت رسالت فقه شیعه امامیه نبوده است.
ریشه تاریخی نگاه تمدن سازی خامنه ای؛ الهام از صفویه
نگاه دولت و قدرت محور رهبر انقلاب که حکومت را شعبه ای از احکام الهی خواند در ادامه راه با توسعه نگاه آقای خامنه ای به برپائی تمدن اسلامی رسیده است. برپائی این تمدن بر اساس قدرت، که می توان آن را جمع نوعی نگاه خلافتی به دین با مدل شاهی دانست، در اندیشه و باور آقای خامنه ای جای پیدا کرده است. الهام وی از صفویه و دفاع ضمنی وی از صفویه و کتبی که آقای ولایتی در باره صفویه تدوین کرده است و تاثیری که این نگاه در مقام مشاور بین الملل بر رهبری گذاشته است، می تواند ما را با ابعاد چیزی که وی آن را برپائی تمدن اسلامی می نامد آشنا کند. از ان جایی که ایشان مدارج فقهی ندارند، با توجه به دید تاریخی و سیاسی و هم سابقه برپائی حکومت انقلابی، وی با تلفیق آن چه حکومت فقیه خوانده می شود با نگاه برپائی دولت انقلابی به نظریه تمدن اسلامی رسیده است که دیگر نه رسالت فقیه راانجام می دهد نه دولت انقلابی می شود بلکه به سبک حکومت دیکته کننده به فکر برپائی دولت اسلامی است تا جامعه اسلامی را از طریق این دولت برپا کند.
شیعه امامیه و دولت سازی
این نگاه در عمل به چالش کشیدن کل جریان شیعه امامیه در دروه غیبت است. روال شیعه امامیه بعد از غیبت و حتی بعد از امام سوم که به شهادت وی منجر شد و هم حتی رفتار امام علی نشان می دهد که الویت امامان و شیعه امامیه برپائی دولت به هر شکل نبوده تا چه برسد به برپائی تمدن اسلامی آن هم به وسیله دولت اسلامی که در حقیقت با فلسفه دعوت انبیا هم همراه نیست چرا که در مورد تشکیل دولت در مدینه در زمام محمد، باور اکثریت شیعه این است که شان محمد و امام در حقانیت تشکیل دولت به هر وسیله نیست. در عین حال هم در قران و هم سنت امامان شیعه حکومت شعبه ای از احکام الهی نیست و این نگاه، بیشتر یک نگاه خلافتی است تا سنت امامیه شیعه.
با این وصف برپائی دولت اسلامی که در عمل الویت مصلحت حکومت بر هر امری و حتی شریعت است، با سنت تاریخی شیعه امامیه هم همراه نیست. نه امامان چنین روشی داشتند نه جریان شیعه امامیه.
در این مورد باید به تحول تاریخی بنیادی توجه کرد که در دوره امام ششم، شیعه را وارد مرحله ای جدیدی از دعوت کرد. در سنت قبیله گی عرب قریشی بودن شرط خلافت شد و عباسیان توانستند خلافت را بعد از امویان به دست بگیرند. مهم رفتار ماندگار امام ششم بود که با دو عمل تاریخی قدرت در جامعه با سازماندهی میان پیروان و آن هم بدون شرکت در حکومت را سامان داد که با نگاه آقای خامنه ای هم مغایر است. به عبارتی در روایت شیعه امامیه دیگر حکومت کردن اصل نبود بلکه تلاش شعیه امامیه آن شد که با نهضت سازی، به مردم سازی یا جمع سازی ای که هم بر جامعه اثر بگذارد و هم نقش اثر گذار بر حکومت داشته باشد بپردازند. این روند، مدنی شدن شیعه بود و به عبارتی، شیعه از خانواده علویان تبدیل به نهاد نمایندگی شد که پیروان و معتقدانی ثابت قدم یافتند که در جامعه اسلامی یا در حوزه تمدنی اسلام نقش مهمی بازی می کردند بدون این که خلافت داشته باشند. شیعه این گونه ماندگار شد اما خلافت عباسیان که با حکومت پیوند خورده بود، با فروپاشی خلافت بغداد از میان رفت. روش اتخاذ شده توسط امامان شیعه مبنی بر الویت نداشتن حکومت به عنوان شعبه ای از احکام خداوندی، که نظر آقای خمینی و رفتار آقای خامنه ای است، باعث شد که شیعه ماندگار و مدنی شود.
نقد تاریخی و راهبردی این نگاه تمدن سازی
ایده تمدن سازی از طریق برپائی دولت اسلامی که جامعه سازی و تمدن سازی کند، امری فاقد نگاه راهبردی موثر است. به خصوص در نوع راهبردی که رهبرانقلاب و رهبرنظام تعیین کرده اند چرا که با ایده صدور انقلاب، درگیری با جهان فارغتی جهت جامعه سازی و تمدن سازی نمی گذارد. به عبارت دیگر، ایده صدور انقلاب به جهان به انقلاب دائمی کمک میکند و انقلاب دائمی فرصتی برای تمدن سازی ایجاد نمی کند. کدام کشور در حال منازعه با جهان به تمدن سازی هم رسیده است. البته می شود قدرت منطقه ای یا جهانی شد اما روند جامعه سازی به ثابت نیاز دارد و ایده تنش مدام با چیزی که سلطه جهانی نامیده می شود جای برای تمدن سازی باقی نمی گذارد.
از سوی دیگر، تمدن سازی دولت محور امری سابقه دار نیست. تمدن در بستری شکل می گیرد و دولت ها فقط می توانند به رشد تمدن یاری برسانند یا فضا و بستر تمدن را نابود کنند. تا کنون دولت اسلامی ایران بعد از انقلاب اثر تخریبی بر آنچه باز سازی هویت شرقی ایرانی و اسلامی نامیده می شود گذاشته است و این اثر تخریبی هم در داخل و هم در خارج قابل مشاهده است. تلاش برای صدور انقلاب اگر چه موج هایی داشته است اما بیشتر صرف مبارزه سیاسی و بعد هویت طلبی افراطی شیعه و سنی شده است که انرژی هرز برنده است چرا که برآیند درستی را به انجام نمی رساند.
ایده صدور انقلاب به تمام جهان در عمل با توجه به سو استفاده مخالفان ایران، به تنش منطقه ای و جهانی هم دامن زده است و کشورهایی را وارد بازی رقابت نموده است که به مراتب از ایران در ایجاد بحران در منطقه تواناتر هستند و به واسطه پول زیاد و حمایت جهانی منطقه را به یک گرداب مذهبی کشانده است که حتی این رویاروی باعث شده که ایده بیداری اسلامی به نقض غرض بیانجامد و به جنگ مذهبی میان شیعه و سنی دامن بزند و ایران و عربستان خواسته و ناخواسته وارد این کشمکش با هم شده اند و ترکیه هم به عنوان مدعی در کنار عربستان قرار گرفته است.
ایده صدور انقلابی و بحران منطقه ای و ضدیت غرب با انقلاب ایران به مخالفت غرب با حکومت ایران کشیده شده است این مخالفت امکان عادی سازی رابطه با ایران را منتفی کرده است. نتیجه این امر هم قطع رابطه علمی و فنی موثر است که برای تمدن سازی لازم است و این نقصان به راحتی پر شدنی نیست. از طرفی تنش با غرب به چیزی دامن زده است که همان اقتصاد مصرفی به شکل قاچاق کالا است. این قاجاق هم بیشتر به دست نظامیان و نهادهای نزدیک به رهبری انجام می گیرد. قاچاق کالا امکان تولید را در جامعه کم کرده است و جامعه غیر تولیدی متکی به درآمد نفت مانند معتادی شده است که هویت خود را در تنش با غرب توجیه می کند. بحران دیگر و مهم تر این است که حکومت ایران خودی و غیر خودی را در اطاعت از سیاست های حکومت در رابطه با سیاست خارجی و داخلی خود ارزیابی می کند و تنش با غرب باعث شده است که راه انتقاد و اصلاح و بازسازی و امکان فضای امن نقد و بررسی در جامعه ایران پرهزینه شود.
از طرفی در آمد نفتی، همانند پول توجیبی بچه پول دارها که هر روز صبح هم سر جایش است، بلند پروازی قدرت منطقه ای را توجیه می کند. این عامل در عمل و در گذر زمان باعث می شود که ایده تمدن سازی دود شود و به هوا رود چرا که راهی که حکومت ایران در منطقه می رود، راه رفته ای است که تجربه منفی داشته است. قدرت منطقه ایی شدن به تمدن سازی نمی انجامد اما مهم این است که در این راه توان ملی هم نابود می شود. تجربه ۴۰ ساله حکومت ایران در سیاست خارجی، سیاست داخلی و تولید ابتکار را در عمل به عقب انداخته است و این روش نمی تواند به نوآوری تمدن اسلامی بیانجامد.
مشکل بزرگ این ایده مسئله راهبردی دیگری هم دارد و آن این که ایران با ماهیت شیعه و ویژگی زبان ایرانی در منطقه تنها است. در جنگ تحمیلی علیه ایران، عراق حمایت کشورهای مسلمان را داشت و ایران تنها بود. این تنهائی در صورت تنش با عربستان و ترکیه ادامه پیدا خواهد کرد و نتیجه این تنهائی تنش با کشورهای منطقه است. منطقه نفوذ ایران در لبنان وعراق و یمن نیز نیاز به مدیریت دارد و در غیر این صورت این منطقه نفوذ پر خرج می شود. ایران تاکنون از این منطقه نفوذ سود اقتصادی نبرده است و بیشتر هزینه داده است، اما امکان مانور سیاسی ونظامی بدست آورده است. تمدن سازی نیاز به امکانات اقتصای و علمی و فنی دارد و اینها نیز برای تحقق به ثبات نیاز دارند. حکومت ایران جنین ثباتی را سازشکاری می داند، رهبری نظام به نرمش اعتقاد دارد اما به تغییر سیاست حتی برای زمینه تمدن سازی دولت محور باور ندارد.
مجموعه سیاست های کلان رهبری نظام دارای تناقض جدی است. دولت سازی برای جامعه سازی و بعد تمدن سازی با محوریت نظامیان یعنی سپاه غیر ممکن است چرا که دولت سازی از جنس بورکراتیک است و جامعه سازی به فرهنگ و آداب و رسوم نیاز دارد. این گفتمان سازی کار مداحان نیست زیرا مداحان تنها سر وجد می آورند و در ضمن مصرف کننده کالاهای فرهنگی دیگری هستند که از قبل تولید شده است. نگاه رهبری نظام به فرهنگ سازی و گفتمان سازی نشان از عدم توجه به لوازم آنهاست. همچنین تکیه عمده وی به نظامیان و نگاه سیاست خارجی وی نشان می دهد که حتی برای ایده دولت اسلامی که جامعه سازی کند هم روش مناسبی اختیار نکرده است.
آقای خامنه ای به مثابه کسی که با روشنفکران مراوده داشته است، دارای ایده الی در نظر است که راهبرد آن را در اختیار ندارد و به نظر می رسد که حتی تجربه شوروی که بلوک سازی کرد، قدرت سیاسی شد اما تمدن سازی نکرد را هم مرور نکرده است. بی گمان حوزه تمدنی ایران دارای توان رویش است اما نه با نگاه دولت محور و تنش زای رهبری نظام ایران.
به نظر می رسد که آقای خامنه ای اعتبار جریان شیعه امامیه که ملاحظه کار و گاه محافظه کار بوده اما بیشتر در جامعه مدنی زیست کرده است را به سوی دولت محوری راهبردی می کشاند که به نوعی میراث رهبر انقلاب است. اما این نگاه هم در عمل با دید شیعه امامیه نمی خواند و هم به دلایل سیاسی و راهبردی دارای تعارضات اساسی درونی است. اگر چه این نگاه مصرف داخلی هم دارد و هر نیرو و جریانی که غیر خودی می داند را در معرض حذف یا فشار قرار می دهد. سیاستی که از نظر رهبری نظام برای فشار به مخالفان داخلی لازم هم است.
ایران شیعه و اسلام سنی عربستان و ترکیه
ایده دولت اسلامی که تمدن و جامعه اسلامی بسازد یا ایران اسلامی که قدرت منطقه ای شود حتی با نگاه ستیز کم شدت با غرب نیز بس چالش برانگیز است چرا که ایران تنهاست، و این تنهایی ایران امر تاریخی است که در دوره صفویه نهادینه شده است. حکومت صفویه شیعه بود و جمهوری اسلامی ایران نیز چهره ای شیعی دارد . این چهره را عربستان و بعد ترکیه، با اغراق عمده تر کرده اند که در منطقه به اسم تبلیغ شیعه توسط ایران می انجامد و این تاثیر دو حکومت عربستان و ترکیه را در برابر ایران قرار می دهد. عربستان رابطه خوبی با غرب و امریکا دارد و این رابطه باعث می شود که هم قدرت منطقه ای ایران به چالش گرفته شود و هم امکان تمدن سازی که به آرمش و ثبات نیاز دارد به مخاطره بیفتد.
آقای خامنه ای به واسطه این مقابله عربستان و همچنین نوع رابطه با غرب، به چالشی دچار شده است که هزینه زا است و اگر چه ایران را تبدیل به یک قدرت منطقه ای کرده است اما این قدرت به ثبات داخلی و رونق اقتصادی ختم نشده است. استمرار این حالت ایران را بازی گری مهم در منطقه کرده است که نتیجه آن در تمدن سازی عکس بوده است و قدرت منطقه ای ایران را هم در میان مدت دچار فرسایش خواهد کرد. این معضل را صفویه با ایجاد رابطه با غرب به شکل محدود حل کردند اما ایده تمدن سازی خامنه ای با ایده مبارزه با غرب پیوند خورده است و تمدن سازی میان این دو پیوند عملی نیست.
در خاتمه می توان گفت که که این ایده آقای خامنه ای تا کنون باعث شده است که روند حذف خودی ها هم بیشتر شود همین ایده دولت اسلامی بود که احمدی نژاد را برای وی مقبول کرد و به حذف موسوی انجامید که در مخالفت با غرب و استقلال طلبی که گاه تا حد افراط می رفت به مقابله می رفت به تقابل رسید. همین ایده است که امروز رئیسی را برای مقابله با روحانی به میدان آورده است.
اما مهم تر این ایده تمدن سازی از راه دولت اسلامی به در عمل به منافع ایران و مردم ایران ضربه می زند و حتی توان آن را ندارد که همانند صفویه دستاوردی حوزه تمدنی داشته باشد. این ایده حتی پتاسیل انقلاب ۱۳۵۷ و هم پتاسیل ملی برای رشد ایران را می گیرد.
مقاله بعدی تلاش هاشمی رفسنجانی در نظام سازی برای حکومت خواهد بود.