باز بیا که گویمَت با سخنی نهفتهتر
واژه به لب ز کُنج دل، در غزلی نگفتهتر
ساز کنم ترانهای، قافیهاش بهانهای
تا که شود به رمز آن، شرح جنون شنفتهتر
دانه به دانه یاد را، پس بدهی به بادها
تا چو جوانه سرکشد، خاطرهای شکفتهتر
خاطرهی شقایقان، سرخترینِ عاشقان
گوهر راز مرگشان از دُرِ ناب سُفتهتر
رازِ گشوده بر جهان، اهرمنان عیان در آن
راز هماره زندگان، از اختران نخفتهتر
راز بلور آینه که رَغم گـَرد سالیان
با دو سه قطره سرکشی پاک شود و رُفتهتر
دفتر سال و ماه را باز گشا و جا به جا
قصهی خاوران بخوان در غزلی نهفتهتر
ویدا فرهودی