چند روز پیش وقتی در یک اقدام خیانتکارانه، ساکن موقت کاخ سفید بیت المقدس را به عنوان پایتخت اسرائیل به رسمیت شناخت انتقادات فراوانی مطرح شد. صاحب کاخ سفید از تل آویو گفت: « این فقط یک واقعیت موجود است.» این استدلال که چون یک واقعیت تباه و پلید مسبوق به سابقه است باید آن را پذیرفت فقط از جانب نتانیاهو و همپالکی هایش مطرح نمی شود، همسانان آنها در تهران نیز همین سخن را گفته اند. محمدرضا یزدی، فرمانده سپاه تهران بزرگ دو روز پیش باحضور در جلسه شورای شهر پایتخت ایران گفته است که از این پس سپاه در تهران به اسم «مقابله با اراذل و سرقت» انواع و اقسام گشت ها را به راه خواهند انداخت. در پاسخ به این پرسش که این نوآوری از چه ضرورت و چه چارچوب قانونی برخوردار است، این فرمانده ی سپاه با اشاره به آغاز چنین نوع از فعالیت هایی از زمان شهرداری پاسدار قالیباف، نیاز به هر گونه اجازه ی قانونی برای حضور یک نیروی نظامی در وسط خیابان های پایتخت را رد کرده است. وی هم چنین به اعضای شورای شهر سفارش کرد که اگر با این موضوع مشکلی دارند آن را رسانه ای نکنند، بلکه با خود سپاه تماس بگیرند.
این منش قلدرانه ی سپاه برای تحمیل اراده ی خود به سایر نهادهای دولتی امر تازه ای نیست، اما آن چه تازه است ضرورت و حتی اضطراری است که سپاه را وادار کرده که به سمت پایتخت لشگرکشی کند. این ضرورت چیست؟
درک امنیتی سپاه
به نظر می رسد که این بار سپاه با درکی عمیق از خطرات سیاسی آسیب های اجتماعی به صحنه آمده است. به عبارت دیگر، این برای خنثی کردن وجه اجتماعی مشکلات مردم نیست که سپاه می خواهد یا می تواند منشاء کمترین اثری باشد، خیر. مشکلات اجتماعی ریشه های اقتصادی، طبقاتی و فرهنگی دارند و از سوء مدیریت سیاسی ناشی می شوند. سپاه، به عنوان یک نیروی نظامی، نامناسب ترین نهاد برای ورود به معضلات اجتماعی است. این را هم ما می دانیم و هم فرماندهان سپاه. اما نکته ی دیگری را هم که بسیاری- و از جمله فرماندهان سپاه- می دانند این است که فاصله ی طبقاتی و فقر گسترده ی میلیون ها ایرانی می رود که به طور جدی و فعال نظم اجتماعی را به چالش بکشد. نظم اجتماعی تابعی است از حداقل معیشتی و هنجارمندی رفتار شهروندان. وقتی اولی به خطر افتد دومی فراموش می شود. فقر همه ی خط قرمزها را پشت سر می گذارد.
گزارش های فراوانی در رسانه های داخلی مطرح می شود که خبر از شدت گیری جو عصبی و برخوردهای خشن مردم در درون جامعه است. حمله ی فقرا و محرومین به نمادهای ثروت و رفاه آغاز شده است. برخی رسانه ها خبر از تخریب عمدی اموال و اماکن عمومی مانند بانک ها، موسسات مالی و مساجد می دهند. عده ای شبانه این اماکن را به آتش می کشند. به همین ترتیب، خبر می رسد که حمله به خودروهای گران قیمت و شیک و آسیب زدن به این خودروها که نماد ثروت لایه ی مرفه و غارتگر جامعه است گسترش یافته. حمله به صاحبان و رانندگان این خودروهای شیک و لوکس افزایش پیدا کرده است.
سپاه خوب خبر دارد که همه ی این رفتارها، یعنی واکنش فعال به مظاهر فقر و نابرابری، دلیلی است بر کسب آمادگی ضمنی لایه های محروم جامعه برای اقدامات عملی رادیکال فردی و جمعی. به طور معمول وقتی در جامعه چنین سطح از نابرابری و ستم طبقاتی مستقر می شود، نظام حاکم می تواند یکی از دو استراتژی زیر را پیش گیرد: یا به سوی تغییرات ساختاری برای اصلاح و بهبود اوضاع و کاهش فاصله ها برود و یا خود را برای مقابله با حرکت های برق آسا و خشن محرومین در جامعه آماده سازد. لایحه ی بودجه سال 1397 به خوبی آشکار ساخت که دولت حسن روحانی نه میل و نه توان تهاجم به فقر و نابرابری را دارد. سرنوشت نامعلوم و اوج گیری جنبش مالباختگان به خوبی بسته بودن دست های مالی دولت را نشان می دهد. به همین خاطر دولت روحانی با یک فهم امنیتی از شرایط با افزایش چشمگیر بودجه ی نیروهای نظامی و انتظامی به سوی استراتژی دوم، یعنی سرکوب و مهار تهاجم فقرا، در حرکت است. حذف یارانه ی میلیون ها نفر و کاهش چشمگیر بودجه ی عمرانی که به معنی گسترش و دوام بیکاری است از یکسو و افزایش هزینه های خدمات و کالاهای دولتی از سوی دیگر نشان از سیاست های بارز ضد مردمی دولت روحانی در ماه های آتی دارد. سپاه و ورود آن به خیابان های پایتخت نماد انتخاب این استراتژی سرکوب و رویارویی توسط کلیت نظام است.
مقوله ی شورش اجتماعی
نگارنده در سال های اخیر بارها توضیح داده بود که آن چه در ایران از این پس قابل پیش بینی است غیبت جنبش های دمکراسی طلبانه و حرکت به سوی حرکت های معیشت محور است. سطح فقر مادی با خود فقر فرهنگی بی سابقه ای را زاییده است که سبب می شود آزادی و دمکراسی دل مشغولی اصلی اکثریت جامعه نباشد، برعکس، بیکاری، تورم، گرانی و فقر نقاط اصلی نگرانی دهها میلیون نفر در ایران است. پیش بینی کرده بودیم که انقلاب بعدی در ایران «انقلاب اسیدهای معده» خواهد بود. و این آن چیزی است که در حال شکل گیری است.
سپاه نگران گرسنگی نیست، نگران گرسنگانی است که می توانند به سوی فروشگاه ها هجوم آورند، نگران تکدی گری نیست، از گدایانی وحشت دارد که بر شمارشان هر روز افزوده می شود و سر بزنگاه، به سوی مناطق مرفه شهر سرازیر خواهند شد، سپاه از این چند میلیون حاشیه نشینی وحشت دارد که وقتی بدانند تور سرکوب پاره شده است شهر را به تسخیر خود درخواهند آورد. در یک کلام، سپاه نگران انفجار اجتماعی ناشی از فقر و نابرابری است.
این که این سنگربندی سپاه در خیابان ها علیه شورشیان گرسنه ی آینده را «مقابله به اراذل و اوباش» یا از این قبیل نام گذاری کنند، چیزی از ماهیت اجتماعی نبردی که در پیش است کم نمی کند: یک نبرد به معنای خاص کلمه طبقاتی. بدیهی است که این نبرد بر کف خیابان های تهران با محرومین و ستمدیدگان و مالباختگان برای سپاه از سرنوشت برجام و جنگ سوریه و حوثی های یمن و حزب الله لبنان هم مهم تر است. چون شورش ها زیر گوش اوست. چون شورشیان به سرعت برق و باد به سراغ پایگاه ها و مراکز فرماندهی آنها و قصرها و ویلاها و شهرک های مسکونی آنها سرازیر خواهند شد. سپاهیان می دانند که در یک نبرد با ماهیت طبقاتی کمترین شانسی برای نجات جان خود ندارند.
امروز دیگر کابوس سپاه جنگ نیست، شورش اجتماعی است. دشمن سپاه اسرائیل و عربستان نیست، فقرا و حاشیه نشینان و کارتن خواب ها هستند. برای همین می خواهد قبل از آن که آنها به واسطه ی جرقه ای به سوی ارکان دولت و منابع ثروت حمله ور شوند، در خیابان ها سنگربندی کرده و با ایجاد ترس و وحشت از طریق سرکوب، شورشیان بالقوه را از شورش بالفعل بر حذر دارد. اما تا کی؟
این محاسبه ی نظامی سپاه ماهیت اقتصادی-اجتماعی شورش در راه را تغییر نخواهد داد. شکم گرسنه نه دین و ایمان می شناسد نه سپاهی و بسیجی. وقتی جرقه زده شود حجمی از خشم مردمی انباشته شده بیرون خواهد زد که عمر نظام سرکوبگر حاکم را با سرعت غیر قابل تصوری کوتاه خواهد کرد.
نگارنده تردید ندارد که آن چه در راهست از درجه ای از خشونت برخوردار خواهد بود که هر گونه محاسبه ای را پشت سر خواهد گذاشت و در تاریخ ایران سابقه ای را نباید برای آن جستجو کرد. این شورشی است که باید خشم سی و نه سال را ظرف چند ساعت، اگر نه، چند روز، تخلیه کند.
کلام آخر
اپوزیسیون برانداز باید این لشگر کشی سپاه را به مثابه تدارک برای آغاز نبرد نهایی در نظر گیرد و به فراخور ماهیت حرکت اعتراضی در راه، خود را از حیث نظری و تشکیلاتی آماده سازد. شورش حرکتی است غیر قابل پیش بینی، اما بستر شورش زا قابل مشاهده و درک است. این همان بستری است که جلوی چشم ما در حال شکل گرفتن است. شورش ها ناگهانی، برق آسا و خشن هستند. قدرت تخریبی عظیمی دارند که اگر به سمتی درست هدایت نشود، در قالب یک شورش کور، خسارتی سهمگین به بار می آورد، بدون آن که فردایی برای خود تدارک بیند. این پس وظیفه ی نیروهای سیاسی و نیروهای اجتماعی سازمان یافته است که با دانش لازم در این باره خود را برای مدیریت و هدایت این پتانسیل عظیم به سمت یک حرکت برانداز و دارای برنامه آماده سازند.