ف. م. سخن - خبرنامه گویا
بالاخره بعد از چند سال، رضا پهلوی، گام اول و مهمی به جلو برداشت. در ویدئویی که اخیرا از ایشان منتشر شده است، ایشان تکلیف خود را با طرفداران -یا درست تر بگوییم «شبه طرفداران»- خود مشخص کرده است. «شبه طرفدارانی» که به اسم طرفداری، هر چه در ذهن بیمار خود داشتند بر زبان می آوردند و این ذهنیات کلا و از بیخ و بن با آن چه رضا پهلوی به آن معتقد بود تفاوت داشت.
برای من، به عنوان کسی که به نظام جمهوری معتقد است و نظام پادشاهی را به هیچ صورت آن قبول ندارد، این گام رضا پهلوی از آن رو اهمیت دارد که اندیشه های آزادی خواهانه ی او را از اسارت این «طرفداران» می رهاند و به او امکان تلاش موثر در جهت بسط و عملی کردن این اندیشه ها می دهد.
آن چه رضا پهلوی تا امروز در سخنان اش مطرح کرده، جز در مورد انتخاب نوع نظام و یکی دو اظهار نظر در مورد کمک گرفتن از کشورهای بیگانه، بی عیب و نقص بوده و هیچگونه نمود آزادی ستیزانه ای در آن ها دیده نمی شود.
این که حکومت بعدی باید ضد استبدادی و طرفدار آزادی باشد
این که حکومت بعدی باید متکی به رای مردم باشد
این که حکومت بعدی باید سکولار باشد و موضوع دین از موضوع قدرت و حکومت جدا باشد
این که باید تلاش کرد حتی در همین حکومت خفقان و سرکوب، امکان آزادی و رفاه بیشتر برای مردم فراهم آورد
این که نباید به قدرت های خارجی متکی بود و آن ها را به درگیری نظامی با ایران تشویق کرد
این که خودِ او به عنوان یک شخصیت سیاسی، هیچ مقام و مرتبه ای برای خود در نظر نگرفته است
و نکات دیگری از این قبیل، تقریبا همیشه مد نظر او بوده و بر آن ها تاکید کرده است.
دو موردی هم که به عنوان نقطه ی منفی به آن اشاره کردم، مواردی ست که تجدید نظر کلی در آن ها لازم است.
اول این که ایشان نظام جمهوری و انتخابی توسط مردم را سر لوحه ی برنامه های سیاسی خود قرار دهد و دیگر این که کمک خواستن از حکومت های خارجی را مطلقا، از طرف هر کس و به هر منظوری باشد نفی کند. حکومت های خارجی بر اساس منافع و صلاحدید خود کاری بخواهند بکنند می کنند و نیازی به تشویق نیروهای مخالف نظام اسلامی ندارند.
رضا پهلوی به این موضوع قطعا پی برده که عده ای خاص، به عنوان طرفداران سلطنت و پادشاهی دائم در حال قربان صدقه رفتن او هستند و وقتی هم که ایشان سخنی بر خلاف نظر اینان بر زبان می آورد، به بدترین شکل ممکن مورد تهاجم همین ها قرار می گیرد. این ها عموما کسانی هستند که می خواهند رضا پهلوی را مثل خمینی در سال ۱۳۵۷ «علم کنند» تا او به نمایندگی از آن ها جوی خون در ایران روان کند و به عنوان کسی که بازیچه ی دست آن هاست، در راس هرم قدرت بنشیند و «خمینی وار» رفتار کند.
رضا پهلوی قطعا دیده است که این ها هوادار واقعی او، به معنای هوادار واقعی افکار و اندیشه های او نیستند و تمام هم و غم این ها بر پایی انقلابی خونین و دهشتزا در ایران است. نمونه ی همین «شبه طرفداران» به وفور در تلویزیون های موسوم به سلطنت طلب دیده شده اند و سخنان آن ها شنیده شده است.
گام اول، تبری جستن از این افراد بود که این گام را رضا پهلوی برداشت.
گام دوم، صراحت در بیان اندیشه هاست خاصه آن جا که به نوع حکومت آتی مربوط می شود. اگر رضا پهلوی بخواهد با بیان این که نوع حکومت بعدی به مردم سپرده خواهد شد کجدار و مریز عمل کند، جوانان داخل ایران مطلقا جذب افکار او نخواهند شد.
دوران ما، دوران بی اعتمادی هاست. نتیجه این بی اعتمادی ها، بی عملی است. وقتی مردم -و منظور مردم داخل ایران است- به یک شخصیت یا حزب و سازمان سیاسی اعتماد نکنند، طبیعتا به آن ها و افکار آن ها نخواهند پیوست و دست به هیچ عملی نخواهند زد.
کسی که بترسد در فردای آزادی، رضا پهلوی در نقش شاه، وارد ایران شود، هرگز او را جدی نخواهد گرفت. فعلا هم که تعداد شاه های خود خوانده زیاد شده و کشور ما از این نظر کمبودی ندارد!
اصل فعالیت سیاسی، باید برگردد به جلب اعتماد مردم و این کار جز با صراحت و صداقت در بیان و عمل امکان پذیر نیست.
برای من به عنوان نویسنده ای که خواهان آزادی ایران است، این که شخصیتی از یک مسیر اشتباه به یک مسیر صحیح بازگردد و شده به اندازه ی سر سوزنی در مبارزات مردم ایران نقش مفید و موثر بازی کند، خوشحال کننده است. امید که این خوشحالی با تکرار اشتباهاتی که تا به امروز دیده ایم و کم هم نبوده اند، زایل نگردد.