دماوند - مانی تهرانی
در بخشی از مستند قتلهای زنجیرهای ساخته "حمید حمیدی" به موضع حسن عباسی نظریه پرداز سپاه پاسداران درباره خشونت اشاره شده که میگوید ترور مقدس یعنی دوستان خدا باید دشمنان خدا را از بین ببرند. جدا از اینکه این فرد و همفکرانش نمیگویند چه معیار حقوقی جهان شمولی برای سنجش این دوستی و دشمنی وجود دارد و با کدام متر عقلایی خداناباوران را لایق حذف می دانند، صرف بیان این عبارات به معنی ترویج خشونت عریان است.
جمهوری اسلامی از فردای پیروزی انقلاب۵۷ با تیرباران امرای ارتش ایران در پشت بام مدرسه علوی تسلسل خشونتی را آغاز کرد که تا امروز همچنان ادامه دارد.با وقوع اعتراضات سراسری و فریاد مردم برای سرنگونی حکومت، این بحث اهمیت پیدا می کند که کارکرد خشونت چیست؟ و آیا خشونت می تواند برای مردم دستآوردی داشته باشد؟ آن هم در شرایطی که عدهای از مخالفان آشکارا مردم را به خشونت تشویق می کنند و البته بسیاری از چهرههای سرشناس اپوزیسیون نظیر ابوالحسن بنیصدر و رضا پهلوی از مردم خواستهاند که از خشونت پرهیز کنند.
جمهوری اسلامی اما در طول چهار دهه گذشته اغلب مخالفان شاخص خود را به قتل رسانده تا در بزنگاهها،جنبشهای اعتراضی مردم رهبر نداشته باشد و به بار ننشیند و امروز نیز از خوراندن قرصهای روانگردان به بازداشتیها گرفته تا شکنجه و کشتن آنها و ریختن آبرویشان؛از اعمال خشونت هیچ ابایی ندارد و حتی صادق لاریجانی رئیس دستگاه قضا مردم را تهدید کرده که اجازه نمیدهد هزینه اعتراض در کشور پایین بیاید! گفت و گوی تارنمای دماوند با این مستند ساز و فعال حقوق بشر را در ادامه می خوانید:
*شما درباره قتلهای زنجیرهای مستند تحقیقی ساختهاید، فکر میکنید این خشونت دولتی با حذف فیزیکی آلترناتیو به قوام جمهوری اسلامی کمک کرد یا اینکه صرفأ نفرت را گسترش داد؟
قتلهای زنجیره ای مربوط به دو دهه پیش است و در شرایط متفاوت با امروز اتفاق افتاد و با نگاه امروز اگر به آن بازگردیم، شاید یکی از دلایل و زمینه قتلها همین بوده باشد و سرکوبگران حکومت اسلامی- که به قدرت سایه یا موازی نیز معروف بودند- با این تصور که روزی حکومت دچار این چالشها و گرفتاری ها خواهد شد،به حذف افرادی اقدام کردند که ظرفیت رهبری و هدایت جامعه را بالقوه دارا بودند. پرسش شما پاسخ قاطع آری یا نه ندارد و این فرضیه هم می تواند یکی از دلایل حذف این افراد بوده باشد. ضمن اینکه در طول این سالها روند اقتصادی و اجتماعی جامعه ایران تغییر کرده و نمی دانیم که اگر امروز این افراد در قید حیات بودند چه مواضعی داشتند، زیرا مبنای شناخت ما از این افراد به جایی می رسد که نقطه پایان زندگی شان بوده. به طور کلی جمهوری اسلامی از روز اول بر دو مفهوم اعمال خشونت و توهم توطئه پایدار شده و سرکوب و نقض حقوق انسانی، یکی از روشهای سازمان یافته این حکومت برای بقاء است. آستانه تحمل افراد در برابر سرکوب نیز بر حسب خاستگاه سیاسی و اقتصادی و فرهنگی فرد متفاوت است. مثلأ یک نویسنده و هنرمند با سانسور سرکوب می شود و مردم عادی از طریق اقتصادی محدود و هر روز فقیر تر می شوند؛ اما معنی، آستانه تحمل و نوع واکنش این دو گروه به سرکوب متفاوت است. چنانکه در اعتراضات اخیر مردم عادی خشم و انزجار خود از بی تفاوتی حکوت به فساد و ناکارآمدی را نشان دادند.
*برخی از آمران و عاملان خشونت در دهه های گذشته، امروز از عدم خشونت و لزوم اصلاحات می گویند. آیا اعمال خشونت، پشیمانی به دنبال دارد و یا تثبیت حکومت باعث این چرخش شده؟
نمی توان نیت خوانی کرد و ممکن است دیدگاههای مختلفی داشته باشند.
*منظور سوال من افراد شاخص و عمده این جریان است.
اعمال خشونت و دفاع در برابر خشونت، دو مفهوم جداگانه است. وقتی کسی از باتوم و گاز اشک آور در برابر مردم استفاده می کند، طبیعتأ مردم عاصی هم از خود دفاع می کنند. خشونت همواره از سوی حکومت به جامعه تزریق می شود و بازتاب آن را در برخورد مردم می بینیم. ساختار این حکومت بر پایه خشونت بنا شده و حاکمان جمهوری اسلامی از طریق بستن راه گفت و گو و رفتار مدنی، خشونت را در جامعه نهادینه کرده اند. البته در کنار این تصور می کنم چرخش برخی از خشونتگران سابق برآمد و دنباله خرد ورزی جامعه ایران هم است.به میزان این خرد ورزی نمی توان اشاره کرد، زیرا معیاری برای اندازه گیری آن وجود ندارد. فارغ از اینکه در جامعه اعتقادات فرد و گروه سیاسی مشخصی تأمین می شود یا نمی شود، اگر مسئولان پاسخگو باشند و مردم بتوانند بدون ترس از تحقیر و برچسب خوردن و مجازات، با مسئولان گفت و گو کنند؛ ارتباط جامعه با حکومت قطع نمی شود و کار به خشونت نمی کشد، اما این حکومت از روز اول و بر پشت بام مدرسه رفاه با کشتار و خشونت آغاز کرد و در هر دوره هم به اشکال مختلفی از خشونت دست زد.
*جمهوری اسلامی سالانه هزاران تن را به دلیل جرائم عمومی اعدام می کند. اخیرأ و در پی اصلاحیه قانون جرائم مواد مخدر گفته شده که درصد بالایی از اعدامها لغو و به مجازات جایگزین تبدیل می شود. خشونت سیاسی و مدنی با هم متفاوت و یا بر میزان هم تأثیرگذار است؟
حکومت اسلامی ناچار شده قانون مربوط به مجرمان مواد مخدر را تغییر دهد تا میزان اعدامها در این حوزه کاهش پیدا کند و مجازات جایگزین اعمال شود. این اتفاق نیک حاصل گزارشهای فعالان حقوق بشر و مخالفان اعدام است که باعث فشار بر حکومت شد و این تغییرات مثبت را به حکومت تحمیل کرد. خشونت مدنی و سیاسی را نمی توان از هم تفکیک کرد. بسیاری از فعالان مدنی صرفأ به دلیل یک مطالبه معین غیر سیاسی هدف خشونت و مجازات سنگین قرار گرفته اند. مثلأ بسیاری از زنان در بیان به ساختار سیاسی هم کاری ندارند و فقط حقوق مدنی و ابتدایی خود جهت انتخاب نوع پوشش و ورود به ورزشگاهها را طلب می کنند، اما با خشونت و سرکوب روبرو می شوند. متأسفانه حکومت در ایران -حتی حکومت پهلوی- همه مخالفان خوذ را با اتهامات واهی مثل تبلیغ علیه نظام و اقدام علیه امنیت ملی سرکوب می کند و بدون حق دسترسی به وکیل و دادرسی علدلانه افراد را محکوم می کند. این خشونت ساختاری است و از دستفروش تا فعال مدنی و سیاسی، همه را شامل می شود.
خشونت در مثلث خشونتگر، قربانی و شاهدان- که اغلب مردم عادی هستند- قابل تعریف است. امروز ارتباطات اینترنتی باعث شده که دایره شاهدان گسترده شود،زیرا خبر روی زمین نمی ماند و بلافاصله تصاویر هم جا پخش می شود.حکومت هر قدر به بحرانهای جدی و بن بست نزدیک می شود، به همان میزان به خشونت بیشتری دست می زند. به عنوان مثال در خیابان انقلاب تهران دوربینهای مخفی کار گذاشته اند و به طور نامحسوس مردم را مورد بازرسی قرار میدهند و اتومبیلهای گشت هم در محل حضور دارند و از مرکز با بی سیم به آنها اطلاع می دهند تا افراد مورد نظر را بازداشت کنند، اما همیشه در میان شاهدان وجدانهای بیداری وجود دارند که به مردم اطلاع رسانی می کنند.چنانکه نسرین ستوده و همسرش وضعیت دختر میدان انقلاب را پیگیری و اطلاع رسانی کردند. یعنی با وجود استفاده از همه تمهیدات و تجهیزات، باز هم حکومت نمی تواند خشونت خود را پنهان کند.
دو ساختار دیکتاتوری و استبدادی در این زمینه متفاوت عمل میکنند.اعمال سرکوب و خشونت درساختار دیکتاتوری پنهان است و بازتاب بیرونی ندارد. به عنوان مثال در دیکتاتوری محمدرضا پهلوی و بن علی (در تونس) شکنجه و سرکوب در زندان انجام می شد و اجازه نمی دادند اخبار آن منتشر شود، اما ساختار استبدادی اخبار خشونت را در سطح عمومی منتشر می کند تا جامعه را بترساند. مثل شکنجه و اعتراف گیری تلویزیونی که در جمهوری اسلامی و کره شمالی انجام می شود؛ غافل از اینکه آستانه تحمل مردم بی نهایت نیست.
*هم در جریان جنبش سبز و هم در اعتراضات سراسری، تخریب و آتش زدن اموال عمومی اتفاق افتاد. بر اساس چه دلایل و شواهدی می توان گفت که عامل تخریب اموال عمومی: مأموران حکومت، هواداران مجاهدین خلق و یا معترضان عادی بوده اند؟
بندهایی از قانون اساسی جمهوری اسلامی که حق اعتراض شهروندان را به رسمیت می شناسد، تنها در متن باقی مانده و هیچ گاه اجرایی نشده است. حکومت مجوز برپایی تجمعات را صادر نمی کند و معترضان را به رسمیت نمی شناسد تا بتواند بگوید اینها مردم نیستند که اعتراض دارند، بلکه گروهی غیر قانونی و آشوب طلب هستند. در رهگذر یک جامعه بسته که حکومت صدای معترضان را نمی شنود و وزارت کشور برای تجمع اعتراضی مجوز صادر نمی کند تا طبق قانون مسئول تأمین امنیت تجمع نباشد، طبیعتأ در میان خشم مردم معترض ممکن است افرادی هم سوء استفاده و خرابکاری کنند؛ اما اساس حرکت مردم را نمی توان به چند خرابکار و یا به بیگانگان نسبت داد. حکومتی که به مردم اجازه نمی دهد تجمع اعتراضی برپا کنند، حقی هم ندارد که به معترضان برچسب بزند و أنها را تحقیر کند و یا وابسته نشان دهد.
*در اعتراضات سراسری علاوه بر شعارهای سلبی در نفی تمامیت حکومت، دو شعار ایجابی عمده سر داده شد: استقلال آزادی جمهوری ایرانی و شعار ای شاه ایران برگرد به ایران. این شعارها نشان دهنده جمهوری خواهی و سلطنت طلبی مردم معترض ایران است. دو چهره شاخص اپوزیسیون که در پس این شعارها به ذهن می آیند ابوالحسن بنی صدر و دیگری رضا پهلوی است که هر دو مردم را به خشونت پرهیزی دعوت کرده اند. از طرفی دستیابی به آزادی و حفظ و تداوم آن در سایه قدرت اتفاق می افتد، اگر مردم خشونت پیشه نکنند، با چه ابزاری می توانند به این قدرت دست پیدا کنند؟
حوزه فعالیت من حقوق بشر است و فکر می کنم به رسمیت شناختن حقوق انسانها و تلاش برای جلوگیری از نقض آن باید مد نظر قرار گیرد. کما اینکه در متن همین قانون اساسی معیوب حکومت اسلامی و مشخصأ طبق ماده ₉ قانون مدنی ایران (مصوب سال ₁₃₅₄ که هنوز هم معتبر شناخته می شود) که شامل تصویب میثاقین حقوق سیاسی-اجتماعی و فرهنگی-اقتصادی است، حق اعتراض و حق تشکیل نهادهای مدنی به رسمیت شناخته شده. اینها نشان می دهد که اگر جامعه به سمت کثرت گرایی و حق انتخاب پیش برود، مردم انتخاب خاص خود را خواهند داشت. در سال ₈₈ یک نوار محرمانه از جلسه نیروهای امنیتی به بیرون درز کرد که در آن جلسه می گفتند باید در میان تجمع کنندگان نفوذ کنیم و شعارهای اختلاف برانگیز سر دهیم. حکومت اسلامی تفرقه می اندازد تا حکومت کند. بنابراین شعارها هم می تواند در جهت شکاف بین مردم معترض مورد استفاده قرار گیرد.
*اما هر دو این شعارها می تواند به رفراندوم و انتخابات آزاد اشاره داشته باشد.
تا موقعی که شعار در جامعه به گفتمان تبدیل نشده، عمومی و قابل اتکا نیست. اصلأ جمهوری ایرانی یعنی چه؟
*طبیعتأ در تقارن با جمهوری اسلامی و به معنی جمهوری سکولار یا لائیک است.
دمکراسی، سکولاریسم و لائیسیته هر کدام یک ساختار است و هر کسی بگوید من دمکرات هستم، صاحب هویت دمکراتیک نمی شود. جمهوری خواهی و سلطنت طلبی هم هویت نیست. امروزه در هزاره سوم افراد و گروهها و شخصیتها می توانند در قالب برنامه محور به میدان بیایند و حرف خود را بزنند. صرف شعار جمهوری ایرانی می تواند به جمهوری فاشیستی و یا جمهوری سکولار بیانجامد. باید احزاب مشخص که شعارشان جمهوری ایرانی است، محتوی این شعار را به مردم معرفی کنند تا مشخص باشد خواسته شان بر چه مبانی استوار است و جزئیات آن چیست.
*به بیان دیگر آیا خشونت می تواند به ابزار مردم برای امتیاز گیری از حکومت بدل شود و یا عکس آن عمل می کند؟
من با خشونت در هر شکل و از سوی هر کس مخالفم. خشونت پرهیزی پرنسیپ و رفتار و رویه است.
*خشونت پرهیزی در برابر یک حکومت خشونتگر مردم را به کجا می رساند؟
آزمون و خطا است و مردم با تجربه به آن دست پیدا خواهند کرد، زیرا در جامعه ایرانی راهبردها و افرادی که بتوانند مردم را هدایت کنند، وجود ندارند. بنابراین بهترین راه ممکن این است که اقوام و دوستان نزدیک به کمک هم شبکه های انسانی تشکیل دهند و خشونت پرهیزی را تمرین کنند. از طریق این شبکه ها می توانند نافرمانی مدنی (مثل نپرداختن مبالغ قبوض آب و برق و گاز) را گسترش دهند، کارگران اعتصابات را آغاز کنند و مردم در مقابل عدم اجرای خواسته های خود به نوعی قهر جمعی دست بزنند. این که فردی در کمال آزادی و بدون دغدغه نان در خارج از کشور نشسته باشد و با خیال راحت به مردمی که با هزار گرفتاری در دهان شیر زندگی می کنند، بگوید بروید بشکنید و آتش بزنید، از نظر اخلاقی غیر قابل پذیرش است.
*تجربه تاریخی اروپا درباره خشونت چیست و آیا دمکراسی در اروپا بدون خشونت به دست آمده؟
تاریخ اروپا عاری از خشونت نیست. در دوران قرون وسطی کشیشها بدترین خشونتها را اعمال کردند که انگیزاسیون (تفتیش عقاید) از آن جمله است. البته در کنار این رنسانس و تحول همه جانبه هم اتفاق افتاد.
*این گذار به رنسانس بدون خشونت صورت گرفت؟
با خشونت همراه بود، اما آرام آرام دوران روشنگری و خرد آمد و به جایی رسید که توانستند دست کلیسا را از حکومت کوتاه کنند.
*با وجود شعار استکبار ستیزی، جمهوری اسلامی همواره در برابر قدرت سخت آمریکا کوتاه آمده و به مذاکرات پنهان یا علنی تن داده. همزمان در سوریه جمهوری اسلامی از بشار اسد پشتیبانی کرد تا مردم بی دفاع را بکشد. این دو تجربه در مورد واکنش جمهوری اسلامی به ادامه اعتراضات سراسری در ایران به ما چه می گوید؟
تلاش برای اصلاح یک سیستم لزومأ بد نیست، اما جمهوری اسلامی از نظر ساختاری قابل اصلاح نیست. حتی صادق لاریجانی اعلام کرده که اجازه نمی دهم هزینه اعتراض پایین بیاید و نسبت به گذشته شدیدتر هم برخورد می کنیم. البته طبیعت این حکومت همین است. اینها دین را ابزار منافع خود قرار داده اند. بر اساس تجربه تاریخی جمهوری اسلامی به سرکوب ادامه خواهد داد، اما هنوز زود است تا بدانیم در برابر افزایش و گسترش اعتراضات چه واکنشی نشان می دهد و چه رویکردی را در پیش می گیرد. هنوز به آن مرحله و لحظه تصمیم گیری حکومت برای عقب نشینی یا سرکوب خونین نرسیده ایم.