مقدمه
از آغاز ریاست جمهوری آقای دانالد ترامپ اپوزیسیون طرفدار سرنگونی جمهوری اسلامی از طریق تحریم اقتصادی و تهدید و حتی جنگ نظامی پروژه جدیدی را آغاز نمود. هدف این پروژه القای چند ادعا میباشد. اول، دیگر امیدی به اصلاح رژیم ولایت فقیه در ایران نیست. دوم، مردم از اصلاح طلبان عبور کرده اند، و دیگر امیدی به تحولات داخلی ندارند. سوم، اصلاح طلبان در حقیقت بخشی از خود رژیم ولایت فقیه هستند، و از آن پشتیبانی میکنند. حال اینکه، بعنوان مثال، ۴ ماه پس از آغاز ریاست جمهوری آقای ترامپ آقای حسن روحانی ۲۵ میلیون رأی از مردم دریافت نمود و نامزد "دولت پنهان،" ابراهیم رئیسی، آیتالله قتل عام، را به سختی شکست داد، تأثیری بر نگاه این بخش از اپوزیسیون ندارد.
لزومی به یادآوری شرایط بد اقتصادی کشور نیست، چرا که همه از آن اطلاع دارند. فساد عمیق ساختاری که دولت محمود احمدینژاد برای کشور بجا گذاشت؛ آثار تحریمهای کمر شکن اقتصادی دوران آقای اوباما که بخشی مهمی از آنها هنوز بطور رسمی و غیر رسمی بجا مانده اند، تهدیدهای دولت آقای ترامپ بر ضدّ کشور که سرمایه داران خارجی را از سرمایه گذاری در ایران دور نگه داشته است، کنترل دستکم یک سوم ثروت کشور توسط نهادهای وابسته به "دولت پنهان،" سانسور مطبوعات که مانع از افشا گری درباره فساد در این نهادها میشود، کارشکنیهای "دولت پنهان" و، مهم تر از همه، دیکتاتوری آیتالله خامنهای، شرایط مناسبی را برای بهبود اوضاع اقتصادی ایران فراهم نکرده است.
به کانال خبرنامه گویا در تلگرام بپیوندید
"دولت پنهان" که از آغاز دولت آقای روحانی در ۱۳۹۲ به دنبال سرنگونی آن بوده است، تلاش نمود که از نارضایتی عمیق مردم از اوضاع اقتصادی بهره برداری کند. حرکت اعتراضی اخیر در حقیقت توسط "دولت پنهان" آغاز شد و آخرین نمونه تلاش آن برای سرنگونی دولت روحانی بود. ولی بخشی از مردم عادی نیز بدلیل شرایط بد اقتصادی بدان پیوستند. اعتراضات مردم عادی کاملا مشروع بود، ولی تظاهرات به اعتراض بر ضدّ آقای خامنهای و "دولت پنهان" تبدیل شد، ولی چون طبقه متوسط و بالای شهری در کلان شهر ها، اکثریت عظیم دانشجویان، و حتی کارگران و معلمان که خود پیشتاز اعتصابهای زیادی در طول چند سال گذشته برای احقاق حقوق صنفی خود بودند، به این اعتراضات نپیوستند، به سرعت کنترل شده و پایان یافتند.
این حرکت اعتراضی اپوزیسیون طرفدار تحریم اقتصادی و تهدید نظامی را به وجد آورد. از آغاز آن حرکت این اپوزیسیون، همصدا و متحد با "دولت پنهان" در کشور، شب و روز مشغول حمله و فحاشی به رهبران اصلاح طلبان، و دروغ گویی و اغراق درباره آنها میباشد، رهبرانی که اکثریت قریب به اتفاق آنها در ۲۵ سال گذشته بارها به زندانهای طولانی رفته اند. کافی است خوانندگان گرامی به وبسایت "مشرق" و "خبرگزاری"های فارس و تسنیم متعلق به سپاه، رجا نیوز متعلق به ارتجاعیترین نیروهای راست، و روزنامههای کیهان و رسالت نگاهی بیندازند. وبسایتهای آنها همواره مملو از شدیدترین حملات، دروغهای بزرگ، اغراقهای بزرگتر، فحاشی، و حتی اتهام خیانت به اصلاح طلبان و نیروهای معتدل کشور میباشد. محتویات این وبسایتها درباره اصلاح طلبان و نیروهای معتدل کشور دقیقا تصویر آینهای "مقالات" اپوزیسیون طرفدار تحریم اقتصادی و تهدید نظامی است. پس فرق این دو گروه چیست؟
در حرکت اعتراضی اخیرچون یک شعار را عده بسیار کوچکی از مردم بر ضدّ اصلاح طلبان [و اصولگرایان] چندبار فریاد کشیدند، ماشین دروغ گویی این بخش از اپوزیسیون آنرا خواست تمامی مردم اعلام کرد، بدون توجه به اینکه طبقات متوسط و بالای شهرهای عمده کشور، که پایگاه اصلی اجتماعی اصلاح طلبان هستند، اصلا در حرکت اعتراضی شرکت نکردند، که دلایل آنرا نگارنده در یک مقالهٔ قبلی تشریح نمود. پروژه اعلام "مرگ" اصلاح طلبی و اصلاح طلبان بعنوان برنامه مشترک این بخش از اپوزیسیون در اتحاد نانوشته خود با "دولت پنهان" کلید خورد. هدف این مقالهٔ بحث درباره این پروژه میباشد.
تعریف اصلاح طلبی و محل نزاع
قبل از بحث درباره اتحاد اپوزیسیون تحریمی و "دولت پنهان" در کشور اصلاح طلبی را باید تعریف دقیقی نمود. اصلاح طلب کسی است که خواهان تغییر مسالمت آمیز تدریجی نظام سیاسی و دمکراتیک نمودن آن از طریق اصلاح قوانین تبعیض آمیز، لغو قوانین ضدّ مردمی، انتخابات آزاد، مطبوعات آزاد، و در نهایت تجدید نظر در قانون اساسی برای حذف اصول غیر دمکراتیک آن، بدون مداخله خارجی میباشد تا مردم دارای نیرومندترین صدا در تعیین سرنوشت خود و اداره کشور باشند. هر کسی که این اصول فکری را قبول دارد اصلاح طلب است، حتی اگر خودرا اینچنین خطاب نکند. ولی باید به یاد داشت که اصلاح طلبان، مانند هر گروه و یا حزب سیاسی همگون نیستند، بلکه دارای یک طیف وسیع از چپ، میانه، و راست، رادیکال، میانه رو و محافظه کار، مذهبی و سکولار، معتقد به سوسیال دموکراسی، لیبرالیسم، و نئو لیبرالیسم، و غیره هستند. قبول چنین تعریف روشنی از اصلاح طلبی و وجود یک طیف وسیع از اصلاح طلبان بسود اپوزیسیون تحریمی که حال مستقیم و غیر مستقیم، خواسته و یا ناخواسته طرفدار دانالد ترامپ نژاد پرست، ضدّ مهاجر، ضدّ مردم زحمتکش، مرتجع فرهنگی، ضدّ مسلمانان، و جنگ طلب، شده است نیست، در حالیکه حتی یک تازه کار سیاسی نیز اینرا میداند.
ولی مهمترین فرق بین اصلاح طلبان، با تعریف بالا، و اپوزیسیون تحریمی که نمایدگان آنها به صورت احمد چلبیهای ایرانی در واشنگتن صف کشیده اند، مخالفت اصلاح طلبان با استفاده از خشونت است. نگارنده برای دستکم چهار سال، از زمان انتشار مقالهٔ مفصل تحقیقی خود درباره جنگ در سوریه، نسبت به استفاده از خشونت در اعتراضات مردمی در ایران، که منجر به سوریهای شدن ایران خواهد شد، هشدار داده است. خوشبختانه دیگر روشنفکران و فعالان سیاسی اصلاح طلب خارج از کشور، و همچنین تمامی اصلاح طلبان داخل کشور خطر سوریهای شدن کشور را قبول دارند.
اپوزیسیون تحریمی یا با افسانه بافی، یا با استدلالهای بی اساس، یا با شبیه سازی بشدت غیر علمی، نظیر "ما در ۱۳۵۷ انقلاب کردیم و سوریه نشدیم، و حالا هم نخواهیم شد،" به ردّ و حتی مضحکه این خطر پرداخته است.در زمان انقلاب ۱۳۵۷ مردم اتحاد کامل داشتند؛ عربستان، آمریکا و اسرائیل از گروههای قومی تروریست تجزیه طلب در سیستان و بلوچستان، کردستان، و خوزستان حمایت نمیکردند؛ فرقه مجاهدین با لابی عظیم خود به همراه صف طولانی احمد چلبیهای ایرانی در واشنگتن حضور نداشتند تا دروغ به دولتمردان آمریکا تحویل دهند؛ خاورمیانه غرق در جنگ، کشتار و ویرانی نبود؛ داعش، القاعده، و طالبان، دشمنان مردم ایران در مرزهای کشور حضور نداشتند، مرزهای شمالی ایران کاملا در کنترل شوروی سابق بود که احتمال مداخله نظامی در ایران را به چیزی نزدیک به صفر رسانده بود، و دولتی نظیر دولت ترامپ که با کشور ما دشمنی کامل دارد در قدرت نبود.
اپوزیسیون طرفدار تحریم اقتصادی و تهدید نظامی نه تنها احتمال سوریهای شدن کشور را ردّ میکند، بلکه در نهایت وقاحت آنهایی را که نسبت به وقوع چنین سرنوشتی برای کشور هشدار میدهند را طرفدار نظام ولایت فقیه قلمداد میکند. این جماعت حتی نمیداند که سوریه قبل از جنگ چگونه سوریه کنونی شد، و با تکرار افسانههای نئوکانهای آمریکایی مبنی بر اینکه " بشار اسد بر روی مردم آتش گشود" سعی در پنهان نمودن چگونگی ایجاد شرایط کنونی در سوریه دارد.
برای تأکید یکبار دیگر تفاوت بین اصلاح طلبان، با تعریف بالا، و اپوزیسیون متحد "دولت پنهان" تکرار میشود: این فرق نه در هدف نهایی برای ایجاد یک نظام دمکراتیک، بلکه در استفاده از و یا مخالفت با خشونت، و مخالفت با و یا حمایت از مداخله قدرتهای خارجی در ایران، میباشد.
دروغگویی درباره مخالفت با خشونت
پس از حرکت اعتراضی اخیر چندین نفر از شخصیتهای شناخته شده اصلاح طلب، آقایان ابوالفضل قدیانی، بهزاد نبوی، مصطفی تاجزاده، و مهدی کروبی در نوشتهها و گفتارهای خود به شدت از آقای خامنهای انتقاد کردند، او را بدرستی مسول اصلی شرایط کنونی کشور دانستند، و از او خواستند که مسئولیت آنرا به عهده بگیرد و متناسب با قدرت خود پاسخگوی مسئولیت خود باشد. ولی اپوزیسیون تحریمی چکار کرد؟ به جای انتقاد از آقای خامنهای و "دولت پنهان" پشتیبان ایشان، همچون متحد خود در تهران به حملات شدید به اصلاح طلبان و نیروهای معتدل کشور پرداخت که هنوز هم ادامه دارد.
آقای تاجزاده در سخنان خود درباره استفاده از خشونت و احتمال سوریهای [و یا لیبیأیی] شدن ایران هشدار داد. اپوزیسیون تحریمی بلافاصله ادعا نمود که با خشونت مخالف است. ولی نگاهی به مواضع آنها در چند سال گذشته عمق عدم صداقت این گروه را نشان میدهد.
در سال ۲۰۱۱، در اوج تهدیدهای اسرائیل برای حمله نظامی به ایران-- در سالهای ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ اسرائیل سه بار تا آستانه حمله به ایران پیش رفت -- بیانیهای با امضای متجاوز از ۱۸۰ نفر از آنهایی که ادعای مخالفت با خشونت دارند منتشر شد که در قسمتی از آن چنین ادعا شد،
"ایران از قرارداد ان پی تی تخطی کرده و به معاهدات بین المللی بی اعتنایی کرده است...برنامه ی هسته ای ایران مخرب است. برنامه ی هسته ای ایران دارای وجوه نظامی است...انحراف برنامه ی هسته ای ایران به مسیر نظامی وارد مرحله ی تعیین کننده ای شده است...برنامه ی هسته ای ایران در مرکز اقدامات تنش زا قرار دارد...ایران کانون های بی ثبات ساز را در سطح منطقه و جهان تقویت می کند. ...ایران صلح ستیزی را در سپهر جهانی دنبال می کند...ایران شعله های جنگ محتمل را بر خواهد افروخت...ایران تهدیدی علیه صلح و ثبات جهانی به شمار می رود...باید با برنامه ی هسته ای مخرب ایران مقابله کرد...در مخالفت با جنگ باید ایران بحران ساز را هدف اصلی قرار داد".
صرف نظر از این دروغ که "ایران از قرار داد ان پی تّی تخطی کرده،" زبان بیانیه دقیقا و کلمه به کلمه همان زبانی بود که نئوکانها و جنگ طلبان آمریکا و اسرائیل برای "توجیه" حمله به ایران بکار میبرند.استفاده از این زبان و لحن تصادفی نبود. بیانیه تلاش میکرد که ادعاهای دروغین خود درباره "انحراف برنامه هستهای ایران به مسیر نظامی" را با زبانی بیان کند که که در تطابق کامل با فصل هفتم منشور سازمان ملل باشد که درباره صلح و ثبات بینالمللی و تهدید بر علیه آنها میباشد، و چهارچوبی فراهم می کند که اجازه مداخله مسلحانه در کشوری که تهدید برای صلح است را بتواند صادر کند.اجرای تصمیمات شورای امنیت سازمان ملل در چهارچوب فصل هفت منشور برای تمامی اعضای سازمان اجباری است.
در همان سال ۲۰۱۱، مداخله به اصطلاح بشر دوستانه در لیبی با حمله پیمان ناتو به رهبری آمریکا انجام شد و لیبی را که پیشرفتهترین کشور قاره آفریقا از لحاظ اقتصادی بود، تقریبا بطور کامل ویران نمود، که درباره آن گزارشهای بسیاری موجود هستند، و خوانندگان گرامی میتوانند، بعنوان مثال، اینجا و اینجا را ببینند. بخشی از همان امضأ کنندگان بیانیه راجع به برنامه هستهای ایران، همانهایی که حال بدروغ ادعا میکنند مخالف خشونت هستند، از این مداخله امپریالیستی به شدت دفاع کردند. در همان دوران، زمانیکه لیبی در آشوب کامل بود، که هنوز هم هست، بخشی از همان امضأ کنندگان بیانیه راجع به برنامه هستهای ایران دخالت به اصطلاح بشر دوستانه را که بطور فاجعه باری در لیبی شکست خورده بود برای سوریه نیز تجویز نمودند.
یکی از امضا کنندگان بیانیه درباره برنامه هستهای ایران (که از رهبران انقلاب فرهنگی در شیراز بود، کتاب سوزی در آن شهر راه انداخت و دور دانشگاه سیم خاردار کشید) که "قلم برای اجاره" میباشد و برای امرار معاش هرهفته چندین مقالهٔ -- بخوانید مانیفست جنگ و خونریزی -- در وبسایت "رادیو فردا" منتشر می کند اعلام کرد که "تجزیه ایران، روسیه و چین را در صورت مقاومت در برابر دمکراسی و فدرالیسم ناگزیر می دانم". این شخص همچنین نوشت، "اگر از سوی ايالات متحده يا اسرائيل به مراکز اتمی ايران حمله شود... جمهوری اسلامی نه تنها مقابلهی نظامی نخواهد کرد بلکه به بمباران مراکز اتمی اعلام ناشدهاش واکنشی نشان نخواهد داد؛" "جمهوری اسلامی بمب اتمی را به هر قیمتی می خواهد"...."اگر قرار است خون ایرانیان برای براندازی رژیم نظامی جمهوری اسلامی بر کف خیابان ریخته شود، چه تفاوتی دارد که خون آنها توسط ایرانی ریخته شود یا امریکایی/اروپایی؟". همین شخص در برنامه پرگار بی بی سی و مقاله ای در وبسایت رادیو فردا خواهان حمله به ایران از نوع مداخله به اصطلاح بشردوستانه در لیبی شد که آن کشور را نابود کرد.
حال چگونه باید باور نمود که این جماعت با این کارنامه ناگهان مخالف خشونت شده اند؟
در پاسخ به صحبتهای آقای تاجزاده، آقای محسن مخملباف در نامهای سرگشاده به ایشان موضع خود درباره افغانستان و سوریه را اعلام کرد. ایشان از حمله نظامی به افغانستان با این ادعا که نیمی از مردم افغانستان "آزاد" هستند دفاع نمود. البته اطلاعات ایشان درباره اوضاع افغانستان بروز نیست، چون اگر بود میدانستند که نه تنها کارشناسان نظامی و سیاسی آمریکا جنگ در افغانستان با طالبان را شکست خورده میدانند، بلکه حتی آقای اشرف غنی رئیس جمهور افغانستان اخیرا گفتند که اگر نیروهای آمریکا از افغانستان خارج شوند، طالبان به قدرت خواهند رسید. در حال حاضر نیز طالبان در ۷۰ درصد افغانستان حضور دارند. در نتیجه سرنوشت افغانستان به نظر می رسد اشغال دائمی آن توسط آمریکا باشد. این چه نوع آزادی است که تا ابد متکی به حضور نیروهای نظامی پیمان ناتوست؟ نیروهای پیمان ناتو حتی قادر نیستند امنیت شهر کابل را تضمین کنند، که حملات انتحاری بسیاری در آنجا صورت گرفته که منجر به کشته شدن صدها نفر انسان بیگناه شده است. آقای مخملباف از چنین آزادی حمایت میکنند؟
درباره سوریه آقای مخملباف روسیه و جمهوری اسلامی را به همراه رژیم آقای بشار اسد مقصر شناختند. در این مورد هم اطلاعات ایشان ناقص و قدیمی است. حقیقت این است که هیچ کشوری نباید در سوریه مداخله میکرد، ولی محکومیت مداخله خارجی در سوریه فقط وقتی با معنی و واقعی است که مداخله تمامی کشورها در آنجارا محکوم کنیم. در عین حال، بنا بر گفته آقای جو بایدن معاون رئیس جمهور آمریکا این عربستان، قطر، امارات متحده و ترکیه بودند که اول در سوریه دخالت کردند، و بنا بر گفته آقای جان کری روسیه وقتی در سوریه مداخله نمود که دمشق در آستانه تصرف توسط داعش بود.
با وجود این مواضع آقای مخملباف اعلام نمودند که با خشونت مخالف هستند. نگارنده واقعا امیدوار است که این ادعا درست باشد. ولی مستقل از مواضع بالا که خود نشان خوبی از مخالفت با خشونت نیست، مواضع آقای مخملباف در زمان جنبش سبز در تابستان ۱۳۸۸ نشانی از مخالفت با خشونت نداشت. ایشان در تیر ماه ۱۳۸۸، در اوج جنبش مردمی سبز، در پارلمان اروپا حضور یافتند و اعلام کردند، "احمدینژاد تنها کودتایی علیه دموکراسی در ایران نیست. او در قدم بعدی صلح جهان را به مخاطره میاندازد. اگر امروز کشتار مردم ایران را بر او ببخشید، فردا با کشتار مردم جهان توسط او چه خواهید کرد؟" هیچ شکی نیست که دولت احمدینژاد که با پشتیبانی آقای خامنهای و "دولت پنهان" در ۱۳۸۴ بقدرت رسید و در انتخابات تقلبی ۱۳۸۸ توسط آقای خامنهای بر مردم تحمیل شد، بی لیاقتترین و فاسدترین دولت ایران در چندین دهه گذشته است. ولی معنی "کشتار مردم جهان توسط او" چه بود؟ احمدینژاد و اعوان و انصار و پشتیبانان او چگونه قادر بودند که "صلح جهان را به مخاطره" اندازند، و مردم جهان را کشتار کنند؟ لابد از طریق ساخت جنگ افزارهای هستهای که آقای مخملباف در آن زمان بطور غیر مستسقیم ادعای تولید آنرا از طرف جمهوری اسلامی داشت، آنهم دو سال پس از آنکه ۱۶ سازمان جاسوسی و اطلاعاتی آمریکا اعلام کرده بودند که اگر جمهوری اسلامی برنامهای برای تولید سلاح هستهای داشته است، آنرا در سال ۲۰۰۳ متوقف کرده است.
آقای مخملباف این ادعا را در سخنرانی خود در پارلمان اروپا نیز تکرار کرد. در همان زمان نگارنده در مقالهٔای از اینکه آقای مخملباف بطور غیر مستقیم ادعای تولید سلاح هستهای توسط جمهوری اسلامی داشت انتقاد نمود. اینگونه صحبتها فقط دعوت به جنگ با کشور و حمله به آن است. این دقیقا زبانی است که جنگ طلبترین جناحهای سیاسی آمریکا و اسرائیل درباره ایران بکار برده و میبرند. تنها خطر نظام ولایت فقیه برای مردم ایران است، و اگر غرب و دشمنان کشور در منطقه کشور مارا به حال خود بگذارند و دست از تحریم اقتصادی و تهدید نظامی بردارند که سود آنرا فقط و فقط "دولت پنهان" و رادیکالهای پشتیبان آن میبرند، مردم شریف ما قادر خواهند بود آنها را به زبالهدان تاریخ بسپارند. البته آقای مخملباف میتوانند ادعا کنند که دیگر آن نظرات ۹ سال قبل را ندارند. اگر اینطور است، بسیار عالی است.
آقای مخملباف در ماه نوامبر همانسال، ۲۰۰۹، به واشنگتن مسافرت نمود، و بر طبق گزارش روزنامه وال استریت ژورنال ادعا نمود که "اپوزیسیون ایران از اعمال تحریمهای هدفمند اقتصادی بر ضدّ جمهوری اسلامی حمایت میکند،" در حالیکه این نه موضع مهندس میر حسین موسوی بود و نه موضع آقای مهدی کروبی.
پس از نامه آقای مخملباف و پاسخ آقای تاجزاده به آن، آقای محسن سازگارا نیز در نامهای سرگشاده اعلام کرد با خشونت مخالف است. واقعا؟ آقای سازگارا از لحظه ورود به آمریکا همبستر سیاسی نئوکان ها، راست افراطی آمریکا، و لابی اسرائیل بوده است. او سالها پیش به آمریکا آمد و مستقیما به انستیتو واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک (وینپ) رفت که در واقع بازوی تحقیقاتی ایپک، مهمترین سازمان لابی برای اسرائیل در آمریکا است که در آن ضّد ایرانیان مشهوری از قبیل پتریک کلاسن حضور دارند. آقای کلاسن همان شخصی هستند که در سال ۲۰۱۲ پیشنهاد کردند که یک "حادثه" عمدی در خلیج فارس بوجود آید، مثلا یک زیر دریایی سپاه پاسداران غرق شود تا سپاه واکنش نشان داده و بهانه لازم را برای حمله نظامی به ایران در اختیار آمریکا قرار دهد، که نگارنده در یک مقاله از این پیشنهاد بشدت انتقاد کرد.
بعد از وینپ، آقای سازگارا مدتی به آمریکن انترپرایز اینستیتو، تیول نئوکان ها، رفت و آمد داشت و با مایکل روبین روابط نزدیک داشت. روبین، که در آن انستیتو کار میکند، یکی از سرسختترین هواداران اسرائیل در آمریکا است که نقش مهمی در تحریک مردم برای پشتیبانی از هجوم به عراق داشت، و بعد از اشغال عراق مدتی مشاور پنتاگون در امور عراق بود. روبین همیشه حامی تحریمهای کمر شکن و حتی حمله به ایران بوده است.همچنین اینجا را نگاه کنید و ببینید که چگونه جاشوا موروشیک، نئوکانی که فریاد کشید "ایران را بمباران کنید،" چگونه در مورد آقای سازگارا صحبت کرد.
بعد از آن آقای سازگارا مدتی هم در انستیتو ریاست جمهوری آقای بوش، بعد از اتمام دوران ریاست جمهوری او، بسر برد و بسیار طرفدار آقای بوش هم بود. آقای ریس ارلیک، روزنامه نگار مترقّی با آقای سازگارا مصاحبهای برای کتاب خود، صحبت با تروریست ها: نظرات رهبران خاور میانه در مورد سیاست، خشونت، و امپراتوری، داشت. آقای سازگارا به آقای ارلیک گفت: "در سخنرانیهای خود جورج بوش از آزادی و تلاش برای دموکراسی در ایران دفاع کرد. بعنوان یک ایرانی، من موافق مواضع او بودم. نه تنها او، بلکه مواضع مشابه هر دولت." البته ۱۵سال بعد از هجوم غیر قانونی به عراق و نزدیک به ۱۷ سال بعد از هجوم به افغانستان نتایج حمایت آقای بوش از "دموکراسی" که مورد تحسین آقای سازگارا کاملا آشکار شدهاند: ویرانی، صدها هزار کشته، دهها هزار کودک یتیم، میلیونها آواره، و یک خاور میانه کاملا بی ثبات.
چگونه ممکن است که شخصی که از لحظه ورود به آمریکا با نئوکانها متحد بوده است، همان نئوکانهایی که از دستکم ۱۹۹۶ بدنبال حمله نظامی به ایران بوده اند، حال ضدّ جنگ و خشونت باشد؟
بعد از حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر بازار شکایت از گروهها و کشورهای مسلمان در آمریکا بسیار داغ شد. وکلای آمریکایی هم که بدنبال ثروتهای باد آورده بودند، اینگونه شکایتها را تشویق میکردند. یکی از آنها شکایت مضحک چند نفر از ایران و دریافت ۱۰۰ میلیارد دلار خسارت بود، چرا که به عقیده آنها ایران مسئول حمله ۱۱ سپتامبر بود. بعد از سالها پرونده به دادگاه رفت. آقای سازگارا خود مدعی است که به عنوان "متخصص ایران" برای شهادت به دادگاه دعوت شد، در باره نقش سپاه پاسداران در جنایت ۱۱ سپتامبر "شهادت" داد و پس از شهادت درتلویزیون آمریکا ظاهر شد و اعلام کرد،
"موضوع حساسی هست و اینستکه گروهی از وکلای بسیار فعال که چند سال پیش کمپانیهای سیگار سازی را محکوم کردند در دادگاههای آمریکا به میلیاردها دلار که به ۳۰ ایالت آمریکا در ۲۰ سال بپردازند، این گروه وکلا از سال ۲۰۰۲ میلادی وکیل ۶ نفر از خانوادههای قربانیان ۱۱ سپتامبر شدند، تحقیقات کردند و اخیرا تحقیقاتشان بعد از ۷ سال به اتمام رسیده، پروندهای را در نزد قاضی جورج دبلیو دانیل، یکی از قاضیهای دادگاهای فدرال آمریکا در نیو یورک، ارائه کردند، قاضی به اصطلاح استماع مقدماتی پرونده را کرده و اجازه داده که پرونده باز شود، مدارک را کافی تشخیص داده، و به موجب این پرونده، چیزی که من را واقعا گیج کرده آقای چالنگی، این استکه رژیم ایران و مشخصا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از نیمههای دهه ۹۰ با گروه القاعده ارتباط داشته و بعد از واقعه ۱۱ سپتامبر هم ارتباط داشته، من البته یک متخصص ایران محسوب میشم که طبیعتاً بعنوان یک متخصص قاضی میخواد از من سوال بکنه، ولی واقعا بیگم مدارکی که هست من اصلا تصور نمیکردم، شخصاً خودم را میگم، که سپاه با القاعده نه فقط تاسیسات، تجهیزات، پول، و امکانات برابر این مدارک عرضه کرده، بلکه همکاریهای گسترده ای داشته. من البته قضاوت الان نمیشود کرد، باید طبیعتاً قوه قضائیه در آمریکا مستقل است، و قاضی از دو هفته سه هفته بعد که رسما دادگاه را شروع کنه، نهایتاً حکم خواهد داد و قضاوت خواهد کرد، ولی چیزی که عجیبه آقای چالنگی، اینه که در گزارش کمیسیون مجلس آمریکا که بعد از این حادثه تشکیل شده و بشکل یک جلد کتاب در آمده، منتشر شده عمومی، در صفحه ۲۴۱-۲۴۰ این کتاب اسم از یک کشور ثالث میاد، ولی اسم اون کشور ذکر نمیشه، که هشت نفر از ۱۲ نفر عاملین ۱۱ سپتامبر به اون کشور سفر کردند، ارتباطاتی داشتند و ذکر نمیشه. اگر این حکم قاضی بر اساس این اسناد این باشه که اون کشور ثالث ایرانه، آنوقت باید بپذیریم که جنجال بزرگی در آمریکا هم بپا خواهد افتاد برای اینکه دولت آقای بوش هم زیر سوال خواهد رفت، چرا که احتمالا در اون مقطع دستگاه امنیتی آمریکا هم میدانستند که نوعی سپاه درگیره، و حکومت و رژیم ایران، ولی بدلیل اینکه احتمالا نمیخواستند درگیر بشوند با ایران و یا حملهای بکنند، ذکر اسم نکردند. به هر حال قضاوت را الان شخصاً نمیتونم بکنم، ولی یک چیزی را میتونم بگم، واقعا سپاه به نظر من در کمال بیخردی، بی مسئولیتی، انگار که اون مملکت هیچ صاحبی بجز سپاه نداره، تبدیل به یک هیولایی شده که بدون احساس مسئولیت ملت و کشور را به مخاطره میاندازه و دست به کارهای خطرناکی زده و همین الان هم داره میزنه که انصافاً جای انگشت حیرت به دندان گزیدن و تاسف و چی میتونم بگم، هر نوع به هر حال دلواپسی را دارد."
سپاه نقش بسیار مهمی در سرکوب جنبش دمکراتیک در ایران داشته است، در انتخابات مداخله میکند، و اقتصاد ایران بدلیل فعالیتهای اقتصادی سپاه صدمه بسیاری دیده است. اصولا ستون فقرات "دولت پنهان" در ایران سپاه است. ولی به گمان نگارنده ادعا کردن درباره اینکه سپاه در حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، که آمریکایها بشدت درباره آن حساس هستند، آنهم از طرف کسی که ۲۰ سال است، مستقل از دروغ و یا راست بودن آن، نان "یکی از مؤسسین اولیه سپاه" بودن را میخورد، چیزی بجز دعوت به جنگ نیست.
چرا حمله به اصلاح طلبان و نه به مسئولین اصلی شرایط کشور؟
دلیل حملات شدید "دولت پنهان" در کشور و متحد آن در خارج، اپوزیسیون طرفدار تحریم اقتصادی و تهدید نظامی، به اصلاح طلبان، به جای انتقاد و روشنگری درباره آقای خامنهای و "دولت پنهان" که مسول اصلی شرایط کنونی کشور هستند، بسیار روشن است. اصلاح طلبان، با همه انتقادهای درستی که به عملکرد آنها وارد است، دارای وسیعترین پایگاه اجتماعی در ایران هستند که بارها و بارها ثابت شده است. در همین حرکت اعتراضی اخیر اگر رهبران اصلاح طلبان، بخصوص شخص آقای سید محمد خاتمی، از مردم میخواستند که به اعتراضات بپیوندند، دامنه این اعتراضات تمامی کلان شهر هارا در بر میگرفت. ولی آقای خاتمی که حدود یک هفته قبل از آغاز تظاهرات سازماندهی شده مشهد از آن اطلاع داشتند، درباره "دسیسههای پشت پرده" هشدار دادند، و نتیجه آن شد که دیدیم. آقای خاتمی همچنین نقش بسیار مهمی در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲ و ۱۳۹۶، و انتخابات مجلس و مجلس خبرگان ۱۳۹۴ ایفا نمود که حاصل آن روشن تر از آن است که نیاز به بازگویی داشته باشد.
یکی از جنگ طلبان ایرانی، که چند سال پیش در مقالهٔای اعلام کرد که حمله به ایران راه حل مطلوب اوست، و حال در "بنیاد دفاع از دموکراسی ها" به خدمت به لابی اسرائیل مشغول است، در توییتی نوشت که اگر سعید جلیلی رئیس جمهور ایران بود، در جریان حرکت اعتراضی اخیر تمامی دنیا پشت سر مردم ایران بودند، و نتیجه گرفت که اصلاح طلبان "خندق" دفاعی جمهوری اسلامی هستند. مستقل از اینکه جنگ طلبان آمریکا و اسرائیل بلافاصله به صحنه آمده و اشک تمساح برای مردم ما ریختند -- همانهایی که ورود ایرانیان را به آمریکا ممنوع کرده اند؛ به جهان فشار میآورند که با ایران روابط اقتصادی نداشته باشند؛ تحریمهای اقتصادی را میخواهند دوباره اعمال کنند؛ و حتی از فرستادن محمولههای پستی ایرانیان از آمریکا به ایران جلوگیری میکنند -- و مستقل از اینکه اگر ایران دمکراتیکترین کشور جهان نیز بشود ولی سیاست مستقل داخلی و خارجی خود را داشته باشد، باز هم اسرائیل و آمریکا به دنبال فشار بر کشور خواهند بود، این ادعای این جنگ طلب ایرانی نشان از یک حقیقت دارد که خود او هم ناخوداگاه به آن اقرار کرده است: اصلاح طلبان و نیروهای معتدل کشور دارای پایگاه وسیع اجتماعی در ایران هستند، و تا زمانیکه این چنین است، اپوزیسیون حامی تحریم اقتصادی و تهدید نظامی فقط از راه مداخله خارجی شانسی برای رسیدن به قدرت در ایران دارد. این اپوزیسیون حتی قادر نیست پاسخ قانع کنندهای به آقای تاجزاده درباره احتمال سوریهای شدن ایران عرضه کند، و فقط به شعار دادن، شبیه سازی غلط که هیچ اساسی نه در تاریخ و نه در علم دارد، و بطور خلاصه با گفتن "انشأ الله که اینطور نخواهد شد" مبادرت میورزد.
کلام پایانی
با "حلوا حلوا" گفتن دهان کسی شیرین نمیشود، و به مردم شریف ایران در داخل کشور سودی نمیرسد. اپوزیسیون خارج از کشور، حتی عناصر نسبتا معتدل آن، میتوانند با استناد به یک شعار از طرف عدهای کوچک درباره "پایان دوران سلطه گفتمان اصلاح طلبی" ادعا کنند، ولی این اثری بر وسعت پایگاه اجتماعی اصلاح طلبان در ایران ندارد. در چند انتخابات این اپوزیسیون از مردم خواست که رأی ندهند، و همانطور شد؟ در همین انتخابات چند ماه قبل چه کوشش عظیمی شد تا رأی دادن را مردم تحریم کنند. نتیجه چه بود؟ در عوض، آقای خاتمی با یک ویدیو دو سه دقیقهای و یا یک بیانیه کوتاه چند خطی میلیونها نفر را به صندوقهای رأی میفرستد.
"بازنده" خواندن اصلاح طلبان توسط آن عاشق قدرت غرب نشین وطرفدار جنگ و تجزیه ایران آنها را "بازنده" نخواهد نمود. دروغگویی این جنگ طلب هم حدی ندارد. تجزیه طلبی که فقط دوبار توسط کلانتری به اتهام های غیر سیاسی چند ساعتی بازداشت شده، در تلویزیون صدای آمریکا کوشید از آن برای خود سابقه سیاسی در ایران بتراشد، و در چند سال گذشته بجز کاشتن تخم جنگ، تجزیه طلبی و حملات بی اساس به اصلاح طلبان داخل ایران کاری انجام نداده است، حال طرفدار مردم ایران شده است. آن مصاحبه را در صدای آمریکا تماشا کنید تا ببینید که وقتی شرکت کننده دیگر در آن برنامه به این جناب گفت که او سابقه کار سیاسی در ایران ندارد، پاسخ او درباره دلیل به کلانتری رفتن او چه بود.
اصلاح طلب ها در ایران در حال مبارزه اند. رهبران و شخصیتهای شناخته شده آنها، و همچنین بسیاری از هواداران آنها سالها در زندان جمهوری اسلامی بسر برده اند. آقای تاجزاده ۷ سال در زندان بود؛ آقای نبوی ۶ سال؛ دکتر محسن میردامادی ۶ سال؛ آقای قدیانی ۴ سال، و غیره. اعتبار آنها برای مبارزه در میدان رزم است، نه نشستن در بزم های واشنگتن، لندن، لس آنجلس و بنیادهای طرفدار اسرائیل. یک شخص می تواند خود را فریب دهد که، بله، مادر گیتی بهتر از من نیافریده است، اما فریب دادن مردم و به دروغ به آنان گفتن که رهبران جنبش سبز فاقد اعتبارند، فریبی جا نینداختنی است. تا زمانی که اصلاح طلبان مبارزه کنند، قابل حذف از صحنه سیاسی ایران نیستند، و اپوزیسیون واقعی خارج از کشور -- آنهائیکه هم خواهان نظام دمکراتیک و احترام برای حقوق بشر هستند، و هم مخالف تحریم اقتصادی و مداخله خارجی -- از آنها حمایت خواهد کرد.
زنده یاد آیتالله العظمی حسینعلی منتظری هم تا زنده بود، همین جنگ طلب های بزمی برای او جوک های فراوانی میساختند، اما اعتبار آن بزرگمرد برای مبارزه در داخل کشور بود. اگر او هم بزم نشین بنیادهای آمریکایی، اسرائیلی و سعودی ها بود، هیچ اعتباری نداشت.
به گمان نگارنده اصلاح طلبان و نیروهای معتدل کشور باید در روش مبارزاتی خود تجدید نظر کنند. شرایط کشور و منطقه تغییر کرده است، و بنا بر تغییر روش مبارزاتی نیز ضروری است. به گمان نگارنده، بعنوان قدمهای اولیه تغییر روش، اصلاح طلبان باید از تمامی مبارزات صنفی معلمان، کارگران و دیگر لایههای آسیب پذیر جامعه با صدای رسا حمایت کنند. اصلاح طلبان همچنین باید نوک تیز انتقادها، روشنگری ها، و افشاگریهای خود را متوجه شخص آقای خامنهای و حامیان او کنند که مسول اصلی شرایط کنونی کشور هستند. اصلاح طلبی فقط رأی دادن نیست، بلکه به این دلیل که مردم نتایج سیاستهای شکست خورده آقای خامنهای و حامیان ایشان را هر روز در زندگی خود میبینند، نیاز به مبارزه مستمر و هر روزه دارد. البته برای نگارنده که در خارج از ایران زندگی میکند بیان چنین خواستههایی بسیار سهل است، ولی همه ایراندوستان واقعی در هر کجای دنیا که باشند باز هم نگران ایران عزیز هستند.
احمد چلبیهای ایرانی نیز بهتر است از بنیادهای راست افراطی آمریکا، و لابی های اسرائیل و سعودی حقوق بگیرند و از ایران "امپراتوری توسعه طلبی" درست کنند که در حال تسخیر کل خاورمیانه است. در آنصورت شاید امام زاده ترامپ مشکل گشای آنها شود.
صفحه فیسبوک نگارنده