دوشنبه 23 آذر 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

سوریه: افسانه‌ سرایی در برابر واقعیات، محمد سهیمی

محمد سهیمی
جنگ سوریه نه‌ بخاطر حقوق دمکراتیک مردم سوریه است، که مانند همه مردمان شایسته آن هستند، و نه‌ یک جنگ سکتاریستی بین شیعه و سنّی. این جنگی است که یک طرف آن در نهایت خواهان تجزیه خاور میانه و پایان دادن به مرز‌های جغرافیایی یک صد سال گذشته پس از توافق سایکس-پیکو در ۱۹۱۶ است، و طرف دیگر آن که مخالف تجزیه

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


[برای دیدن لینک ها و مراجع مقاله نسخه پی دی اف آن را از اینجا دریافت کنید]

تحولات داخلی‌ سوریه که منجر به جنگ داخلی‌ در آن کشور شد در اوائل بهار ۲۰۱۱، بعنوان بخشی از "بهار عربی‌" آغاز شد. خواست اصلی‌ تظاهر کنندگان تا تظاهرات ۷ آوریل ۲۰۱۱ ظاهراً اصلاحات دمکراتیک و برگزاری انتخابات آزاد بود. ولی‌ از ۸ آوریل ۲۰۱۱ خواست تظاهر کنندگان به سمت سرنگونی رژیم سوریه حرکت کرد. در ۲۲ آوریل ۲۰۱۱ تظاهرات در ۲۰ شهر سوریه برگزار شد. آنطور که نیرو‌های مخالف دولت سوریه ادعا میکنند، این ارتش سوریه بود که با کشتار حدود ۱۰۰۰ نفر از مردم تا پایان ماه مه‌ ۲۰۱۱ مبارزات مسالمت آمیز را تبدیل به نبرد نظامی کرد. در این مقاله صحت و سقم این ادعا مورد بررسی‌ قرار خواهد گرفت. بهر حال صرف نظر از اینکه چه جناح و یا گروهی جنگ داخلی‌ را آغاز کرد، حقیقت این است که این جنگ هنوز ادامه دارد، و ده‌ها هزار، و احتمالا صد‌ها هزار نفر در آن کشته شده‌اند، و میلیون‌ها نفر آواره‌، که هجوم صد‌ها هزار پناهنده به اروپا فقط یکی‌ از نشانه‌های آن میباشد.
در حال حاضر حدود ۴۰ درصد سوریه توسط ارتش آن کنترل میشود که حدود ۷۰ درصد جمعیت سوریه در آن مناطق زندگی‌ میکنند، و مابقی آن توسط گروه‌های مختلف مخالف. همانطور که در این مقاله بحث خواهد شد، اکثریت قریب به اتفاق نیروهای مخالف تروریست‌های رادیکال سنّی مورد حمایت عربستان سعودی، متحدان عرب آن در ناحیه خلیج فارس، ترکیه، و غرب میباشند. در این مقاله شواهدی از منابع معتبر مورد بحث قرار خواهند گرفت که نشان میدهند، بر خلاف ادعا‌های غرب و متحدان آنها و همچنین اپوزیسیون ایرانی‌ "همسو" با آنها که از گسترش هژمونی آمریکا و غرب بر کل جهان حمایت می کنند، وجود نیرو‌های "معتدل" و "ارتش آزاد سوریه" افسانه‌ای بیش نیستند.
در ۳ سپتامبر ۲۰۱۳ نگارنده مقاله‌ای در باره جنگ داخلی‌ سوریه و ارتباط آن با امنیت ملی‌ و منافع و مصالح ملی‌ کشور منتشر کرد. در آن مقاله نگارنده چنین نوشت:
"هر کشوری - کوچک یا بزرگ، ثروتمند یا فقیر - دارای منافع و مصالحی است که بر طبق تعریف مستقل از نوع نظام سیاسی حاکم بر آن کشور میباشند. در مورد ایران، بعنوان مثال، امنیت خلیج فارس، تولید بهینه منابع طبیعی بخصوص نفت و گاز، و وجود نظام‌های سیاسی در کشور‌های همسایه ایران که برای کشور ما مساله ساز نباشند و چشم داشتی به تمامیّت ا رضی ایران نداشته باشند هم به مصلحت کشور هستند، و هم از منافع ملی‌ ایران، چه جمهوری اسلامی در ایران حکومت کند، چه رژیم شاهنشاهی، چه یک جمهوری دموکراتیک خلق. در عین حال، با توجه به اوضاع بین‌المللی، هیچ کشوری، از جمله ایران، نمی‌تواند خودرا از بقیه جهان، و دستکم از منطقه خود، جدا کرده و به تحولات منطقه بصورت یک موضوع ایزوله نگاه کند. بنا بر این وقتی‌ که به بحران سوریه نگاه می‌کنیم و نتایج احتمالی‌ آنرا برای کشور خود در نظر میگیریم، باید آنهارا نه‌ از زاویه بسیار تنگ "ما در مقابل جمهوری اسلامی،" بلکه در رابطه با منافع و مصالح ملی‌ ایران، و سرنوشت آینده آن در منطقه بحران زده خاور میانه در نظربگیریم
برای روشنتر شدن مساله یک وضعیت فرضی‌ را در نظر بگیریم: فرض کنیم که در ایران یک نظام کاملا دمکراتیک و مردمی وجود دارد که دارای یک سیاست خارجی‌ مستقل از قدرت‌های خارجی‌ است، و فقط در پی‌ مصالح و منافع ملی‌ ایران است، ولی‌ بقیه خاورمیانه‌ مانند شرایط کنونی است. آنوقت از خود بپرسیم: آیا گذر به دموکراسی از طریق مسالمت آمیز [یعنی‌ از طریق حل دیپلماتیک بحران] در سوریه به سود مصالح و منافع ملی‌ کشور ما است، یا نظامی که به زور اسلحه [و پیروزی نظامی مخالفین]، آنهم اسلحه‌ای که در دست گروه‌های تروریستی است که توسط مرتجع‌ترین کشور‌های خاورمیانه‌ مثل عربستان و قطر در اختیار آنها قرار گرفته است؟
مساله را ساده‌تر کنیم: آیا برگزاری انتخابات آزاد در سوریه به سرپرستی سازمان‌های بین‌المللی با اعتبار به نفع مصالح ملی‌ ایران است، یا روی کار آمدن یک حکومت ارتجاعی تابع عربستان که بزور اسلحه و پول عربستان، قطر، و آمریکا بر سر کار بیاید"
سؤالاتی که در بالا و در آن مقاله مورد بحث قرار گرفتند هنوز کاملا مطرح هستند، ولی‌ سه‌ تحول مهم در ماه‌های گذشته اهمیت حیاتی‌ این سؤالات را باردیگر به وضوح نشان دادند. این سه‌ تحول، اول، توافق هسته‌ای بین ایران و کشور‌های ۱+۵؛ دوم، ورود نیروهای مسلّح روسیه به جنگ در سوریه، و سوم شدت یافتن درگیری نیروهای مسلح جمهوری اسلامی در سوریه و کشته شدن برخی‌ از افسران ارشد سپاه پاسداران در آنجا، میباشند. هدف این مقاله تحلیل شرایط کنونی در چهارچوب رابطه آنها با امنیت و مصالح ملی‌ کشور میباشد.
تحلیل این مقاله در باره اوضاع کنونی بحثی‌ است در ارتباط با واقعیات کنونی منطقه و بخصوص سوریه. به عبارت دیگر، سوال استراتژیک چنین است: با توجه به شرایط کنونی خاور میانه -- تاکید بر شرایط کنونی است -- امنیت ملی‌ و مصالح ملی‌ کشور در کجا قرار دارند؟ به گمان نگارنده پاسخ این سوال نمیتواند شعار چپ و راست افراطی اپوزیسیون ایران باشد که "سرنگونی جمهوری اسلامی حلال همه مشکلات است،" چراکه نه‌ تنها گروه‌های تروریستی در سوریه و عراق ربطی‌ به جمهوری اسلامی ندارند و در حقیقت دشمن هم ایران و هم جمهوری اسلامی هستند، بلکه حتی اگر این ادعای دایی جان ناپلئونی که "همه چیز زیر سر جمهوری اسلامی است" درست بود، ادعای عملی‌ بودن شعار سرنگونی در حال حاضر تخیلی بیش نیست. تمام آنهائی که باور دارند که این شعار میتواند در کوتاه مدت عملی‌ شود امید به دخالت خارجی‌ و دخالت به اصطلاح بشردوستانه (جنگ های به اصطلاح عادلانه) دارند که نگارنده آنرا بدون تردید و هیچگونه اما و اگر ردّ می‌کند. مردم ما که در ایران زندگی‌ میکنند خود باید تصمیم بگیرند که چگونه نظام سیاسی را به سوی دموکراسی پیش برند.
اپوزیسیون طرفدار جنگ و حامی‌ غرب و کشور‌های مرتجع عرب خاور میانه در حال انتشار اغراق‌ها و دروغ‌های بی‌نظیری در باره سوریه در وبسایت‌های متعلق به خود هستند و در نتیجه "برای تنویر افکار عمومی‌" -- آنطور که در ایران گفته میشود -- لازم است مروری به این حقایق داشته باشیم.
مانند تمامی مقالات نگارنده، منابع مورد استفاده در پی‌ دی اف‌‌ آن به رنگ آبی‌ موجود هستند. این مقاله حاصل تحقیقات چند ماه میباشد.

حکومت آقای بشار الأسد و مداخله خارجی‌ در سوریه
در آغاز لازم است به چند نکته مهم اشاره شود تا روشن شود که نگارنده در کجا ایستاده است.
اول، نگارنده مخالف مداخله تمام کشور‌ها در سوریه است.
دوم، نگارنده مخالف مداخله جمهوری اسلامی در سوریه بود و هست. ولی‌ نمی‌توان حمایت جمهوری اسلامی از دولت آقای بشار الأسد را محکوم نمود، بدون اینکه دخالت کشور‌های دیگر را که در واقع قبل از جمهوری اسلامی در سوریه به مداخله پرداختند را محکوم ننمود. اگر حمایت از یک دولت متحد محکوم است، این محکومیت، آمریکا و هر دولت دیگری را هم فرا می گیرد که از متحدان خود حمایت می کند. داستان محکومیت ، داستان همه یا هیچ است.
عربستان سعودی، قطر، امارات متحده عربی‌، و ترکیه اولین کشورهأیی بودند که به مداخله در سوریه پرداختند. صحبت آقای جو بایدن، معاون آقای اوباما، در دانشگاه هاروارد در اکتبر ۲۰۱۴ را که نگارنده در یک مقاله قبلی‌ ذکر نمود در اینجا عیناً دوباره نقل میشود:
"بزرگترین معضل ما متحدان ما بود؛ متحدان ما در منطقه بزرگترین مساله ما در سوریه هستند. ترک‌ها دوستان بزرگی‌ بودند و من رابطه عالی‌ با اردوغان دارم، که اخیراً وقت زیادی را با او گذراندم. سعودی ها، اماراتی ها، دیگران، همینطور؛ اینها چه کار میکردند؟ اینها آنقدر مصمم بودند که [بشار ال-] اسد را از قدرت پایین بکشند که یک جنگ نیابتی بین سنی و شیعه داشتند؛ چه کار میکنند؟ آنها صد‌ها میلیون دلار پول و ده‌ها هزار تن اسلحه را به هر کسی‌ که حاضر بود با اسد بجنگد دادند، منتها آنهائی که پول‌ها و اسلحه را دریافت میکردند [جبهه‌] نصرت، القاعده، و جهادی‌های تندرو رادیکال از مناطق مختلف دنیا بودند. اگر تصور می‌کنید که من اغراق می‌کنم، نگاهی‌ [بدان جا] بیندازید. تمامی آنها [پول و اسلحه] کجا رفتند؟ پس حالا چه اتفاقی داره میافتد؟ ناگهان همه در حال بیدار شدن هستند که این گروه، ‌ای اس‌ ‌ای ال‌ [داعش]، که همان القاعده در عراق بود و از آنجا بیرون انداخته شد، قلمرو در غرب، ببخشید، در شرق سوریه برای کنترل بدست آورد، با ال نصرت، که ما در همان اوائل آنرا یک گروه تروریستی اعلام کرده بودیم، همکاری کرد، و ما نتوانستیم که یاران خودرا متقاعد کنیم که دیگر از آنها حمایت نکنند. خوب، چه اتفقافی افتاد؟ حالا، بطور ناگهانی، و من قصدم این نیست که دروغ ببافم، همه خدا را می‌بینند [همه می‌فهمند که خطر داعش چیست]. حالا، پرزیدنت [اوباما] یک ائتلافی از متحدان سنی ما تشکیل داده است، بخاطر اینکه آمریکا نمی‌تواند دوباره به یک ملت مسلمان مانند یک حمله کننده وارد شود؛ اینکار باید به رهبری سنی‌ها با حمله بر سنی‌های دیگر انجام شود؛ پس، برای اولین بار چه دستاوردی داریم؟ عربستان سعودی جریان پول را به آنها متوقف کرد؛ عربستان به ما اجازه آموزش [نیروهای "معتدل" در سوریه که با دولت می‌جنگند] تحت بند ۱۰ [قرارداد ما با آنها] را در خاک خود داده است؛ قطری‌ها کمک خودرا به تندترین عناصر رادیکال قطع کرده‌اند، و ترک ها، پرزیدنت اردوغان، ایشان دوست قدیمی‌ من هستند، به من گفت که "حق با شما [آمریکا] بود. ما اجازه دادیم تعداد زیادی [از تروریست‌های داعش] از ترکیه عبور کنند،" و حالا دارند سعی‌ میکنند که مرز خود [با سوریه که از آنجا نیروهای داعش وارد سوریه میشوند را] ببندند".
خوانندگان گرامی‌ توجه کنند که آقای بایدن می‌گویند که داعش همان القاعده در عراق بود که بعد از هجوم آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ بوجود آمد. ایشان می‌گویند این متحدان آمریکا - عربستان سعودی، قطر، امارات متحده عربی‌، و ترکیه - بودند که داعش و بقیه تروریست هارا با پول و اسلحه حمایت میکردند.ایشان حتی یک کلمه راجع به "ارتش آزاد سوریه" و یا نیرو‌های دمکراتیک نگفتند. ایشان همچنین قبول کردند که آمریکا به کشور‌های مسلمان حمله می‌کند.
سوم، برای توجیه مداخله خود در یمن، عربستان سعودی ادعا دارد که به درخواست "رئیس جمهور قانونی" آن، یعنی‌ آقای عبد ربه منصور هادی دنبوع، به مداخله پرداخته است. اگر این توجیه قابل قبول است، توجیه دفاع جمهوری اسلامی و روسیه از دولت آقای اسد نیز قابل قبول است، چون هر دو بدرخواست آن دولت، که هنوز از طرف سازمان ملل متحد بعنوان دولت قانونی سوریه به رسمیت شناخته می‌شود، به آن کشور نیرو فرستاده اند. یک بام و دو هوا نمی‌شود. در عین حال، جمهوری اسلامی و سوریه یک قرارداد رسمی‌ دفاعی دوجانبه با هم دارند. هدف از بیان این واقعیت حمایت از مداخله در سوریه نیست، بلکه اشاره به معیار‌های دوگانه غرب و متحدان منطقه‌ای آن، و همچنین اپوزیسیون ایرانی‌ حامی‌ آنها میباشد.
نکته ایکه در باره آن اصلا صحبتی‌ نمی‌شود این است که دوران ریاست جمهوری آقای منصور هادی به اتمام رسیده بود، ولی‌ ایشان حاضر نبود انتخابات برای انتخاب جانشین خود برگزار کند. بعد اعلام شد که ریاست جمهوری ایشان یکسال تمدید شده است، و به همین دلیل در یمن شورش شد که ایشان را مجبور به فرار به عربستان نمود. در نتیجه ایشان حتی رئیس جمهور یمن هم نیست، ولی‌ خائنانه از عربستان خواست که به کشور خود حمله کند. اپوزیسیون غرب-شیفته ما سنگ چنین خائنی را بر سینه میزند.
چهارم، شکی نیست که جمهوری اسلامی با حمایت از دولت نوری المالکی، که دولتی فاسد و ضدّ سنی بود، به مخالفت بخشی از مردم سنّی عراق با دولت مرکزی دامن زد. ولی‌، به گمان نگارنده، و بر خلاف عقیده اپوزیسیون ایرانی‌ "ما در برابر جمهوری اسلامی،" این عربستان سعودی بود که تصور مینمود که با سرنگونی دولت آقای اسد هم جمهوری اسلامی و هم حزب‌الله لبنان را تضعیف خواهد کرد، و "هلال شیعه" را خواهد شکست. حاکمان عربستان تصور نمی‌کردند که روسیه اینچنین از دولت سوریه حمایت خواهد کرد، ‌ و یا جمهوری اسلامی، با توجه به اینکه تحت شدید‌ترین تحریم‌های کمر شکن اقتصادی بود قادر خواهد بود که به حمایت خود از دولت سوریه برای بلند مدت ادامه دهد، و حزب‌الله لبنان مداخله این چنین نیرومندی در سوریه خواهد نمود، محاسبات استراتژیکی کاملا غلط.

سخنی با دوستان و همفکران ملی‌ - مذهبی‌ خارج از کشور
برخی از فعالان سیاسی خارج از کشور که تحت عنوان نیروهای ملی-- مذهبی فعالیت می کنند نیز دائما فقط مداخلات و حضور جمهوری اسلامی در سوریه را محکوم می کنند، بدون آن که حداقل بخشی از نوشته‌های خودرا به انتقاد از مداخله‌های غیر قانونی و سیاست‌های وحشتناک غرب و متحدان آن در منطقه -- دولت های عربی، ترکیه و اسرائیل -- اختصاص دهند. بعنوان نمونه به این و این بنگرید که توسط روزنامه نگاری منتشر شده است که نگارنده برای ایشان احترام بسیاری قائل است. شکی نیست که انتقاد درست از سیاست خارجی‌ جمهوری اسلامی و افشاگری در باره نقض سیستماتیک حقوق بشر در ایران وظیفه هر ایران دوستی‌ است، که نگارنده خود سال‌های سال است که این وظیفه را در مقالات انگلیسی خود انجام میدهد، که این مقاله در وبسایت نشنال اینترست آخرین نمونه آن میباشد. ولی‌، انتقاد یکسویه از سیاست خارجی‌، آنهم در حالیکه مسئولیت اصلی‌ اوضاع وحشتناک کنونی در خاورمیانه‌ بر گردن غرب و متحدان مرتجع آن در منطقه میباشد، نه‌ تنها مفید نیست، بلکه آب به آسیای دشمنان ایران -- نه‌ فقط نظام ولایت فقیه – میریزد.
نگارنده بدوستان ملی‌- مذهبی‌ پیشنهاد می‌کند که به آثار بنیانگذاران تفکر ملی-- مذهبی و چهره های شاخص آنها نگاهی‌ دوباره داشته باشند. نظر آنها درباره آمریکا، اسرائیل و کشورهای مرتجع منطقه چه بود؟ آیا زنده یادان دکتر علی‌ شریعتی، مهندس مهدی بازرگان، آیت‌الله سید محمود طالقانی و مهندس عزت‌الله سحابی، اگر اکنون در قید حیات بودند، درباره هجوم غرب به افغانستان، عراق، لیبی‌، و سوریه چگونه میاندیشیدند؟ برای نگارنده تصور اینکه این بزرگواران، مانند دوستان ملی‌-- مذهبی‌ خارج از کشور، درباره این جنایات سکوت میکردند غیر ممکن است. نظر آقای دکتر ابراهیم یزدی درباره اوضاع کنونی چیست؟ دوستان ملی‌- مذهبی‌ خارج از کشور یا خودرا شاگردان و دنباله رو تفکر چهره‌های برجسته ملی‌--مذهبی‌ میدانند، و یا خیر. اگر اولی‌ است، مواضع آنها باید نماینده تفکر آن بزرگواران باشد که دستکم به انتقاد منصفانه از همه خاطیان باور داشتند، نه‌ فقط یکطرف. اگر دومی‌ است، باید آنرا اعلام کنند.
بگمان نگارنده ادعای "ملی" بودن باید معنایی داشته باشد. اگر فقط عکس های آن بزرگوران را بالای وبسایتمان بگذاریم و از نام آنها استفاده کنیم، اما براه دیگری برویم، به آن بزرگواران جفا کرده ایم، اگر نگارنده بخواهد از توصیف شدیدتر این استفاده امتناع کند. کجا بزرگمردی چون مهندس عزت الله سحابی گفت و یا نوشت که باید با همه -- جنگ طلب ها، طرفداران دخالت به اصطلاح بشر دوستانه که بجز ویرانی و نکبت حاصلی برای منطقه ما نداشته است، مدافعان تحریم اقتصادی ایران، مشوقان پول گرفتن از دولت های خارجی، و تجزیه طلب ها -- کار کرد، که یکی‌ از آقایان مقیم پاریس که تحت عنوان ملی‌-- مذهبی‌ فعالیت می‌کند، ترویج می‌کند؟ آیا بزرگان ملی ‌-- مذهبی درباره گروه های تجزیه طلب سکوت میکردند؟ آیا عملیات تروریستی گروه های تروریست به اصطلاح ایرانی را محکوم نمیکردند؟
اینهمه از زنده یاد دکتر شریعتی‌ خرج کردن برای چیست؟ نظر ایشان راجع به آمریکا و اسرائیل چه بود؟ برادر همسر ایشان، مرحوم مهدی شریعت رضوی، یکی‌ از سه‌ دانشجوی شهید ۱۶ آذر ۱۳۳۲ در اعتراض به کودتای امریکائی-انگلیسی‌ و سفر آقای ریچارد نیکسون به ایران بود. دشمنی کورکورانه با اسرائیل و اسلحه و پول در اختیار رهبران حماس قرار دادن که همیشه با رهبران فاسد عرب بر ضدّ ایران همصدا شده‌اند و فقط به مصالح و منافع ملی‌ ایران صدمه میزند، یک موضوع است و انتقاد صحیح و مستند در ارتباط با نقض حقوق فلسطینیان موضوعی دیگر. آخرین آمار نشان میدهد که حتی ۳۷ درصد مردم آمریکا از اعمال تحریم بر ضدّ اسرائیل حمایت میکنند. اگر دوستان و همفکران ملی‌--مذهبی‌ نقد‌های دکتر شریعتی‌ را در رابطه با این موضوع اشتباه میدانند، آنرا صریحاً اعلام کنند تا بشود در باره آن بحث نمود .بزرگان ملی -- مذهبی نگران تجزیه ایران بودند و هستند. دکتر ابراهیم یزدی هم همیشه نگران تجزیه ایران توسط توطئه خارجی بوده اند. چرا این نگرانی هیچ بازتابی در نوشته های نیروهای ملی -- مذهبی مقیم خارج ندارد؟

تضاد در گفتار
اپوزیسیون ایرانی‌ "ما در برابر جمهوری اسلامی" تمام مسائل و مشکلات خاور میانه را به جمهوری اسلامی نسبت میدهد. شکی نیست که نظام دیکتاتوری جمهوری اسلامی جنایات بیشماری را مرتکب شده است، و نیز در بوجود آوردن شرایط کنونی خاورمیانه‌ نقش داشته است. ولی‌ این نگاه نیز که مسبب هر اتفاقی‌ در خاور میانه جمهوری اسلامی است نه‌ تنها منطبق بر واقعیات نیست که حتی غربی‌ها نیز چنین ادعایی ندارند، بلکه نشان از یک تضاد اساسی‌ دیگری در چنین ادعا هایی دارد.
اگر جمهوری اسلامی، آنهم در شرایطی که تحت شدیدترین تحریم‌های اقتصادی تاریخ قرار داشت، آنقدر قدرتمند است که مسول تمامی جنگ‌های کنونی خاورمیانه‌ است، پس باید فاتحه ایجاد یک حکومت دمکراتیک در ایران را برای ده‌ها سال خواند، چون چنین حکومت قدرتمندی را نمیتوان با یک نظام دمکراتیک جایگزین نمود. البته واضح است که آن هموطنانی که در همه موضوعات سایه جمهوری اسلامی را مییابند امیدوارند که با اینچنین موضع گیری غرب سرانجام مجاب شود که باید به زور جمهوری اسلامی را سرنگون کند، وگرنه هر کسی‌ که کوچکترین دانشی درباره خاورمیانه‌ داشته باشد، و یا حتی یک "گشت" اجمالی‌ در اینترنت زده باشد خواهد دید که بجز لابی‌های اسرائیل و عربستان و حامیان نئوکان آنها هیچ کارشناسی چنین نظری را ندارد.
واقعیت اما چیز دیگری است. نه‌ جمهوری اسلامی آنقدر قدرتمند است -- در حقیقت ضعف‌های بسیاری دارد -- و نه‌ به تنهایی مسول اوضاع کنونی خاور میانه است. جمهوری اسلامی فقط یک بازیگر از میان ۱۲ بازیگر خاور میانه است؛ ۱۱ بازیگر دیگر عربستان، کویت، امارات، ترکیه، اردن، اسرائیل، چین، روسیه، آمریکا، فرانسه و بریتانیا هستند.
آنهائی که از غرب فرشته نجات ساخته‌اند فقط دخالت جمهوری اسلامی و روسیه را در سوریه محکوم میکنند، و در باره نقش عربستان، متحدان آن در منطقه، ترکیه، و همچنین آمریکا، فرانسه، بریتانیا، و اسرائیل یا سکوت میکنند، و یا "شرمسارانه" از کنار آن با نوشتن یک و یا دو جمله بدون سروصدا میگذرند. یک بام و دو هوا نمی‌شود. باید مداخله هر دو طرف را محکوم نمود.

جمهوری اسلامی، عراق، سوریه و لبنان
به نظر نگارنده برخی‌ از هموطنان که هر موضوعی را از دریچه "ما در مقابل جمهوری اسلامی" می‌بینند، درباره اهداف استراتژیک حاکمیت در عراق، سوریه و لبنان اشتباه میکنند، و تمامی آنرا یکسان تصور میکنند. اینطور نیست. اهداف حاکمیت در عراق با سوریه و لبنان متفاوت است.
در عراق کنترل دولت مرکزی در اختیار شیعیان است، و تا آینده دور اینطور خواهد ماند. بنا بر این هدف حاکمیت ایران در عراق پشتیبانی از دولت مرکزی است، و تا زمانیکه نخست وزیر و دولت عراق موضع متخاصم در برابر ایران نگیرند، آنقدر مهم نیست که چه کسی‌ آن پست را داشته باشد. دقیقا به همین دلیل است که جمهوری اسلامی با ایاد علاوی، که شیعه‌ طرفدار آمریکا است و در گذشته با سازمان سیا کار می‌کرده است [و در بمب گذاری در بغداد در سال ۱۹۹۲ دست داشته است] مخالف است، چون آقای علاوی همیشه با ایران مخالف بوده است، و مورد حمایت فرقه مجاهدین. بعنوان مثال، اینجا، اینجا، اینجا، و اینجا را ببینید . در عین حال، حاکمیت به برکناری نوری المالکی، نخست وزیر بی‌ لیاقت عراق واکنش شدیدی نشان نداد.
ولی‌ جمهوری اسلامی بدلیل دشمنی خود با اسرائیل، که به عقیده نگارنده ضربات بزرگی‌ بر مصالح و منافع ملی‌ ایران وارد کرده است، و همچنین ترس خود از اسرائیل، به سوریه و لبنان به عنوان عمق استراتژیک خود می‌نگرد. نگارنده مخالف دیکتاتوری مذهبی‌ ولایت فقیه است و حامی‌ یک نظام دمکراتیک، ولی‌ معتقد است که ترس حاکمیت از حمله اسرائیل به ایران بدون اساس نیست. حتی اگر با یک معجزه حاکمیت ایران به دشمنی ایدئولوژیک خود با اسرائیل یکشبه پایان دهد، احتمال حمله اسرائیل به ایران تا آینده دور وجود دارد، چون اسرائیل هر چه بیشتر به سوی راستگرایی افراطی و توسعه طلبی میرود، بطوری که حتی در خود اسرائیل نگرانی‌ در باره ظهور فاشیسم وجود دارد. در آخرین سفر آقای بنیامین نتانیاهو به آمریکا ایشان از پرزیدنت اوباما درخواست کرد که انضمام غیر قانونی بلندی‌های جولان، که سرزمین‌های سوریه هستند و از سال ۱۹۶۷ در اشغال و از سال ۱۹۸۱ ضمیمه اسرائیل شده اند، را به دلیل جنگ‌های خاورمیانه‌ به رسمیت بشناسد. اسناد افشا شده توسط ویکیلیکس که در دنباله این مقاله مطرح خواهند شد بخوبی نشان میدهند که این تقاضای آقای نتانیاهو در راستای سیاست محرمانه‌ای است که دستکم از سال ۲۰۰۶ دنبال میشود.
راست افراطی حاکم بر اسرائیل خاور میانه‌ای را می‌خواهد که یا تکه تکه شده و به کشور‌های کوچک بسیار ضعیف که دائماً با یکدیگر در حال جنگ هستند تقسیم شده باشد، و یا رژیم هایی نظیر رژیم محمد رضا شاه، ملک عبداللّه اردن و عربستان سعودی بر ناحیه حکومت کنند. در نتیجه حتی اگر ایران یکشبه دمکراتیک‌ترین کشور منطقه نیز شود ولی‌ مستقل از قدرت‌های غربی عمل کند، راست افراطی حاکم بر اسرائیل هنوز ایران را دشمن استراتژیک خود خواهد پنداشت. بگذریم که مرحوم یتزاک رابین، نخست وزیر اسرائیل از حزب کارگر بود که در سال ۱۹۹۳ بعد از قرارداد اسلو ایران را یک شبه تبدیل به بزرگترین دشمن اسرائیل نمود، که حاکمیت ایران نیز بدان لبیک گفت، وگرنه بیاد داشته باشیم که دو کشور دارای روابط مخفی‌ در دهه ۱۹۸۰ بودند. این تحلیل را که دو کارشناس برجسته اسرائیلی، که یکی‌ از آنها یک افسر ارشد نیروهای مسلّح آن است، نوشته‌اند مطالعه کنید تا ببینید آنها در باره این موضوع چه می‌گویند.
چون نیرو‌های مسلّح جمهوری اسلامی دارای عمق استراتژیک نیستند، یعنی‌ قادر نیستند که در صورت حمله اسرائیل به ایران متقابلاً به آن کشور مستقیماً حمله کنند، جمهوری اسلامی حفظ دستکم بخشی از شمال سوریه را که بدان امکان رابطه مستقیم زمینی‌ به لبنان دهد را حیاتی‌ میداند. به همین دلیل است که سپاه قدس در سوریه یک نیروی نظامی مسلّح، جدای از نیروهای دولتی، بوجود آورده که در صورت کنار رفتن آقای اسد قادر خواهد بود حضور جمهوری اسلامی در بخش استراتژیک آنرا حفظ کند. این نظر را کارشناسان غربی نیز دارند.
غرب، رژیم‌های سکولار، چپ گرا، و ملی‌ گرا، و گروه‌های تروریست سنّی
یک نکته باید در نهایت شفافیت ذکر شود: غرب و بخصوص آمریکا مخالف هر گونه رژیم ملی‌ گرا و یا چپ در کشور‌های جهان سوم و یا در حال توسعه میباشد که دارای یک سیاست ملی‌ مستقل از غرب باشد. برای درک این موضوع کافی‌ است نگاهی‌ اجمالی‌ به تاریخ قرن بیستم تا زمان کنونی داشته باشیم. مخالفت آمریکا با نظام‌های چپگرا در آمریکای لاتین، مانند دولت سوسیالیست مرحوم سالوادور‌ اینده (آلنده) در شیلی، دولت آقای فیدل کسترو در کوبا، دولت آقای هوگو شاوز (چاوز) در ونزوئلا، دولت آقای دنیل ارتگا و سندنیستا در نیکاراگوئه، و گروه‌های چپگرا در کشور هایی مانند السالوادر ، و دولت‌های ملی‌ گرا در این قاره همگی‌ شناخته شده هستند. این مخالفت در بسیاری از مواقع منجر به کودتا‌های بسیار در آن کشور‌ها و روی کار آمدن نظام‌های فاشیستی نظامی در آنجا شد که رهبری آنها‌را ژنرال‌های تعلیم دیده در آمریکا به عهده داشتند. آن رژیم‌ها صد‌ها هزار از شهروندان خودرا به قتل رساندند. در عین حال مخالفت آمریکا با ویتنام و لائوس را به یاد داشته باشیم، و همچنین نقش سازمان سیا در قتل پاتریس لومومبا رهبر ملی‌ کنگو، و حمایت از گروه راست افراطی یوناس ساویمبی در آنگولا در برابر رژیم چپ گرای قانونی آن که منجر به جنگ داخلی‌ در آنجا و قتل صدها هزار نفر از مردم بیگناه شد.
مخالفت آمریکا با دولت مرحوم جمال عبدالناصر در مصر، دولت زنده یاد دکتر محمد مصدّق در ایران، دولت مرحوم ذوالفقار علی‌ بوتو در پاکستان، و دولت شاهزاده نرودم سیهانوک در کامبوج را که در جنگ ویتنام بیطرف باقی‌ مانده بود و توسط آمریکا سرنگون شد را نیز از یاد نبریم که همگی‌ ملی‌ گرا بودند. سرنگونی سیهانوک منجر به قدرت رسیدن دولت جنایتکار خمر روژ در آنجا شد که دستکم دو میلیون کامبوجی را به قتل رساند. مخالفت آمریکا با رژیم آقای بشار الأسد و پدر ایشان مرحوم حافظ الأسد نیز ریشه در همین نگرش دارد.

نقش انرژی در بحران
موضوعی که رسانه‌های غرب به هیچ وجه در باره آن صحبت نمیکنند، نقش خط لوله گاز از قطر به سوریه برای صادرات به اروپا و بقیه جهان غرب است. این خط لوله در صورتی‌ ساخته خواهد شد که رژیم کنونی سوریه سرنگون شود. بعد از مخالفت دولت سوریه با این خط لوله، مسیر آن به ترکیه تغییر داده شد، ولی‌ آن مسیر از بی‌ ثبات‌ترین مناطق عراق باید عبور کند. نقش اصلی‌ این خط لوله متوقف کردن و یا کاهش شدید صادرات گاز روسیه و ایران به اروپا است. بدین موضوع باز خواهیم گشت.

مقایسه بازیگران خاورمیانه‌
فرانسه، آمریکا، عربستان سعودی، ترکیه، قطر، و بقیه شیخ نشین‌های عرب خلیج فارس در گذشته و یا حال به گروه‌های سنّی رادیکال، مانند مجاهدین در افغانستان که ریشه اصلی‌ القاعده بود، داعش در زمانیکه در لیبی‌ و سوریه می‌جنگیدند، شاخه القاعده در سوریه یعنی‌ جبهه‌ نصرت، و گروه‌های اسلامی تندرو در بوسنیا، کوزوو، لیبی‌، و ناحیه دریای خزر و آسیای مرکزی کمک مالی‌، تسلیحاتی، و انسانی‌ کرده و میکنند.
آمریکا و متحدان آن رژیم‌های سکولار در افغانستان، لیبی‌، پاکستان (در ۱۹۷۷) و عراق را سرنگون کرده، و تلاش میکنند که رژیم سکولار آقای بشار اسد در سوریه را نیز سرنگون کنند.
عراق، سوریه، و کرد‌های ترکیه همگی‌ بر ضدّ داعش در حال جنگ هستند، ولی‌ ترکیه، عضو پیمان ناتو، بر ضدّ دستکم سوریه و کرد‌های ترکیه در حال جنگ پنهانی‌ و یا آشکار بوده است.
آمریکا به بهانه حمله به مواضع داعش زیربنای سوریه را بمباران کرده و خسارت عظیمی‌ را برجا گذاشته است.
روسیه مواضع داعش را در سوریه بمباران کرده است، ولی‌ از همین موضوع استفاده کرده و مواضع نیروهای تروریستی دیگر در سوریه را نیز مورد حمله قرار داده است.
حمایت کورکورانه اپوزیسیون "همسو" از دخالت امریکا در منطقه کمترین کاری است که این گروه انجام داده است. آنها از سال ۲۰۱۱ تاکنون همیشه خواهان حمله نظامی به سوریه و نابودی "سازمان سرکوب" - بخوانید نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی - آن کشور بودند. بعنوان نمونه، یکی‌ از آنها چنین نوشت:
"به نظر من جامعه جهانی باید جلوی خشونت های دولتی در سوریه را بگیرد. این کار نیازمند منهدم کردن ماشین سرکوب حکومت قسی القلب بشار اسد است که تا کنون ۵۰۰۰ نفر را کشته است. به نظر من سیاست منطقه پرواز ممنوعه و همچنین جلوگیری از حضور ادوات سنگین نظامی مانند تانک به خیابان ها با توجه به تفاوت های سوریه و لیبی می تواند علیه حکومت اسد و متوقف کردن سیاست حمام خون وی بکار آید".
ولی اکنون همان گروه، همان هأییکه از دخالت به اصطلاح بشردوستانه در لیبی‌ حمایت کردند و نامه سپاس برای پرزیدنت اوباما امضا کردند، از مداخله روسیه در سوریه به شدت انتقاد می کنند. یک بام و دو هوا نمی‌شود.

ماهیت جنگ در سوریه
لازم به یادآوری است که برخی‌ از جنبه‌های رژیم آقای اسد بمراتب مترقی تر از جمهوری اسلامی است. علاوه بر ماهیت سکولار این رژیم، و حمایت اقلیت‌های مذهبی‌ و قومی سوریه از ایشان، از قبیل مسیحیان و کرد ها، نیمی از کابینه ایشان سنّی هستند، در حالیکه سنّی‌های ایران حتی قادر نیستند مسجد خود در تهران را داشته باشند. خانم ها در سوریه همیشه از آزادی پوشش برخوردار بوده، و همچنین وزیر و نماینده مجالس قبلی بوده و در مجلس کنونی حضور دارند.
تصور نگارنده تا مدتی این بود که از اندکی‌ پس از آغاز جنگ، کارزار سوریه جنگ بین شیعه و سنّی است، ولی‌ این تحلیل اشتباه بود. بر طبق گزارش مرکز مبارزه با تروریسم که در دانشگاه نظامی وست پوینت آمریکا قرار دارد، حتی بخش مهمی‌ از سنّی‌های سوریه نیز از دولت آقای اسد حمایت میکنند، چراکه از جانب سلفی/وهابی‌ها که اکثریت عظیم نیروهای مخالف را تشکیل میدهند وحشت دارند.
در نوامبر ۲۰۱۴ خبرگزاری اسوشیتد پرس چنین گزارش داد، "سنّی‌ها که اکثریت [مذهبی‌] را تشکیل میدهند، مهمترین پایگاه قدرت [آقای] اسد هستند، اگرچه که شورشیان نیز توسط سنّی‌ها کنترل میشوند. اقلیت ها، نظیر شیعیان، علوی ها، و مسیحیان نیز اکثرا دولت را حمایت میکنند." چندماه قبل از آن، در آوریل ۲۰۱۴، روزنامه راستگرای تلگراف، چاپ لندن، چنین نوشت، "در حالیکه بمب‌ها مشغول افتادن [بر سر مردم] هستند، مردم دمشق از [آقای] اسد حمایت میکنند." در یک مصاحبه با روزنامه انگلیسی‌ ایندیپندنت در سپتامبر ۲۰۱۵، آقای صالح مسلم رهبر کردهای سوریه اعلام کرد که سقوط دولت آقای اسد در جنگ با سنّی‌های سلفی فاجعه خواهد بود. ایشان از کنار رفتن آقای اسد و دولت ایشان حمایت کردند، ولی‌ آنرا برای شرایط کنونی مناسب ندانستند.بقای دولت آقای اسد فقط بخاطر حمایت جمهوری اسلامی، روسیه، و حزب‌الله لبنان نیست. این دولت دارای پایگاه اجتماعی مهمی‌ در خود سوریه نیز میباشد. در این مورد، مانند اکثریت قریب به اتفاق کشور‌های دیگر، بحث در باره انتخاب بین بد و بد تر است.
اگرچه عربستان و دیگر کشور‌های سنّی خواهان سرنگونی رژیم آقای اسد هستند و جمهوری اسلامی و حزب‌الله شیعه لبنان نیز از دولت سوریه دفاع میکنند، ولی‌ هدف اصلی‌ دوطرف بطور ساده و روشن این چنین است: هدف استراتژیک یک طرف تجزیه خاورمیانه‌ به کشور‌های کوچک است، و طرف دیگر سعی‌ دارد مانع از چنین هدفی‌ شود، چراکه بدرستی تصور می‌کند طرح تجزیه در نهایت شامل آنها نیز خواهد شد. این ادعا در این مقاله مورد بحث قرار خواهد گرفت.
نگارنده معتقد است، و در این مقاله نشان خواهد داد، که تقریبا از همان ابتدا جنگ در سوریه برسر آزادی و حقوق دمکراتیک مردم سوریه نبوده است، بلکه جنگی بوده است که غرب، اسرائیل، ترکیه، و عربستان سعودی و متحدان عرب خلیج فارس آن به مردم سوریه تحمیل کرده‌اند. رژیم آقای بشار الأسد در سوریه یک رژیم سکولار دیکتاتوری بود، و به همین دلیل خواسته‌های مشروعی از طرف بخش مهمی‌ از مردم سوریه برای حقوق دمکراتیک در آغاز تحولات در سوریه وجود داشت. ولی‌ غرب و متحدان آن در خاورمیانه‌ به سرعت متحد شدند تا رژیم آقای اسد را سرنگون کنند. غرب و اسرائیل اهداف امپریالیستی تجزیه عراق و سوریه و تضعیف ایران را دنبال میکنند. عربستان خواهان از میان بردن "هلال شیعه" از طریق تجزیه این کشورها میباشد. حاکمیت ترکیه که توسط حزب محافظه کار و سنّی-اسلامی عدالت و توسعه کنترل میشود، هم در رویای احیای امپراطوری عثمانی از طریق نفوذ اقتصادی و سیاسی است [که در دنباله این مقاله بحث خواهد شد]، و هم خواهان وضعیتی است که آنرا قادر سازد کردهای ترکیه را به مناطق کرد نشین عراق و سوریه بفرستد تا حاکمیت شووونیستی ترک هارا بر سراسر ترکیه تثبیت کند. جمهوری اسلامی، روسیه، و تا حدودی چین، که منافع استراتژیک خودرا در حفظ سوریه یکپارچه می‌بینند، نیز به دفاع از رژیم آقای اسد برامدند. تحولات منطقه بخوبی اینرا اثبات می‌کند که در دنباله مقاله بحث خواهند شد.

افسانه سرایی در برابر حقایق
در باره جنگ سوریه افسانه سرایی زیاد بوده است. بنا بر این لازم است آنها‌ را در آغاز مطرح نموده و حقایق را بازگو کرد. در عین حال، تصویر واقعی‌ از اوضاع سوریه فقط زمانی‌ بدست می‌‌آید که افسانه ها، دروغ ها، و اغراق‌ها زدوده شوند.

افسانه اول: رژیم بشار اسد تنها مسئولان فاجعه سوریه میباشد
شکی نیست که آقای بشار اسد و رژیم ایشان نقش مهمی‌ در خونین شدن مبارزات داخلی‌ سوریه داشتند. ولی‌ اگر عربستان سعودی، متحدان عرب آن در ناحیه خلیج فارس، ترکیه، و غرب بلافاصله بعد از کشته شدن چند صد نفر در سوریه به دخالت در آنجا نمیپرداختند، اولا نه‌ آن مبارزات به صورت کنونی خونین میشد، و نه‌ آنقدر به درازا میکشید.
سخنان آقای بایدن در بالا ذکر شد، و ایشان به صراحت به نقش متحدان آمریکا در بحران سوریه اشاره کرد. البته آقای بایدن در باره نقش غرب در بحران سوریه سخنی نگفت، که چرایی آن روشن است.
جمهوری اسلامی نیز در سوریه درگیر بوده است. ولی‌ محکوم کردن دخالت جمهوری اسلامی در سوریه فقط زمانی‌ واقعی‌ و صادقانه است که دخالت آمریکا و متحدان بین‌المللی و منطقه‌ای آن، بدون اما، اگر، ولی‌، شاید، و غیره، نیز محکوم شود. ‌اگر خوانندگان گرامی‌ قادر شوند که این نکته ساده را به اپوزیسیون همسو با غرب ایران بقبولانند، نگارنده دست آنان را خواهد بوسید. نگاهی‌ کنید به اظهار نظر‌های این بخش اپوزیسیون در اینجا تا درک کنید نگارنده چه می‌گوید. به استثنای ۲-۳ نفر همگی‌ یکطرفه و بدور از واقعیات اظهار نظر کرده‌اند.
محکوم نکردن غرب و متحدان آن در منطقه یک پروژه سیاسی است که برای سرنگونی جمهوری اسلامی از طریق مداخله نظامی غرب، نه‌ توسط مردم در ایران از طریقی که خود تصمیم میگیرند، ایران را به اهریمنی بدیل می کند که مسئول همه حوادث ناگوار جهان است. تروریست های عربستان سعودی فاجعه ۱۱ سپتامبر را بوجود می آورند، اما یکی از اعضای اپوزیسیون همسو در تلویزیون صدای آمریکا با "افتخار" می گوید که به دادگاه امریکا رفته و درباره دخالت سپاه پاسداران درآن جنایت تروریستی شهادت داده است. همین گروه برای جمهوری اسلامی بمب اتمی ساخت و به دروغ ادعا کرد که جمهوری اسلامی در حال استفاده نظامی از انرژی هسته ای است و این استفاده به مرحله تعیین کننده ای رسیده که صلح و امنیت جهانی را به خطر انداخته است. خوشبخته، گزارش نهایی آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای در باره این جنبه برنامه هسته‌ای ایران دروغ بودن آن ادعا را ثابت کرد. حال هم همین گروه جمهوری اسلامی را مسئول وضعیت خاورمیانه و سوریه قلمداد می کند.
حقیقت این است که غرب و متحدان عرب مرتجع آن از دخالت به اصطلاح بشر دوستانه خود در لیبی‌ و سرنگونی سریع مرحوم معمر قذافی "سر مست" بودند، و تصور میکردند که همان جنایت در باره سوریه نیز سریعا به "پیروزی" می‌رسد. نگارنده در همان زمان در یک مصاحبه در تلویزیون اندیشه در لوس آنجلس هشدار داد که "سوریه با لیبی‌ بسیار متفاوت است، و اگر غرب تصور می‌کند که میتواند به سادگی‌ دولت سوریه را سرنگون کند، اشتباه بزرگی‌ مرتکب خواهد شد." بعد از گذشت چهار سال درستی‌ سخن نگارنده ثابت شد.

افسانه دوم: ارتش سوریه مبارزات را خونین نمود
همانطور که ذکر شد شکی نیست که دولت و ارتش سوریه نقش مهمی‌ را در خونین کردن مبارزات داخلی‌ ایفا نمودند، و غرب، متحدان آن در منطقه و اپوزیسیون ایرانی‌ طرفدار غرب نیز همیشه از این موضوع برای توجیه مواضع خود استفاده میکنند. ولی‌ سوالی که کمتر پرسیده میشود این است: کدام طرف خون ریزی را آغاز کرد؟ بر خلاف تصور عمومی‌، تظاهرات در سوریه از دمشق آغاز نشد، بلکه از شهر درعا در نزدیکی‌ مرز سوریه با اردن آغاز شد. باید پرسید چرا؟ با توجه بدین موضوع به گزارش‌های زیر توجه کنید و برای خود قضاوت کنید:
دکتر تیم‌ اندرسون، استاد اقتصاد سیاسی در دانشگاه سیدنی در استرالیا و فعال اجتماعی در مقاله مهمی‌ در ۱۳ مه‌ ۲۰۱۳ گزارش داد که از آغاز تظاهرات در سوریه به پلیس انکشور توسط تک تیرندازان شلیک میشد، و چند نفر آنها در روزهای ۱۷ و ۱۸ مارس ۲۰۱۱ در درعا در جنوب سوریه کشته شدند. ارتش سوریه فقط بعد از کشته شدن پلیس‌ها بدانجا برده شد، که یک انبار بزرگ اسلحه را در مسجد العمری کشف کرد.
بیاد داشته باشیم که شهر درعا فقط ۱۰ کیلومتر با مرز با اردن فاصله دارد، و بسیاری از خبرگزاریها در زمان تظاهرات در آنجا در ۱۷ و ۱۸ مارس ۲۰۱۱ گزارش داده بودند که بنظر می‌رسید تظاهرات ساختگی باشد و فقط به منظور بوجود آوردن برخورد با نیروهای دولتی برگزار شدند. ویدیو در اینجا را تماشا کنید که آن تظاهرات را نشان میدهد. فقط چند صد نفر در تظاهرات شرکت داشتند و آنهم بنظر بسیار مصنوعی بنظر می‌رسد.
آقای پرم شنکار جها، روزنامه نگار هندی، در مقاله‌ای در ۲۷ فوریه ۲۰۱۴ چگونگی‌ قتل عام ۲۴ سرباز ارتش سوریه را در ۲۳ مارس ۲۰۱۱ توصیف کرد. ایشان در مقاله خود اظهار کردند که سلیمان خالیدی، خبرنگار محلی رویترز گزارش داد که جسد ۳۷ نفر را که به قتل رسیده بودند در تاریخ ۲۳ مارس ۲۰۱۱ به بیمارستان درعا برده بودند، ولی‌ تمام خبر گزاریها گزارش داده بودند که فقط ۱۳ نفر غیر نظامی کشته شده بودند. تحقیقات نشان داد که ۲۴ جسد باقیمانده سربازان ارتش سوریه بودند که بدست شورشیان کشته شده بودند. گلوی تمامی آنها، و سر یکی‌ از آنها بریده شده بود، و دستان همگی‌ آنها از پشت بسته شده بود. ماه بعد ۲۰ سرباز ارتش سوریه نیز در کامیون خود مورد حمله قرار گرفتند، و همگی‌ آنها با بریدن گلویشان کشته شدند.
در ۷ مه‌ ۲۰۱۴ خانم شرمین نروانی، روزنامه نگار الاخبار انگلیسی، گزارش داد که بسیاری از سربازان ارتش سوریه در همان آغاز تظاهرات کشته شده بودند. بر طبق گزارش ایشان ۶۰ سرباز ارتش سوریه بین هفته آخر ماه مارس ۲۰۱۱ و هفته اول ماه آوریل ۲۰۱۱ در درعا به قتل رسیدند.
در ۱۰ آوریل ۲۰۱۱ آقای نیدال جنود، یک کشاورز، بدست تظاهر کنندگان بطور فجیعی به قتل رسید.
کشیش فرانز ون در لودت، کشیش هلندی که ۵۰ سال در سوریه زندگی‌ کرده بود، در تاریخ ۷ آوریل ۲۰۱۴ در شهر تاریخی حمص توسط نیرو‌های شورشی ترور شد.قبل از قتل خود، کشیش ون در لودت در خاطرات خود بارها نوشته بود که ایشان در تظاهرات آغازین در آن شهر بارها تظاهر کنندگان مسلّح را دیده بود که بطرف پلیس شلیک میکردند.
در مه‌ ۲۰۱۱ آقای علی‌ هاشم، روزنامه نگار الجزیره، یک ویدیو تحویل الجزیره داد که نشان میداد مردان مسلّح شورشی در آوریل ۲۰۱۱ از لبنان وارد سوریه می‌شدند. آقای هاشم قبلا هم گزارش داده بود که مردان مسلّح شورشی در ماه مارس ۲۰۱۱ نیز وارد سوریه شده بودند. الجزیره بدلیل فشار دولت قطر حاضر به پخش ویدیو نشد، و آقای هاشم مجبور به استعفا شد.
خوانندگان گرامی‌ توجه کنند که تمامی این تاریخ‌ها قبل از اواخر ماه آوریل ۲۰۱۱ هستند که بنا بر ادعای شورشیان و تروریست‌ها در سوریه زمان آغاز کشتار آنها توسط ارتش سوریه بود.

[ادامه مقاله را با کلیک اینجا بخوانید]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016