اقدام دولت ترامپ در خروج از برجام قابل پیشبینی بود. دولت ترامپ محصول گسترش عوام زدگی و گسترش خشونت در جهان و به ویژه در منطقه خاورمیانه است. انرژی محرکه این دولت بوسیله خشونت تولید ميشود. بنا به قاعده خودافزایی خشونت، هرگاه انرژی محرکه تولید شود، دولت ترامپ کارمایه بیشتری برای تولید خشونت بیشتر بدست خواهد آورد. به دیگر سخن، خشونت دستمایه سیاستهای دولت ترامپ برای تولید خشونت بیشتر است. بدون تولید خشونت، کارمایه دولت ترامپ در خشونتآفرینی از دست ميرود. توجه داشته باشید که دولت ترامپ در یک کشور دموکراتیک حکمرانی ميکند. هنوز دموکراسی آمریکا با وجود انواع تهدیدها از سوی سرمایهداری مصرفمحور، نیرومندترین دموکراسی در جهان است. در مناسباتی که این دولت با جهان دموکراسی دارد، وضع به همین قرار است. در حقیقت خشونتها مناسبات دموکراتیک درون و بیرون جامعه آمریکا را دور ميزنند و با تهییج عنصر عوامزدگی و سرمایهداری مصرفمحور1، ترامپ را به جنون سرکشی سوق ميدهند. خروج از توافقنامه برجام محصول چنین سرکشیای بود.
از سوی دیگر، توافقنامه برجام از همان آغاز به دو دلیل درونی و بیرونی، فرجامی جز شکست نداشت. دلیل درونی ماهیت تسلیمطلبانه برجام بود که ناقض استقلال کشور بود2. توافقنامه برجام در شرایطی ایجاد شد که خزانه دولت تهی شده بود، توانایی شرکت نفت به عنوان مهمترین خزانه دولتی، حتی در پرداخت حقوق و مزایای کارکنان خود آخرین نفسهای خود را ميکشید، نرخ برابری دلار در برابر پول ملی با یک جهش سه برابری مواجه شده بود، و سرانجام توانایی حقوق بگیران دستکم به نصف کاهش پیدا کرده بود. از این نظر، طرفداران برنامه اتمی کشور چارهای جز این نداشتند تا، صدها میلیارد دلار کشور را، و در یک محاسبه اقتصادی بیش از سه هزار میلیاد دلار (با احتساب هزینههای تحریم) کشور را به شط بریزند و تسلیم شوند. دلیل دوم اینکه، برجام در بستری کاملا نامساعد سیستمی ببار نشست، که از در و دیوار آن ضدیت با هرگونه صلح و توافق بینالمللی ميبارید. جریان افراطی و مخالف دولت (که به یک تعبیر دولت سایه و دولت واقعی را تشکیل ميدهند)، از همان آغاز ساز مخالفت با برجام را کوک کردند. هرگاه بحث گشایش به میان ميآمد، با پرتاب چند موشک قلب برجام را هدف قرار ميدادند. و از همه مهمتر، سیاست جاهطلبانه و گسترشخواهانه افراطیها به مثابه دولت واقعی، در شیعهگستری و مداخله در منطقه، و در کمک به جنایتهای بشار اسد در شخم زدن مردم و تبدیل کشور سوریه به یک بیایان ویران، از جمله عوامل بیرونی است که توافقنامه برجام را به شکست نهایی رساند.
از سوی دیگر، دولت آقای روحانی از دورِ دوم انتخابات به دلیل عدم نیاز به رأی مجدد مردم از یک طرف، و محتملاً نیاز خود رئیس جمهور به حضور در شورای رهبری از طرف دیگر، به تریبون افراطی ها تبدیل شد. هیچ نیازی نبود تا افراطی ها به مثابه دولت سایه عمل کنند، خود دولت مدعی مداخله و مشارکت در جنایتهای بشاراسد و مدعی توسعه قدرت موشکی ایران بود. اینجانب ماهها پیش یک مقاله مبسوط خطاب به روحانی نوشتم که بجای راهبرد تقویت توان نظامی، راهبرد دفاع از حقوق انسان و جامعه را بطور سیستماتیک سرمشق دولت و سرمشق نظم موجود قرار دهید3، آنگاه خواهید دید که چگونه همین کشورهای منطقه در اعلام دوستی با ایران با یکدیگر به رقابت برميخیزند. اما متأسفانه دولت خود مدعی و پیشگام جاهطلبیهای ایران در منطقه شد. دولت آقای روحانی نميخواست بداند و یا لازم نميدید بداند که سیاست خارجی توسعهطلبانه ایران یک قفل محکم و ناگشودنی بر سیاست داخلی کشور و از جمله بر تمام برنامههای اقتصادی او زده است. در واقع آقای روحانی در دورِ دوم ریاست جمهوری کلید خود را با یک قفل بزرگ عوض کرد. برجام در چمبره چنین قفلی به فرجام امروز کشیده شد. چنین نیست که او نميدانست. آنها که این قفل را ایجاد کردند از جمله خود دولت تا آن حد زیرک هستند که این رابطه را خوب دریابند.
با این وجود، مشکل تنها این نیست که تولیدکنندگان بحران و خشونت این رابطه را در مییابند و یا درنميیابند. چندان امیدی به آنها نیست. مشکل از اینجا ناشی ميشود که پارهگستردهای از نیروهای سیاسی داخل کشور که فضای بازتری برای بیان نظرات خود دارند، از جمله اصلاحطلبان و کنشگران علوم سیاسی، به دلیل اعتیاد در اندیشه راهنمای قدرت، قادر به فهم رابطه توسعه اقتصادی و یا دستکم گشایش اقتصادی، با قفلی که دولت بر در و پیکر سیاست خارجی، به موجب سیاست های شیعهگستری زده است، نیستند. اما چرا معتقدم بخش مهمی از مشکل همین نیروهای سیاسی هستند؟ به این دلیل که بخشی از کارمایه تداوم دولت در سیاستهای منطقهای، از آن روست که این نیروها با نشانه گرفتنهای غلط، مکمل تولید خشونت و بحران ميشوند. به جای نهیب زدن به دولت و دستگاههایی که به عمد و یا غیرعمد کوشش خود را معطوف به قفل زدن فلاکت جامعه کردهاند،
یا به مردم رهنمود ميدهند:
«مشکلات را به گردن این و آن نیاندازید، ناله و نفرین نکنید و بذر نومیدی را در کشور نپاشید. کشور بیش از هر زمان دیگری به حفظ انسجام نیروهای سیاسی و نیز به نمایش این انسجام نیاز دارد5». اما امید به چی؟ اگر بناست امیدی باشد باید امید به تغییر بنیادی در سیاستی به خرج داد که کل اقتصاد و حتی سیاست داخلی کشور را چهار میخ قفل کرده است. یعنی تغییر در جریان شیعهگستری و تغییر در نگاه نظاميگری در سیاست خارجی؟ تغییر در وارونه کردن رابطه سیاست داخلی با سیاست خارجی4. آیا ميشود سیستمی را که جوهره سیاست داخلی آن محور قرار دادن سیاست خارجی است، به چنین تغییری امید بست؟ در این صورت سیستم از اساس و بنیاد خود را نفی نکرده است؟ حفظ انسجام کدام نیروهای سیاسی؟ چرا نباید تقصیر را بر دوش کسانی نیانداخت که کشور را اینچنین در بنبست تنگدستی انداختهاند؟ تردیدی نیست که کینه و نفرت و غیظ حتی نسبت به بدکرداران بشر، به لحاظ اخلاقی امر ضدبشری و به لحاظ عملی امری بیحاصل و ضدراه حلهاست. بنابراین آنها که کشور را به این وضعیت کشاندند، اگر از راه خود پشیمان شده باشند و راه دیگری را انتخاب کرده باشند، چه جایی برای مقصر گشتن وجود دارد؟ نیازی به چنین توصیهای هم نیست.
یا به دولت رهنمون ميدهند که:
«عفو عمومی بدهید، زندانیان سیاسی را آزاد کنید، اعدامها را مهار کنید، تندروها را دور کنید، امنیت و رونق رسانهها و مطبوعات را افزایش دهید... گفتگو ملی را آغاز کنید، تعامل با جهان را راهبرد اصلی قرار دهید، منتقدان را حرمت نهید، اعتمادها را بازسازی کنید و... آنگاه خواهید دید که آمریکا هم هیچ کاری نمیتواند بکند6».
اگر یک فردی از کره مریخ بیاید و مدت کوتاهی در ایران زندگی کند، اینطور اظهار نظر نميکرد. وضعیت موجود حکمرانی در ایران طی چهل سال گذشته هیچگاه مخالفان خود را به رسمیت نشناخته است. در تمام دنیا یک نیروی سیاسی و حتی یک جریان سیاسی مسلح پس از مدتی مبارزه کردن و یا جنگیدن سرانجام توسط دولت به رسمیت شناخته ميشود. باب گفتگو و مذاکره گشوده ميشود، و امکان ورود مخالفان به صحنه مسالمتآمیز سیاست فراهم ميشود. در همین کشور افغانستان که یک کشور کاملا توسعه نیافته و از لحاظ اقتصادی و فرهنگی به دلیل چهار دهه جنگ و تجاوز کاملا عقب مانده است، دولت سالیانی است که افراطیترین گروه مسلح را به رسمیت شناخته و با آن وارد مذاکره و گفتگو شده است. روشن بگویم، حکمرانان ایران مخالفان خود را پس از چند دوره جنبش خیابانی، بیش از چهل سال مبارزه در ده ها و صدها گروه و جریان سیاسی، که بسیاری از آنها به اندازه چند دولت دارای نیروی سیاسی و کارشناسی خبره هستند، به اندازه پشیز و پِهن خود هم ارزش قائل نیست. دولت آقای احمدی نژاد سه میلیون جنبشگران در خیابانهای تهران را خس و خاشاک نامید. سنگ بنای این دیدگاه را هم مرحوم دکتر بهشتی بنا گذاشت که از اصطلاح "گروهکهای کوچک" استفاده کرد. اصطلاح گروهک را دولت در اول انقلاب برای ناچیز شماردن مخالفان مورد استفاده قرار داد. اشاره گروهکهای کوچک بدین معناست که کروهکها یا جریانهای سیاسی مخالف، پشیز هم نیستند. نه تنها این، بلکه عمدهترین گروههای سیاسی که حتی بیش از حکمرانان موجود مدعی بنیانگذاری نظام موجود هستند، و دستکم دو دولت مرحوم رفسنجانی (توسط کارگزاران) و دولت خاتمی (توسط سازمان مجاهدین انقلاب و حزب مشارکت) را تشکیل دادند و بیش از صدها نماینده در مجلسهای مختلف نمایندگی ارائه دادهاند، آنها را هم در حد پشیز و پهن خود هم به حساب نميآورد.
با این وجود هنوز امیدها وجود دارند. امید در راهحلهاست و نه در توصیهها و عریضه نویسیها. راهحل این است که دولت بنیاد فلسفه وجودی خود را بر سیاق دیگری تعریف کند. باید دست از سیاست خارجی محوری بردارد. باید با تغییر و انتقال محور تصمیمگیری از خارج به داخل، سیاست داخلی را جانشین سیاست خارجی گرداند. با جانشین شدن محوریت سیاست داخلی به جای سیاست خارجی، راهحلها یک به یک به وجود ميآیند. انتظار گفتگو کردن، انتظار نقدکردن و نقدشنیدن، انتظار ایجاد اعتماد ملی، و حتی انتظار از مردم برای نق نزدن و نفرین بر سرمقصر آوار نکردن، تنها با تغییر بنیادی این سیاستها، امکانپذیر است. به عبارتی، دولت(state) و یا تأسیسات سیاسی تنها با تغییر بنیادی در تعریف فلسفه وجودی، ميتواند با احراز استقلال واقعی خود از روابط قوا در خارج، از بحران تحریم خارج شود. و الا دولت فرجامی جز تکرار روند مدار بسته و دائمی بحران - تسلیم - بحران، ندارد.
@BayaneAzadi
فهرست منابع:
1- در مقالهای تحت عنوان "ترامپ الگوی عوامزدگی نظام سرمایهداری" به تفصیل جریان عوامزدگی نظام سرمایهداری و رابطه آن را با ظهور ترامپ شرح دادهام
2- برای روشن شدن اینکه چرا توافقنامه برجام ناقض استقلال کشور بود، به مقاله اینجانب با عنوان "چهار یادداشت بنیادی درباره اتمی شدن کشور" مراجعه شود.
3- برای مطالعه در این باره به مقاله اینجانب با عنوان "یک راهبرد پیشنهادی برای ایران"، مراجعه کنید
4- در مقاله تأملات "فلسفی در باب استقلال"، توضیح دادهام که چگونه دولتهای حاکم در ایران پس از انقلاب سیاست خارجیمحور بوده و هستند، و سیاست داخلی آنها به یمن سیاست خارجی تنظیم میشود. از همین نظر توضیح دادهام که چگونه دولتهایی که سیاست خارجیمحور هستند، نمیتوان در زمره کشورهای مستقل یاد کرد.
5- به نقل از یادداشت آقای دکتر محمد مهدی مجاهدی با عنوان "اعلام تصمیم ترامپ درمورد برجام آنقدری که وانمود میشود، مهم نیست".
6- به نقل از یادداشت آقای عمادالدین باقی با عنوان "بودن و یا نبودن برجام، مسئله این نیست"