Thursday, Jul 12, 2018

صفحه نخست » درگذشت عباس امیرانتظام؛ زندانی ای که تسلیم زندانبان نشد

entezam3_071118.jpgآیدا قجر - ایران وایر

صبح روز پنجشنبه، ۲۱ تیرماه عباس امیرانتظام، سخن‌گوی دولت موقت مهدی بازرگان در پی یک دوره بیماری و ایست قلبی در سن ۸۶ سالگی درگذشت. امیرانتظام در سال ۱۳۵۸ از سوی جمهوری اسلامی به «جاسوسی» برای سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا (سیا) بازداشت، محاکمه و به اعدام محکوم شد. حکمی که به حبس ابد تقلیل یافت. هرچند بارها خواستند امیرانتظام را از زندان آزاد کنند اما او می‌گفت تا «اعاده حیثیت»‌ نشود، پا به رهایی نمی‌گذارد. بالاخره او را از زندان خارج کردند؛ بدون حکم آزادی. او مدت‌ها بیمار بود تا آن‌که یک‌بار توانست مقابل دوربین با مردمی که از آن‌چه بر او گذشته کم می‌دانستند، صحبت کند.

مصاحبه عباس امیرانتظام در برنامه «خشت خام» اسفند۹۶ پخش شد. گفت‌وگویی که بعد از سال‌ها، بخشی از سیمای پنهان زندگی زندانی سابق جمهوری اسلامی را مقابل مخاطبان به تصویر کشید. امیرانتظام ضمن پاسخ‌گویی به سوال‌هایی پیرامون اتهام‌هایش در افکار عمومی، از زندان روایت کرد. دورانی که بر محور «تحقیر» سپری شد. تحقیرهایی که هم‌بندی‌هایش هم به خاطر دارند و در این گزارش، به روایت زوایای دیگری پرداخته‌اند؛ هم از زندان و هم از عباس امیرانتظام.

پس از پخش مصاحبه عباس امیرانتظام، بسیاری به آن واکنش نشان دادند و شبکه‌های اجتماعی تا چندین روز با بغض‌ها و تحقیرهایی که سخن‌گوی دولت موقت به جان خرید، هم‌گام شدند. برخی هم درستی ادعاهای او را زیر سوال بردند.

مطالب بیشتر در سایت ایران وایر

در آن گفت‌وگو که پس از مرگ امیرانتظام دوباره میان کاربران شبکه‌های اجتماعی پررنگ شده است، پابرهنه نگه داشتن امیرانتظام برای سال‌ها یا نگهداری عکسی مجله‌ای از یک کودک، تاثر جمعی برانگیخت، هرچند برای خودش بسته شدن به «الاغ» در انظار عمومی، پررنگ‌ترین تحقیری بود که متحمل شد. امیرانتظام در روایت آن تحقیر، از دو هم‌بندی‌اش اسم برد؛ «رضا علیجانی» و «تقی رحمانی».

«رضا علیجانی» روزنامه‌نگار و فعال سیاسی ملی مذهبی حدود دو سال با سخن‌گوی دولت موقت هم‌بند بود. علیجانی اولین زندانی آن بند است که با امیرانتظام در زندان هم‌غذا شد. در آن زمان زندانی‌ها بر سر سفره‌ای باریک می‌نشستند و دو زندانی روبه‌رو از یک ظرف غذا می‌خوردند. پیش از «علیجانی» زندانی دیگری در آن بند حاضر به هم‌غذا شدن با امیرانتظام نشده بود. به روایت هم‌بندی‌هایش، در فضای انقلابی و ضدآمریکایی آن زمان، امیرانتظام حتی زندانی زندانیان هم بود. او در آن روزگار معتقد بود باید در جدال دو بلوک شرق و غرب، در سمت بلوک غرب و آمریکایی‌ها بازی کرد که سیاسیون غالب و مغلوب آن زمان مخالف چنین رویکردی بودند. اظهارنظری «کفرآمیز» که بعدها هاشمی و حسن روحانی، رییس‌جمهور ایران دنبال آن رفتند.

در مقابل، امیرانتظام منش خاص خودش را داشت و می کوشید هم‌بندی‌ها راحت باشند. او دنبال داروی ضد خرناس بود و شب‌ها بیدار می‌ماند تا هم‌اتاقی‌هایش بخوابند، بلکه خرناس‌هایش آزارشان ندهد. سالن‌ها را تی می‌کشید و توالت‌ها را می‌شست. حتی وقتی «اسدالله لاجوردی» رییس زندان بود و فکر می‌کرد امیرانتظام برای درخواست «عفو» برای آزادی به او مراجعه کرده، سخن‌گوی دولت موقت از او درخواست «وایتکس» کرد تا سالن‌ها و اتاق‌ها و توالت‌ها، تمیزتر شوند. امیرانتظام کلاس‌های آموزش زبان فرانسوی و انگلیسی هم دایر کرده بود که هزینه‌اش تحمل تحقیرهای بیشتر از سوی زندان‌بان بود. «حاج داوود رحمانی» شکنجه‌گر معروف زندان گوهردشت در دهه شصت، او را «عباس جاسوس» خطاب می‌کرد.

به مرور مرز میان زندانیان شکسته شد و امیرانتظام از حصر داخلی درآمد. اعدام‌های ۶۷ هم مرزهای باقی‌مانده را از بین برد. «رضا علیجانی» درباره آن دوران می گوید: «به قدری فاجعه اعدام‌های ۶۷ بزرگ بود که تمامی مرزها پاک شد. در ابتدا نمی‌دانستیم قضیه چیست. وقتی به نوبت، کلیه زندانیان مجاهد و سپس چپ را از بند بردند، تعداد کمی از زندانیان باقی مانده بودیم. یکی از همان روزهای ابهام در حیاط بند در کنار هم از گروه‌هایی مثل فرقان و موحدین و کانون قدم می‌زدیم که امیرانتظام ناگهان خطاب به یکی از بچه‌های فرقان پرسید: چرا می‌خواستید من را ترور کنید؟ زندانی به لکنت افتاد اما انگار امیرانتظام می‌خواست جواب سوالی را بداند که مدتها در ذهنش رسوب کرده بود و پاسخی برای آن نمی یافت و می خواست خانه ذهنش را پر کند که چرا؟»‌

خانه‌های خالی ذهن امیرانتظام شاید همچنان پر نشده باشد. سوال‌هایی بی‌جواب از کنش‌گرانی که تا پای سوء قصد به جانش پیش رفتند. هرچند که برخی به دل‌جویی‌اش شتافتند و بسیاری یا همچنان بر طبل انکار می‌کوبند یا سکوت اختیار کرده‌اند. با این‌وجود، امیرانتظام به ملاقات قاضی رفت که به حبس ابد او، حکم داده بود. در سال ۹۲ «محمد محمدی‌گیلانی» در بیمارستانی بستری شد که امیرانتظام برای پیگیری روند درمانی خود به آن مراجعه کرد. وقتی که زندانی به ملاقات زندان‌بان رفت: «حالا زندانی سابق ایستاده و زندان‌بان روی تخت خوابیده بود. امیرانتظام، گیلانی را از موضع قدرت می‌بخشد و نه ضعف. برای او کشف حقیقت همواره مقدم است و از همین موضع، گذشت می‌کند.»

امیرانتظام موضع‌اش مقابل جمهوری اسلامی را بارها در زندان به گوش زندان‌بان رسانده بود. حتی پیش از اعدام‌های ۶۷ که آخرین فرم نظرخواهی به زندانیان داده شد و او به صراحت اعلام موضع کرد. در آن زمان «علیجانی» مسوول اتاقی بود که امیرانتظام هم در آن حبس می‌گذراند: «شاید هدف از فرم‌هایی که به ما دادند، تقسیم‌بندی زندانیان برای اعدام بود. در آن فرم‌ها از موضع در قبال جمهوری اسلامی پرسیده شده بود. چپ‌ترین نظر «نظری ندارم» بود. اما امیرانتظام نوشت: « جمهوری اسلامی، رژیمی است به غایت ظالم. در آن سال کسی جرات نداشت همچین نظری بنویسد.»

او تا آخرین لحظات زندانی که از آن بیرونش کردند هم تغییر موضع نداد. برخلاف برخی دیگر از دولتمردان آن زمان تن به اعتراف‌های تلویزیونی نداد. برای همین از همان روزگار به مسوولان قضایی و امنیتی که از او می خواستند «تقاضای عفو» کند تا آزادش کنند، می‌گفت: «این شما هستید که باید از من درخواست عفو کنید. پرونده‌ام را اعاده دادرسی کنید و از من اعاده حیثیت، تا آزادی را بپذیرم.» در نتیجه، وقتی او را به مرخصی فرستادند، دیگر برای زندان به دنبالش نرفتند.

به تعبیر «تقی رحمانی» کنش‌گر سیاسی ملی‌مذهبی، اگر امیرانتظام تن به «اعترافات تلویزیونی» می‌داد، جمهوری اسلامی می‌توانست زمینه دستگیری دولت موقتی‌ها را آماده کند: «اگر این اتفاق می‌افتاد، می‌توانستند پدر بازرگان و ملیون را درآورند. او تن نداد و همیشه مرید بازرگان و مصدق ماند. امیرانتظام در مقابل، به حقوق‌اش آگاه بود و مطالبه داشت و همین، دعوا را بیشتر می‌کرد. در حالی‌که ما معتقد بودیم رژیم باید برود و مطالبه را بورژوازی می‌دانستیم. زندانیان سیاسی و چریک‌های مسلح به هر حال ادعایی داشتند اما حق امیرانتظام و ما نبود که این بلاها به سرمان بیاید.» تقی رحمانی از سال ۱۳۶۷ تا ۱۳۷۳ با امیرانتظام هم‌اتاق بود.

«رحمانی»‌ تمامی جناح‌های حکومت و گروه‌های سیاسی را در ساختن «تراژدی کامل» هم‌دست و حذف او را زاییده سه علت می داند: «گیلانی در حکم این پرونده تزویر کرد. بنا به دیدگاه فقهی او درد و دل کردن برای دشمن طبق قرآن جرم و کفر است. در پرونده هم آمده بود «رو نمودن دل برای بیگانگان.» از طرفی امیرانتظام با مجلس خبرگان مخالف بود و می‌خواست قانون اساسی مورد تایید آیت‌الله خمینی مدنظر قرار گیرد. این مخالفت کینه شخصی به دنبال داشت. اما در نهایت، امیرانتظام قربانی جریان آلترناتیو شد.»

همان‌طور که او می‌گوید، در آن زمان تنها جریانی که تیم حکومتی داشت «لیبرال‌ها» بودند: «در تمامی اعلامیه‌های خمینی که احمد، پسرش می‌نوشت در کنار هر «آمریکا»، «کمونیست‌ها» یک «لیبرال ها» هم آمده؛ یعنی نهضت آزادی و ملیون. جمهوری اسلامی آن‌ها را رقیب و آلترناتیو خود می‌دانست. امیرانتظام قربانی همین جریان شد و از همه هم بی‌کس‌تر بود. چون کم‌تر مذهبی بود. برای همین فکر می‌کردند اگر امیرانتظام را بشکنند، کل دولت موقت بی‌آبرو می‌شود.»

هم‌بندی‌های امیرانتظام آزاد شدند اما او آن‌قدر ماند که به بهانه مرخصی، رهایش کردند. و این مدت را به درمان کهولت و اثرات زندان روزگار گذراند. هرچند برخی آسیب‌ها قابل جبران نیست. مثل زمانی‌که باعث شدند گوشش برای همیشه ناشنوا شود. زندان‌بان ساعت‌ها امیرانتظام را زیر برف نگه می‌داشت تا بلکه به بهداری منتقل‌اش کنند. «الهه امیرانتظام»، همسر عباس امیرانتظام درباره این دوران «ایران وایر» گفت: «زمان ملاقات نماینده حقوق بشری سازمان ملل، وسط زمستان، امیرانتظام را با وانت به زندان قزل‌حصار بردند. سرما باعث عفونت گوش‌اش شد اما تا ده ماه اجازه مراجعه به پزشک نداشت. پزشکان در بیمارستان دو انتخاب داشتند که یا عفونت را به حال خود رها کنند و به مغز برسد، یا با از بین رفتن پرده گوش، عفونت را خارج کنند. امیرانتظام برای همیشه یک گوشش را از دست داد.»

در مقابل چنین روایت‌هایی که تجربه‌‌ی منحصربه‌فرد یک «قربانی» سیاسی را در ایران رقم زد، برخی در صحت گفته‌های امیرانتظام تردید وارد کرده‌اند. مثلا گفته‌اند که او به خاطر «عناد» با جمهوری اسلامی «سیاه‌نمایی» کرده است. با این حال، «رضا علیجانی» تاکید دارد که امیرانتظام «به هیچ‌وجه» قصد «اغراق» ندارد: «او اگر می‌خواست سیاه‌نمایی کند، می‌توانست مسایل متفاوتی را بیان کند. او در مصاحبه با «خشت‌خام» تصریح می‌کند که "من را نزدند، من را تحقیر کردند." در حالی‌که اگر حافظه‌اش بهتر بود می‌توانست جزییات بیشتری از آزار و اذیت‌ها و تحقیرها بگوید.» یا به تعبیر «الهه امیرانتظام» خاطرات همسرش در این برنامه «قطره‌ای از یک دریا» بود.

در میان روایت‌های امیرانتظام از دوران زندان اما، همان‌جا که پررنگ‌ترین خاطره از تحقیر را بیان می‌کرد، نام «علیجانی» و «رحمانی» به میان می‌آید که البته هر دو هم‌بندی او می‌گویند چنین خاطره‌ای ندارند. برای آن‌ها کهولت سن، تحمل سال‌ها شکنجه و تحقیر، مصرف دارو باعث شده که امیرانتظام «خلط خاطره» کند.

مساله‌ای که «الهه امیرانتظام» هم منکر آن نمی‌شود اما می‌گوید در اصل روی دادن این اتفاق تردیدی وجود ندارد. «روزبه میرابراهیمی» روزنامه‌نگاری که پانزده سال پیش، مدت‌ها به شکل روزانه پای خاطرات سخن‌گوی دولت موقت نشست و کتاب «ناگفته‌های امیرانتظام» را به چاپ رساند هم روایت مشابهی دارد. او هم در گفت‌وگو با «ایران‌وایر» تایید می‌کند که امیرانتظام در همان سال‌ها، چنین خاطره‌ای را بیان کرده بود: «یعنی زمانی‌که هنوز نمی‌توانستیم بگوییم دچار کهولت سن شده است. او در روایت خاطره نامی از دیگر زندانیان نیاورد. ممکن است اسامی را اشتباه گفته باشد.»‌

تحقیر که محور روزگار زندان امیرانتظام بود، به باور علیجانی «تخلیه خشم و عقده» زندان‌بان است که همچنان در زندان‌های ایران صورت می‌گیرد. تصویر زندان‌بانی محق که مقابل زندانی خبیث قرار گرفته: «شکنجه‌گر در اولین قدم زندانی را انسان نمی‌بیند، برایش موجودی شیطانی‌ست که باید عقوبت شود. این تحقیرها حداقل در ناخودآگاه زندانی تاثیر می‌گذاشت. بچه‌هایی که آزاد می‌شدند دیگر آدم‌های قبلی نبودند. برخی نیز زیر این فشارها تاب نمی‌آوردند و «سی و هشتی می‌شدند» (اتاق ۳۸ مخصوص بیماران روانی بود). زندان‌بان خیال می‌کرد که می‌تواند امیرانتظام را هم بشکند، اما نتوانست. بعدها اما؛ امنیتی‌هایی که این پشت صحنه‌ها و خیلی پشت پرده‌های دیگر را در جامعه و حکومت می‌دیدند، بخشی اصلاح‌طلب شدند مثل سعید حجاریان که فکر می‌کردند بدون اصلاح آن ساختار قابل دوام نیست و برخی دژخیم‌های بی‌رحم مثل سعید امامی که می‌خواستند به هر قیمت ساختار را حفظ کنند.»

حالا امیرانتظام پس از چندین سال دست و پنجه‌ نرم‌ کردن با بیماری‌های مختلفی که زندان‌های جمهوری اسلامی برایش به ارمغان آورده بود، درگذشته است. اگرچه در تمام سال‌هایی که بین خانه و بیمارستان می‌رفت و می‌آمد، باز هم برای موضع‌گیری‌هایش به زندان بازگردانده شد. از جمله وقتی« اسدالله لاجوردی» ترور شد و او در مصاحبه با رسانه‌های خارج از کشور درباره لاجوردی حرف زد یا وقتی در آستانه نوروز ۱۳۸۲ بیانیه رفراندوم را منتشر کرد. عباس امیرانتظام هیچ‌وقت آزاد نشد و از نظر حقوقی در «مرخصی استعلاجی» به سر برد که هر ۶ ماه تمدید می‌شد. هرچند که او معتقد بود با روایت حقیقت، جامعه بهترین قاضی خواهد بود.

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy